در مصاحبه مطبوعاتی سالانه رئیس جمهور پوتین در 20 دسامبر 2018 ، در پاسخ به پرسش، خواست بزرگ جامعه کنونی بر عدالت اجتماعی و اینکه شهروندان روسیه نوستالژی شوروی را دارند، گفت: که "امکان برگشت به شوروی در کشور ما غیر ممکن است".
"عناصر سوسیالیستی در اقتصاد و حوزه اجتماعی، همیشه با مصارف بیشتر از درامد همراهست و در نهایت موجب بن بست اقتصاد می گردد".
در استانه نود وششمین سال تاسیس اتحاد شوروی پاسخ دیگری غیر از این وجود نداشت. پاسخ رئیس دولت سرمایه داری بر پرسش فوق، کاملا منطقی بود.
اما مردمی که برای نخستین بار بر روی کره زمین دولت سوسیالیستی را بنا کردند، با درنظرداشت قدیمیترین رویای بشر دال بر یک جامعه بدون طبقه، بخوبی میفهمیدند که این کار چندین ساله نیازمند انرژی بسیار بوده است. کشور نیز آماده تحمل سختی و ریاضت در راستای دست یافتن به این هدف بزرگ بود.
اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در سی دسامبر 1922 بواسطه اتحاد جمهوری سوسیالیستی روسیه ، جمهوری سوسیالیستی اکرائین . جمهوری سوسیالیستی بلاروس و جمهوری سوسیالیستی قفقاز در یک اتحادیه دولتی تاسیس گردید.
نزدیکی این جماهیر بسادگی نبود. افکار ناسیونالیستی نخبگان بومی بی اندازه شدید بود.
در اگوست 1922 کمیسیونی در راستای برگزاری پلنوم کمیته مرکزی، مساله مرتبط به روابط متقابل شوروی سوسیالیستی روسیه فدراتیو و جماهیر شوروی ملل مستقل ایجاد گردید.
در فرایند کار پلنوم، استالین، ریاست کمیسیون را بدست گرفته، برنامه "خودگردانی" را مطرح نمود، که شرایط الحاق جماهیر شوروی به ترکیب شوروی سوسیالیستی فدراتیو روسیه با حقوق جمهوریهای خودگردان در نظر میگرفت. استالین در زندگی خود سالیان زیادی در میان مردم عامی بوده، میفهمید که مردمان بسیاری برای رسیدن به قدرت و مزایایی که قدرت در برابر سایر مردم به ان هامیدهد، تلاش میکنند. این دسته از رهبران، بمحض احساس شیرینی قدرت، درصدد بدست آوردن قدرتی بدون کنترل و مرز میگردند. مساله ای که ممکن بود زمینههای پیدایش و تلاش رهبران اتحاد شوروی به استقلال کامل در عملکرد خود بگردد، پیش بینی، بر همین مبنا، چارچوب کنترل شدید بطریق"سانترالیسم دمکراتیک" در ان کنجانده شد.
اما لنین اندیشه خودگردانی را رد کرد. بجای ان فرمول "عضویت" جمهوری هابه ترکیب روسیه سوسیالیستی بر اصول "اتحاد با روسیه سوسیالیستی" را پیشنهاد نمود. لنین بمثابه سیاستمدار مجربتر، ناهمخوانی زمانی "خودگردانی" پیشنهادی استالین را درک می کرد، چراکه دولت کثرالمله ما در اغاز شکلگیری خود قرارداشت و شتاب در مساله فوق، مهمتر از همه محدودیت در استقلال جمهوری هامیتوانست سبب ترس ان هادر عضویت به یک اتحاد واحد گردد.
پس از 14 سال، پنچم دسامبر 1936 قانون اساسی اتحاد جماهیر شوروی تصویب، که در میان مردم به نام "قانون اساسی استالینی" معرف گشت.
در سرفصل قانون اساسی دوم (ساختار دولت) در اصل 17، امده است، که "برای هریک از جماهیر اتحاد شوروی حق خروج آزاد از شوروی محفوظ است".
