بحث کوتاهی با یکی از رفقا در کنگره وحدت در این زمینه داشتیم که آیا امپریالیسم پدیدهای تاریخی مربوط به گذشتهها است، یا اینکه هنوز هم با پویایی نوینی خود را با شرایط نئولیبرالیسم و گلوبالایزاسیون تطبیق داده و به حیات خویش ادامه میدهد. با توجه به تجربیات روزمره باید گفت که نهتنها امپریالیسم کاملاً زنده و فعال است، بلکه این بار با پوشش و منشهای فاشیستی نوین، اختاپوسی و خیلی پیچیدهتری به صحنه آمده و تلاش میکند تا دامنه سلطه و کنترل بلامنازع خویش را همچنان حفظ نماید.
بعد از روی کار آوردن بولسونارو بهعنوان رئیسجمهور هموفوبیک و فاشیستی در برزیل ، پروژهای که در ونزوئلا در شرف پیاده شدن است در ادامه و تکمیل طرح عمومی آمریکا برای آمریکای لاتین است که طرح عمومی آن، بهعنوان یک سناریوی نمونه در مورد ایران هم میتواند به مرحله اجرا گذاشته شود. اگر ازیکطرف روشنفکران سیاسی این مسئله را با جزئیات مورد تجزیهوتحلیل قرار میدهند، مردم عادی هم در روان اجتماعی سیاسی عمومی خویش آن را احساس نموده، سبکسنگین کرده و در فعلوانفعالات سمتگیریها و منشهای اجتماعی سیاسی خویش دخالت خواهند داد.
از همین حالا کسانی هستند که با سبکسنگین کردن توازن احتمالی قدرتمندیها و نیروهای سیاسی آینده ، در مقابل کودتای آمریکائی در ونزوئلا سکوت میکنند، کسانی دیگری نیز هستند که حتی تعدادی از نیروهای چپ هم داخل آنها میباشند، باهم به نعل و هم به میخ کوبیدن راهکار "نه شرقی و نه غربی" را در پیشگرفته و با متهم کردن حکومت فعلی "مادورو" به بیکفایتیها و رشوهخواری و غیره، آنها را هم به همان اندازه محکوم نموده و درواقع بهنوعی جوهر اصلی ماجرا را در این توجیه مینمایند که کودتایی استعمارگرانه در ونزوئلا جهت روی کار آوردن حکومتی فاشیستی و دستنشانده امپریالیسم جهت غصب منابع و مخازن غنی نفتی این کشور است در شرف پیاده کردن است، تقصیر حکومت فعلی آن کشور است.
چند روز پیش با دوستی صحبت میکردم که سمپاتی زیادی به سلطنتطلبان دارد. میگفت؛ ما که زورمان به قدرتمداران آمریکا و اقمارش نمیرسد، حداقل بگذارید از قدرت آنها در گذار کردن از جمهوری اسلامی ایران استفاده کنیم. نمیدانم این دوستان ما هستند که از قدرت و توان آمریکا در گذار از جمهوری اسلامی ایران استفاده میکنند، یا این قدرتمداران سرمایههای مالی، نفتی نظامی آمریکائی و غیره میباشند که از ستون پنجم خویش در کشورهایی مانند ایران جهت اعمال سلطه مجدد چهل پنجاهساله دیگری استفاده مینمایند. گویا تاریخ در ایران برای چندمین بار میخواهد تکرار شود.
اکثر کشورهای جهان سوم به نحوی دوران استعمار و نو استعمار را از سر گذرانده و تا حدود قابلتوجهی وابستگیهای اقتصادی، صنعتی قدرتمند خویش را با نظامهای امپریالیستی حفظ کردهاند. آنها در مبادلات بینالمللی به دلار آمریکا و یا یورو وابسته بوده و مجبورند از طریق بانکهای بینالمللی جهت مبادلات پولی استفاده نمایند. آنها ازنظر دارو، قطعات صنعتی پیشرفته برای چرخش صنایع خویش، از بابت تهیه سرمایه جهت پروژههای ویژه خویش و تهیه نیازمندیهای خویش در زمینه صنایع و رشتههایی که در کشورهای آنها رایج نیست، هنوز به میزان زیادی به خارج وابسته است.
