رفتن به محتوای اصلی

نظری کوتاه بر وقایع سالی که گذشت

نظری کوتاه بر وقایع سالی که گذشت

شاید بغل هم چیدن وقایع عمده سال گذشته نه‌تنها تصویری عمومی از روایت آنچه سال دو هزار و هیجده نامیده می‌شود به ما بدهد، بلکه درعین‌حال این روایت روند جریانات عمده‌ای را که می‌تواند روندهای اصلی حرکت‌های اجتماعی و عمق آتش‌فشان‌های درونی را برای آینده نزدیک تا حدودی برای ما ترسیم نماید. نظاره‌ای کوتاه بر این وقایع نتایج جالبی را می‌تواند برای ما به نمایش بگذارد.

کنفرانس‌های شانگهای و کنفرانس بریکس ازیک‌طرف، و کنفرانس کشورهای اکناف اقیانوسیه و جی 20 از طرف دیگر؛ نمودار شکل‌گیری و قدرتمندی بیشتر انسجام‌یافته تر روندهایی از ائتلاف‌های بین‌المللی اقتصادی تجاری ازیک‌طرف، به‌موازات روند متلاشی کردن ائتلاف‌های اقتصادی به رهبری سرمایه‌داری کلان نئولیبرالی در راستای اقتصاد محافظه‌کارانه ناسیونالیستی از طرف دیگر است. کنفرانس اقتصادی شانگهای عمدتاً با شرکت نمایندگان کشورهای آسیای میانه ، روسیه و چین تشکیل‌شده بود، با موفقیت و توافق‌های قابل‌توجهی به کار خویش پایان داد. یکی از این پروژه‌ها کار کردن بر روی پروژه جاده ابریشم است که چین سرمایه‌گذار عمده آن است.

به دنبال آن، نشست کشورهای عضو بریکس ( برزیل، روسیه، آفریقای جنوبی، هندوستان و چین) در کشور آفریقای جنوبی با حضور نمایندگان نزدیک به پانزده کشور مهمان دیگر به کار خویش با توافق‌نامه کامل بیست‌وسه صفحه‌ای پایان داد. در این توافق‌نامه علاوه بر توافق‌های اقتصادی، تشکیل بانک اعتباری مشترک، توافق‌های تحقیقاتی علمی، کار کردن مشترک روی پروژه‌های قدرت نرم " ورزش، هنر، سینما، تحصیل، و ....." به کار خویش پایان داد.

به‌موازات آن، ائتلاف‌های اقتصادی امنیتی جی 20 و پیمان اقیانوسیه با تهدیدهای آمریکا جهت اعمال تحریم‌های بیشتر علیه چین و فشارهای غیرمستقیم به روسیه، در شرایطی که نتوانست توافق‌نامه مشترکی در مورد کشورهای اکناف اقیانوسیه صادر بکند، تنها توانست اعمال تعرفه‌های گمرکی سنگین به چین را به مدت نود روز به تعویق بیندازد.

پروژه برگزیت در انگلستان و دستگیری مدیرعامل چینی "هاویوی" با تهدیدهای آمریکا در کانادا، و دستگیری یک خانم روسی به اتهام تلاش جهت نفوذ در تشکیلات طرفداران آزادی حمل اسلحه در امریکا از روندهای تشدید کریستالیزه شدن ناسیونالیسم محافظه‌کارانه در این کشورها به‌موازات گسترش جنگ زرگری تبلیغاتی ضد روسی و ضد چینی آغازگر جنگ سردی نوین از طرف آن‌ها، چهره دیگری از این تصویر است که همچنان جریان دارد. شاید بشود این نتیجه را گرفت که چهره‌ای از پروژه برگزیت در انگلستان، در راستای هر چه به همدیگر نزدیک‌تر کردن کشورهای انگلاسکسون ، خصوصاً آمریکا و انگلیس، استرالیا و کانادا و غیره جهت اعمال حاکمیت آن‌ها بر کشورهای دیگر اروپا و بلوک‌بندی‌های دیگر جهانی است. این در شرایطی است که باظرافت خاصی رقابت میان استعمار پیر انگلستان و هژمونی آمریکائی خیلی موارد به‌وضوح تمام مشاهده می‌گردد.

دیدار دونالد ترامپ با کیم جان اون؛ تعویض مقامات کلیدی اطراف دونالد ترامپ؛ بیرون کشیدن باقی نیروهای آمریکا از سوریه و افغانستان.