زمان، زمان تصمیات دشوار بود. در جولای 1936 جنگ داخلی در اسپانیا آغاز شد، فرانکسیت هااز حمایت فاشیستهای آلمان برخوردار شدند. توافق نامه "محور برلین- رُم" میان آلمان و ایتالیا تنظیم گردید. آلمان و ژاپن پیمان انتی کمینترن را به امضاء رساندند، متعهد شدند که مشترکا علیه کمونیسم جهانی وارد کارزار گردند. بر این مبنا، شرایط برای جنگی بزرگ آماده میشد.
از انجایی که حکومت شوروی در کشور ما بطور جدی و برای همیشه مستقر شده بود و خطر جنگ با کشورهای سرمایه داری محسوس بود، در ان بازه از زمان، در راستای منافع دولت متحد بزرگ، مصلحت امیز بود، اصل 17 از قانون اساسی حذف می گشت، که احتمالا در این صورت مردم شوروی چنین رویکردی را درک میکردند. اما اصل فوق خذف نشد؛ پس از 55 سال نخستین دولت کارگران و دهقانان فروپاشید.
فروریزی شوروی، موجب رویاروی شدید میان نمایندگان دولت شوروی مرکز و دولتهای نورسیده بومی گردید. در سالهای 1989 – 1990 فرایند استقلال ان هاآغاز گردید.
- 17 مارچ 1991 در 9 جمهوری از 15 جمهوری اتحاد شوروی همپرسی سرتاسری در راستای حفظ شوروی صورت گرفت، که در ان بیش از 2/3 رای دهندگان خواهان حفظ شوروی بازسازی شده بودند. ازطرفی، برپایه نکته نظر رسمی (دران بازه از زمان)، "پس از همپرسی در اکرائین دال بر استقلال اکرائین، اکثریت رای دهندگان رای به استقلال اکرائین دادند، حفظ شوروی بمثابه یک نهاد دولتی عملا غیر ممکن گردید".
پایان موجودیت رسمی شوروی در26 دسامبر 1991 است. همان زمان فدراسیون روسیه دولت - میراث اتحاد شوروی در روابط حقوق بین الملل رسمیت یافت و جایگاه شوروی را در سازمان ملل از ان خود کرد.
اما همه آنچه که در این تراژدی برکشور بزرگ ما گذشت، انقدر هم صاف و ساده نیست. دانشمندان کارشناس دلایل درونی بسیاری، که موجب فروریزی نخستین دولت کارگران و دهقانان جهان شد، را ذکر می کنند.
همزمان اثر تاثیرات خارجی بر کشوری که سوسیالیسم در ان به پیروزی رسیده، و بر رهبران ان، نیز سبب نابودی کشور ما شدند.
دبیرکل سابق حزب کمونیست شوروی، سپس اولین و اخرین رئیس جمهور شوروی، میخائیل گورباچف تحت نفوذ خارج قرار گرفته، ، چیزی که "پارتنرهای غربی ما" بطور کامل از آن بهره بردند. چه امکانی وقتی که کسی از درون برنامه فریبکارانه ان هارا به اجرا گذاشت، کسی که برمسند ریاست مقتدرترین دولت در جهان نشست و بدون هیچ عذاب وجدانی زیر شعارهای زیبا در مورد پریسترویکا و دوستی با غرب کشور را از هم فروپاشید.
در نوامبر 1991 مارکرت تاجر، نخست وزیر بریتانیا در سال 1979-1990، زمانی که دیگر در دولت نبود، سخنان بسیار جالبی در هیوستون امریکا داشت.
در ان زمان سفر کارشناسان رشته نفت و پتروشیمی از جمله از روسیه به امریکا، هیوستون صورت گرفت. هدف اصلی شرکت در نشست دانشگده نفت امریکا، جایی که مارگرت تاجرشمیدان برپایه تحصیلات، اگرچه در این رشته اوصولا تجربه کار نداشت، بصورت مهمان افتخاری دعوت گردید.
سرگئی یورویچ پاولوف ، که در هیات نمایندگی روسیه در این نشست حضورداشت، در خاطرات خود، از روی یادمانده هاخلاصه سخنان تاجر را نوشته است:
گویا مارگرت تاجر با گذشت سالهای طولانی، دانش خود در شیمی را از یاد برده، بدین خاطر تن هادر زمینه سیاست سخن گفت، که لازم بود بصورت " چگونه ما شوروی را نابود کردیم" تیتر میشد.