خیلی از صنایع داخلی و کلیدی این کشورها هنوز به نحوی توسط شرکتهای زیرمجموعهای کمپانیهای کلان امپریالیستی کنترل میشوند. بنابراین، وقتی در این کشورها حکومتی مردمی با سمتگیری توسعهطلبانه خودگردان و ملی را بر سر کار میآورند، بهموازات ناکارآمدی و کمبودهای برنامهای و کاستیهای این حکومتها، دولتهای امپریالیستی و کمپانیهای بینالمللی آنها قادرند از طریق محاصره مالی، اقتصادی و تحریمهای صنعتی و تکنولوژیک و غیره چنان بحرانهای اجتماعی اقتصادی در این کشورها به وجود بیاورند که موجب بحرانهای از هم پاشنده عظیمی در این کشورها گردد.
بحرانهای به وجود آمده در ونزوئلا بیشتر از اینکه ناشی از ناکارآمدی، منشهای غیر دموکراتیک و سوءاستفادههای مقامات دولتی و حکومتی بوده باشد، ناشی از آن است که نهتنها رشتههای اقتصادی داخلی وابسته به امپریالیسم این کشور توسط دولتهایی مانند دولت آمریکا بهعنوان اهرمهای بحران زاینده اقتصادی و اجتماعی مورد سوءاستفاده قرار میگیرند، بلکه تحریمهای بینالمللی آنها موجب میگردد نهتنها حکومتهای غیر وابسته نتوانند بخش عظیمی از پولهای مربوط به فروش نفت یا مبادلات بینالمللی دیگر را تصاحب کرده و به دست خویش بیاورند، بلکه نتوانند نیازهای داخلی کشور را تأمین و به کشور خویش وارد کنند. بهموازات این بحرانها، ستوان پنجم آنها بهصورت نیروهای میلیشیای فاشیستی که در داخل کشور بهموازات اعتراضات مردمی از هیچگونه اخلالگری و جنایتی در به آشوب کشیدن این کشورها کوتاهی نمیکنند.
جالب است شعارهای ضد کمونیستی آنها دوباره بهصورت کمونیست کوبی و ضد سوسیالیستی سر از قبرستان تاریخ بلند کرده و دوباره تکرار میگردد که در جو تحریکات فاشیستی میتواند بازتابهای خطرناکی برای نیروهای مترقی، ملی مردمی و خصوصاً نیروهای چپ و با آرمانخواهی سوسیالیستی داشته باشد.
لازم است به این نکته هم اشاره شود که وابستگی جهانی قدرتمند سرمایه مالی از طریق بههمپیوستگی سیستمهای بانکی و نظام پولی و قدرت کنترل آنها بر نظامهای اقتصادی و سیاسی دیگر موجب گردیده است تا وقتی دولت آمریکا هر تصمیمی بگیرد و در مورد هر موضعی علیه یک کشور دیگر غیرخودی بگیرد، تعداد ویژهای از کشورها از قبیل فرانسه، انگلیس، آلمان، کانادا، استرالیا و حتی اسپانیا، به صورتی یکپارچه و بدون کوچکترین تأملی، و با سرعت غیرقابلباوری صد در صد پشت سر قدرتمداران حاکم بر آمریکا میایستند و از تصمیمات تیم "مایک پمپئو، دونالد ترامپ، و جان بولتن" حمایت مینمایند. این مسئله نشانگر آن است که گرچه ازیکطرف چقدر این دولتهای وابسته و گوشبهفرمان قدرتمداران حاکم بر عمو سام میباشند، بلکه هنوز تا چه اندازه پیمان ناتو در غرب اروپا و منطقه خاورمیانه میتواند خطرناک و تشنجآفرین باشد.