یکی از نتایجی که از دو سال ریاست جمهوری دونالد ترامپ می‌شود گرفت این است که ایشان در وهله اول نمایندگی آن بخش از سرمایه‌داری کلان آمریکائی را می‌نمایند که در درون بلوک‌بندی قدرت اقتصادی سیاسی حاکم بر احزاب دموکرات و جمهوری‌خواه نهادینه نشده و حاکم نیست. از این نظر خیلی از تصمیمات ایشان خارج از استراتژی کلان و بلندمدت آمریکا است. ایشان درحالی‌که مهره‌های حساس امنیتی قدرت‌های نهادینه‌شده، از قبیل "مایک پمپئو"، "جان بولتون" و غیره را دوروبر خویش جمع نموده است، ولی همه آن‌ها را سورپرایز نموده و آنچه خود می‌خواهد را به‌پیش می‌برد. او مرتب با عوض کردن مقامات کلیدی پست‌های درجه‌یک گماشته شده توسط خودش که از افراطی‌ترین مقامات جمهوری‌خواهان می‌باشند، نه‌تنها همه آن‌ها را به خود خیلی نزدیک نگه می‌دارد، بلکه با این کار خویش مانع کاربری استراتژی و سیاست‌های آن‌ها شده و رشته اصلی عمل را به دست خویش نگه می‌دارد. هیچ‌کدام از این‌ها دلیل نمی‌شود زیاده از حد در مورد شخصیت ایشان خوش‌بین بوده و گول خورد. فاکتور غیرقابل‌پیش‌بینی بودن و سورپریزهای عملکردی و شخصیت ایشان می‌تواند همه را گول‌زده و خیلی گران تمام گردد.

دو نمونه برجسته‌ای این سیاست‌ها، ملاقات رودررو با کیم جان اون، و ملایم‌تر کردن مناسبات با آن‌ها ازیک‌طرف، و دیگری اعلام خروج نیروهای نظامی آمریکائی از سوریه و سپس افغانستان است. ایشان استراتژی امنیتی نظامی دولت‌های جمهوری‌خواه و دموکرات بوش و اوباما در مورد جنگ‌افروزی و به ویرانگی کشیدن خاورمیانه و شمال آفریقا را تعقیب نمی‌کند، برعکس، تابه‌حال استراتژی ایشان کاهش جنگ و تشنج‌های منطقه‌ای بوده است که عموماً به نفع صلح و امنیت جهانی بوده است. برعکس، سیاست‌های انگلستان در این عرصه‌ها بشدت در مسیر بازآفرینی جنگ سرد جدید بوده است. این در حالی است که درزمینهٔ تیراندازی‌ها و کشتارهای ناشی از ازن تیراندازی‌ها در داخل آمریکا هنوز هم با شدت تمام از صنایع نظامی آمریکائی حمایت می‌نماید.

انتخابات میان‌دوره‌ای و موفقیت‌های بیشتر دموکرات‌ها در سنا، در شرایطی که هنوز کنگره تحت کنترل جمهوری‌خواهان قرار دارد. همین‌که دونالد ترامپ اکثریت را در سنا ندارد باعث می‌شود تا از این طریق ترمزی در مقابل عملکردهای خطرناک و دیوانه گونه ایشان ایجاد شود. در ضمن این امر تا حدودی موجب شفافیت نسبتاً بیشتر سیاست‌های طرفین از طریق افشاگری‌های طرفین می‌گردد. گرچه ازنظر نظرخواهی‌ها شاخص‌های آقای ترامپ پایین می‌آید، اما دو سال مدت خیلی زیادی است تا به‌صورت قطعی معلوم گردد که ایشان برای بار دوم انتخاب خواهند شد یا نه. اگرچه حتی به پایان رساندن بار اول دوره ریاست جمهوری ایشان هم زیر سؤال است، ولی باوجود تمام حرکات غیرعادی ایشان، وجود ایشان فرصت قابل‌توجهی برای صلح جهانی ایجاد نموده است که می‌تواند به جنگ‌افروزهای دولت‌های جمهوری‌خواه و دموکرات سابق نقطه عطفی ایجاد کرده و فرصت آسایش کوتاهی برای مردم خاورمیانه و دیگر نقاط حساس دنیا فراهم گردد.

قتل جمال خاشقچی در کنسولگری عربستان در استانبول و بازتاب‌های آن. انتخابات برزیل و انتخاب شدن بولسونارو به ریاست جمهوری. خروج آمریکا از برجام و ازسرگیری تحریم‌های اقتصادی علیه ایران.