- عمده تزهای سخنرانی: اتحاد شوروی برای جهان غرب خطر نظامی نداشت، اما بهمت اقتصاد برنامه ریزی شده،، شاخصهای بالای اقتصادی در شوروی، جهت بیرون انداختن کشورهای سرمایه داری از بازار جهانی احتمالی حقیقی بود. "بدین خاطر ما دائما تمهیداتی، در راستای تضعیف اقتصاد شوروی با ایجاد مشکلات داخلی برای ان اتخاذ می کردیم".
یکی از ابزارهای اصلی، تحمیل مسابقات تسلیحاتی بود. برایند این مخارج 15% بودجه شوروی (در مقابل 5% کشورهای غربی) که موجب کمبود در فراوردههای صنعتی و خوراکی گردید. "ما بر روی نارضایتیهای گسترده توده ای در شوروی حساب باز کرده بودیم. جای مهم در سیاست ما نقایص قانون اساسی شوروی، ازادی خروج برای هرکدام از جهموری هابود. در این ویژگی قانون اساسی، امکانات بالقوه برای سیاست ما نهفته بود...."
ایشان در ادامه اضافه میکند، که پس از مرگ سه تن از رهبران شوروی شرایطی پدید امد تا شخصی بقدرت برسد که به کمک وی ان هابتوانند اهداف خود را عملی نماید. این شخص گورباچف بود، که کارشناسان وی را انسانی بی دقت، قابل پیشبینی و بسیار جاه طلب ارزیابی می کردند.
در زمان حوادث اگوست 1991 ، زمانی که هرم فوقانی قدرت، با مسدود کردن گورباچف، تلاش به احیای سیستم ، در راستای حفظ تمامیت شوروی داشت، کمک به یلسین نخستین رئیس جمهور روسیه صورت گرفت.
"... بدین سان، دِ- فاکتو (بطور عین) فروریزی شوروی صورت گرفته، اما دِ- ژور (از دید حقوقی) اتحاد شوروی هنوز موجودیت دارد. من به شما تضمین میدهم که در آینده ای بسیار نزدیک شما شاهد ثبت فرورویزی حقوقی شوروی نیزباشید".
این سخنان یک ماه تا نشست تاریخی پارک جنگلی بلارویژ در نوامبر 1991 ایراد شد، بدین ترتیب، معلوم می گردد، که تاجر هماکنون در مورد پایان شوروی خبردارد.
سخنان بیل کلینتون رئیس جمهور امریکا در نشست محرمانه کمیتههای متحد روئسای ستاد هابمورخه 25 اکتبر 1995 نیز برای ثبت در تاریخ بسیار جالب است:
"... با بهره مندی از اشتباهات دیپلوماسی شوروی، تکبر فوق العاده گورباچف و اطرافیان وی، منجمله اندسته از کسانی که اشکارا مواضع پروامریکایی گرفته بودند، ما به چیزی رسیدیم که رئیس جمهور ترومن میخواست از طریق بمب اتم دست یابد. اما، با یک تفاوت قابل توجه- ما به مواد خام بدون ویرانی کشور با اتم ، که جایی برای آبادانی نمیگذاشت، دست یافتیم....".
نیروهای اهریمنی به پیروزی رسیدند. کشور بزرگ، که میلیون هاانسان انرا اراسته بودند، موجودیت خود را ازدست داد.
زمانی که شوروی فروریخت، بسیاری ارامش خود را حفظ کردند، باورد داشتند، که بر بنای روابط اقتصادی پیشین میان جمهوری ها، اقتصاد به همان شکل سابق خواهد ماند. اما در عمل چنین نشد. رهبران جمهوریها، که یک شبه به ریاست کشور هارسیده بودند، تلاش کردند، از روسیه فاصله بگیرند، تا از بذر بی حد و مرز قدرتی که بدست اورده بودند، بهره مند گردند.
در شرایط امروز، همه جمهوریهای سابق شوروی، عملا از یک زندگی محقر برخوردار بوده، و نتوانستند مساله فقر را حل کنند، احتمالا، با اندوهی بزرگ آسایش دیروز در زیر بال "برادر بزرگتر" را بیاد می اورند.
- روسهای متاسف از فروریزی شوروی، به حداکثرخود در ده سال گذشته رسیده است. مرکز لوادا، نظر سنجی را انجام داد که نتایج ان قابل پیش بینی و شگفت اور نیست، - 66% روس هااز فروپاشی شوروی متاسفند.