صدای پای استعمارگران در ایران هم به گوش میرسد. آنها در ایران هم از طریق تحریمها میتوانند بحران کلان اقتصادی اجتماعی بیافرینند. آنها در ایران هم میتوانند رهبر تراشی کرده و ستوان پنجم خویش را موبالیزه نمایند. آنها در مورد ایران هم میتوانند دهها بلکه صدها میلیون دلار در اختیار ستون پنجم خویش قرار دهند. آنها در مورد ایران هم میتوانند از طریق رسانههای بینالمللی دستنشاندگان خویش را بهعنوان رهبران انقلاب نوین مردم ایران معرفی نمایند. نوچههای گوشبهفرمان بینالمللی آنها مانند کانادا، استرالیا، انگلیس، فرانسه و غیره همچنان حاضر میباشند تا گماشتگان آنها را بهعنوان نمایندگان رسمی سیاسی کشور به رسمیت بشناسند. فرصتطلبان سیاسی در نامیدن دولت گماشته شده بهعنوان دولت "توسعه و رشد"، از همدیگر گوی سبقت خواهند گرفت.
بهموازات ترویج ایدئولوژی نئولیبرالی بر این پایه که هر جا کمپانیهای بینالمللی آنها مثل شل، بریتیش پترولیوم، جنرال الکتریک، بانکهای آنها قدم میگذارند، با خود توسعه اقتصادی و رشد را به ارمغان میآورند، هر کشور و دولت غیرخودی باسیاستهای جنگ افروزانه، سلطه طلبانه و استعمارگرانه آنها به مخالفت برخیزد، با این اتهام که "آنها نیز مثل ما به دنبال اعمال کنترل و تأمین منافع خویش میباشند"، هر اعتراضی را که بخواهد درزمینهٔ فراهم کردن عرصه توازن حاکمیت قانونی برابر حقوقی مردمی و بینالمللی تلاش کند را توسط بمبارانهای تبلیغاتی رسانهای خویش خفه میکنند. این استراتژی نهتنها کشورهایی مانند کره جنوبی، تایوان، ژاپن و غیره را در غل زنجیر آنها نگه میدارد، بلکه مخالفتهای کشورهایی مانند کشورهای عضو پیمان بریکس را با این اتهام که آنها نیز مانند ما خواهان اعمال کنترل جهت غصب منابع ا کشورهای جهان سوم میباشند، زیر باران اتهامات تبلیغاتی میگیرند.
برنامههای نئولیبرالی حکومتهای دستنشانده نو استعماری جدید بر پایههای خصوصیسازی متکی است. خصوصیسازیهای آنها عمدتاً ، دو، یا سه بعد و شاخه مختلف میتواند داشته باشد. یکی از بعدهای این خصوصیسازی بهصورت عمده به شکل فروش صنایع، معادن، تأسیسات و منابع طبیعی این کشورهای به کمپانیهای بزرگ غربی و در رأس آنها شرکتهای آمریکایی است. در مورد ونزوئلا، این خصوصیسازی بهصورت انداختن چنگالهای شرکتهای آمریکائی بر منابع نفتی و انرژی آن کشور است. سناریوی دیگر از خصوصیسازی به این صورت است که شرکتهای خصوصی موجود در این کشور؛ مثلاً ونزوئلا، از طریق گرفتن قرضهها و بدهیهای طاقتفرسا از بانکهای غربی و در رأس آن آمریکائی بخشهای دولتی را به چنگ خویش دربیاورند، که بازهم مؤسسات مالی غربی و در رأس آن آمریکائی، از طریق همین بدهکاریها ، کنترل خویش را بر اقتصاد این کشوها اعمال مینماید. شکل سوم این اعمال کنترل بهصورت ادغامی از مجموعهای از دو شکل خرید صنایع و معادن این کشورها توسط شرکتهای خارجی از طریق کنترل اقتصادی مستقیم، همراه با خفه کردن بخش داخلی زیر فشار بدهیها و وابستگی عمیق اقتصادی ستون پنجم سرمایهداری داخلی به سرمایه جهانی است.