در این مورد زیاد نوشته و گفته‌شده است. خط قرمزهای مناسبات بین‌المللی دوستان و غیر دوستان آمریکا نشان داد که حتی چنین جنایت‌های آشکار دولتی مانند قتل خاشقچی در کنسولگری عربستان در استانبول توسط ارتجاعی‌ترین دولت‌های روی کره زمین نمی‌تواند آن‌ها را از رده دوستان خیلی نزدیک آمریکا به رده کسانی که باید در یک دادگاه بین‌المللی جزای اعمال خویش را پس بدهند ، براند. نمونه دیگر این امر تداوم صدور بحران به کشورهای غیر دوست آمریکا و پیاده کردن پروژه‌های کودتایی در آن کشورها است.

تحریم‌های شدید اقتصادی بر کشورها و دولت‌های غیر دوست آمریکا در آمریکای لاتین و تلاش در آفریدن بحران در آن‌ها و سپس تبلیغات شدید جهت ایجاد آشوب در آن‌ها به خاطر تغییر و تعویض حکومت‌ها از آن نمونه‌ها است و این پروژه‌ها در مورد پرو، نیکاراگوئه، کوبا، ونزوئلا و برزیل از این نمونه‌ها شاهد بوده‌ایم، که در برزیل منجر به انتخاب شدن "بولسونارو" یکی از ضد زن‌ترین و فاشیست‌ترین افراد ممکن به مقام ریاست جمهوری منجر گردید.

این پروژه در مورد ایران با خروج آمریکا از برجام، آغاز تحریم‌های اقتصادی، شدت بخشیدن به عملیات تبلیغاتی، حمایت‌های امنیتی و مالی از نیروهایی مانند مجاهدین، سلطنت‌طلبان و بخش‌هایی از نیروهای ناسیونالیستی افراطی منطقه‌ای به شیوه آشوبگرانه‌ای طراحی‌شده است که سناریوهای کوتاهی از آن‌ها را در سال گذشته شاهد بوده‌ایم. این مدل می‌تواند در شرایط دیگر به‌صورت گسترده‌تری در مقیاس کلان به مرحله اجرا دربیاید.

جام جهانی فوتبال در روسیه. در شرایطی که جنگ تبلیغاتی جمهوری‌خواهان و دموکرات‌ها به پشتوانه قدرت‌مداران سرمایه‌داری رسانه‌ای به‌صورت جنگ سرد نوینی علیه چین و روسیه درآمدهاست. در شرایطی که در این زمینه دولت انگلستان به رهبری خانم ترزا مای از طرف حزب لیبرال‌ها با شدت و حدت تمام در تلاش است تا گوی سبقت را از جمهوری‌خواهان و دموکرات‌های آمریکائی برباید، دیپلماسی نرم سازمان‌های بین‌المللی ورزشی و هنری مردم توانست به میزان زیادی نقش پروپاگانداهای منفی را بر آب کرده و ارتباطات مردمی کشورهای مختلف را نسبت به همدیگر نزدیک‌تر نماید. مسافرت میلیون‌ها نفر که بخش عمده آنان را جوانان تشکیل می‌دادند به روسیه جهت تماشای مسابقات جام جهانی فوتبال تصویر دیگری مخالف آنچه رسانه‌های غربی در کرنای خویش می‌دمیدند را نشان داد. این امکانات نشان می‌دهند که مردم روسیه و چین، مانند مردم کشورهای دیگر جهان نه‌تنها ازیک‌طرف به دنبال زندگی عادی و رفاه و سعادت مردم خود هستند، بلکه خواهان همزیستی صلح امیر با مردم دیگر کشورهای جهان می‌باشند.

جنبش جلیقه‌های زرد در خیابان‌های فرانسه

جنبش جلیقه‌های زرد در خیابان‌های فرانسه درعین‌حالی که خود تظاهری تحول‌گرا از طرف نسل‌های جوان برای دگرگونی‌های اساسی است، از طرف دیگر نشان می‌دهد که این جنبش‌ها هرلحظه آماده انفجارهای مجدد می‌باشند و بالاخره نشانگر آن می‌باشند که جامعه سرمایه‌داری جهانی آبستن بحران‌های کلان و قدرتمندتری از سال‌های دو هزار و هشت به بعد است. این بحران‌ها به‌موازات جنبش‌های توده‌ای انقلابی آبستن تحولات جدی اجتماعی در مراکز اصلی سرمایه‌داری جهانی نیز است.

