محرکههای قدرتهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی شاخصی که درصحنه سیاسی دنیا و کشورمان فعالانه در نورد میباشند کدماند؟ جامعه جهانی و کشور خود ما آبستن تحول، رشد و تکوین هر چه بیشتر این محرکههای قدرت و شکلگیری تحولات نو و تازهای است. شاخصهها و محرکههای جهانی تأثیرات قدرتمندی بر فعلوانفعالات سیاسی در داخل ایران میگذارند. از این نظر باید جریان حرکت این محرکهها و شاخصهها در مقیاس جهانی و داخلی را به صورتی مجزا زیر نظر گرفته و تأثیر آنها را بر تحولات داخل ایران موشکافانه مورد ارزیابی قرارداد.
محرکههای جهانی
الف – بحرانهای سیاسی دونالد ترامپ
اکثریت یافتن دموکراتها در کنگره و قفلبند شدن عدم تأمین هفت میلیارد دلار بودجه دیوار جنوبی آمریکا توسط کنگره نشانگر جنگ داخلی شدیدی است که میان دموکراتها ازیکطرف و دونالد ترامپ از طرف جمهوریخواهها در جریان است. جهت مقایسه رقمی میخواهم اشاره بکنم که زمان بحران مالی جهانی ده سال پیش، بانک خزانهداری امریکا ماهانه هفتاد میلیارد دلار به بانکهای در شرف ورشکستگی و کنترلکننده سرمایهداری مالی آمریکا تزریق میکرد. الآن دولت دونالد ترامپ نمیتواند رضایت تأمین هفت میلیارد دلار بودجه، یعنی ده درصد تزریقهای بدون پشتوانه ماهانه آن موقع را از کنگره دریافت نماید.
بمباران اتهامات از طرف مخالفین
روزی نیست که پرونده اتهامات مختلف در موارد مختلف ازجمله اتهام مناسبات، نزدیکیها و نفوذهای دولت روسیه در دولت ترامپ، اتهامات شخصیتی و اتهامات به افراد تیم دونالد ترامپ قطورتر و قطورتر میگردد. تکوین هر چه بیشتر این پروندهها میتواند به مرحلهای برسد که کنگره لایحه خلع ترامپ از ریاست جمهوری را به رأی بگذارد. سال جدید سالی خواهد بود که شدیدترین میزان اتهامات جهت خلع ترامپ از ریاست جمهوری بر سر ایشان بهصورت بمباران جاری خواهد شد. غیرواقعبینانه نیست اگر پیشبینی شود که احتمال خلع ایشان از ریاست جمهوری هرروز بیشتر و بیشتر میگردد.
اتهامات همکاری اطرافیان ایشان با دولت روسیه، نزدیکیهای ایشان با شخص پوتین، اتهامات مربوط به دخالتها و نفوذهای روسیه در انتخابات آمریکا ، خارج کردن نیروهای آمریکا از خاورمیانه و بالاخره تضعیف قابلیتهای نفوذی و تهاجمی پیمان ناتو از طریق فشارهای مختلفی که ترامپ بر ناتو وارد میکند، نهتنها هم دموکراتها و هم جمهوریخواهان نهادینهشده در قدرتمداری سنتی آمریکا را به تفکر انداخته است، بلکه آنها با سرعت هر چه بیشتر در تلاش میباشند تا سلطه امنیتی نظامی خویش را بر تمامی جهان بگسترانند. دونالد ترامپ مانع اصلی این پروژهها است.
جنگ تعرفهها
مسئله دیگری را که میشود در مورد دونالد ترامپ گفت این است که ایشان ، در شرایطی که سیاستهای خویش در رابطه با افزایش تعرفههای گمرکی علیه کالاهای وارداتی را به امریکا به مرحله اجرا رسانده و موجب جنگ اقتصادی نوینی میان شرق و غرب شده است، به مرحله اجرا درآوردهاند، بهموازات آن سیاست خود در مورد ساختن دیوار بر نوار جنوبی آمریکا را هم پیاده میکنند، و سیاست خویش درزمینهٔ کره شمالی و خاورمیانه را هم آنطور که خود میخواهند بهپیش میبرند، نهتنها برای نیمه دوم ریاست جمهوری خویش احتیاج به فورمولبندی سیاستهای جدیدی دارند، بلکه باید امتیازات قابلتوجهی به رقیبان و مخالفان خویش بدهند تا بتوانند موقعیت قدرت خویش را حفظ نمایند.
بحران شخصیتی
با توجه به شرایط بحرانی که ایشان در آن قرار دارند، نداشتن ثبات و انسجام شخصیتی ایشان، فورمولبندی سیاستهای جدید از طرف آقای ترامپ، میتواند خیلی خطرناک باشد. این خطر میتواند به تشدید بحران تحریمهای مربوط به برجام و دخالتهای آمریکا در ایران بیانجامد. آمریکا جهت غالب آمدن بر بحران هزاران میلیارد دلارهای بدون پشتوانه تزریقشده از طریق بانکهای آمریکائی در جهان، احتیاج به جنگافروزی جهت حفظ بازار تقاضا و ثابت نگهداشتن ارزش رقابتی دلار دارد. شعلههای آتش چنین عرصه تشنجآفرینی میتواند دامنه ایران را هم بگیرد. دونالد ترامپ نشان داده است که به همان اندازه که با "والاستریت" یا بازار سهام و سرمایهداری رسانهها مرزبندی و زاویه دارد، با همان قدرت به سرمایهداری نفتی و نظامی وابسته بوده و از آنها حمایت مینماید. این روند حمایت امسال باید به میزان خیلی بیشتری افزایش یابد. این مسئله با نزدیک بیشتر به عربستان و تشنجآفرینیهای جدید منطقهای بیشتر و دیگر سیاستهای نظامیگری میتواند خود را نشان دهد.
ب- جنگ سرد تازه
"بنیامین فریدمن"، میگوید، جنگ بهترین انواع امکانات را جهت سرمایهگذاری و بهرهکشی از مردم کشورهای دیگر فراهم میکند. جنگ، نهتنها تأسیسات، کارخانههای، شهرها و روستاها را ویران میکند، دولتها و کشورها را تا خرخره در قرض فرومیبرد و آنها را بدهکار بانکهای جهانی میکند. حتی بعد از پایان جنگ، همین کشورهای مجبور به تهیه قرضهای بیشتر جهت آباد کردن ویرانیهای کشورهای خود به کمک همین بانکهایی در اصل قدرتمداران پشتصحنه جنگافروز اصلی میباشند. امروز، در شرایطی که حدود سیصد هزار میلیارد دلار بدهکاری جهانی، در حدود سه برابر تولید ناخالص جهانی است، عمدهترین بازار تقاضا برای حفظ ارزش جهانی دلار آمریکا توسط جنگافروزی ایجادشده و میتواند بهای دلار را تثبیت کرده و حفظ مینماید.
از این نظر، خصوصاً قدرتمداران حاکم بر آمریکا نهتنها همیشه نیاز به خلق کردن دشمنان مجازی خواهند داشت، بلکه مناطق ویژهای را بهعنوان مناطق قابل تشنجآفرینی جهت جنگافروزی همیشگی در نظر گرفته و خلق خواهند کرد. بخشهایی از آمریکای لاتین، خاورمیانه، مرزهای ناتو با روسیه، منطقه دریای چین، از مناطقی میباشند که آبستن جنگافروزی توسط آنها میباشند. برای دشمنتراشی، تشنجآفرینی و جنگافروزی، تمامی بخشهای سرمایهداری مالی، سرمایهداری رسانهای – تبلیغاتی، سرمایهداری نفتی نظامی، حتی تأسیساتی خدماتی دست در دست هم در اجرای چنین پروژههایی اشتراک دارند.
جنگ سرد آمریکا و انگلیس بهطور مشخص با دولتهای روسیه و چین چندین سال است با شدت ویژهای آغازشده است. اتهاماتی که به روسیه در مورد اوکرائین، بالکان، سرگئی سکریپال، هک کردن سیستمهای کامپیوتری کشورهای غربی متحد آمریکا، دخالتهای روسیه در انتخابات آمریکا، برگزیت انگلیس، حتی جلیقه زردهای فرانسه وارد میشود، نهتنها ادامهدار خواهد بود، بلکه همیشه عرصههای این جنگ سرد را هر چه داغتر نگه خواهد داشت. دستگیری مدیرعامل بزرگترین شرکت کامپیوتری "هوای وی" چین ، در شرایطی که شرکت آمریکایی " اپل " سهم خویش در تسخیر بازار جهانی و بازار چین را بهشدت از دست میداد، به درخواست آمریکا و متقابلاً دستگیری چند دیپلمات و شهروند کانادایی توسط چین، همگی در ادامه روند جنگ سرد نوین میباشند، که عمدتاً از طرف قدرتمداران حاکم بر آمریکا و سپس انگلیس هدایت میگردد.
این جنگ بهطور همزمان و موازی با چین هم بهپیش برده میشود. گرچه عرصههای اقتصادی این جنگ این روزها خیلی برجسته است، نباید از یاد ببریم که موضوع تایوان، دموکراسی خواهی در هنگکنگ، جزایر مصنوعی دریای چین جنوبی، گسترش حضور امنیتی چین در اقیانوسیه از مواردی میباشند که در دوران جرج بوش و اوباما در دستور روز قرار داشتند. اپوزیسیون دونالد ترامپ با روی کار آمدن خویش قصد تشنجآفرینی در این نقاط را دارند.
ج – بحران مالی جهانی و خصوصا بحران بدهکاریها
اگر بودجههای دولتهای جهان کمتر از بیست هزار میلیارد دلار است، تولید ناخالص ملی جهانی حدود هفتاد هزار میلیارد، یعنی سه برابر بودجههای دولتهای جهان است. این در شرایطی است که میزان بدهکاریها در جهان حدود سیصد هزار میلیارد، حدود سه تا چهار برابر تولید ناخالص ملی جهانی است. نهتنها مردم پولی را که ندارند خرج میکنند، بلکه بهطور متوسط هر خانوادهای حدود سه برابر درآمد سالانه خویش را بدهکار بانکها است. اگر یکی از دلایل این امر افزایش بیرویه قیمتها، مثل قیمت خانه باشد، علت دیگر آن تزریق بیشازاندازه دلارها، ینها، و یوروهای دیجیتالی بدون پشتوانه، خصوصاً بعد از بحران مالی جهانی سال دو هزار و هشت به بعد است. همانطور که اشاره شد، جنگ خاورمیانه و عوامل جانبی دیگر موجب شده است تا از طریق ایجاد تقاضا عمدتاً دلار آمریکا بتواند ارزش خویش و جایگاه خویش را بهعنوان واحد پولی تبدیلی جهانی حفظ بکند. آیا با چنین وضعیتی و چنین توازنی دلار و واحدهای پولی مشابه خواهند توانست ارزش و قابلیت مبادلاتی خویش را حفظ نمایند؟ حباب بدهکاریهای جهانی و هزاران میلیارد دلار پولهای بدون ارزش و پشتوانه تزریقشده در دنیا که تأثیرات تورمی خیلی زیادی گذاشتهاند، روزی خواهد ترکید. به نظر نمیرسد که آن روز خیلی دیر باشد.
چ – آینده جنگ خاورمیانه
دونالد ترامپ ازیکطرف با قدرتمداران سرمایهداری کلان نئولیبرالی آمریکا زاویه ویژهای دارد، از طرف دیگر بیشتر سرمایهداری غیر حاکم بر قدرتمداری آمریکا را نمایندگی میکند. گرچه این به آن مفهوم نیست که ایشان تلاش در تأمین منافع آنها نمینمایند، بلکه ایشان با سنگینتر کردن نقش بخشهای دیگر سرمایهداری آمریکا، سیاستها و برنامههای بلندمدت پایهریزی شده قدرتمداری نهادینهشده سنتی را به لرزه درآوردهاند. گامهای ایشان در کاهش عظیم نقش امریکا در جنگهای فعلی فرسایشی در خاورمیانه، یکی از این موارد است. کاهش جنگ در خاورمیانه و حتی بیرون رفتن نیروهای آمریکا از آنجا، نهتنها موجب کاهش فروشهای نظامی آنها در منطقه نشده است، بلکه در پیوندهای آمریکا با دولت عربستان سعودی، اسرائیل هیچ لرزشی ایجاد نشده است و عربستان سعودی و اقمارش همگی همچنان در گروهبندی حلقهبهگوشان آمریکا و اسرائیل قرار دارند. ترامپ همانطور که کاهش تشنج در مورد کره شمالی را بهپیش میبرد، سیاست خاتمه جنگ در سوریه، عراق و حتی یمن را علیرغم فشارهای مشاور امنیتی و وزیر امور خارجه خویش، تعقیب مینماید.
این مسئله لزوماً در مورد ایران صدق نمیکند. نهتنها اسرائیل، ایران را خطر اولیه برای امنیت خویش در منطقه میداند، بلکه اگر قرار باشد دونالد ترامپ جهت حفظ بقای خویش امتیازاتی در خاورمیانه به رقیبان و مخالفین خویش بدهد، حلقه اصلی این امتیاز میتواند ایران باشد. لذا، به نظر نمیرسد که پروژه آلترناتیو سازی و دخالتهای آمریکا در امور داخلی ایران و تغییر حکومت هیچ تغییری یافته باشد. سیاستی که با خروج امریکا از برجام آغاز شروع و با تحریمهای جدید آمریکا علیه ایران ادامه یافته است، با استراتژی آلترناتیو سازی آمریکا جهت تغییر حکومت در ایران میتواند از طریق سوارشدن بر امواج خروشان جنبشهای مردمی تداوم پیدا کند.
ه – آیا خیزش جلیقه زردها جهانی خواهد شد
بحران جلیقه زردها، بحران بیکاری، فقر و افزایش فاصله طبقاتی در دنیای امروز، بخصوص کشورهای پیشرفته صنعتی است. کشورهایی که بیشتر صنایع خویش و سرمایههای خویش را به کشورهایی بردهاند که موارد خام و نیروی کار ارزان بهوفور فراهم است . اگر تزریق صدها هزار میلیارد دلار تأثیرات تورمی خود را گذاشته و هزینه زندگی برای مردم عادی را بهمراتب سنگینتر نموده، دره عمیق فقیرها و ثروتمندان را عمیقتر نموده است و میزان بدهکاریهای را دهها برابر بیشتر نموده است، عدم ثبات شغلی، بیکاری و فقر، به یک پدیده جهانی تبدیل میگردد که قابلیتهای زیستی مردم فقیر شده را هرروز سنگینتر میکند.
اگر این بحران خود را بهصورت جلیقه زردها در فرانسه خود را نشان میدهد، در انگلستان بهصورت نسل جوانی که مخالف برگزیت با حفظ بریتانیا داخل اتحاد اروپا خود را به نمایش میگذارد، در آمریکا بهصورت اعتصاب دهها هزار معلم به خاطر تقاضای افزایش حقوق به میدان میآید. این جنبشهای با افتوخیزهای مختلف اینجاوآنجا در اکثر کشورهای توسعهیافته سرمایهداری میتواند به میدان بیاید.
خ – بحران برگزیت و تلاش آنگلوساکسونها برای هژمونی جهانی
بحران برگزیت، عمدتاً ناشی از بحران سه نیروی اجتماعی سیاسی در بریتانیا است. نیروی اول نیروهایی میباشند خواهان خروج مشروط انگلیس بر اساس توافقنامهای با اتحادیه اروپا میباشند. نیروی دوم که محافظهکاران راست افراطی میباشند، خواهان خروج انگلیس بدون هیچگونه قیدوبند مشروط کنندهای از طرف اتحادیه اروپا میباشند. این گروه نهتنها خواهان لغو بیقیدوشرط قیدوبندهای بریتانیا از اتحاد قبلی با اتحادیه اروپا میباشند، بلکه سیاستی مشابه دونالد ترامپ در مورد سیاست خارجی را دنبال میکنند که اساس آن بر پایه توافقنامههای مجزا و جداگانه با کشورهای مجزا مبتنی است. این سیاست از اتحادیههای گروهی و منطقهای اقتصادی دوری میگزیند.
نیروی سوم، نیروهای نسل جوان، توسعهطلب و مردمی است که نسبت به نئولیبرالیسم و محافظهکاری زاویه ویژهای داشته و خواهان حفظ بریتانیا در داخل اتحادیه اروپا میباشند. همانطور که شاهد بودیم، رأی مشترک مخالفت محافظهکاران افراطی و حزب کارگر بریتانیا موجب شد تا برنامه موردتوافق خانم ترزا مای با اختلاف رأی زیادی در مجلس شکست دهند. نتیجه چنین رأی میتواند در کوتاهمدت به خروج بدون قید و شرط بریتانیا از اتحادیه اروپا بیانجامد، درحالیکه اگر در انتخابات بعدی حزب کارگر برنده گردد، احتمال رفراندوم مجدد میتواند دوباره بریتانیا را به داخل اتحادیه اروپا بازگرداند.
محافظهکاران سنتی در حزب لیبرال بریتانیا ضمناً با نزدیکی هر چه بیشتر با آمریکا، استراتژی هژمونویک آنگلوساکسونها برجهان سرمایهداری کلان نئولیبرال، ازجمله اروپا را تعقیب مینمایند.
مسائل داخلی ایران
الف - تداوم تکوین جنبش مدنی جهت استقرار حاکمیت مردمی
بحران حکومت جمهوری اسلامی ایران به مرحله غیرقابلبرگشت رسیده است. فقر، بیکاری و فشارهای دیگری از قبیل خفقان سیاسی اجتماعی، تبعیضهای جنسی، ملیتی، دینی و غیره بیداد میکند. خصوصیسازی واحدهای صنعتی دولتی، آموزشوپرورش، بهداشت و درمان نهتنها هزینههای زندگی در شرایط فقر و بیکاری را چندین برابر میکند، بلکه به ازهمپاشیدگی اقتصادی اجتماعی تحت سیاستهای اقتصادی نئولیبرالی دولتی میانجامد. چنین سیاستهایی تنها خوشایند قدرتمداران حکومتی که شاهرگهای اقتصادی را در دست دارند، و سرمایهداری خارجی که بخواهد صنایع داخلی را خریداری نماید است. نتیجه چنین سیاستهایی غیر از فقر و بیکاری بیشتر برای مردم چیز دیگر نمیتواند به ارمغان بیاورد.
مردم ایران بعد از چهل سال تحمل فشارهای اجتماعی اقتصادی، تحمل زجرهای تبعیضات سیاسی اجتماعی و زندان و خفقان، توان امنیتی حاکمیت اسلامی را از طریق خیزشهای سرتاسری، مانند جنبش دیماه گذشته موردسنجش قراردادند. آنها نهتنها در این امتحان متوجه شدند که بلوغ سیاسی ساختاری جنبش آنها بهمراتب قدرتمندتر میگردد، بلکه ازنظر روانشناسی اجتماعی به درجهای از اعتمادبهنفس سیاسی رسیدهاند که احساس میکنند این بار میتوانند از سد دیکتاتوری حاکمیت ولایتفقیه برای همیشه عبور نمایند.
ب – ادامه تحریمها به دنبال خروج آمریکا از برجام
دولت اسرائیل، حکومت جمهوری اسلامی ایران را بزرگترین خطر امنیتی برای خود تعبیر میکند. آمریکا و انگلیس در درجه اول هم به خاطر خواسته اسرائیل مبنی بر مقابله با این خطر امنیتی و در درجه دوم به خاطر منافع اقتصادی و ژئوپلیتیک خویش، حکومت ایران را بزرگترین مانع خویش در منطقه ارزیابی کرده و به مقابله با آن میپردازند.
شواهد موجود بر این اشاره میکند که برعکس روندی که با کره شمالی فعلاً بهپیش میرود، پروژه تعویض حکومت از طرف آمریکا در ایران نهتنها خیلی جدی است، بلکه در مقابل تمام نافرمانیهایی که دولت ترامپ در مقابل مخالفین خویش بهپیش برده است، اگر بخواهد به آنها امتیازی بدهد تا کمتر از طرف آنها موردتهاجم و حمله قرار بگیرند، تعویض حکومت ایران، میتواند چنین امتیازی است. تنها کافی سایت ایدئولوژی پوپولیستی ناسیونالیستی باستانی را با نمایندگان سیاسی آنها بر امواج خروشان جنبش مردمی در ایران سوار نمایند.
شواهد بر این دلالت دارند که تحریمهای اقتصادی میخواهد با دیگر تحریمها و سپس تهاجمات سیاسی امنیتی همراه شده آن را تکمیل نمایند. در مورد ایران تهاجم نظامی آمریکا بر ضد خود تبدیلشده و بهشدت به ضرر آمریکا میتواند تمام شود، مگر اینکه استراتژی آمریکا در خاورمیانه به راه انداختن جنگهای تازه و طولانیمدت ویرانگری باشد تا چرخههای اقتصادی قدرتهای حاکم بر آمریکا و غرب را دوباره به حرکت بیندازد.
ج – پروژه آلترناتیو سازی آمریکائی
این در شرایطی است که مردم خود ایران نیز خواهان از میان برداشتن حاکمیت جمهوری اسلامی ایران و ولایتفقیه بوده و خواهان اعمال حاکمیت دموکراتیک و مردمی سکولار و مترقی بر کشور میباشند. دولت آمریکا از طریق سوارشدن بر امواج خروشان جنبشهای تودهای خواهان روی کار آوردن آلترناتیو خودساخته خودش، همانطوری که در جنبش 28 مرداد و انقلاب 22 بهمن نمود، است. آنها این بار آلترناتیو باستان پرستی پوپولیستی سلطنتی گوشبهفرمان خود را همراه با دستهبندیهای ناسیونالیستی ، یا دینی افراطی در گوشه و کنار کشور در آستین خو داشته و از طریق حمایتهای مالی لجستیک خود و دوستان منطقهای خود با قدرت تمام حمایت مینمایند.
چ – رادیکالیسم و انسجام در اپوزیسیون سیاسی پیشرو
جنبش تودهای مردمی در ایران هم ازنظر مضمونی و هم ازنظر ساختاری به سطح بلوغ، انسجام ، پیوستگی و هماهنگی قابلتوجهی رسیده است. این جنبش ازنظر روان سیاسی تودهای به مرحلهای از اعتمادبهنفس عمومی رسیده است که دیگر مردم نهتنها بدون ترس و به صورتهای گسترده به میدان و خیابان میآیند، بلکه با این باورمندی درصحنه ظاهر میشوند که دیگر این بار میتوانند از حکومت جمهوری اسلامی ایران میتوانند عبور نمایند.
این مسئله به این مفهوم نیست که جمهوری اسلامی ایران در مقابل اعتصابات و یا تظاهرات سرتاسری معلمان، زنان، کارگران، بازنشستگان، دانشجویان و دیگر اقشار و طبقات زحمتکشان و روشنفکران دست به نرمش زده و کوتاه میآید. متأسفانه نهتنها تعداد زندانیان سیاسی، صنفی و حقوق بشری هرروز بیشتر میشود، بلکه میزان شکنجه و سرکوب آنها در زندانها شدیدتر، پیچیدهتر و مخوفتر میگردد، بلکه این شکنجه به دیگر اعضای خانوادههای آنها نیز گسترش پیدا میکند.
تعمیق و گسترش اعتصابات، تظاهرات و اعتراضات تودهای در شرایطی که به ناتوانی حکومتیان در مقابل آنها میانجامد، ازیکطرف موجب به وجود آمدن شکافهای هر چه بیشتر در درون حکومتیان منجر شده، به کنده شدن و به صفوف مردمی پیوستن بخشهایی از حکومتیان میانجامد، در مقابل و در درون صفوف اپوزیسیون بههمپیوستگی و انسجام بیشتر میانجامد. اگر روشنفکران و رهبران سیاسی مترقی مردمی اپوزیسیون در شرایط عادی و بر پایههای بلوغ فکری روانی و سیاسی به سطحی نرسیده باشند که اتحاد مستحکمتر چپهای دموکرات، یا اتحادیههای گستردهتر جبههای از نیروهای سکولار دموکرات بیانجامد، در شرایط فشار از پایین از طرف تعمیق ، گسترش و تداوم جنبشهای تودهای بهناچار به همدیگر نزدیکتر شده و اتحادیههای جدید و مستحکمتری را به وجود میآورند. شکلگیری حزب چپ ایران از اتحاد سه نیروی چپ دموکرات ازیکطرف، و اطلاعیهها و همکاریهای مشترک سازمانهای جمهوریخواهان دموکرات، از نطفههای اولیه این اتحادها میباشند.
پایان سخن
ماهعسل دوساله دونالد ترامپ به پایان رسیده است. درست است که دونالد ترامپ به صورتهای تک روانهای سیاستهای خارج از دستورهای قدرتمداری نهادینهشده در حاکمیت آمریکا اتخاذ کرده و اغتشاشاتی در برنامههای و استراتژیهای ژئوپلیتیک آنها ایجاد میکند، اما برای حفظ موقعیت خویش آماده است تا امتیازات قابلتوجهی به سرمایهداری نفتی، نظامی ، مالی و دیگران بدهد. تأکید او بر روی دوستی و نزدیکی میان عربستان صعودی و آمریکا، اولویت جدی ایشان به قراردادهای نظامی فروش تسلیحاتی با عربستان، حمایت از لابیگری نظامی در داخل آمریکا و بالاخره بازگرداندن مسابقه تسلیحاتی فضائی از این نمونهها میباشند.
دلار آمریکا قادر نیست بدون جنگها و تشنجآفرینیهای منطقهای حاکمیت و سلطه خویش را در رقابتهای واحدهای پولی بینالمللی ازیکطرف و حفظ ارزش رقابتی خویش در بازار موقعیت سلطهگرانه خویش را حفظ نماید. از این نظر، دوران دوم ریاست جمهوری دونالد ترامپ هم برای مردم جهان، و هم برای مردم ایران میتواند خیلی دوران خطرناکی ازنظر احتمال ایجاد تشنج، آشوب و جنگافروزی داشته باشد.
پروژههای دخالتهای مستقیم آمریکا در امور داخلی ایران و آلترناتیو سازی آمریکائی بهصورت جدی خطری است که باید اپوزیسیون سکولار، دموکرات، مسئول و آزادیخواه به افشای آن پرداخته، ستون پنجم داخلی آنها را مُنزوی نموده و با هوشیاری لازم صفوف خویش را در مقابل آن مستحکم و استوار نمایند. باشد تا از این طریق آلترناتیو مردمسالار و مدنی بتواند بعد از عبور از جمهوری اسلامی ایران شرایطی آزاد بر پایههای جامعه مدنی مبتنی بر حقوق بشر برای خودگردانی مدنی و مردمسالاری دموکراتیک فراهم نماید.
افزودن دیدگاه جدید