بابت رفرم بازنشستگی در سال جاری اوج نوستالژی شوروی رخ داده است. تصویب رفرمهای فوق بعید است خوشانید روس هاباشد، بویژه ، کسانی که در آستانه بازنشستگی قرار دارند. اگر چه در شوروی نیز مشکلات اقتصادی وجود داشت، اما بازنشسته شوروی از زندگی شایسته و ارامی برخوردار بود. بسیاری از بازنشستگان می توانستند، به فرزندان خود و حتی به نوادگان خود کمک کنند، به سلامتی و تندرستی خود بپردازند.
تنهادر شرایط امروز ما میتوانم درک کنیم، که در شوروی سیاستی هدفمند و موثر اجتماعی اجراء می شد. چراکه، دولت در دست یک اقلیت از نمایندگان لایههای فوقانی اجتماعی – اشرافیت، سرمایه گذاران و الیگارشی ساکنان کشورنبود، بل توسط خود تودههای کار نمایندگان طبقه کارگر، دهقانان و روشنفکران اداره میشد.
دولت شوروی عملا همه چیز، که برای زندگی عادی و توسعه هارمونیک شخص در اجتماعی معاصر ضرورت داشت، به شهروندان خود واگذارکرده بود.
در یک مقاله نمی توان همه داشتههای خوب که دولت شوروی برای مردم خود، همه آنچه که در زمان حیات دولت کارگران و دهقانان ساخته شده بود، اعم دستاورد هاو کامیابیهای ما را فهرست نمود. کسانی که در زمان شوروی می زیستند، بخوبی در این مورد می دانند، کنجکاوان می توانند از پدر و مادر خود بپرسند، یا در انترنیت سرج کنند.
پس از فروپاشی شوروی، روزهای دشوار فرارسیده، فقر و مصیبت بر شانه مردم نشست، که حتی در خواب هم امکان نداشت، مصیبتی که برپایه محاسبات برخی از دانشمند، 3 - 4 برابر بدتر از دوران جنگ با آلمان است، چیزی که کسی ارزوی ان را نمی کرد.
بدین اسان، در سال 1991 آلکساندر شوخین، پیوتر آوین، آندری ناچایف، آناتولی چوبایس و بسیاری دیگراز اصلاح طلبان جوان در اتریش در کلاسهای یک دوره کارآموزی شرکت کردند.
در ان زمان پس ازتلاشی شوروی اصلاح طلبان فوق بطور موثر از آموختههای خود در اتریش در راستای "توسعه" اقتصاد روسیه، استفاده کرده، و بسیاری از آنها در این تقریبا سی سال گذشته، و هماکنون نیز به فعالیتهای "اصلاح طلبانه" خود ادامه میدهند.
برای مثال الویرا صاحب زاده نبی اولین رئیس بانک مرکزی، در سال 1995 منشی جوبایس در کمیسیون رفرمهای اقتصادی بود و هماکنون نیز به انجام امور شریک خود مشغول است. یا کوردین پیگیر شایسه برنامههای گایدار- چوبایس رئیس اوتاق حساب رسی روسیه، که در "سرکار خود بابت عظمت روسیه بی اندازه دلسوز" است. ضمنا، نبی اولین ، کوردین و چوبایس در به اصطلاح "گزارش کرملین" به کنگره ازسوی وزارت اقتصاد امریکا– سند تحریمات در ژانویه 2018 ، مطابق فصل 241 قانون "مقابله با مخالفان امریکا از طریق تحریم ها" نامهای شان ذکر نشده است.
البته اشخاص دیگری هم هستند که ، "با ایثار فراوان، روز و شب برای رفاه دولت روسیه " در تلاشند، اما چرا کشور ثروتمند نمیشود، مردم کماکان در فقر بسر میبرد. در کشور ما یک پدیده عجیبی حاکم است، هرکس زحمت میکشد، فقیر تر است!
درپایان "شبحی در اروپا می گردد..." سوسیالیسم اجتناب ناپذیر است، البته نه فقط برای روسیه. سرمایه داری- یک سیستم مرده و بی روح است، که از ان در سرتاسر جهان خسته شده اند.
برگردان از: اردشیر قلندری
افزودن دیدگاه جدید