دوران سرمایه‌داری نئولیبرالیستی جهانی امروز را می‌توان به برده‌داری مدرنی تشبیه نمود که در آن میزان بدهی‌های بین‌المللی در حدود سیصد هزار میلیارد دلار است، در شرایطی که میزان تولید ناخالص جهانی در حدود یک‌سوم این بدهکاری‌ها، یعنی یک‌صد هزار میلیارد دلار است. آخرین بار که من یک حساب سرانگشتی نمودم، به‌طور متوسط هر فرد روی کره زمین به میزان پنجاه‌هزار دلار به بانک‌های سرمایه‌داری مالی بدهکار است، که در اکثر موارد باید تا آخر عمر کار بکنند تا این بدهکاری‌ها را پس بدهند. این وضعیت تصویر امیدوارکننده‌ای برای نسل‌های جوان بعدی به‌جای نمی‌گذارد، غیرازاینکه این نظام برده‌داری مدرن نسل‌های بعدی را به صورتی مادام‌العمر زیر یوغ بردگی کشیده است و نسل‌های جوان کلیت این نظام را زیر سؤال برده و خواهان دگرگون کردن آن می‌باشند.

گرچه نظام سرمایه‌داری کلان جهت کنترل این بحران‌های اقدام به جنگ‌افروزی‌های منطقه‌ای می‌نماید تا چرخه‌های مالی تولیدی اقتصادی خویش را فعال نگه دارد، بحران‌ها داخلی خویش را به نحوی به کشورهای جهان سوم منتقل می‌نماید، ولی شوک‌های بحران‌های بعدی می‌تواند به حدی قدرتمند باشند که خود کشورهای صنعتی پیشرفته جهان نتوانند از ضربه‌های آن در امان باشند.

ادامه جنبش‌های توده‌ای خیابانی در ایران به دی‌ماه 1396 کشیده شد. دور تسلسل خیزش‌های توده‌ای هرچه بیشتر و به همدیگر نزدیک‌تر می‌گردد. علیرغم خودجوش بدون این اعتراضات که ناشی از گسترش فقر و بیکاری و بی‌عدالتی در جو خفقان امنیتی به‌موازات گسترش فساد و اختلاس و دزدی و خصوصی‌سازی مؤسسات دولتی از طریق فروش آن‌ها به خودی‌ها است، نه‌تنها مردم کنترل امور را به دست گرفته و در ده‌ها شهر کشور به خیابان‌ها می‌ریزند، بلکه کلیت نظام جمهوری اسلامی ایران را زیر سؤال می‌برند. یکی دیگر از ویژگی‌های عمده دیگر این جنبش‌های توده‌ای این است که روان عمومی مردمی به مرحله‌ای از اعتمادبه‌نفس رسیده است که دیگر احساس می‌کند می‌توانند از نظام جمهوری اسلامی ایران عبور کرده و با تحولی نوین به‌نظام مرحله‌ای سکولار، دموکراتیک و انسانی‌تری فرا رویانند. خلأ حضور رهبری سیاسی تحول‌گرا و منسجم، بخصوص جنبش چپ هنوز کاملاً محسوس است. این خلأ را سرمایه‌داری نئولیبرال بین‌المللی و داخلی از طریق حمایت از ناسیونالیسم کور منطقه‌ای و سلطنتی می‌خواهند پر نمایند. جمهوری اسلامی ایران به‌موازات تلاش مداوم در جهت سرکوب این اعتراضات، دست یازیدن به شانتاژ، تبلیغات گمراه‌کننده و به راه انداختن تظاهرات چماقدراران حکومتی به‌موازات حرکات مردمی می‌پردازد.

جنبش دموکراتیک زنان، معلمان، زندانیان سیاسی و غیره در ایران نشانگر آن است که بلوغ حرکت‌های اعتراضی مردمی در راستای هر چه بیشتر منسجم‌تر، مدنی‌تر و سازمان‌یافته‌تر شدن این اعتراضات گشته و در اعماق فراخنای اجتماعی ریشه می‌دواند. ازجمله این اعتراضات سازمان‌یافته می‌توان به نمونه‌های اعتراضات کامیون داران، تظاهرات بازنشستگان، اعتراضات رانندگان شرکت واحد اتوبوس‌رانی، اعتصابات و اعتراضات سرتاسری معلمان کشور، اعتراضات سرتاسری دانشجویان، اعتصابات و اعتراضات کارگران، بخصوص کارگران شرکت نیشکر هفت نپه، کارگران فولاد اهواز اشاره کرد. جنبش اعتراضی برداشتن حجاب توسط جنبش دختران خیابان انقلاب که به یک حرکت فراگیر کشوری در جنبش ضد تبعیض زنان کشور فرا رویید.