این سناریو گرچه چندین بار بهصورت تاریخی در ایران و جاهای دیگر دنیا با موفقیت تمام پیاده شده است، در همین چند سال پیش بهصورت آزمایشی و در مقیاس خیلی کوچک و مایکرو در داخل ایران نیز تست شده است. کاندیدای آنها در این مورد مشخص است. ستون پنجم نیروهای سیاسی آنها معلوم است و آنها خود اعلام کردهاند که بودجههایی برای پروژه تعویض آمریکائی حکومت در ایران اختصاص دادهاند. روایت تاریخی سیاسی عظمت ایران باستان، پرستش ایران کهن، در این مورد بهعنوان ایدئولوژی چنین ناسیونالیسم افراطی که میتوان جو را بهخوبی برای طغیانهای فاشیستی آینده که تعیین گردیده و مورد آزمایش قرارگرفته است، مورداستفاده قرار بگیرد.
در چنین شرایطی که جوّ غالب روانی سیاسی تبلیغاتی رسانههای نئولیبرال گوشها را کر میکنند، خیلیها از صفوف نیروهای مترقی و مردمی راه کج کرده و به صفوف قدرتمداران مهاجم میپیوندند، ضد کمونیست و ضد سوسیالیست شدن به مُد و فشن روز تبدیل میگردد. باید آگاه بود که صفوف جلیقه زردها در خود کشورهای صنعتی پیشرفته به جنبشی فراگیر تبدیل میگردد. خود انگلیس در بحران برگزیت گیرپاچ کرده است و جامعه آمریکا آبستن بحرانهای ویژه خویش است. آغاز نوین جنبشهای تودهای در کشورهای پیشرفته غربی خود نشانهای بر بحران عمیق حاکم بر دنیای سرمایهداری جهانی است.
چه باید کرد؟
آگاه بودن و روشنگری کردن شاید بخش اولیه کار و مسئولیت نیروهای پیشگام است. بسیج شدن و بسیج کردن مردم در نهادهای مدنی اجتماعی، صنفی، سیاسی، فرهنگی، هنری و غیره بعد دیگر مسئولیتی است که بر دوشهای پیشگامان جامعه قرار دارد. شاید مورد سومی را دراینباره میشود به آن پرداخت، تمرین خودگردانی اجتماعی اقتصادی در راستای تقویت هر چه بیشتر توانمندی غیر وابستگی و متکیبهخود بودن است. تکرار اشتباهات تاریخی برای ما نابخشودنی است. عبور از نظام جمهوری اسلامی ایران بههیچوجه نمیتواند به مفهوم جایگزین کردن آن با یک حکومت دستنشانده و دستچین شده دیگر مایک پمپئو و جان بولتون و هنری کیسینجر ها باشد. گرچه امروز در ایران هنوز اپوزیسیون سکولار، دموکراتیک و مترقی بر سر کار نیست، اما ازنظر استراتژی بینالمللی عوض ترویج وابستگی به امپریالیسم و نئولیبرالیسم جهانی، میتوان به پیمانهای دیگر جهانی با کشورهای غیر امپریالیستی جهانی که بر پایههای قانونمندهای مبتنی بر برابر حقوقی بر اساس تأمین منافع طرفین میباشند وارد عهد و پیمان شد.
دیدگاهها
عیب از سنگ نیست، شکستن تو…
عیب از سنگ نیست، شکستن تو ذات شیشه است. بهتر بود یک نقد همه جانبه می شد. این نگاه تمام عیب های رژیم حاکم بر ونزوئلا را میپوشاند.
افزودن دیدگاه جدید