در پهنای سیاسی کشور این حرکت‌ها عملاً توسط مقاومت‌های زندانیان سیاسی از قبیل اعتصاب غذا و دیگر اعتراضات آن‌ها هدایت می‌شود. این بخش از اعتراضات سیاسی که نه مشخصاً متعلق به سازمان‌های سیاسی اپوزیسیون بوده، بلکه عمدتاً شامل پیشگامان وکلا، معلمان، کارگران و افراد منفرد فعال اجتماعی می‌باشند که مبارزات آن‌ها به ابعاد سیاسی کشیده شده و آن‌ها در این عرصه‌ها هم همچنان می رزمند. اگر این وضعیت را با سال‌ها و ماه‌های آخر حکومت سلطنتی مقایسه کنیم که عمده زندانیان سیاسی را فعالین فدائی، توده‌ای و مجاهد خلق تشکیل می‌دادند، امروز ترکیب سیاسی سازمانی مشخصی را در مقایسه به سال‌های دهه پنجاه مشاهده نمی‌کنیم.

جنبش چپ ایران در سالی که گذشت. بدون شک زایش حزب چپ ایران (فدائیان خلق) از اتحاد سه‌شاخه متفاوت سازمان‌های سیاسی چپ ایران، بزرگ‌ترین دستاورد جنبش چپ ایران در سال گذشته بود. تأثیرات این وحدت نه‌تنها در درون جبهه سیاسی چپ موجود به آفرینش هسته سنگین و مرکز ثقل قدرتمندی انجامید که دارد نقش تعیین‌کننده‌ای در سمت‌وسو دادن به حرکت جنبش چپ دموکرات در کشور ایفا می‌کند، بلکه به صورتی غیرمستقیم هم شده باشد، تأثیرات برجسته‌ای بر جنبش‌های مدنی، مردمی دموکراتیک و بخصوص جنبش کارگر در سطح کشور گذاشته است. از شاخصه‌های دیگر این وحدت و تشکیل حزب نوین این است که نفسی تازه و خونی نوین در رگ‌های جنبش چپ دموکرات به‌طور خاص و نیروهای جوانی که به سمت آرمان‌های جنبش چپ کشیده می‌شوند، به‌طور عام دمیده شده و در جریان است که فعالیت آن را چندین برابر کرده و حضور آن را در صحنه چالش‌های سیاسی کشور به صورتی کاملاً برجسته نشان می‌دهد.

نه‌تنها حزب چپ ایران (فدائیان خلق) در مورد تمامی مسائل حساس سیاسی اجتماعی و مدنی کشور با حضور زنده خود تأثیرگذاری می‌کند، بلکه از طریق استفاده گسترده و فعال خویش در فنّاوری دیجیتال و رسانه‌های مجازی این حضور خویش را در پهنای سیاسی کشور چندین برابر قدرتمندتر می‌کند. این دلیل بر آن نیست که این حزب هنوز از کمبودها و نقایص فراوانی رنج نمی‌برد، ولی در مقایسه با سال‌های گذشته، حضور چپ‌های دموکرات را درصحنه سیاسی کشور چندین برابر برجسته‌تر نموده است.

در مورد گستره سیاسی چپ خارج از چپ‌های دموکرات ایران نیز می‌توان به چندین نقطه اشاره نمود. در شرایطی که بخش اعظم چپ ایران با پویائی ویژه‌ای همیشه در حال جستار بابت پالایش و به‌روز کردن اندیشه‌ها و سیاست‌های برنامه‌ای خویش است، بخش‌های دیگر از یکسری بیماری‌های سیاسی روانی تاریخی رنج می‌برند. بخشی از چپ ایران هستی وجودی خویش را از دو چیز ناشی می‌دانند و خود را به‌واسطه آن‌ها تعریف می‌نمایند. یکی از این ویژگی‌های، کینه و نفرت غیرقابل‌حل آن‌ها نسبت به بخش‌های دیگر غیرخودی چپ است، ویژگی دیگر همین دسته‌ها درجا زدن در فورمولبندی های سنتی و دگماتیک بیش از صدسال پیش مارکسیستی دوران سرمایه‌داری کلاسیک و اوایل دوران شکل‌گیری امپریالیسم است. اگر امکان همکاری‌های مقطعی و مشخص در اینجاوآنجا با افراد منفرد این گروه‌بندی‌ها ممکن باشد، حرکت در راستای کارکرد گروهی با آن‌ها به خاطر پیوستن آن‌ها به روند تکمیل و تکوین پروژه وحدت چپ در آینده تقریباً غیرممکن است، مگر اینکه افراد منفردی از آن‌ها جداشده و به روند این پروژه بپیوندند.

  • همکاری و همگامی و همراهی عملی سیاسی با بخش‌های دیگری از نیروهای چپ ایران، ازجمله حزب توده ایران به میزان بیشتری فراهم‌تر است. آینده نشان خواهد داد تا از طریق فشار توده‌ای از پایین، فشار ضرورت‌های تاریخی لحظه‌ای زمان و ادامه این همکاری‌ها، این روند تا به کجا رشد کرده و بلوغ خواهد یافت. اما جا دارد به این امر مهم تأکید نمود که هر چه بیشتر گسترده‌تر نمودن این روند همکاری‌ها، همگامی‌ها و همراهی‌ها اهمیتی سرنوشت‌ساز در تاریخ سیاسی آینده ایران می‌تواند داشته باشد.

پایان سخن.

فعالیت‌های سندیکائی – شورایی مستقل کارگران، اتحاد و اتفاق گسترده آن‌ها، اعتصابات و تظاهرات طولانی و پیگیر آن‌ها که از جنبه فقط صنفی به جنبه نفی سیاست‌های خصوصی‌سازی دولت روحانی (سیاسی) فرارویید و درنهایت به آن اندازه بلوغ یافت که جنبش‌های معلمان، دانشجویان، روشنفکران و زندانیان سیاسی به حمایت و پشتیبانی از آن‌ها برخاستند، نشان داد که جنبش کارگری ایران بعد از مدت‌های طولانی می‌خواهد در مرکز ثقل چالش‌های اجتماعی سیاسی تحولات آینده کشور قرارگرفته و تلاش دارد از درون خویش رهبران آینده‌ساز خویش را تربیت نموده و بیرون دهد.

سردمداران نظام جمهوری اسلامی ایران به کمبودها و کاستی‌های جنبش‌های دموکراتیک و کارگری کاملاً واقف بوده و از آن‌ها حداکثر بهره‌برداری را درزمینهٔ پیش برد اهداف ضد کارگری خویش می‌نمایند. آن‌ها نه‌تنها به سلاح تهدید، دستگیری، شکنجه و انواع مستقیم شیوه‌های سرکوب دست می‌زنند، بلکه به‌موازات آن از طریق شانتاژ و تبلیغات منفی علیه جنبش‌های کارگری، به راه انداختن سندیکاهای زرد و شوراهای دولتی و تلاش درزمینهٔ ایجاد تفرقه میان کارگران در تلاش می‌باشند تا این حرکت‌های منسجم اعتراضی را درهم‌شکسته و خنثی نمایند.

گرچه تحولات تکمیلی روند قدرت گیری جنبش‌های دموکراتیک و کارگری با توجه به پارامترهای زیادی با افت‌وخیزهایی همراه خواهد بود، ولی باوجود بازگشت نیروهای چپ دموکرات به صحنه کارزار سیاسی داخلی و مطرح‌شدن آن‌ها در بطن نیروهای نسل‌های نوین، قدرت و توان تازه‌ای یافته است. باوجود همه این تحولات، هنوز همچنان خلأ حضور قدرتمند چپ درصحنه پیکار سیاسی داخلی در مقایسه با توانمندی‌های حکومتی جمهوری اسلامی ایران ازیک‌طرف، و نئولیبرالیستهای سکولار به رهبری آمریکا و حامیان داخلی آن‌ها از طرف دیگر، کاملاً احساس می‌گردد.

سه عنصر خیزش‌های توده‌ای وسیع در شهرهای مختلف مانند دی‌ماه سال گذشته، در کنار محوری گشتن اعتصابات و اعتراضات کارگری در مرکز ثقل اعتراضات مشابه دموکراتیک، و بالاخره حضور فعال و سازمان‌یافته چپ‌های آزاده و دموکرات درصحنه سیاسی ایران می‌تواند با گره خوردن در همدیگر دوران تحول تاریخی آینده را از طریق عبور از نظام جمهوری اسلامی ایران رقم‌زده و هسته بندی‌های تحول‌آفرینی سوسیالیستی دموکراتیک را آغاز نمایند.

 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید