رفتن به محتوای اصلی

اختراع آینده، پسا سرمایه داری و یک دنیای بدون کار- فصل هشتم و قسمت پایانی

اختراع آینده، پسا سرمایه داری و یک دنیای بدون کار- فصل هشتم و قسمت پایانی

فصل هشتم

 

ساختن نیرو

گردآوردن و آماده کردن مردم بنیادی‌ترین وظیفه یک سیاست رادیکال است.

ارنستو کلائو

 

اتخاذ استراتژی می‌تواند افق‌های گسترده‌ای را برای انتخاب پیشِ رو قرار دهد، اما این پرسش که کدام نیرو این استراتژی را متحقق خواهد کرد، کماکان باز است و نیاز به پاسخ دارد. هر استراتژی نیاز به یک نیروی اجتماعی فعال دارد که به‌مثابه یک تشکل سازمان‌یافته جمعی که در عرصه جهانی بسیج شده، عمل کند. زمانی که ضد هژمون وارد عرصه کارزار می‌شود، نیاز به استفاده از قدرت دارد. اما چپ امروز هم منکوب شده و هم این که بگونه‌ای سیستماتیک به پرهیز و بیزاری از استفاده از قدرت تسلیم شده است (۱). عناصر سنتی نیروی چپ (طبقه کارگر و تشکل‌های مرتبط) متأثر از حملات راست و نیز خمود خود بی‌رمق شده‌اند. در عین حال زخم حاصل از شکستِ تلاش‌های گذشته جهت تحولات اجتماعی، موجب شده که بخش زیادی از چپ در پشت و حاشیه مبارزه دفاعی سیاست‌های مردمی سازمان یافته و به آن قناعت کنند (۲). اما ایجاد یک دنیای پسا کار دگرگونی اجتماعی در مقیاس کلان را شامل می‌شود و نیازمند ایجاد ظرفیت برای استفاده از قدرت است. استدلال این فصل در ارتباط با تشریح این موضوع است که برای جاری کردن نظم مطلوب استراتژی جدید، حداقل فراهم کردن سه عنصر ضرورت دارد: یک جنبش گسترده توده‌ای، فضای سالمی برای همزیستی سازمان‌ها و تجزیه و تحلیل از شیوه کار برد اهرم‌های فشار (۳). مسائل مربوط به وحدت طبقاتی و اشکال سازمانی، موضوعی دیرپا و همیشگی در چپ بوده است. فکر وحدت طبقاتی برای ایجاد شبکه‌ای از همبستگی، تقویت صفوف و ایجاد اعتماد بنفس و خودآگاهی و معرفت در دفاع از منافع مشترک است. بهمین ترتیب، نیرو و استحکام سازمانی ارائه کننده رهبری، هماهنگی، ثبات و کنترل بر زمان و تمرکز بر منابع و امکانات را در پی دارد. مزیت قدرت نفوذ و تأثیر‌گذاری، کمتر مورد بحث قرار گرفته، اما این امتیاز دارای اهمیت کمتری نیست. این‌ها نکاتی در ارتباط با قدرت سیاسی و اقتصادی هستند که می‌توانند برای ناگزیر کردن دیگران در تمکین کردن به منافع یک گروه معین مورد استفاده قرار گیرند (۴). به‌عنوان مثال، تاکتیک کلاسیک اعتصاب هدف‌اش گسست و اختلال در تولید، بمنظور مجبور کردن کارفرمایان در تن دادن به خواسته‌های کارگران بود. بدون وجود چنین اهرم‌ها و امتیاز قدرتی، تغییر تنها زمانی ایجاد می‌شود که در جهت تأمین منافع طرف قدرتمند‌تر باشد. این فصل این سه عنصر ضرور برای ساختن قدرت را بررسی و خطوط کلی برای حرکت به‌جلو را ترسیم خواهد کرد. آن چه که در پی می‌آید ابداً بمثابه یک نسخه کامل از قبل پیچیده شده برای چه باید کرد؟ نبوده، بلکه با توجه به محدویت‌ها و پیشینه تاریخی پاسخ، واکنش‌ها و پیشنهادهایی را مطرح کرده و در مورد اهمیت پارامترهای ذکر شده در بالا برای بازسازی قدرت چپ، بحث خواهد کرد. بازسازی چنین قدرت و نیرویی بدون شک دشوارترین وظیفه‌ای است که چپ امروز با آن روبروست. اما چنان چه قرار باشد که دنیای پسا کاری از ویرانه‌های ساخته و پرداخته نئولیبرالیسم پدید آید، انجام چنین وظیفه‌ای اساسی است.

 

Ernesto Laclau:

ارنستو کلائو فیلسوف اهل آرژانتین. او و همسرش شانتال موف پایه گذاران مکتبی موسوم به مکتب تحلیل گفتمانی اسکس قلمداد می‌شوند.

 

یک چپ توده‌ای

شاید مهم‌ترین پرسش در باره ساخت و پرداخت قدرت این باشد که عامل فعال پروژه پسا کار چه کسی خواهد بود؟ منافع این عامل فعال در یک جامعه پسا کار کدام موقعیت اجتماعی را پیدا خواهد کرد؟ روشن‌ترین پاسخ آن است که قبلاً دیده‌ایم: جمعیت مازاد در حال گسترش است. در حقیقت، با رانده شدن کارگران کشورهای پیشرفته به چرخه ناامنی، و با پیوستن تعداد هر چه بیشتری از جمعیت بین‌المللی به کارگران "آزاد" در سرمایه‌داری، ویژگی بنیادی پرولتاریا بودن، موج وسیع‌تری از مردم را شامل خواهد شد. همان‌گونه که مارکس استدلال می‌کرد، ما همه تهیدستان واقعی هستیم. بنابراین در یک نظر اجمالی، چنین بنظر می‌رسد که این روندها روایت کلاسیک مارکسیستی را تأیید می‌کنند که به اعتبار آن طبقه کارگر با جذب حمایت هر چه تعداد بیشتری از مردم به موقعیتی مسلط دست خواهد یافت که موقعیت اقتصادی او را آسان‌تر خواهد کرد (۵). چنین پیش‌بینی شده بود که با متراکم شدن هر چه بیشتر طبقه کارگر در کارخانجات بزرگ صنعتی، طبقه کارگر ناگزیر به همبستگی بلحاظ، فیزیکی (تقسیم فضا‌ها)، منافع (کاهش ساعات کار، دستمزد بالا‌تر)، و محتملاً در ترم آگاهی (بیشتر شدن آگاهی او نسبت به موقعیت خود بعنوان پرولتاریا) خواهد شد. کاهش تقاضا برای نیروی کار متخصص موجب حذف هیرارشی بین کار با مهارت و کار کمتر ماهر خواهد شد، ضمن این که تقاضای بالا برای کار معنایش توجه کمتر سرمایه به تقسیم‌بندی‌های هویت محور است (توجه به نژاد، جنسیت و ملیت) (۶). در پاره‌ای موارد چنین اتفاقی در جاه‌هایی، افتاده است. بعنوان مثال، در اوائل قرن بیستم آمریکا شاهد محروم بودن خشن عضویت طبقه کارگر سیاهپوست در اتحادیه‌های کارگری سفید بود، ولی بعد از جنگ دوم جهانی این تقسیم‌بندی نژادی در مناطق زیادی شروع به فروپاشی کرد (۷). به‌همین ترتیب، تبعیض‌هایی که محور آن‌ها سن، جنسیت، مهارت، ملیت و درآمد بود، همزمان با توسعه سرمایه‌داری باید کنار زده می‌شدند (۸). شاید مهم‌ترین علت این باشد که این طبقه کارگر نوظهور پاره‌ای از اهرم‌های فشار، بدلیل جایگاه‌اش در تولید، در اختیار داشت که اهمیت استراتژیک و محوری داشتند. اعتصاب، کنترل کارخانه، کاستن از سرعت کار و تاکتیک‌های مشابه همه برای اخلال در فرآیند تولید و تحت فشار قرار دادن مدیریت و سرمایه‌داران در موافقت و تن دادن به مطالبات طبقه کارگر طراحی شده بودند (۹). چنین پارادیم طبقاتی که پیش از آن تنها شامل کارگران سفید، مرد کارخانه بود – به این علت در نظر گرفته شد که تعداد آن‌ها زیادتر، همگون و قدرتمند شوند، و طبقه را به پیشاهنگ انقلاب پسا سرمایه‌داری تبدیل کنند. اما چنین اتفاقی نیفتاد. طبقه کارگر قطعه قطعه شد، ساختارهای سازمانی آن درهم شکسته شدند و امروز "دیگر چنین طبقه کارگری وجود ندارد که بتواند منسجم کننده کل طبقه باشد" (۱۰).

قدرت و توانمندی طبقه کارگر براثر مجموعه مرکبی از فشار ناشی از تهی شدن شهرها از صنایع و انتقال آن‌ها، جهانی شدن تولید، افزایش اقتصادهای خدمات محور، شدت یافتن سختی کار و کاهش ایمنی، متزلزل شدن و پایان جایگاه استوار روش کلاسیک تولید فوردیسم و ترویج و فزونی یافتن چندگانگی در هویت طبقه کارگر صنعتی شدیداً ضربه خورده است. طبقه کارگر سنتی در سرتاسر دنیا، عمدتاً در حاشیه قرار گرفته است (بجز چند استثناء در کشورهایی مانند آفریقای جنوبی و برزیل) (۱۱). جنبش کارگری چین از حد معینی قدرت برخوردار است، اما، حتی آن جا نیز برون سپاری تولید به کشورهای پیرامونی از هم اکنون تا حدود معینی موجب تضعیف قدرت این جنبش شده است (۱۲). امروز قدرت طبقه کارگر کلاسیک بین‌المللی شدیداً در معرض خطر است، و تحت شرایط فعلی احیا و بازگشت به قدرت و توانمندی گذشته بعید بنظر می‌رسد. در وضعیتی که امروز طبقه کارگر قرار گرفته، چنین بنظر می‌رسد که دیگر آن موضع کلاسیک انقلابی وجود ندارد؛ تنها آرایهٔ گوناگون بعضاً درهم ریخته‌ای از منافع و تجربه‌های رنگارنگ موجود است. اما، شاید این نظر مورد پرسش قرار گیرد که طبقه کارگر صنعتی هرگز در موقعیت دگرگونی جهان قرار نداشته – شرایط امروز با سال‌های آغازین جنبش کارگری تفاوت چندانی نکرده است. اول، تصور اتحاد طبقه کارگر همواره یک نظریه الهام‌بخش بوده تا واقعیتی موجود. پرولتاریا از همان آغاز بعلت تفاوت‌ها آسیب دیده است – اختلاف دستمزد بین مردان کارگر و کار بدون دستمزد زنان، بین کارگران "آزاد" و بردگان غیر آزاد، بین صنعت‌گران ماهر و کارگران فاقد مهارت، بین کارگران مرکز و کارگران پیرامونی و بالاخره بین کارگران ملت‌های مختلف درون یک کشور (۱۳). گرایش وحدت طبقه کارگر همواره پدیده‌ای محدود بوده، و این تفاوت‌ها امروز نیز با سماجت به‌قوت خود باقی، و تحت شرایط تقسیم کار بین‌المللی تشدید نیز شده‌اند. شاید، و بسیار بنیادی‌تر بتوان گفت که اگر تهی شدن شهرها از صنایع (اتوماسیون شدن کامل تولید کارخانه‌ای) گامی ضرور در طی طریق رسیدن به یک جامعه پسا سرمایه‌داری است، پس بنابراین طبقه کارگر صنعتی هرگز عامل ایجاد تغییر نخواهد بود. هستی اجتماعی این طبقه در پیوند با شرایط اقتصادی بوده که با گذار به پسا سرمایه‌داری باید آن شرایط از بین می‌رفت. اگر اتوماسیون کامل صنایع کارخانه‌ای برای گذار به پسا سرمایه‌داری ضروری است، در این صورت طبقه کارگر صنعتی به‌ناچار قدرت و وزن خود را در چنین فرآیندی از دست خواهد داد – تکه پاره شدن و فروپاشی که ما در طی دهه‌های اخیر شاهد آن بوده‌ایم.

پس، امروز کدام نیرو می‌تواند عامل ایجاد کننده تغییر باشد؟ علیرغم رشد عددی جمعیت مازاد و ناتوانی عمومی پرولتاریا، باید بپذیریم که هیچ پاسخی براحتی نمی‌تواند خود را عرضه کند. مخدوش شدن مرز بین شاغلان و بیکاران، مستخدمین رسمی و غیر رسمی، با زوال عامل تغییر منبطق و همگرا شده است. تکه پاره شدن گروه‌های سنتی مقاومت و شورش و تجزیه عمومی طبقه کارگر معنایش این است که وظیفه امروز باید گره و پیوند زدن و ایجاد یک "ما" نو است. گروهی از قبل آماده که تجسمی از منافع گلوبال و یا رسالت طلایه‌داری این پروژه گذار را در خود نهفته داشته باشد، وجود ندارد – نه کارگران صنعتی، نه کارگران حوزه کار روشنفکری و نه لمپن پرولتاریا. پس، چگونه باید از سایه روشن این چند پاره‌گی پرولتاریا، یک گروه از مردم را ایجاد کرد؟ (۱۴) برای سازماندهی چنین همگراهی در عمل روش‌های گوناگونی وجود دارند. همانگونه که مشاهده کردیم، در رویکرد کلاسیک مارکسیسم پیش فرض چنین است که گرایشات درونی سرمایه‌داری بگونه‌ای است که موجب شکاف بیشتر طبقاتی شده که لزوماً به وحدت طبقاتی طبقه کارگر خواهد انجامید. استدلال دیگران وحدت بر پایه منافع مشترک بود – برای مثال، نیازهای بیولوژیکی – اما اشتراکات حداقل نتیجه‌اش نیز مطالبات حداقل خواهد بود (۱۵). در مقابل، در جنبش‌های اشغال اغلب اتحادها بر پایه نزدیکی‌های فیزیکی پدیدار شدند – نحله‌ها در کنار هم کار و یا زندگی می‌کردند. اما، چنین وحدتی اغلب بر اختلافات واقعی سرپوش می‌گذاشت، و چیزی بیشتر از یک نماد مشترک نبود. وقتی که چنین نزدیکی فیزیکی به‌دلیل برچیده شدن اشغال اماکن از بین می‌رفت، اتحاد نیز به‌سرعت فرو می‌پاشید. در بهار عربی، اتحاد بواسطه مخالفت‌های متنوع بر علیه استبداد ظالمانه شکل گرفته و گردهمآیی طیفی از گروه‌های نامتجانس را موجب شده بود (۱۶). با این حال، تجربیات اخیر نشان می‌دهند که هرگونه اتحادی که صرفاً بر پایه مخالفت صورت گرفته باشد، با سقوط و از میان برداشته شدن موضوع مخالفت فرو پاشیده شده است.

مسئله یک پروژه پسا کار این است که، مخرج مشترک قرار دادن هستی پرولتاریا، تنها یک همبستگی حداقل را بوجود می‌آورد که تنها می‌تواند از تجربیات و منافع طیف وسیع واگرایی حمایت کند (۱۷). چالشی که سیاست‌های تغییر در پیش‌رو دارد این است که بتواند چنین طیفی از اختلافات را در یک پروژه عمومی و مشترک فرموله کند – در غیر این صورت نتیجه چنین خواهد شد که مبارزه طبقاتی تنها مبارزه واقعی است. تحت چنین شرایطی چندان تعجب برانگیز نیست که مشاهده می‌کنیم که بسیاری از مبارزات سیاسی امیدوار کننده و جذاب سال‌های اخیر خود را جنبش‌های پوپولیستی، بجای جنبش‌های طبقاتی معرفی کرده‌اند (۱۸). منظور ما از "پوپولیست" شکلی از جنبش نابخردانه و بی‌فکر، و یا یک شورش با کمترین مخرج مشترک، و یا جنبشی با نوع معینی از مضمون سیاسی نیست (۱۹). بجای آن، پوپولیسم نوعی منطق سیاسی است که کلکسیونی از هویت‌های مختلف را در مقابل یک خصم مشترک برای پی‌کاوی یک دنیای جدید، بهم می‌بافد (۲۰). از جنش ضد جهانی شدن تا سیریزا در یونان، پودموس در اسپانیا، و تعداد زیادی از جنبش‌های کشورهای آمریکای لاتین و نیز جنش اشغال در سرتاسر جهان غرب، این جنبش‌ها بخش‌های متعددی از لایه‌های گوناگون اجتماعی را بجای در نظر داشتن صرفاً هویت طبقاتی، بهم بافته و سازماندهی کرده‌اند (۲۱).

 

این جنبش‌های پوپولیستی حاصل ناامیدی از خواسته‌های بی‌پاسخ مانده اند. در شرایط دمکراتیک عادی، خواسته‌ها بگونه‌ای جداگانه و در چارچوب نهادهای موجود مورد بررسی قرار می‌گیرند – برای مثال، افزایش حداقل دستمزدها، حقوق بیکاری و ارائه خدمات درمانی. تغییرات مختصری صورت می‌گیرد، اما ساز و کار نهادها، از جمله جامعه بطور کل، هرگز مورد پرسش قرار نخواهد گرفت. با این رویکرد، هژمونی موجود تقویت شده و تأثیر کلی این تهدیدها بگونه‌ای تنظیم (مدولاسیون) می‌گردد. برعکس، یک جنبش پوپولیستی زمانی براه می‌افتد که راه این مطالبات – دستمزد عادلانه، مسکن اجتماعی، مراقبت از کودکان، و غیره – بگونه‌ای فزاینده مسدود می‌گردد. ارنستو کلائو، از موضع یکی از رهبران فکری پوپولیسم سیاسی، توضیح می‌دهد:

زمانی که ما از مرز معینی گذر کنیم، آن چه که در چارچوب نهادها مورد خواهش قرار گرفته به ادعا و خواسته‌ای خطاب به نهادها تبدیل می‌شود، و در سطوح معینی این ادعا تبدیل به موضوعی برعلیه نظم نهاد می‌شود. وقتی که در مرحله معینی این فرآیند فراتر از محدودیت‌های چارچوب نهاد گذر می‌کند، در آن مرحله ما مردمی برای یک جنبش پوپولیستی خواهیم داشت (۲۲).

در این فرآیند منافع ویژه‌ای بگونه فزاینده‌ای جنبه عمومی یافته و پوپولیسم پدیدار می‌شود، که قاطعانه برعلیه نظم موجود وارد عمل می‌شود. "مردم"، برخلاف گروه‌بندی طبقاتی سنتی، برپایه یک اتحاد اسمی (صوری)، در شرایط فقدان هر نوع از اتحاد مفهومی گرد هم می‌آیند. مقوله مردم پیچیده‌ای است، آکتوری ستیزه‌جو و در عین حال سازنده است. خود را گروهی منسجم نامگذاری کرده، بدون داشتن هر نوع منافع مادی مشترک ضرور. این نکته کمک می‌کند که توضیح داد که برای مثال چرا، بسیار سخت بود که سیاست‌های جنبش اشغال را بهم پیوند زد. ۹۹ درصد آن‌ها برپایه یک نام جمع شده بودند تا یک سیاست مشترک. این وحدت صوری با نامگذاری پوپولیسم تکمیل می‌شود، (حاصل) شکست جامعه و اپوزیسیون در مقابل آنچه است که خود در مقابل آن قد علم کرده (۲۳). با نامگذاری دشمن، برای طیف وسیعی از مردم امکانی بوجود می‌آید که ببینند که منافع و مطالبات آن‌ها توسط جنبش بیان می‌شود. برای مثال، جنبش اشغال به‌نام یک درصد نامیده شد، پودموس "کست" (فرقه)، و سیریزا "توریکا" (سه گانه) نام گرفتند. مثل نامگذاری مردم، اتلاق یک نام برای آنتاگونیسم نیز در ارتباط با وابستگی و تعلق به حقایق تجربی است، اما ضرورتاً نیازمند این نیست که به آن محدود بماند. به‌عنوان نمونه، تقسیم‌بندی که جنبش اشغال بین یک درصد و ۹۹ درصد بیان می‌کند، بیانگر آنتاگونیسمی است که مردم را بواسطه آن، علیرغم فقدان دقت تجربی، بسیج می‌کند (۲۴). نامگذاری مردم و مخالفت آن‌ها نوعی عمل سیاسی است، نه یک بیانیه علمی. بنابراین، هر دو، هم مردم و هم آنتاگونیسم در جامعه بیان کننده یک عمل نامگذاری ترکیبی اند. این نامگذاری پاسخی است در برابر ناممکن بودن خوانش آنتاگونیسم جامعه از ضرورت‌های تاریخی خشن، در عصری که هویت‌های طبقاتی درهم ریخته و اختلافات افزایش یافته.

اما، برای این که چنین "مردمی" برای پوپولیسم فراهم شود، عناصر دیگری نیز مورد نیاز است. اول، باید یک مطالبه یا مبارزه ویژه قبل از دیگر خواسته‌ها برجسته گردد. به‌عنوان مثال، جنبش اشغال طیفی از نارضایتی‌های محلی، منطقه‌ای و ملی را تحت لوای مبارزه برعلیه نابرابری بهم گره زد. در چنین مواردی، این یک گروه خاص نیست که در پی برسمیت شناخته شدن از طرف جامعه است، بلکه این گروه خاص است که در عرصه بین‌المللی برای جامعه حرف می‌زند. اما برای آن که بتواند چنین کاری را بعهده بگیرد، باید بعنوان تجسمی از منافع طیف گسترده گوناگونی دیده شود. نباید تنها از منافع خود دفاع کند، بلکه باید بطور واقعی منعکس کننده طیف گسترده‌ای از منافع باشد (۲۵). برای یک جنبش کارگری سنتی، باید حد منافع مشترک به‌اندازه‌ای باشد که تضمینی برای حفظ و وفاداری همه مؤتلفین باشد. اما در یک جنبش پوپولیستی، فقدان یک اتحاد فوری برپایه منافع مادی به‌معنای متأثر بودن دائمی انسجام آن از تنش بین آن مبارزه‌ای که در نوک پیکان و جلوتر از دیگران است و دیگر مبارزات است. بدین ترتیب پوپولیسم درگیر یک چانه زنی و مذاکره دائمی در باره اختلافات و دلبستگی‌های خاص، برای ایجاد یک زبان و برنامه مشترک جدا از هر نیروی گریز از مرکز است. تفاوت بین یک جنبش پوپولیستی و رویکردهای حرکت‌های مردمی در موضع آن‌ها نسبت به اختلافات نهفته است: ضمن این که اولی در پی ایجاد یک زبان و پروژه مشترک است، دومی ترجیح می‌دهد که اختلافات خود را بعنوان اختلاف نشان دهند و از هر کارکرد جهانشمولی آن پرهیز شود. ساازماندهی و بسیج برای یک جنبش پوپولیستی پیرامون سیاست‌های مخالف – کار نیازمند این است که این جنبش بگونه‌ای خود را بیان کند که مبارزات گوناگون برای عدالت اجتماعی و رستگاری انسان بتوانند این جنبش را تجسم و بیان کننده منافع خود بدانند. مهم این است که، سیاست‌های مخالف – کار چنین منابعی را فراهم ‌کنند: به‌عنوان مثال، شاید انتخاب بهترین گزینه برای ائتلاف سرخ – سبز تا به‌حال چنین بوده، غلبه بر تنش بین برنامه اقتصادی برای اشتغال و رشد، و برنامه زیست محیطی جهت کاهش میزان آزاد سازی گازهای گلخانه‌ای بوده. پروژه پسا کار همچنین، ذاتاً پروژه‌ای فمنیستی است که کار پنهان و بدون دستمزد زنان در خانه را، که عمدتاً نادیده گرفته می‌شود را برسمیت می‌شناسد. همچنین فمنیستی کردن بازار کار و نیاز تأمین استقلال اقتصادی برای رهایی کامل زنان. پروژه پسا کار به همین اندازه در پیوند با مبارزه ضد نژاد پرستی است. جمعیت‌های سیاه و دیگر اقلیت‌ها تاکنون بعلت رشد بیکاری و حبس و زندانی شدن توده‌ای شدیداً ضربه دیده‌اند. حبس و خشونت پلیس نیز چاشنی جوامع فاقد کار بوده. در نهایت پروژه پسا کار بر پایه مبارزات پسا استعماری و مبارزات ملی که با هدف دست یافتن به وسیله‌ای برای امرار معاش برای توده‌های عظیم نیروی کار غیر رسمی بوده و همچنین بسیجی علیه برج و باروها در مقابله با مهاجرت، بنا شده است (۲۶). ‌

بیان و توضیح کاراکتر یک جنبش بگونه‌ای که بتواند با تأکید بر اهمیت مطالبات، اختلافات را بهم نزدیک کند، به هر پوپولیسم درست و خوب کمک خواهد کرد. چگونگی و شکل طرح خواسته‌ها یکی از ابزار مرکزی برای دستیابی و ایجاد اتحاد است، و بنابراین باید از راه‌های مختلف با گروه‌های متفاوتی از مردم ارتباط برقرار کند (۲۷). مطالبات باید بگونه‌ای تشریح و بیان شوند که از قبل پیش‌بینی نشده باشند که فراخوان گروه معینی از مردم را مخاطب قرار ‌می‌دهد، در این صورت به گروه‌های مردم این امکان داده می‌شود که ضمن حفظ تفاوت‌های خود با دیگر گروه‌ها، منافع خاص خود را در آن‌ها منعکس شده ببینند (۲۸). برای مثال، مطالبه برای سیاست‌های مخالف – کار برای دانشجویان دانشگاه، یک مادر تنها، یک کارگر صنایع، و دیگرانی که در خارج از نیروی کار قرار داده شده اند؛ معناهای متفاوتی دارد، علیرغم این تفاوت‌ها، هر یک از این گروه‌های مردمی بشکلی منافع خاص خود را در فراخوان برای جامعه پسا – کار منعکس شده می‌بینند. در این صورت بسیج این گروه‌های مردمی در زیر یک مطالبه معین تبدیل به یک سیاست میدانی می‌شود. بنابراین جنبشی که بر اساس منطق پوپولیستی بنا شود، قادر خواهد بود که موجب استحکام و بوجود آوردن توافق بین طیفی از نارضایتی‌ها و خواسته‌های موجود شود، بدون این که ضرورتاً نافی تفاوت‌ها باشد (۲۹). خواسته‌های معینی در ارتباط با یکدیگر در یک برنامه گنجانده می‌شوند که در آن برنامه سهم مطالبه هر گروه اجتماعی در مقابله با آنتاگونیسم مشترک بدقت منعکس می‌شود. به این خاطر است که چرا نظریه آینده برای یک پوپولیسم مناسب بنیادی، و این همان عنصری است که بسیاری از جنبش‌های پوپولیستی گذشته فاقد آن بوده اند. برای مثال، جنبش اشغال هرگز نتوانست موقعیت‌های منفی، سکون و عدم تحرک جنبش را به یک پروژه مثبت سیاسی ترجمه کند که بتواند مردم را گرد آن بسیج کند. جنبش اشغال، منافع گوناگون را هرگز در پروژه‌ای برای یک آینده بهتر همگرا نکرد، و در همان سطح منفی و نفی باقی ماند و نتوانست " ذهنیتی مستقل با تمرکز بر انگیزه" بوجود آورد (۳۰).

در پایان، ضمن این که در مطالبات پروژه پسا – کار طبقه در مرکز توجه قرار گرفته شده، اما بسیج تنها بر اساس منافع طبقه کافی نیست. باید طیف وسیعی از جامعه بعنوان نیروی فعال تغییر گرد هم آیند. پوپولیسم پاسخ چنین نیازی است. اما برای چنین همگرایی، مذاکره مشترک نمی‌تواند در حد شعارها، خواسته‌ها، نشانه‌ها، سمبل‌ها و هویت در همان سطح اولیه‌ای که این سیاست‌ها اتخاذ شده‌اند، باقی بماند. یک جنبش پوپولیستی باید از طریق طیفی از سازمان‌ها و توسط آن‌ها، با هدف ساقط کردن حس مشترک نئولیبرالسم و جایگزین کردن حس مشرک جدیدی به‌جای آن عمل کند. باید در پی یافتن راه‌هایی برای ایجاد قدرت هژمونیک، در همه اشکال گوناگون آن، در درون و بیرون دولت باشد.

 

محیط همزیستی سازمانی

تشکیلات و سازمان واسطه کلیدی بین نارضایتی و اقدام مؤثر است – سازمان مقدار کمی معینی از مردم را به نیروی کیفی کاملاً متفاوتی تبدیل می‌کند. همانطور جنبش اشغال، جنبش ضد جنگ، جنبش ضد گلوبالیزاسیون آشکار ساخت، معضل چپ لزوماً در ارتباط با اعداد خام نیست. چپ بلحاظ صرف کمی، چندان "ضعیف‌‌تر" از راست نیست – بلکه در ترم توانایی در بسیج مردمی، برعکس آن درست بنظر می‌رسد. بویژه در زمان بحران، چپ نشان داد که شدیداً قادر به بسیج یک جنبش مردمی است. مشکل در مرحله بعدی است: نیروهای بسیج شده چگونه سازمان یافته و صف‌آرایی شده اند. در سیاست مردمی، معنای سازمان وابستگی طلسم‌گونه به رویکردهای لوکالیسم (محلی گرایی) و هوریزانتالیسم (افقی‌گرایی) بود که اغلب موجب تحلیل بردن و تضعیف ایجاد یک پروژه گسترده رو به رشد ضد هژمونیک بود (۳۱). وابستگی طلسم گونه سازمانی به رویکردی خاص، یکی از زیان‌بارترین جنبه‌های تفکر چپ در سال‌های اخیر بوده: باور به این که، تنها مناسب‌ترین شکل سازمانی موفقیت سیاسی را در پی خواهد داشت (۳۲). مقصر اصلی سیاست مردمی است، اما تعداد زیادی از مواضع اورتدوکس نیز به‌همین میزان مقصرند - طیفی از نسخه‌های درمانی از پیش پیچیده شده برای به سراشیب کشاندن قدرت چپ اتحادیه‌های کارگری، پیشگامان، احزاب سیاسی و گروه‌های مرتبط با آن‌هارا نیز در بر گرفته. در اغلب موارد، بدون توجه به زمینه‌های استراتژی پیش‌رو این اشکال سازمانی مورد حمایت قرار گرفته اند. به‌عنوان نمونه، در رویکرد سیاست مردمی، شکل ویژه‌ سازمانی تحت شرایط خاصی ایجاد می‌گردد و تلاش می‌شود که آن شکل سازمانی در سرتاسر میدان اجتماعی و سیاسی مستقر شود. بدون این که قصد نفی موضوعیت رویکرد به معضل سازمانی را داشته باشیم، ما نیازمند این هستیم که به سلامت و گوناگونی اشکال سازمانی بیاندیشیم.

نکته ساده‌ای که می‌توان در تقابل به وابستگی طلسم‌گونه (فتیشیسم) سازمانی ذکر کرد این است که یک پروژه سیاسی نیاز به تقسیم کار دارد. در یک جنبش سیاسی موفق، وظایف گوناگون اساسی وجود دارند که باید انجام شوند: بالا بردن آگاهی، حمایت حقوقی، هژمونی رسانه‌ای، تجزیه تحلیل قدرت، سیاست پیشنهادات، تثبیت و استحکام حافظه طبقاتی، و رهبری تنها تعداد کمی از این وظایف اند که می‌توان نام برد (۳۳). برای انجام این وظایف و انجام تغییرات سیاسی در مقیاس کلان، تنها یک شکل سازمانی کفایت نمی‌کند. به این اعتبار ما در جستجوی ترویج یک شکل واحد سازمانی بعنوان ابزاری ایده‌آل برای جسم دادن به بردارهای تغییر نیستیم. هر جنبش موفقی، تنها نتیجه کارآیی یک شکل واحد سازمانی نبوده، بلکه حاصل زیست طیف گسترده‌ای از اشکال سازمانی در کنار هم بوده است. این اشکال سازمانی کم و بیش به‌صورتی هماهنگ عمل کرده‌اند که پاسخگوی تقسیم کار مورد نیاز برای تغییرات سیاسی باشند. رهبران در فرآیند گذار رشد خواهند کرد، اما حزب پیشاهنگی وجود نخواهد داشت – تنها تلفن همراه نقش پیشاهنگ را ایفا خواهد کرد (۳۴). یک محیط هم‌زیستی سازمانی معنایش پولاریسم نیروهایی است که می‌توانند نسبت به نقاط قوت و ضعف خود بازخورد مثبت داشته باشند (۳۵). چنین محیط زیست سازمانی بسیج شدن با انگیزه مشترک برای یک دنیای آلترناتیو، بجای ائتلاف‌های شکننده و پراگماتیسمی را می‌طلبد (۳۶). و این مستلزم ایجاد آرایه‌ای گسترده از سازمان‌های دمساز است: نکنه مهم این است که چیزی را خلق کرد بسیار فراتر از صرف ساختن یک ائتلاف (که در آن همه طرفین ترکیب تنوع گروهی ائتلاف را درک کنند، و قرار باشد که هویت خود را همان‌گونه که هست حفظ کرده و تنها بطور موقت با یک دیگر همکاری نمایند) و کمتر از جریانی که دارای یک راه حل مناسب برای همه چیز باشد (بعنوان مثال، نظر حزب). این نکته در رابطه به مداخلات استراتژیکی است که هم بتواند برای گروه‌های ذینفع جذاب باشد و هم این که چنان "دم دراز" باشد که تیول گروه خاصی نبوده، انحصاری نباشد، بلکه بعنوان مکملی که تأثیرات آن می‌تواند تقویت کننده یکدیگر باشد، عمل کند (۳۷).

این بدان معنی است که موضوع اصلی معماری چنین محیط زیست سازمانی ایجاد یک شکل نسبتاً غیر متمرکز و شبکه‌ای است – اما، متفاوت با استاندارد نظریه جنبش‌های افقی‌ایسم، چنین محیط زیستی باید بتواند گروه‌های هیرارشی محور و بسته را نیز بعنوان عناصری از یک شبکه گسترده در خود جای دهد (۳۸). در نهایت هیچ شکل سازمانی با امتیاز ویژه وجود ندارد. لازم نیست که هدف همه سازمان‌ها مشارکت باشد، شکل ایده‌آل مقررات آن‌ها شفافیت و افقی بودن باشد. تفاوت بین برآمدهای خودجوش و دیرپایی سازمانی، آرزوهای کوتاه مدت و استراتژی بلند مدت، باعث انشعاب در آن چه که می‌بایست پروژه گسترده استوار برای ساختن دنیای پسا کار باشد، شده است. تنوع سازمانی باید با اتحاد گسترده پوپولیستی درآمیزد.

بررسی سریع اجمالی روی چگونگی کارکرد چنین محیط زیستی، تا حدودی فهم چگونگی کارکرد چنین پیشنهاداتی در کنار هم را نشان خواهد داد. کارکرد این اشکال سازمانی با در نظر داشت ویژه‌گی‌های موجود هر مبارزه و پیچیدگی چالش‌های پیش‌رو، تنها می‌تواند بسیار الگووار (قیاسی)، باشد. اکوسیستم سازمان‌ها تحت شرایط خاصی، بگونه‌ای اجتناب‌ناپذیر متأثر از تصمیمات مختلفی که در مورد موضوعات مختلف سیاسی گرفته می‌شود، ساخته می‌شود. طبق آن چه که گفته شد، برای هر سیاست مخالف - کار وجود یک جنبش اجتماعی گسترده حیاتی است، بنابراین برای این که از عهده چنین کاری برآمد، لزوماً باید طیف وسیعی از ترکیب سازمانی و تاکتیکی گوناگون داشت. در یک سوی چنین طیفی، انفجارهای پر انرژی زودگذر سیاسی، در اشکال شورش‌های اعتراضی خودجوش قرار دارند. بعنوان مثال در آمریکا، فاکتور کلیدی در پس انگیزه حمایت کنشگران از مقرر کردن درآمد پایه همگانی در دهه ۱۹۶۰، ناآرامی‌های مدنی بود (۳۹). اگر چه ممکن است چنین انفجارهایی مطالبات پیچیده‌ای را موجب نشوند، ولی به آن‌ها باید پاسخی داده شود. در دهه‌های اخیر این گونه‌ها برآمدها در جنبش اجتماعی در یک شکل و شمایل کمی سازمان‌یافته‌تر در رویکردهای سیاست‌های مردمی دیده شدند. عمل کردن تحت اصول دمکراسی مستقیم می‌تواند برای اهداف معینی سودمند باشد، از جمله این که موجب می‌شود که فریاد مردم شنیده شود، ایجاد یک حس قدرتمندی از مأموریت جمعی و فراهم کردن چشم اندازهایی برای مطرح شدن (۴۰). چنین چشم‌اندازهایی می‌توانند پرورش دهنده شرایط برای ایجاد یک اتحاد پوپولیستی باشند و به مردم توانمندی دیدن خود به‌عنوان یک جمع را بدهد. اما، آن چه که سازماندهی سیاست‌های مردمی فاقد آن بود، چشم‌انداز استراتژیکی برای گذار صحنه‌های زیبا و دلفریب اعتراض و جنبش گسترده پوپولیستی به یک عمل بلند مدت تأثیرگذار بود (۴۱). اغلب موارد دیگر سازمان‌هایی در دراز مدت نهادینه شده اند هستند که قابلیت اعمال هژمونی بر خواسته‌ها، تاکتیک‌ها و استراتژی‌های جنبش‌های نسبتاً کوتاه مدت را دارند و برای تأثیر نهایی اعتراضات تعیین کننده هستند. موفق‌ترین جنبش‌های اشغال در طی سال‌های اخیر، آن‌هایی بوده‌اند که پیوندهای تنگی با جنبش کارگری داشته اند (بعنوان مثال، در مصر) و \ یا احزاب سیاسی. بعنوان نمونه، در ایسلند بزرگ‌ترین اعتراض زمانی موفق شد که ائتلاف سرخ – سبز رای آورد و محافظه کاران از دستگاه دولتی رانده شدند؛ (۴۲) همانطور که نوشتیم، مورد اسپانیا نشان داد وقتی که جنبش اجتماعی همزمان با استراتژی دوگانه، هم در درون و هم در خارج از سیستم حزبی عمل کند، چه ظرفیتی برآمد خواهد کرد. اگر قرار است که تغییرات کلان اجتماعی مانند پروژه پسا – کار صورت گیرد، تنها در پی یک جنبش توده متحقق خواهدشد نه بجای یک دستور العمل و حکم از بالا. جنبش‌های توده‌ای در خیابان یکی از عناصر حیاتی چنین پروژه‌ای هستند.

در فصل‌های قبل اشاره شده، سازمان‌های رسانه‌ای بخشی اساسی از بوجود آمدن یک محیط زیست سیاسی رو به رشد با هدف ساختن یک هژمونی نوین هستند. وظیفه ساختن چنین استراتژی حضور رسانه‌های سالم را طلب می‌کند – خلق یک زبان مشترک نوین، صدای مردم باشند، نامگذاری آنتاگونیسم موجود، بالا بردن توقعات، پژواک دهنده روایت‌های مردم بوده و آن‌ها را با زبانی روشن چنان بیان کنند که انعکاس دهنده شکایات و احساس ما باشند. این‌ها آن عناصری هستند که لنگرهایی برای روایت‌های مدیا بوده و باید در طی زمان تغییر کنند. نهادهای رسانه‌ای و خبرنگاران در جایگاه بسیار خوبی قرار دارند که بتوانند تلاش کنند قصه پردازی‌های رسانه‌ها را تغییر دهند (۴۳). اتفاقی نبود که انجمن مونت پله‌رن تعداد زیادی از خبرنگاران را در جمع اعضای خود داشت. این رابطه باید بگونه‌ای پیش برده شود که حرف و حدیث‌های روزمره را منعکس کند. زبان گفتاری و اصطلاحات آکادمیسین‌ها بدرستی، بنظر بسیاری از مردم غیر قابل استفاده است. رسانه‌های چپ‌گرا نباید از این که براحتی قابل دسترس و سرگرم کننده باشند و یا این که از وبسایت‌های موفق و پُرطرفدار الهام بگیرند، خجالت بکشند. درعین حال، تاکنون چپ به‌جای این که سعی کند که با رسانه‌های موجود همکاری کرده و افکار رادیکال بیشتری را از طریق رسانه‌های اصلی نشت دهد، معمولاً تأکیدش بر ایجاد فضای رسانه‌ای در خارج از جریان اصلی رسانه‌ای نهادینه شده بوده است. اغلب این سازمان‌های خبری در نهایت چون دسته‌های کُر یک سرود را موعظه کرده و روایت‌های بسته‌ای را بازگو می‌کنند و هرگز نمی‌توانند گذشته خود را رها کنند. اینترنت این امکان را به هرکسی داده که صدایی داشته باشد، ولی این امکان را بوجود نیاورده که همه افراد مخاطبی داشته باشند. رسانه‌های اصلی بگونه‌ای اجتناب‌ناپذیر همه منابع را در اختیار دارند و در آینده نیز چنین ادامه خواهند داد. توانایی آن‌ها در تأثیرگذاری و تغییر افکار عمومی از طریق سرهم کردن آن‌چه که "واقعی" هست یا نیست بگونه شگفت‌انگیزی قدرتمند باقی خواهند ماند. برای این که یک پروژه ضد هژمونی موفقیت‌آمیز باشد، نیاز به‌این دارد که بتواند ایده‌های رادیکال را در جریان اصلی رسانه‌ها تزریق کند، و نه این که تنها به این اکتفا کند که مخاطبینی در خارج از جریان اصلی که هر روزبیش از پیش تکه پاره می‌شوند، داشته باشد. مسلماً یکی از درس‌های اساسی از تجربه ایالات متحده در مورد سیاست درآمد پایه همگانی، طرح این مسئله در مدیا بود. این موضوع در موفقیت آن نقش محوری داشت (۴۴). با توجه به این دلائل است که بنظر ما سازمان‌های رسانه‌ای موجود آوردگاهی اساسی در پروژه‌ای که عرضه شد، هستند.

در کنار با مدیا، سازمان‌های روشنفکری اجزایی حتمی برای هر نوع محیط زیست سازمانی هستند. سازمان‌های روشنفکری از واحدهایی مانند اندیشکده‌ها، تا اساتید دانشکده‌های دانشگاه‌ها و دیگر نهادهای آموزشی، تا تعداد بسیار بیشتری از ارگان‌های محدود آموزشی و نهادهای ویژه ارتقاء آگاهی، گسترش می‌يابند. اما ساختن هژمونی ضرورتاً به‌معنای صدور حکمی از بالا از طرف روشنفکر پیشاهنگ به پائین نیست. اتفاقی نیست که گرامشی، متفکر اصلی هژمونی، بر نظریه "روشنفکر ارگانیگ" انگشت گذاشت – روشنفکری که ارتباطی نزدیک و برآمده از نیروهای مادی و اقتصادی جامعه باشد (۴۵). روشنفکران ارگانیک در زندگی عملی و روزمره سهیم و شرکت دارند، سازمانده و سازنده اند (۴۶). یک زیرساخت روشنفکری چپ کارآ می‌تواند از نهادهای هم‌سو با جهان‌بینی آن‌ها، از طریق مشارکت و تبلیغ و ترویج کار آن‌ها، تا آن‌جا که ممکن است، قرار دادن امکانات در اختیار‌اشان از آن‌ها حمایت کند. در دنیای پیچیده کنونی، هیچ‌کس نگاه برتر و ویژه‌ای نسبت به کلیت مسائل ندارد، بنابراین یک فضای روشنفکری سالم می‌تواند روشنفکران را از جنبه‌های گوناگون درگیر چشم‌اندازها کند. چنین درگیری با پرسش‌های کارگران که در محل کار و روی زمین مطرح می‌کنند، ترکیب و بررسی می‌شود – بعنوان مثال، روش وکارکرد لجستیک خُرد در شرایط کنونی و ظرفیت‌ها برای خُرد کردن و تخریب آن (۴۷)، و یا تجزیه تحلیل دقیق نیروی شبکه‌های محلی کارگران بعنوان ابزاری که می‌توانند عامل ایجاد تغییر باشند (۴۸). افزون بر روشنفکران ارگانیک، بخش خاصی از کارهای ارزشمند می‌توانند تنها در واحدها و ارگان‌های معینی صورت گیرند که با سیاست‌های پرآشوب روزمره فاصله معینی دارند. همان‌گونه که انجمن مونت پله‌رن درک کرد، پاره‌ای از تلاش‌های روشنفکری باید کمتر معطوف فشارها و نگرانی‌های عاجل گردند، و بیشتر باید درگیر عرضه و توسعه پیشنهادهای بلند مدت باشند. این تلاش‌ها باید در بردارنده بهبود راهکارهای توسعه اشکال بنیادی نوین برای سازماندهی و درک اقتصاد باشد، که دانش بسیار بالایی از تکنیک و تحقیق بلند مدت را طلب می‌کند. اما چنین کارهایی اغلب نیازمند بازخورد دوباره به شبکه‌های کنشگران سیاسی و روایت‌های اجتماعی اند که بتوانند کاملاً تأثیر گذار باشند.

سازمان‌های کار بلحاظ سنتی همواره نیروی قابل ملاحظه‌ تغییرات اجتماعی بوده اند، اما امروز این سازمان‌ها خود را در موقعیتی یافته‌اند که گویی از سوی رقیب کنار زده شده اند. همزمان، باورهای رسوب شده و غیرقابل انعطاف – اگر چه نه کاملاً فاسدِ ـ رهبری اتحادیه‌ها، تجدید حیات این سازمان‌ها را به نبردی دشوار تبدیل کرده است. با این حال وجود این سازمان‌ها برای دگرگونی سرمایه‌داری کماکان قطعی و ضروری بوده، و باید هرگونه تلاشی برای یافتن تصور ساختاری نوین برای اتحادیه‌ها، درس گرفتن از شکستِ الگوهای گذشته و نیز تغییر شرایط اقتصادی که با آن روبرو هستند، صورت گیرد. این تلاش‌ها در برگیرنده موارد بنیادی مانند غنی کردن رابطه بین رهبری و اعضاء، ساختن حمایت در سرتاسر حوزه بخش عمومی سنتی (بعنوان مثال، جلب حمایت آکادمیسین‌های پاک دانشگاه‌ها)، درآموختن از کار خلاقانه اتحادیه‌هایی که اغلب رهبری کارگری دارند (اتحادیه‌هایی که اغلب حول و حوش کارگران مهاجر هستند)، رادیکالیزه کردن اتحادیه‌های موجود و ایجاد اتجادیه‌های جدید در مناطقی که فاقد این اهرم سازمانی هستند. بطور کلی، شایستگی و کفایت یک اتحادیه در ارتباط با هم‌خوانی نوع سیاست‌هایش در قبال شرایط اقتصاد و زیرساخت‌ها است. همان‌گونه که ما در فصل‌های پیشین ملاحظه کردیم، در حال حاضر چنین شرایطی با ظهور بحران کار تعریف می‌گردند. افزایش جمعیت مازاد، بازگشت شدت کار، رکود دستمزدها و ضرب‌آهنگ کُند رشد اشتغال همگی بیانگر ضرورت تغییرات اساسی الگوهای سنتی کار اتحادیه‌ها هستند. وقتی که تفاوت و مرز بین زندگی و زندگی شغلی درهم شکسته می‌شود، امنیت شغلی کاهش می‌یابد و قرض و معضلات شخصی که در خفا در کمین نشسته اند، افزایش می‌یابند، دامنه تأثیرات مسائل پیرامون کار به‌مراتب فراتر از محل کار است. چنین تغییراتی در شرایط اجتماعی رابطه بین اتحادیه و اعضای آن و در سطحی گسترده‌تر کل جامعه را دستخوش تغییر می‌کند. چنین تغییری در درجه نخست و قبل از هر‌چیز به رسمیت شناختن و پذیرش طبیعت و مضمون مبارزه، و پل زدن بین شکاف محل کار و جامعه را از طرف اتحادیه‌ها را طلب می‌کند (۴۹). مشکلات کار به خانه و جامعه سرریز می‌شوند، و برعکس. در عین حال، اتحادیه با برسمیت شناختن این بدهی‌ها و کاری که توسط افراد در بیرون از محل کار انجام، و دیده نمی‌شود، بدون شک با حمایت جدی جامعه از اتحادیه‌ها پاسخ داده خواهد شد (۵۰). چنین حمایت دو طرفه‌ای تنها در بردارنده کار خانگی، که بازتولید کننده شرایط زندگی برای کارگران مزدبگیر نیست، بلکه شامل کارگران مهاجر، کارگران فصلی، و طیف وسیعی از جمعیت مازاد که سهمی از نکبت سرمایه‌داری نصیب آن‌ها نیز شده، می‌باشد. بنابراین، اتحادیه‌ها باید سیاست حمایت تنها از اعضایی که حق عضویت می‌پردازند خاتمه داده و دامنه حمایت خود را گسترش دهند. شک نداشته باشید که تاریخی از سازمان‌های کارگری که موفق شده‌اند چنین ارتباط گسترده‌ای با جامعه برقرار کنند وجود دارد، ولی نیاز امروز این است که چنین اقدامی به هدف صریح و گسترش یابنده ساز و کار اتحادیه‌ها قرار گیرد. این فرآیند می‌تواند به دو شکل پیش برده شود. به عنوان نمونه، در فرانسه "اعتصابات نیابتی" (پروکسی) دیده شده است که در طی آن کارگران اعلام کرده‌اند که خود اعتصاب نخواهند کرد (و بنابراین به دریافت دستمزد ادامه خواهند داد)، ولی به سایر اعتصاب کنندگان اجازه خواهند داد که محل کار آن‌ها را اشغال کنند و یا این که در مسیر رفت و آمد به محل کار آن‌ها راه‌بندان ایجاد کنند (۵۱). علاوه براین، جنبش کارگری همواره متکی به جامعه بومی برای حمایت‌های اخلاقی و لجستیکی بوده، و چنان‌چه چنین همبستگی بوجود آید، جامعه‌های بومی برای دفاع از کارگران در مقابل سرکوب به‌میدان خواهند آمد (۵۲). اتحادیه‌ها می‌توانند خود را درگیر معضلات جاری جامعه مانند مشکل مسکن کنند و در فرآیند ارزش کار سازمان یافته را به نمایش بگذارند (۵۳). بدین ترتیب اتحادیه‌ها به‌جای خیمه زدن صرف پیرامون محیط‌های کار، بیشتر مناسب شرایط امروز خواهند شد، چنانچه بتوانند پیرامون مناطق محلی و جوامع سازمان یابند (۵۴).

با گسترش سمت و سوی فعالیت سازمانی اتحادیه‌ها فضا برای طرح طیف وسیعی از مطالبات اجتماعی گشوده می‌شود. همانگونه که ما در فصل هفتم استدلال کردیم، گسترش چنین فضایی به‌معنای به چالش کشیدن و زیر سئوال بردن موضوع شیفتگی روش کار ثابت فوردیسم و سوسیال دمکراسی و نیز تأکید سنتی اتحادیه‌ها بر دستمزد و حفظ اشتغال خواهد بود. با توجه به اتوماسیونی که با آن رو به رو و در پیش است، افزایش شدت و سختی کار و گسترش بیکاری، باید این شکل از مطالبات سنتی مورد ارزیابی دوباره قرار گیرند. ما براین باوریم که بسیاری از اتحادیه‌ها با تغییر جهت دادن تمرکزشان به سوی یک جامعه پسا‌‌–‌‌کار و عرصه‌های رهایی‌بخش کاهش روزهای کار در هفته، تقسیم و درآمد پایه همگانی می‌توانند خدمات بسیار بیشتری انجام دهند (۵۵). موضوع کارگران بازانداز ساخل غربی در ایالات متحده آمریکا نمونه موفقی را از قبول اتوماسیون در مقابل تضمین دستمزد بیشتر و جلوگیری از بیکار شدن کارگران (علیرغم این که آن‌ها نقش کلیدی در زیرساخت‌های سرمایه‌داری ایفا می‌کنند) را نشان می‌دهد (۵۶). اتحادیه معلمان شیکاگو نمونه دیگری از گسترش دامنه فعالیت اتحادیه‌ها از مرزهای سنتی چانه‌زنی در باره چند و چون قرارداد‌های دستجمعی، به‌جای رویکرد بسیج گسترده یک جنبش اجتماعی پیرامون آموزش دولتی برای همه را ارائه می‌دهد. علاوه بر این، تغییر به سمت یک جامعه پسا – کار موجبات غلبه بر پاره‌ای از بغرنجی‌های کلیدی بین جنبش‌های محیط زیست و جنبش کارگری سازمان یافته را فراهم می‌کند. افزایش بهره‌وری اوقات فراغت بیشتری را موجب می‌شود، به‌جای افزایش فرصت اشتغال و تولید، می‌تواند این گروه‌ها را در کنار هم قرار دهد. تغییر اهداف و تمرکز فعالیت اتحادیه‌ها و سازماندهی آن‌ها در گستره اجتماعی کمک خواهد کرد که اتحادیه‌ها بتوانند از اهداف سنتی سوسیال دمکراسی – که حال رو به افول‌اند – فاصله گرفته و به نیرویی اساسی در هر شکل از تجدید حیات موفقیت‌آمیز جنبش کارگری تبدیل گردند.

در پایان، دولت به‌مثابه عرصه‌ای برای مبارزه باقی خواهد ماند، و احزاب سیاسی در هر شکلی از محیط همزیستی سازمان‌ها نقش‌آفرین خواهند بود – به‌ویژه، اگر سقوط احزاب سنتی سوسیال‌دمکرات ادامه داشته باشد و زمینه برای ظهور نسل جدیدی از احزاب فراهم گردد. برای این‌که یک جامعه پسا – کار برای همه آحاد تضمین گردد، نیازمند به موفقیت در بیش از یک محیط کاری است؛ چنین ضمانتی موفقیت در سطح دولت را نیز طلب می‌کند (۵۷). وقتی‌که احزاب به‌دفعات به خاطر رضایت آزاردهنده‌شان به سیستم انتخابات و محدودیت‌های اعمال‌شده از طرف سرمایه جهانی تقبیح می‌شوند، این به معنای تغییر در محیط همزیستی سازمان‌ها است. بجای این‌که احزاب را به وسیله‌ای غیرممکن برای خواسته‌های انقلابی تبدیل کرد – با وعده چشم‌اندازهای نومیدکننده "رأی دادن در" پسا – سرمایه داری – آن‌ها می‌توانند عهده‌دار وظیفه معقولانه‌تر ایجاد "نوک کوه یخ" از طریق فشار سیاسی بشوند، و حوزه انتخاباتی متنوع و گسترده ایجاد (۵۸). دولت می‌تواند متمم سیاست در خیابان و محیط کار باشد، درست مانند دو مورد آخر گسترش دهنده گزینه‌های پیش‌روی احزاب باشد. کناره‌گیری و اجتناب از دولت – که برای بسیاری از سیاست‌های مردمی عمومیت دارد – اشتباه است. جنبش توده‌ای و احزاب باید به‌عنوان ابزار جنبش پوپولیستی دیده شوند، هر یک از آن‌ها توانایی‌های معین و متفاوتی دارند. در سطح عمومی خود، احزاب دارای توانمندی همگرا کردن گرایش‌های گوناگون در جنبش – از رفرمیست تا انقلابی – در یک پروژه مشترک هستند. در حالی که سرمایه بین‌المللی و سیستم رابطه بین دولت‌ها تغییرات رادیکال در درون دولت‌ها را تقریباً غیر ممکن می‌سازد، بازهم امکان انتخاب سیاست‌های اساسی و مهمی در مورد ریاضت کشی، حمایت از تأمین مسکن، تغییرات اقلیمی، مراقبت از کودکان، تعدیل نظامی‌گری پلیس و حق سقط جنین وجود دارد. صرف رد کردن سیاست پارلمانتاریستی، صرفنظر کردن از گام‌های واقعی و مثبتی که این شکل از استراتژی‌ها می‌توانند بوجود آورند، است. چنین رویکردی موقعیت مطلوبی را ایجاد می‌کند که توجهی به آئین‌نامه‌های دستمزدها، قوانین مهاجرت، تغییر حمایت‌ها و یا قوانین در ارتباط با سقط جنین، نداشت. در بهترین حالت، نهادهای انتخاباتی می‌توانند نقش نیروهای مختل کننده داشته باشند (به‌تعویق انداختن، تبلیغ و به اطلاع عموم رساندن اختلاف نظرها، پژواک و بیان روشن بی‌عدالتی و هتک حرمت عامه)، ولی هم زمان و تحت همان شرایط می‌توانند نقش یک نیروی مثبت و مترقی نیز ایفا نمایند. مجموعه چنین عمل کردی به‌ معنای این نیست که جنبش اجتماعی باید به آسانی تبدیل به پر و بال بسیج انتخاباتی احزاب سیاسی گردد. رابطه بین احزاب و جنبش اجتماعی باید بسیار فراتر از چنین رابطه‌ای گسترش یابد، فرآیندی از یک رابطه دو سویه. در یک سو احزاب می‌توانند بر اقدامات و ابتکارات و سیاست‌های متنوع جمعیت‌ها سرمایه‌گذاری کنند، - مانند قانون حق اعتراض عمومی – که می‌تواند موجب بهبود و اصلاح امکان فعالیت‌های جنبش اجتماعی گردد. بعنوان مثال، در ونزوئلا دولت از ابتکار همبستگی کمون‌های مجاور بعنوان راهی که می‌توانست زمینه ساز جاری کردن سوسیالیزم در زندگی روزمره باشد، حمایت کرد (۵۹). از سوی دیگر، منابع مالی برای احزاب نوپا می‌توانند از طریق بسیج عمومی تأمین گردند – بعنوان نمونه، پودموس در اسپانیا توانست با تکیه بر کمک‌های مالی بنیادهای مردم محور، ۱۵۰۰۰۰ یورو آغاز به‌کار کند – توانمندی و نیروی حیاتی ادامه کار احزاب می‌تواند از طریق مذاکرات مداوم تشکیلاتی بین جنبش‌های محلی، اعضای احزاب و ساختارهای مرکزی احزاب تأمین گردد (۶۰).

بعنوان نمونه، پودموس در تلاش ایجاد مکانیسم‌هایی برای حکمرانی مردم‌سالارانه و نیز یافتن راهی جهت دست‌یافتن به مؤسسات نهادینه شده بود (۶۱). این رویکردی چند جانبه برای تغییرات اجتماعی است و ظرفیت‌های بیشتری را برای تحولات واقعی عرضه می‌کند (۶۲). در حالی که، حزب سوسیالیست برزیل از شفافیت حمایت کرد و راه را برای فعالیت چندین گروه (گروه الهیات رهایی بخش و جنبش‌های دهقانی) باز کرد، ضمن این که کماکان تمرکزش بر بسیج اتحادیه محور بود. طبق نظر یک پژوهش‌گر "این ترکیبی از نیروهای مردمی خیابان و پیشاهنگ و شکلی از یک مجموعه لنینیستی بود، که چندان هم لنینیست نبود" (۶۳). آن چه که این تجربیات نشان می‌دهند، این است که سازماندهی توده‌ای مردمی برای متحول کردن دولت در راستای ابزاری در خدمت منافع آن‌ها و برای غلبه بر تفاوت آشکار بین قدرت جنبش و قدرت دولت، ضروری است. هدف باید پرهیز از دو تابو "گرایش طلسم‌گرایی دولت، قدرت حاکم و نهادهایش و گرایش مخالف در مقدس پنداشتن ضد قدرت" است (۶۴). در شرایط وجود ناخرسندی گسترده از سیستم سیاسی، وجود امکان ایجاد یک چارچوب گفتمانی برای کانالیزه کردن این نارضایتی‌های کاملاً آشکار، کماکان وجود دارد. در خاتمه، احزاب هنوز قدرت سیاسی قابل ملاحظه‌ای دارند، بنابراین مبارزه برای آینده احزاب یقیناً نباید رها شده و در اختیار نیروهای ارتجاعی قرار داده شود.

تا کنون باید روشن شده باشد که ما تا چه میزان از تقدس‌مآبی سیاست‌های مردمی، لوکالیسم و افقی‌ایسم و دمکراسی مستقیم فاصله داریم. محیط همزیستی سازمانی مورد نظر ما نفی کننده این گونه اشکال سازمانی و نقشی که ممکن است ایفا کنند، نیست، اما در عین حال این نظریه را که این اشکال سازمانی کفایت می‌کنند را رد می‌کند. این موضوع بویژه برای یک پروژه ضد هژمونی که سودای واژگونی حس مشترک نئولیبرالیسم را دارد، اهمیتی دو چندان خواهد داشت. بنابراین آن چه که ما درپی آنیم نقش تکمیل کننده سازمان‌ها در کنار یک دیگر، بجای تقدس یک شکل سازمانی معین و یا یک سازمان خاص است.

West Coast Longshoremen

اعتصاب کارگران بارانداز ساحل غربی: در تاریخ ۹ ماه مه سال ۱۹۳۴ کارگران باربر بارانداز ساحل غربی در ایالات متحده آمریکا اعتصاب کردند این اعتصاب ۸۳ روز طول کشید. اعتصاب با کشته شدن دو تن از کارگران در "پنج‌شنبه خونین" به اوج خود رسید که اعتصاب عمومی سانفرانسیسکو را در پی داشت که باعث شد همه کارها در بندرهای بزرگ چهار روز متوقف شوند که یک توافق را در پی داشت. دستآورد بزرگ آن تحت پوشش اتحادیه قرار گرفتن همهٔ کارگران باراندازهای آمریکا بود. اهمیت دیگر این اعتصاب سربرآوردن اتحادیه‌های کارگری در صنایع کارخانه‌ای در دهه ۱۹۳۰ بود.

Podemos

پودموس، (ما می‌توانیم): یک ائتلاف چپ‌گرا است که در ژانویه ۲۰۱۴ از دل جنبش اعت اضی برعلیه رانت‌خواری و ارتشاء و کاهش امکانات اجتماعی و نابرابری‌های اجتماعی در اسپانیا سربرآورد. یکی از بنیانگذاران این ائتلاف پروفسور علوم سیاسی، نویسنده و یک شخصیت برجسته تلویزیونی ایگسیاس توریون است. این ائتلاف در رأی گیری انتخابات اروپا در سال ۲۰۱۴ حدود ۸ درصد آراء را بدست آورد. پودموس عضوی از یک ائتلاف وسیع‌تر است. پودموس توانست در انتخابات سال ۲۰۱۵ بیش از ۲۰ درصد آراء را از کسب کند. بیش از انتخابات سال ۲۰۱۶ ائتلاف وسیع‌تری بنام تونیدو پودموس (ما با هم می‌توانیم) تشکیل شد. این ائتلاف بعنوان ائتلافی چپ‌گرا مخالف سرمایه‌داری و منتقد اتحادیه اروپا مشابه ائتلاف سیریزا در یونان تعریف شده است.

Syriza

سیریزا در سال ۲۰۰۴ بعنوان جبهه‌ای ائتلافی از نیروهای چپ یونان تشکیل شد. سیریزا مخفف عبارت «ائتلاف چپ رادیکال» است. این ائتلاف در انتخابات پارلمانی سال ۲۰۱۵ بیشترین کرسی‌های پارلمان یونان را از آن خود کرد و رهبر آن آلکسیس سیپراس هم اکنون سمت نخست‌وزیری کشور را در اختیار دارد. علیرغم گنجاندن عنوان «چپ رادیکال» در نام ائتلاف، خط مشی تأییدی سیریزا در قبال سیاست‌های ریاضتی تحمیلی بر یونان، تردیدی جدی بر رادیکالیسم یا چپگرایی آن وارد کرده است؛ به نحوی که بسیاری از آن بعنوان "خیانت" یاد می‌کنند.

 

اهرم‌های اعمال فشار

چنانچه یک جنبش پوپولیستی بتواند یک اکوسیستم سازمانی سالم ضد هژمونی بسازد، برای ایجاد اختلال و گسست مؤثر، کماکان نیاز به قدرت و ظرفیت دارد. برای حتی با وجود یک اکو سیستم سازمانی سالم و یک جنبش توده‌ای متحد، بدون فراهم کردن فرصت‌های اعمال قدرت جنبش، تغییر غیرممکن است. بسیاری از دستآوردهای قابل توجه جنبش کارگری بلحاظ تاریخی، در محیط‌های کاری استرتژیک توسط کارگران بدست آمده اند. صرفنظر از این که آن‌ها از همبستگی گسترده‌، و یا از سطح بالای آگاهی طبقاتی برخوردار بودند و یا این که شکل سازمانی بهینه‌ای داشته اند. این موفقیت‌ها ماحصل موقعیت ‌آن‌ها در مراکز کلیدی جریان انباشت سرمایه بود که توانستند با استفاده از آن جایگاه برعلیه آن عمل کنند. در واقع، بهترین پیش‌فرض ستیزه‌جویی کارگران و موفقیت مبارزه طبقاتی، جا و موقعیت‌اشان در ساختار اقتصاد است.

بعنوان نمونه، در زیرساخت‌های اولیه حمل و نقل و تدارکات، کارگران متوجه نقش موقعیت کلیدی خود در گردش سرمایه شدند. مجتمع حمل و نقل – انتقال کالا‌ها بین کشتی‌ها، قطار و کامیون‌ها – متمرکز و شدید و پُر هزینه بود (۶۵). موقعیت محل کار آن‌ها گذرگاهی کلیدی بود که حرکت کالا‌ها از طریق آن به جریان می‌افتاد، کارگرانی که در آن‌جا کار می‌کردند درواقع بر یکی از نقاط کلیدی عمده اقتصاد کنترل داشتند. حاصل چنین موقعیتی این بود که کارگران بارانداز بگونه‌ای باور نکردنی ستیزه‌جو بودند و ضرر هر روز اختلال آن‌ها در کار بیشتر از دیگر صنایع بود (۶۶). قدرت ستودنی اتحادیه‌هایی مانند "اتحاد کارگران خودرو‌‌ساز" نیز برخاسته از موقعیت ساختاری آن‌ها در فرآیند تولید و اهمیت صنایع ماشین‌سازی در اقتصاد ملی بود. بعلاوه این توانمندی در زمانه‌ای برآمد کرد که نرخ بیکاری بالا بود و سطح سازمان‌ها پائین بود – که این خود نشاندهنده این است که نه حمایت بازار کار و نه قدرت سازمانی برای کسب موفقیت‌ها ضرورتاً عامل تعیین کننده بودند (۶۷). کارگران معادن زغال سنگ نیز داری چنین قدرت نفوذ و اهرم فشاری بودند. کارکردن در معادن خود قرضه‌ای در خودگردانی بیشتر از مدیریت در محیط کار بود و قدرت هرگونه توقف در کار بسیار بود. پی‌آمد آن این بود که "موقعیت و تمرکز آن‌ها فرصت‌هایی را فراهم کرده بود که در یک لحظه خاص، بتوانند شکل نوینی از اعمال قدرت سیاسی خلق کنند" (۶۸). امروز نیز، کارگران معدن دارای چنین موقعیتی هستند و بهمین دلیل در برابر فرار سرمایه مقاوم هستند چرا که منابع عرضه آن ثابت است. مناطق معدنی آفریقای جنوبی نمونه‌ای در شرایط امروزی است، که هم قدرتمندی اتحادیه‌ها و هم خشونت سرمایه را بنمایش می‌گذارد. وقتی که در سال ۲۰۱۲ اعتصاب کارگران معدن به خشونت کشیده شد، دولت دخالت کرد که باعث کشته شدن بیش از سی کارگر در قتل عام ماریکانا شد. پاره‌ای دیگر از عرضه کنندگان تولید نیز دارای چنین موقعیتی انحصاری، البته با خشونت کمتر هستند. اعتصاب در چنین گره‌گاهایی از فرآیند عرضه تولید مانند گروه تولیدی پو چن در چین، بلوکه کردن کل خط تولید از طرف آن‌ها تهدیدی جدی برای کل منافع خط تولید سرمایه‌داری بود (۶۹). در آن سوی دیگر این زنجیره، توزیع کنندگان خُرده‌پا جایگاهی مناسب برای کنش ستیزه‌جویانه است که می‌تواند فرصت‌هایی ارزشمندی در ایجاد اختلال برای لجستیک سرمایه‌داری متکی بر عرضه بموقع باشد (۷۰). برآورد میزان اهمیت چنین نقاط اهرم فشاری بر سرمایه‌داری بسیار دشوار است.

اما در طی قرن گذشته، شاهد بودیم که آگاهانه و یا ناآگاهانه این نقاط اعمال اهرم فشار غربال شدند. توسعه حمل و نقل کانتینری اتوماسیون کردن حمل و نقل متمرکز را ممکن ساخت (۷۱)، جهانی شدن لجستیک توانایی سرمایه در انتقال کارخانه‌ها در واکنش به اعتصاب؛ و روی آوردن به نفت بعنوان منبع اولیه انرژی را تسهیل کرد و تعداد نقاط ضعف موجود برای کنش سیاسی را کاهش داد. امروز، نقاط اعمال اهرم فشار کلاسیک تا حدود زیادی ناپدید شده‌اند و بنابراین دور جدیدی از بررسی، آزمایش و خطا و تفکر استراتژیک را ضرورتاً می‌طلبد. بررسی و آزمایش خطا دقیقاً به این دلیل که امر سیاست مجموعه‌ای از سیستم‌های پویاست که همراه با چالش و سازگاری و ضد سازگاری بوده، که به تاکتیک‌های مسابقه تسلیحاتی شبیه اند. این بدین معنا است که هر عمل انتزاعی سیاسی به احتمال زیاد در طول زمان تأثیر خود را از دست خواهد داد، چرا که طرف مخالف آن را یاد خواهند گرفت و خود را با آن سازگار خواهند کرد. بدین ترتیب، هیچ نوع خاصی از عمل سیاسی بلحاظ تاریخی مصون و آسیب‌ناپذیر نخواهد ماند. در حقیقت، در طی زمان، ضرورت فزاینده‌ای برای دست کشیدن از تاکتیک‌های شناخته شده و مأنوس وجود داشته، زیرا نیروهایی که این تاکتیک‌ها آن‌ها نشانه رفته‌اند، راه دفاع از خود را یاد گرفته و بشکلی مؤثرتر پاتک خواهند زند. چالش سرمایه‌داری با تاکتیک‌های مبارزه بگونه‌ای غیر مستقیم و پنهان از دید است. چند نمونه، با استفاده کردن از ماسک در اعتراضات، با غیرقانونی کردن آن برخورد شد، سمت و مسیر معین راهپیمایی‌ها با زنخیرهای پلیس و حرکت آن‌ها تغییر داده می‌شود و از این طریق سعی می‌کنند تظاهرکنندگان را متفرق کنند؛ ثبت و فیلمبرداری از خشونت پلیس عملی مجرمانه اعلام شد؛ مقررات ویژه‌ای در برابر اعتراضات قرار داده شد که آن‌ها را خسته کننده و عقیم نمایند؛ حرکت‌های نافرمانی مدنی با برخورد خشن و سرکوبگرانه پلیس رو به رو شد. تاکتیک‌های سیاسی عرصه پویایی نیروها هستند، بررسی و آزمایش و خطا در کار برای دولت نوین و همکاری در گذر از موانع تغییر، امری اساسی است.

تاریخ جنبش کارگری تصویری نمونه‌وار از چنین رویکردهایی را ارائه می‌دهد. یکی از تاکتیک‌های عمده آن محدود کردن عرضه کار بوده، که حاصل آن تقویت کار و ارتقاء ارزش آن بود (۷۲). تلاش‌های نخستین برای دست یافن به چنین هدفی اغلب با تبعیض قائل شدن در آموزش مهارت‌های برای پاره معینی از حرفه‌ها براساس جنسیت و نژاد صورت می‌گرفت (۷۳). بعنوان مثال، حرفه حروف‌چینی در ابتدا برای حمایت از محور بودن نیروی کار ماهر مردانه در مقابل تهدیدی که از طرف کارگران زن نسبتاً غیرماهر سازماندهی شده بود (۷۴). اما، صنعتی شدن تولید و کاهش نیاز سرمایه به مهارت‌های فردی، امکان تضعیف بسیاری از اتحادیه‌های صنفی متکی بر مهارت‌های فردی را ممکن ساخت و عرضه کار را برای حوزه بسیار وسیع‌تری باز کرد. نتیجه آن تضعیف و فروپاشی قدرت بسیاری از اتحادیه‌های سنتی که محوریت آن‌ها نوع خاصی از مهارت بود، شد. چنین تحولی موجب ظهور اتحادیه‌های صنعتی بود که هر آن هم کارگران ماهر و هم غیر ماهر موجود در خط تولید سازمان یافته بودند (۷۵). یکی دیگر از تاکتیک‌ها ممکن برای کاهش عرضه نیروی کار، آن است که ما پیش از این مورد بررسی قرار دادیم: حرکت در راستای کاهش ساعت‌های کار در هفته. این تاکتیک تولیدگر کاهش عرضه نیروی کار می‌شود، همان گونه که در بالا اشاره شد منحصراً توسط اتحادیه‌ها حاصل شد، اما با یک تفاوت مهم. تاکتیک کاهش ساعت‌های کار، به‌جای تکیه بر موضوع تخصص و محروم کردن گروه‌های خاصی از چرخه کسب و کار، تأکیدش بر خارج کردن بخشی از ساعت‌های کار هر فرد است (۷۶). به دلائل گوناگون، اگر چه – نه فقط به دلیل اجماع بین سرمایه و کار در دوران پسا جنگ – این تاکتیک با اقبال چندانی رو به رو نشد و به‌جای آن توجه جنبش کارگری معطوف به چانه زنی در قراردادهای دسته جمعی برای دستمزد بیشتر شد. همان‌گونه که قبلاً بحث کردیم، بهرحال، این تاکتیک دارای چنین ظرفیتی است که در تلاش ما برای تغییر سیستم اجتماعی اقتصادی باردیگر جان تازه‌ای گرفته و مورد توجه قرار گیرد. یکی دیگر از تاکتیک‌های اساسی اعتصابات بوده اند، که منطق آن‌ها تحمیل هزینه به سرمایه و مجبور کردن آن به تن دادن به مذاکره بوده است. اما چنین گزینه‌ای با توجه به این که کارگران غیر ماهر به‌آسانی می‌توانند توسط کارگران جدید (بیشتر سربراه) دله جایگزین گردند، محدود شده است. اعتصاب، هم چنین این امکان را به کارفرما می‌دهد که در مدتی که کارخانه تعطیل است ماشین‌آلات جدید را وارد و نصب کند – دقیقاً همان تغییراتی که کارگران ممکن است برعلیه آن‌ها مبارزه کنند. یکی از دلائلی که، در اوائل قرن بیستم تاکتیک اعتصابِ نشسته و اشغال کارخانه پدیدار شد – جایگزینی کارگران برای کار و نشان دادن زائد بودن تهدید مدیریت را غیر ممکن کرد (۷۷). آن چه که ما در چنین چالشی می‌بینیم مانند پویایی نوعی مسابقه تسلیحاتی بین طرفین متعارض است که هر کدام در پی استفاده از تاکتیک و فنآوری جدید برای اهداف خویش اند.

 

امروز بار دیگر زمینه این شکل از مبارزاتی با نمایان شدن حداقل دو معضل جدید گسترده که مختل کننده محیط کار کلاسیک اند، در حال تغییر است. در درجه نخست فرآیند کنونی اتوماسیون است. همان گونه که اتوماسیون لجستیک پاره‌ای از گرهگاه‌های کلیدی در محیط کار را که کارگران بارانداز از آن‌ها بعنوان اهرم فشار بر کارفرما استفاده می‌کردند را از بین برد، بهمن ترتیب، اتوماسیون کارخانه‌ها، حمل و نقل و در نهایت کارهای خدماتی نیز حاکی از کاهش قابل توجه ظرفیت‌ها برای مبارزه در محیط کار است. به‌عنوان نمونه، ظهور و رشد وسائل نقلیه خود‌‌ران به‌سرعت موجب کاهش چنین نقاط کلیدی که بتوان از آن‌ها به‌عنوان اهرم فشار به کارفرما در سیتم حمل و نقل استفاده کرد، خواهد شد. با توجه به برنامه‌ای که برای گسترش زنجیره قطارهای بدون راننده طراحی شده است، اتحادیه ملی راه‌آهن، و اتحادیه کارگران حمل و نقل دریایی در بریتانیا در آینده نزدیک مستقیماً با چنین معضلی رو به رو خواهند شد. شهردار لندن، بوریس جانسون، به‌صراحت بیان کرد که اتوماسیون برای ویرانی یکی از چند اتحادیه‌های ستیزه‌جوی باقی مانده در بریتانیا، بکار گرفته خواهد شد (۷۸). علیرغم این مهم این است که نقاطی در محیط کار که از طریق آن‌ها بتوان بر کارفرما فشار آورد، باز هم وجود خواهند داشت، و همزمان با بازسازی و اتوماسیون نقاط جدید دیگری نیز بوجود خواهد آمد. بعنوان مثال، همان‌گونه که نویسنده‌ای اشاره کرده، - در ۱۹۵۷! – "اعتصاب یک گروه کوچک از کارگران می‌تواند کل یک کارخانه اتوماتیک شده را از کار بیاندازد" (۷۹). کاهش در تعداد کارگران ناظر بر یک فرآیند تولیدی، همچنین می‌تواند معنایش تمرکز قدرت بالقوه در یک گروه کوچک‌تری از افراد باشد. بعلاوه، اگر یک سیستم اتوماتیک شده حمل و نقل نتواند موضوع اعتصاب رانندگان باشد، بعلت محدودیت‌های فنی وسایل نقلیه بدون راننده، می‌تواند برای اعتصاب برنامه‌نویسان و تکنیسین‌های رایانه‌ای، موضوعی باز، و به همین ترتیب بیشتر مستعد راه‌بندان و محاصره باشد. چنین وسائل نقلیه‌ای از طریق کاهش محدوده مانور آن‌ها کار می‌کنند، و "بیشتر شبیه به قطاری هستند که روی یک خط آهن غیر قابل رؤیت، در حرکت اند" (۸۰). به این اعتبار دست‌کاری آگاهانه در محیط پیرامونی، احتمالاً می‌تواند مخرب باشد. به همین ترتیب، استفاده از الگوهای شناختی الگاریتمی در وظایف گوناگون (برای مثال، تشخیص بیماری، احساسات و عواطف و شناختن چهره در حرفه‌های مراقبتی) بسیار مستعد ایجاد ناهنجاری و مشکلات هستند (۸۱). شناخت فنی از چگونگی کار این گونه ماشین‌ها برای فهم روش از کار انداختن آن‌ها تعیین کننده است و چپ آینده بلحاظ فنی همانند سیاسی باید سلیس و روان باشد. در پایان، آن چه که لازم است، تجزیه و تحلیل روندهای اتوماسیون است که تولید را بازسازی و بگردش در ‌می‌آورند، و یک درک استراتژیک از این که نقاط اهرم‌های فشار بر سرمایه در کجا ممکن است پدید آید، است.

دومین محدودیت مربوط به تاکتیک‌های کلاسیک ایجاد اختلال، آن است که شاید با کمی لکنت زبان بتوان گفت، رو به رو شدن با بیکاری توده‌ای و سازماندهی مبارزه با محوریت جمعیت مازاد، بجای طبقه کارگر است. اگر دیگر، محل کاری برای ایجاد اختلال و توقف روند تولید وجود ندارد، پس چه کار دیگری می‌توان کرد؟ دوباره (یکبار دیگر)، دگرگونی در مجموعه تاکتیک‌های موجود که پاسخگوی تغییر شرایط اجتماعی، سیاسی، فنآوری و اقتصادی باشند. با افزایش سختی و شدت کار، و گسترش قراردادهای صفر ساعته، کارهای موقت، و دوره‌های بیگاری تحت نام تمرین کارآموزی در سرتاسر جامعه، جنبش‌های بیکاران و جنبش‌هایی که زیربنای آن‌ها بازتولید اجتماعی است، نمونه‌های مهم و آموزنده‌ای از مقاومت را عرضه می‌کنند. این نوع از جنبش‌ها هرگز محل کاری برای مختل کردن آن نداشته اند و بنابراین همواره خود وسیله و گرهگاهی برای اعمال قدرت اختراع کرده اند. این یکی از کوته‌نظری‌های بسیاری از نیروهای چپ است که قدرت کارگران را تنها در مختل کردن تولید می‌بینند، در حالی که در واقعیت چالش با نظم موجود در اشکال بسیار متنوع‌تر دیگری در خارج از محیط کار در جریان است. بعنوان نمونه، در آرژانتین جنبش کارگران بیکار خیابان‌های مهم شهرها را اشغال و راه‌بندان ایجاد کردند که صدای خود را بگوش دیگران برسانند و در برکناری دولت نقشی محوری داشتند (۸۲). در شرایط رانده شدن از سیستم دستمزدی موجود در بازار کار و قیچی شدن از یک محیط کار، سد کردن شریان‌های اصلی ورود به شهرها به ابزاری اصلی برای اعمال قدرت سیاسی تبدیل شد (۸۳). افزایش موج اشغال و ایجاد راه‌بندان در پی کشته شدن میشل براون در فرگوسن، میسوری در ماه اوت ۲۰۱۴ نشاندهنده افزایش و رواج این شکل از مبارزه است (۸۴). تاکتیک‌های مشابهی در عرصه‌های دیگری از بازتولید سرمایه‌داری با همان هدف زیربنایی، از جمله اعتصابات در اعتراض به افزایش اجاره خانه‌ها و بدهی‌ها اتخاذ گردید. مسدود کردن بنادر نیز دارای ظرفیت‌های معینی به‌عنوان یک تاکتیک است که با بهره‌گیری از الگوهای کامپیتوتری می‌توان راه‌های چگونگی پرهیز از اقدامات غیراصولی و کنش‌های غیر مؤثر سیاسی را پیش‌بینی کرد (۸۵). این گونه تاکتیک‌های جدید، البته که باید در یک طرح کلان استراتژیک گنجانده شوند، در غیر این صورت بیم آن وجود دارد که تنها تعداد زیادی جنبش‌های موقت فوران کنند و بعد از مدت کوتاهی بدون برجا گذاشتن کم‌ترین ردپایی از خود ناپدید شوند.

 

زمینه‌های کلاسیک توانمندی جنبش کارگری پراکنده و تضعیف شده است. اما، وجود چنین پراکندگی و ضعفی لزوماً بمعنای جار زدن مرگ مبارزه طبقاتی نیست. اتوماسیون و شدت کار را ممکن است بتوان به‌عنوان کاستن از وقفه در نقاطی از تولید فهمید، اما این‌ها به‌معنای جلوگیری و پایان کامل چنین گسست‌هایی نیست. دقیقاً همان‌گونه که نقاط سنتی اعمال فشار بر یک زیرساخت بین‌المللی انعطاف‌پذیر، سترده و پاک شده‌اند، چنین گذاری خود موجب آسیب‌پذیری همان زیرساخت از راه‌های دیگری شده است. یک مبارزه محلی مناسب می‌تواند بسرعت بین‌المللی گردد (۸۶). بنابراین وظیفه پیش‌روی ما باید ارزیابی و حسابرسی دقیق و هوشمندانه از واقعیت‌های تغییر یافته و پی ریزی یک استراتژی نوین برای کنش در فضای جدید بوجود آمده خواهد بود. سوابق و نمونه‌هایی از چنین تلاش‌های وجود دارند، مانند "تجزیه تحلیل ساختار قدرت"که توسط اتحادیه‌ها و فعالین اجتماعی صورت گرفته که شبکه‌های اجتماعی و آکتورهای کلیدی را ترسیم کرده‌اند، که می‌توان درس‌هایی از آن‌ها آموخت. نقاط ضعف و قوت و متحدین و دشمنان آن‌ها را محاسبه کرد (۸۷). بحثی که ما در این جا مطرح می‌کنیم برای ساختن یک متمم تکمیل کننده این فرآیند و تأکید بر شرایط مادی مبارزه است، نه فقط شبکه‌های اجتماعی آن. در هر دو رویکرد، باید بصیرت و آگاهی از شرایط روی زمین در پیوند با دانش بیشتر انتزاعی تغییرات شرایط اقتصادی باشد.

یک دنیای پسا‌-‌کار از سخاوتمندی سرمایه‌داران، روند‌های اجتناب‌ناپذیر اقتصاد و یا الزامات بحران‌ها پدیدار نخواهد شد. همان‌گونه که در این فصل و فصل قبلی بحث شد، قبل از این که یک جامعه پسا‌-‌‌کار بتواند به‌عنوان یک گزینه معنادار اشتراتژیک در نظر گرفته شود، باید قدرت چپ – در استنباط گسترده آن – بار دیگر بازسازی شود. چنین بازسای در بردارنده (متضمن) یک پروژه همه جانبه ضد هژمونیک است که در پی براندازی حس مشترک نئولیبرالیسم برای عرضه و طرح درک نوینی از "مدرنیته"، "کار" و "آزادی" است. این پروژه ضرورتاً، پروژه‌ای توده‌ای (پوپولیستی) خواهد بود که بسیج‌گر اقشار گسترده‌ای اجتماعی که ضمن وابسته بودن‌اشان به منافع طبقاتی بوده، تنها به آن اکتفا نمی‌کنند. به این معنا که در بردارنده طیف گسترده ترکیبی از اقداماتی خواهد بود که سازمان‌ها هر کدام درپی آن هستند – نه براساس یک ائتلاف سست پایه پراگماتیسمی، بلکه تحت سپر یک نظریه برای یک دنیای بهتر. و این سازمان‌ها و توده‌ها با سترون شدن روز افزون محیط‌های کار، خواهان شناسایی و تأمین کننده و حفظ نقاط اعمال فشار و قدرت جدید در محیط سرمایه‌داری اند. در مقابله با سرمایه‌داری بین‌المللی شده که همواره در حرکت است، مقابله با آن باید تغییرات فردا را از پیش در یک سیاست انعطاف‌پذیر از قبل پیش‌بینی کند.

Marikana massacre

قتل عام ماریکانا: در تاریخ ۱۶ اسال ۲۰۱۲ در آفریقای جنوبی اتفاق افتاد و بعنوان یکی از خشن‌ترین برخوردهای پلیس با کارگران معدن از سال ۱۹۷۶ در نوع خود بود. این کشتار در ۲۵‌امین سالگرد اعتصاب سراسری کارگران معدن در آفریقای جنوبی صورت گرفت.

Pou Chen Corporation

شرکت سهامی پو چن یکی از شرکت‌های تولید کننده مفش در تایوان و بزرگ‌ترین تولید کننده کفش‌های نوع ورزشی و معمولی در جهان است. فتر مرکزی آن در شهر تایچُنگ در تایوان است.

 

نتیجه‌گیری

 

شما با نتایج حیرت انگیز برنامه‌های گذشته زندگی می‌کنید.

جنی هولزر

 

در این صورت، پس ما کجا ایستاده‌ایم؟ آخرین چرخه مبارزات بعلت گرایش آن‌ها بسمت سیاست‌های مردمی درمانده و خسته و از صحنه مبارزه خارج شده اند. امروز خشم حاصل از هتک حرمت توده‌ها با ناتوانی مردم همه جا عجین شده است. ما چنین بحث کردیم که امیدوار کننده‌ترین مسیر به‌سوی آینده احیای مدرنیته و به‌چالش کشیدن حس مشترک نئولیبرالی است که در شرایط موجود همه چیز، از مبهم‌ترین مباحث سیاسی تا بدیهی‌ترین حالت‌های روانی را تحت کنترل خود دارد. تحقق پروژه ضد هژمونی تنها می‌تواند با تصور و باور به جهانی بهتر و گام نهادن فراتر از مبارزات دفاعی میسر باشد. ما پروژه‌ای ممکن را در شکل سیاست‌های پسا - کار که ما را در خلق زندگی و جامعه دلخواه‌امان رها می‌کند، مشخص کردیم. پیروزی در مبارزه سیاسی برای موفقیت چنین پروژه‌ای نیازمند سازمانیابی یک چپ توده‌ای است. باید آن گونه محیط و زیستگاه سازمانی برای طیف وسیعی از سیاست‌ها و جبهه‌های چند جانبه بوجود آورد که تبدیل به اهرم‌های اعمال فشاری در هر آن‌جا که ممکن است، بشوند.

اما این پایان کار، پایان تاریخ نخواهد بود. ایجاد پلاتفرمی برای گذار به یک جامعه پسا – کار دستآوردی بسیار عالی خواهد بود، ولی این تازه یک شروع است (۱). به همین دلیل است که فهم ضرورت سیاست مدرنیته چپ این همه حائز اهمیت است: ضرورت آن برای این است که در درک جامعه پسا – کار و قطعاً هر جامعه دیگر در پایان تاریخ، دچار اغتشاش فکری و سردرگمی نشویم. هر جهانشمولی همواره در طی زمان نافی خود خواهد شد، زیرا که با اصرار بر آرمان‌هایش، منابع خود را برای یک نقد بی‌قید و شرط گسترش می‌دهد. هیچ صورتبندی اجتماعی به‌تنهایی نمی‌تواند پاسخ‌گوی همه خواسته‌های سیاسی و مفهمومی خود باشد. به‌همین ترتیب نیز آزادی ابداعی، ما را ناگزیر می‌کند که به امکانات موجود قناعت نکنیم. در قناعت کردن به پسا – کار بیم آن وجود دارد که تهدیدات معضلاتی مانند نژادی، جنسیتی، استعماری و زیست محیطی موجود دست نخورده باقی مانده و در ساختار دنیای ما به حیات خود ادامه دهند (۲). ضمن امیدواری به این که عدم تقارن قدرت در یک دنیای پسا – کار بر هم خواهد خورد، اما محو آن‌ها نیازمند تداوم تلاش و ادامه کاری است. علاوه براین، ما باید باز هم در پی جستجوی راه‌های جایگزین کردن سیستماتیک بازار و به انجام رساندن وظیفه ایجاد نهادهای سیاسی جدید باشیم. هنوز نمی‌دانیم که یک نهاد اجتماعی – تکنیکی چه کارهایی می‌تواند انجام دهد، باید توسعه فنآوری را از قید و بندهای موجود رها کنیم و آزادی‌های نوینی را بوجود آوریم. رهایی از وابسته بودن به کار دستمزدی مهم است، اما ما باز وظیفه برخورد و لغو دیگر محدویت‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فیزیکی و بیولوژیکی را پیش رو داریم. پروژه بسوی یک جهان پسا – کار ضروری است اما، کافی نیست.

یک پلاتفرم پسا – کار تعادل نوینی برای رسیدن به هدف را برای ما فراهم خواهد کرد که گذار از سوسیال دمکراسی تا نئولیبرالیسم و هژمونی جدید پسا – کار را کامل کنیم. ما معتقدیم که چنین پلاتفرمی باید بر وظایف زمان حال تأکید کرده و نقاط محکم و استواری را فراهم خواهد کرد که از طریق آن‌ها به دستآوردهای رهایی‌بخش دیگری خواهیم رسید. مانند هر پلاتفرم دیگر، آن کسانی که آن را خلق می‌کنند، نمی‌توانند از قبل کاملاً پیش‌بینی کنند که چنین پلاتفرمی چگونه مورد استفاده قرار خواهد گرفت. هر پلاتفرمی در درون خود دارای پاره‌ای محدودیت‌ها و فرصت‌ها است، معهذا وجود این محدودیت‌ها و فرصت‌ها برای آن شکل از زندگی که پلاتفرم قادر به ایجاد آن است، بطور کلی تعیین کننده نیستند. یک پلاتفرم امر آینده را به‌جای آن که با خود رأیی خاتمه یافته اعلام کند، آن مفتوح می‌گذارد (۳). اگر پلاتفرمی به‌درستی طراحی شده باشد، دقیقاً از طریق امکان دادن به مردم برای ایجاد پیشرفت‌های بیشتر آن موفق خواهد شد. با یک پلاتفرم پسا – کار، مردم مشارکت بیشتری در فرآیندهای خواهند داشت و یا شاید خواهان عقب‌نشینی دوباره به دنیای فردگرایانه‌ای که توسط بازی‌های رسانه‌ای فرم داده شده‌اند، باشند. با توجه به تغییرات مورد نیاز یک جامعه پسا – کار در مورد اخلاق کاری که پدید می‌آید، دلائل زیادی برای امیدواری وجود دارد. چنین پروژه‌ای در فرآیند یک دگرگونی ذهنی را می‌طلبد – این پروژه شرایط را برای یک تغییر گسترده از ذهنیت فردگرایی خودخواهانه که توسط سرمایه‌داری شکل داده شده به یک ذهنیت خلاق جمعی که با رهایی از کار دستمزدی آزاد می‌شود، تقویت می‌کند. ذهن انسانیت از مدت‌های طولانی توسط انگیزه‌های سرمایه‌داری شکل داده شده است، نظریه یک دنیای پسا – کار آینده‌ای را فراهم خواهد کرد که چنین محدودیت‌هایی بگونه قابل ملاحظه‌ای تضعیف گردند. این بدین معنا نیست که جامعه پسا ـ کار قلمرو سهل و آسانی برای بازی است. بلکه، در چنین جامعه‌ای کاری که باقی می‌ماند دیگر توسط یک نیروی خارجی، توسط یک کارفرما و یا بخاطر الزامات گذران زندگی، به ما تحمیل نخواهد نشد. بجای مطالبه از طرف دیگران، کار توسط خود ما و طبق علاقه‌مندی و آرزوهامان انجام خواهد شد (۴). برخلاف سخت‌گیری نیروهای محافظه‌کار و زندگی سخت و ریاضت کشی که نیروهای ضد مدرنیته وعده می‌دهند، مطالبه یک دنیای پسا – کار بشارت دهنده رهایی آرزوها، فراوانی و آزادی است.

بدون شک چنین آینده‌ای خالی از ریسک نبوده و پُر مخاطره خواهد بود. اما هر پروژه که سودای ساختن یک دنیای بهتر را داشته باشد، با ریسک رو به رو خواهد بود. هیچ تضمینی وجود ندارد که همه چیز همان‌گونه که انتظار می‌رود عمل کند: دنیای پسا – کار ممکن است بتواند دینامیسم‌های پایداری در جهت از پاشیدگی سریع سرمایه‌داری خلق کند، و یا این که نیروهای خواهان رجعت همگرا شده و همکاری کنند که آرزوهای رها شده را تحت انقیاد سیستم کنترل کننده جدیدی درآورند. نگرانی از ریسک در هر اقدام سیاسی بخشی از چپ معاصر را در موقعیتی قرار داده که خواهان نوآوری باشند، ولی نوآوری بدون ریسک. برای این بخش از چپ طرح خواسته کلی بررسی و آزمایش همه چیز، خلاقیت و پیشگویی به امری عادی و پیش پا افتاده تبدیل شده، اما، هرگونه پیشنهاد کنکرت و مشخص اغلب با موجی از انتقاد و طرح و تفسیر موارد احتمالی که ممکن است موجب غلط از آب درآمدن امور گردند، روبرو می‌شود. با توجه به این گرایش دوگانه – قبول نوآوری، اما ترس تن دادن به هر ریسکی در تغییرات اجتماعی – جذابیت نظریه‌های سیاسی، و صرفاً جشن و پایکوبی این نحله از چپ برای هر "رویداد" خودجوش بهتر قابل فهم خواهد شد. هر رویداد خودجوش (مانند یک برآمد انقلابی) تبدیل به بیان آرزوها برای نوآوری بدون قبول تعهد به مسئولیت و پاسخ‌گویی خواهد شد. رویدادهای مسیح‌گونه بشارت درهم شکستن دنیای سخت و بی‌تحرک، و هدیه دادن مرحله نوینی از تاریخ را می‌دهد، اما به‌راحتی گریبان خود را از قید کار دشواری که همان سیاست‌ورزی است، رها می‌کند. وظیفه دشوار پیش‌رو ساختن دنیای نوین، و در عین حال اعتراف و تن دادن به ظهور و پدید آمدن مشکلات جدید است. بهترین مدینه فاضله همواره با نفاق و ناسازگاری درهم ریخته می‌شود.

باید و الزام آور است که با چنین اصول محافظه‌کارانه‌ای که قبل از هر تصمیم‌گیری در پی محو هر ریسک که در آینده ممکن است با آن روبرو شود، مخالفت کرد. در یک خوانش پُررنگ، هدف این اصول محافظه‌کارانه عدم اطمینان معرفتی خود را تبدیل به سپری در حفظ وضع موجود می‌کند و با ملایمت از دیگرانی که سودای ساختن یک آینده بهتر را دارند با توسل به بهانه ضرورت "بررسی بیشتر" کنار می‌گذارد. در این‌جا ما می‌بینیم که این اصول در درون خود دارای یک ابهام ذاتی است: چنین اصولی ریسک کارکرد خود را نادیده می‌گیرد. جستجوی مداوم و با احتیاط خطاهای احتمالی و حذف ریسک، در بردارنده نوعی کوری در مقابل خطر بی‌عملی و غفلت است (۵). در حالی که الزاماً تا آن‌جایی که ممکن است ریسک‌ها را خردمندانه باید پوشش داد، درک درست و همه جانبه رنج و مصیبت آن چه که در آینده ممکن است رخ دهد، حاکی از این است که ما معمولاً نباید مسیر احتیاط را در پیش گیریم. اصول احتیاط پیشگیرانه برای بستن راه آینده و حذف تدارک و آمادگی برای چیزی که در آینده ممکن است رخ دهد، طراحی شده اند. در حالی که رویدادهای احتمالی با ریسک بالا دقیقاً همان چیزهایی هستند که می‌توانند راهگشای آینده باشند – طبق گفته هنرمند مشهور جنی هولرز "شما با نتایج حیرت انگیزه برنامه های گذشته زندگی می‌کنید". ساختن آینده معنایش تن دادن به ریسک‌های احتمالی و ناخواسته و پی‌آمدهای آن‌ها و اتخاذ راهکارهای ناکامل است. ریسک و احتمال گرفتار شدن در تله همواره وجود دارد، اما فایده آن این است که حداقل ما می‌توانیم به تله‌های بهتری فرار کنیم (۶).

Jenny Holzer

جنی هولزر در سال ۱۹۵۰ در آمریکا متولد شد، او عمده شهرت خود را بواسطه ساخت مجموعه‌ای از چیدمان‌های مفهومی به‌دست آورده است. وی ساخت این مجموعه را از دهه هفتاد آغاز نمود. آثار او شامل نمایش بصری متون نوشتاری هستند. این آثار شامل مجموعه‌ای متنوع از اشعار، اسناد دولتی سری، نوشته‌های خود هنرمند یا دیگران می‌باشند. او هنرمندی در زمینه آثار تجسمی است. آثار هولزر با این که گاه پیام‌های سیاسی را منتقل می‌سازد، همواره همچون یک اثر گرافیکی واضح و روشن سخن می‌گویند. وجود همین ویژگی باعث شده آثار او با طیف گسترده‌تری از مخاطبان ارتباط برقرار ساخته و به‌طور کلی در قالب هنر عمومی قرار گیرد. "ثبات" و "حیات" و "بقا" از آثار این هنرمند هستند.

 

Sociotechnical systems

سیستم اجتماعی – تکنیکی، نوعی سیستم است که از تلفیق و درآمیختن جهان مصنوعات فنی و جهان تعاملات اجتماعی پدید می‌آید. مصنوعات فنی تابع قواعد فیزیکی هستند و بر مبنای یافته‌های علوم طبیعی و دانش مهندسی توصیف و طراحی می‌شود و ابعاد انسانی آن با علوم اجتماعی توصیف می‌شود. در چنین سیستم‌هایی کنش انسان از جهات مختلف بشدت دخیل است. فضای مجازی و سیستم ترافیک هوایی نمونه‌هایی از سیستم‌های اجتماعی – تکنیکی هستند. سیستم اجتماعی – تکنیکی نه‌تنها نیازمند مصنوعات فنی است، بلکه کنش انسان‌ها باید با یکدیگر و با مصنوعات فنی هماهنگ باشد. برای این منظور از نهادها و ساختارهای اجتماعی نظیر توافقات، سنت‌ها و نظایر آن استفاده می‌شود. (ورماس، ۱۳۹۰، ص ۱۵۴، ۱۵۵، ۱۶۰).

 

پس از سرمایه‌داری

پروژه پسا – کار و فراتر‌تر از آن، پروژه پسا – سرمایه‌داری فرآیندهای مترقی دقیق تحقیق و محاسبه شده‌ای هستند که تعهد و سودای غایی‌اشان رستگاری جهانی است. در عمل، این پروژه‌ها درگیر "از انحلال کنترل شده نیروهای بازار . . . و گسست و قطع وابستگی درآمد از کار است" (7). اما سمت و سوی مسیر نهایی رستگاری جهانی غلبه بر محدودیت‌های فیزیکی، بیولوژیک، سیاسی و اقتصادی است. جاه‌طلبی در لغو محدودیت‌ها این خواهد بود که، حد و حدود خود این پروژه بی‌وقفه بسوی مرزهای عالی‌تری از تفکر و اندیشه در حرکت باشد. برای کسمیست‌های اولیه روسیه، حتی مرگ و قوه جاذبه نیز برای غلبه و رسیدن به نیروی ابتکار و آگاهی آینده مانع تلقی می‌شدند (۸). در چنین انگاره‌های کیهان شناسی، ما مشاهده می‌کنیم که پروژه رستگاری انسان در فرآیند خود بی‌وقفه در دو جاده درهم پیچیده توسعه گذر می‌کند: فنآوری و انسان.

توسعه فنآوری در مسیری با ترکیب نو، از گرد هم آوردن نظریه‌های موجود، تکنولوژی و اجزای تکنولوژیکی که ترکیب نوینی هستند، قرار خواهد گرفت. مو‍ضوعات بسیط با سیستم‌های بمراتب پیچیده‌تر فنآوری متحد خواهند شد، و هر جزء جدیداً توسعه یافته پایه‌ای برای فنآوری بعدی خواهد شد. با توجه به چنین خاصیت گسترش یابندگی، ظرفیت ترکیبی امکانات سریعاً بسط و توسعه خواهد یافت (۹). بنظر می‌رسد که رقابت در سرمایه‌داری نیروی محرکه چنین توسعه و پیشرفتی بوده است. طبق یک روایت متداول و عامه پسند، رقابت در درون سیستم سرمایه‌داری نیروی پیش‌برنده تغییرات فنآوری در فرآیندهای تولید ‌بوده، ‍در حالی که در سرمایه‌داری مصرفی تقاضای کالا بگونه فزاینده‌ای بر اساس روش‌های کاملاً متفاوتی تنظیم می‌شوند. اما در عین حال، سرمایه داری موانع مهمی در راه توسعه فنآوری ایجاد کرده است. در واقع تصویر بدقت تیمار شده سرمایه‌داری یکی از دینامیسم‌های ریسک پذیر و نوآوری تکنولوژیکی است، در حقیت در همین تصویر منابع اصلی پویایی اقتصاد در هاله‌ای از ابهام و تاریکی باقی مانده. مانند توسعه راه‌آهن، اینترنت، پروازهای مافوق صوت، سفرهای فضایی، ماهواره‌ها، داروها، نرم‌افزارهای تشخیص صدا، نانو نکنولوژی، صفحه نمایس لمسی و انرژی پاک همگی توسط دولت‌ها پرورش و راهنمایی شده‌اند، نه توسط شرکت. در طی دوران طلایی تحقیق و توسعهٔ سال‌های پس از جنگ، دو سوم از هزینه‌های تحقیقاتی و توسعه از منایع مالی عموممی تأمین شد اند (۱۰). حتی در طی دهه‌های اخیر نیز ما شاهد کاهش شدید سرمایه‌گذاری شرکت‌ها در فنآوری‌های با ریسک بالا بوده‌ایم (۱۱). بنابراین چندان تعجب‌انگیز نیست که با برآمد نئولیبرالیسم و کاستن از هزینه‌های دولتی از دهه ۱۹۷۰ میلادی، تغییرات فنآوری بگونه‌‌ای بی‌سابقه کاهش یافته است (۱۲). بعبارت دیگر، این سرمایه‌گذاری بخش عمومی بوده، نه سرمایه‌گذاری بخش خصوصی، که نیروی محرکه اولیه توسعه فنآوری شده (۱۳). برای سرمایه‌داران بخش خصوصی، سرمایه گذاری در اختراعاتی که دارای ریسک بالایی هستند و نیز فنآوری‌های جدید، ریسک دارد؛ چهره‌هایی مانند استیون پال جابز و ایلان ماسک تکیه انگلی خود بر توسعه فنآوری‌های تحت مدیریت دولتی را پنهان می‌کنند (۱۴). بهمین ترتیب، پروژه‌های کلان چندین میلیارد دلاری در نهایت با اهداف غیر اقصادی بدون برآورد هزینه سودآوری انجام می‌شوند. در حقیقت از پروژه‌هایی در این مقیاس و هدف توسط محدودیت‌های بازار محور جلوگیری شده است، چرا که یک تحلیل دقیق از زیست‌پذیری آن‌ها در ترم‌های سرمایه‌داری آشکار می‌کند که آن‌ها عمیقاً تحت فشار زیادی قرار دارند (۱۵). علاوه این، برخی از مزایای اجتماعی (برای نمونه، مانند واکسن بیماری ابولا) ناشناخته مانده، چرا که دارای ظرفیت سودآوری کمی هستند، ضمن این که در پاره‌ای از حوزه‌ها مانند انرژی خورشیدی و اتومبیل‌های الکتریکی سرمایه‌داران می‌توانند بطور فعال مانع پیشرفت باشند، با دولت‌ها لابی‌گری کرده و مانع یارانه دادن به انرژی سبز و تصویب اجرای قوانینی باشند که مانع توسعه بیشتر آن‌ها باشد. مجموعه صنایع دارویی، بویژه، تصویر ویرانگری از تأثیرات مالکیت معنوی انحصار را بنمایش می‌گذارد، چرا که فنآوری کارخانه‌ای داروسازی بطور فزاینده‌ای گرفتار چرخه وحشتناک قوانین ثبت امتیاز است. بنابراین بعلت اشتباهات سرمایه‌داری در کاربرد منابع در توسعه فنآوری، هدایت و محبوس کردن خلاقیت‌ها در جامه تنگ انباشت سرمایه، آرزوها و تصورات اجتماعی را در پارامترهای تجزیه و تحلیل‌ها و برآوردهای سودآوری محدود کرده و نوآوری‌های مفید اجتماعی را مورد تهاجم و فدای سودآوری کرده است. برای رهایی توسعه فنآوری، ما باید فراتر از سرمایه‌داری گذر کرده و خلاقیت را از تنگنای موازین موجود رها کنیم (۱۶). چنین هدفی باید با رهایی فنآوری از قلمرو کنترل و بهره‌برداری کنونی آن آغاز شده، هم بلحاظ کمی و هم بلحاظ کیفی بسوی گسترش و بسط آزادی ابداعی سوق داده شود. چنین اقدامی باعث از بند رها شدن اتوپی‌ها و آرزوهای جاه‌طلبانه پروژه‌های کلان خواهد شد، و رویای کلاسیک خلاقیت و ابتکار و اکتشاف را فرا خواهد خواند. آرزوهای پرواز به فضا، کربن زدایی کردن اقتصاد، اتوماسیون کار روزمره، و توسعه زندگی انسان و غیره، همگی پروژهای برزگ فنی هستند که متحقق شدن‌اشان از طرق گوناگون توسط سرمایه‌داری سد شده است. خارج کردن و برون رفت فرآیند انعطاف‌پذیری فنآوری از شرایطی که در آن گرفتار شده و آغاز دوباره توسعه آن، هرآینه که از زنجیر سرمایه‌داری رها شود، می‌تواند بگونه‌ای مثبت و منفی باعث تقویت آزادی‌ها بشود. این رهایی می‌تواند شکل دهنده زیربنایی برای یک اقتصاد کاملاً پسا سرمایه‌داری باشد، فاصله گرفتن و گذر از کمبود، استثمار، و حرکت بسوی توسعه و پیشرفت انسان را موجب گردد (۱۷).

‌بنابراین همراه با این تصویر درهم آمیختن تغییرات فنآوری است که آینده انسان آغاز می‌شود. مسیر گذار بسوی یک جامعه پسا – سرمایه‌داری نیازمند فاصله گرفتن و تغییر از پرولتاریزه کردن انسانیت و سمت‌گیری به‌طرف چیزی نو تغییر‌پذیر و دگرگون شده است. چنین امر نویی را نمی‌توان از قبل پیش‌بینی و محاسبه کرد؛ آن را تنها از طریق کار سخت و تحقق مفاهیم عملی می‌توان توضیح داد. هیچ گوهر "حقیقی" دیگری از انسان وجود ندارد که بتوان آن را فراتر از تلاش‌های ما در فنآوری، و شبکه‌های طبیعی و اجتماعی کشف کرد (۱۸). نظریه‌ای که معتقد است که یک جامعه پسا – کار بسادگی موجب مصرف بی‌رویه بیشتر و نادیده گرفتن ظرفیت‌های انسان‌ها در نوآوری خواهد شد، بیانگر نوعی بدبینی است که محور آن ذهنیت سرمایه‌داری موجود است (۱۹). علاوه براین، توسعه نیازمندی‌های جدید را باید از شکل کالایی سازی آن متمایز کرد. زیرا مورد دوم درحقیقت آرزوها و خواسته‌های نو را در چارچوب سود جستن قفل کرده و مانع شکوفایی انسان می شود، در حالی که اولی شکل واقعی از پیشرفت را نشان می‌دهد. "افزایش و تفاوت نیازمندی‌ها بعنوان یک کل" برای آرزوهای هر قومیت سیاسی در بازگشت به یک "حالت طبیعی اولیه از چنین نیازهایی" باید محترم شمرده شود. درهم تابیدن و بغرنجی نیازمندی‌ها با و تحت تأثیر جامعه مصرفی سرمایه‌داری از شکل طبیعی خارج شده، اما یقیناً، بی‌بند و بار و عاری از چنین تحولی است، "هدف آن‌ها لزوماً گسترش «فردگرایی شدید» برای کل بشریت است" (۲۰).

بنابراین موضوع پسا – سرمایه‌داری آشکار سازی شخصیت و نفس درستی که توسط روابط اجتماعی سرمایه‌داری تیره و مبهم شده نبوده، بلکه به‌جای آن بنمایش گذاشتن فضا برای خلق شکل جدیدی از هستی خواهد بود. همان‌گونه که مارکس خاطر نشان کرده است، "موضوع تاریخ چیزی نیست بجز یک تغییر مداوم در طبیعت انسان"، و آینده انسانیت نمی‌تواند بگونه‌ای انتزاعی از قبل پیش‌گویی شود: چنین آینده‌ای قبل از هر چیز یک موضوع عملی است، که باید در طول زمان متحقق گردد. علیرغم این، پاره‌ای از مفاهیم را می‌توان مطرح کرد. برای مارکس، اصول بنیادی پسا – سرمایه‌داری "توسعه توانمندی‌های انسان که خود یک هدف است" بود (۲۱). در حقیقت هدف بنیادی پروژه او نوعی رستگاری جهانشمول بود. نظریه‌های گوناگونی که مارکسیست‌ها برای رسیدن به آن دست یافته اند – اجتماعی کردن تولید، پایان دادن شکل ارزش، از بین بردن کار دستمزدی – تنها ابزاری برای رسیدن به چنین انجامی هستند. سئوال بلافصل این است که: معنای چنین هدفی چیست؟ ساخت و ساز آزادی مصنوعی وسیله‌ای است که توسط آن توانمندی‌های انسان توسعه خواهند یافت. این آزادی روش‌های گوناگونی از بیان، از جمله اقتصادی و سیاسی را پیدا خواهد کرد، (۲۲) تجربیات جنسیتی و ساختارهای باروری، (۲۳) و خلق آرزوها و خواسته‌های جدید، و افزایش قابلیت‌های استیتکی (زیبایی شناسی)، (۲۴) شکل نوینی از روش فکر کردن و استدلال، و بالاخره یک روش کاملاً نوین از انسان بودن (۲۵). گسترش خواسته و آرزوها، از نیازمندی‌ها، از شیوه زندگی، از اجتماعات، روش بودن، از ظرفیت‌ها (توانایی‌ها) – همه بوسیله پروژه رهایی جهانی فرا خوانده خواهند شد. این پروژه‌ای برای گشودن آینده است، کار با موضوعی که وظیفه خطیراش توضیح دقیق و معنای انسان بودن است، تولید یک پروژه تخیلی برای آرزوهای نوین، و تراز کردن یک پروژه سیاسی با خط سیر و مسیر بُردار یک جهانی بودن بی‌پایان. سرمایه‌داری، در همه سیما و ظواهرش از رهایی تا جهانی بودن، درنهایت این نیروها را در چرخه پایان ناپذیری از انباشت محدود کرده است، و توانمندی‌های واقعی بشریت را منجمد و توسعه فنآوری را محدود به یک رشته از نوآوری‌های حاشیه‌ای کرده است. ما سریع‌تر پیش خواهیم رفت – با خواسته‌های سرمایه‌داری ما به هیچ جایی نخواهیم رسید. ما باید بجای آن جهانی بسازیم که ایستایی و سکون ما را شتاب بخشد.

سرمایه‌داری مصرفی:

بلحاظ تئوریک اشاره به نوعی شرایط اقتصادی و اجتماعی سیاسی است که در آن تقاضای مصرف کننده به‌شیوه‌ای دقیق و عمیق و هماهنگ با استفاده از تکنیک‌های بازاریابی انبوه در جهت منافع تولیدکنندگان دستکاری و مدیریت می‌شود. این نظریه‌ای بحث انگیز است. چنین نظریه‌ای دستکاری و ایجاد تقاضای کاذب شدید در مصرف کننده را مد نظر دارد، تا حدی که نیاز به مصرف به اجبار تبدیل می‌شود و مابازا و خروجی سرمایه‌داری بازار آزاد است که بطور کلی تأثیرات منفی بر جامعه دارد. براساس نظرات یک منبع، قدرت چنین "تقلب و مدیریتی" ساده نیست بلکه پیچیده و چند جانبه بوده و در ارتباط با شکل نوینی از فردگرایی است. تصویر سازی فردگرایی، یا استفاده از انسان در بوجود آوردن چنان فردیتی آن گونه که مورد نیاز سرمایه‌داری مصرفی است.

تعدادی این گزاره را به‌عنوان اختصار برای نظریه‌ای گسترده‌تر می‌دانند که توضیح دهنده در هم تنیدگی منافع دیگر نهادهای غیرتجاری (دولت‌ها، ادیان، ارتش، مؤسسات آموزشی) با منافع کسب و کار و شرکت‌ها است. این نهادها نیز در مدیریت انتظارات اجتماعی از طریق شبکه‌های اجتماعی و دیگر رسانه‌های جمعی مشارکت دارند.

Supersonic aircraft:

هواپیمای مافوق صوت، هواپیمایی است که قادر به پرواز سریع‌تر از سرعت صوت است. این نوع از هواپیما در نیمه دوم قرن بیستم توسعه یافته و تقریباً بطور کامل برای اهداف تحقیقاتی و نظامی مورد استفاده قرار گرفته اند. تنها دو نمونه، توپولف ۱۴۴ و کانکورد تولید شده، تا حد کمی به‌عنوان هواپیمای مسافرتی برای خدمات شهری مورد استفاده قرار گرفته اند. جت‌های جنگنده رایج‌ترین نمونه از هواپیماهای مافوق صوت هستند.

Steve Jobs:

استیون پال جابز، کارآفرین و مدیر ارشد اجرایی شرکت رایانه‌ای اپل و یکی از چهره‌های پیشرو در صنعت رایانه بود. متولد ۱۹۵۵ در سان‌فرانسیسکو و درگذشته در سال ۲۰۱۱. او در سال ۱۹۷۶ همراه دوست‌اش استیو وزنیاک شرکت اپل را تأسیس کردند.

 

Elon Muskslyly:

پلان ماسک متولد آفریقای جنوبی، مهندس، مخترع و چهره‌ای سرشناس در تجارت و در صنایع پیشرفته آمریکایی است. او بنیانگذار شرکت‌هایی مانند نسلا موتورز، پی‌پال و اسپس اکس است. او هم اکنون مدیر عامل و مدیر فنی در اسپیس اکس است. ماسک هم‌چنین در حال توسعه یک سیستم حمل و نقل با سرعت بالاست که تحت عنوان هایپرلوپ شناخته شده است. ایلان ماسک روی پروژه‌هایی سرمایه‌گذاری می‌کند که پنانسیل تغییر دنیای اطراف‌امان را دارند. او خود یک مخترع نوآور و مهندس است و شخصاً در طراحی خودروهای برقی و سفینه‌های فضایی شرکت می‌کند. ماسک به‌عنوان یکی از ده شخصیت تأثیرگذار جهان انتخاب شده است.
 

Cost–benefit analysis (CBA):

تجزیه و تحلیل هزینه سود، گاهی نیز به نام تجزیه و تحلیل هزینه مزایا نیز نامیده می‌شود. یک روش سیستماتیک برای برآورد نقاط قوت و ضعف جایگزین مورد استفاده برای تعیین گزینه‌هایی است که بهترین روش برای دستیابی به مزایا را در حین حفظ پس‌انداز‌ها (مثلاً در معاملات، فعالیت‌ها، و الزامات کسب و کار کاربردی) است. تجزیه تحلیل هزینه سود می‌تواند برای مقایسه دوره‌های کامل یا بالقوه اقدامات، یا برای ارزیابی ارزش در برابر هزینه تصمیم، پروژه یا سیاست باشد. این روش معمولاً در معاملات تجاری، تصمیم‌گیری‌های تجاری یا سیاست (به‌ویژه سیاست عمومی) و سرمایه‌گذاری‌های پروژه مورد استفاده قرار می‌گیرد.

این روش دارای دو برنامه اصلی است:

۱- برای تعیین این که آیا یک سرمایه‌گذاری، یا تصمیم صحیح است، اطمینان حاصل کنید که آیا - و چه مقدار – مزایای آن بیش از هزینه‌های آن است.

۲- ارائه مبنایی برای مقایسه سرمایه‌گذاری (یا تصمیم‌گیری)، مقایسه کل هزینه مورد انتظار هر یک از گزینه‌ها با مجموع مزایای مورد انتظار آن است.

تجزیه تحلیل هزینه سود مربوط به اثر بخشی است. مزایا و هزینه‌ها به‌صورت پولی بیان می‌شوند.

 

قبل از آینده

بحث در این کتاب این بوده که چپ نه‌می‌تواند در حال حاضر باقی بماند و نمی‌تواند به گذشته باز گردد. برای ساختن یک آینده نوین، ما باید شروع به برداشتن گام‌های ضرور برای ایجاد نوع جدیدی از هژمونی کنیم. چنین امری از وجوه مختلفی در تقابل شدید با حس مشترک امروز ما قرار خواهد گرفت. گرایشات بسوی سیاست های مردمی – تکیه بر جنبش‌های محلی و قابل اعتماد، زود گذر و خود جوش، مستقل و خودگردان و خاص – را می‌توان بعنوان کنشی در پاسخ به تاریخ شکست دوران اخیر، و بخشی از پیروزی‌های متضاد و لحظه‌ای و نیز پیچیدگی اوضاع جهانی توضیح داد. اما همه این‌ها برای رسیدن به پیروزی‌های گسترده‌تر بر علیه سرمایه‌داری بشدت ناکافی باقی می‌مانند. به‌جای جستجوی تسکین موقتی و محلی در سنگرهای گوناگون سیاست‌های مردمی، امروز باید فراتر از این محدویت‌ها گذر کنیم. وظیفه چپ امروز در برابر نظریه‌های مقاومت، عقب‌نشینی، عزلت و یا منزه طلبی، سیاست‌ورزی در مقیاس و گسترش، و قبول ریسک، که با هر پروژه‌‌ای ممکن است، می‌باشد. انجام چنین کاری از ما نجات میراث مدرنیته از خطر نابودی و ارزیابی دگر باره این که کدام بخش از ماتریسم روشنگری را می‌توان نجات داد و کدام بخش از آن را باید دور انداخت؛ زیرا که این تنها یک شکل نوینی از اقدام جهانشمولی بودن است که قابلیت جایگزین شدن سرمایه‌داری نئولبرالی را دارد.

 

از بین همین گرایشات مقرون به‌صرفه دنیای امروز ما، نه رویدادهای معجزه آسا و یا هر نوع آیه نانوشته است، که منابع و امکانات را باید برای ساختن یک هژمونی جدید پیدا کرد. ضمن این که کتاب تأکید بر اتوماسیون کامل و پایان کار دارد، اما پالت گسترده‌ای از گزینه‌های سیاسی جهت انتخاب در مقابل چپ معاصر وجود دارد. به دیگر سخن، باید در پرتو پیشرفته‌ترین فنآوری معاصر بگونه‌ای عاجل و بلاواسطه خواسته‌های کلاسیک چپ را بازاندیشی کرد. بعبارت دیگربر قلمرو "پشته" همین پسا دولت – ملت – زیرساخت‌های بین‌المللی جهان دیجیتالی ما امکان‌پذیر است (۲۶). نوع جدیدی از تولید از هم اکنون در لبه‌های پیشرو فنآوری معاصر مشاهده می‌شود. تولیدات افزونی و اتوماسیون کار حاکی از ممکن بود تولید با خصلت انعطاف‌پذیری، تمرکز زدایی و رفع کمبود برای پاره‌ای از کالا‌ها است. اتوماسیون سریع لجستیک معرف امکان تحقق اتوپیای یک سیستم به‌هم پیوسته بین‌المللی است که در آن قطعات و کالا‌ها بدون استفاده از کار انسان می‌توانند سریع و مؤثر جا به جا شوند. فنآوری رمزنگاری ارزی و بلوک‌های زنجیره‌ای آن‌ها می‌تواند شکل نوینی از پول عمومی را جدا از شکل سرمایه‌داری آن، مطرح کند (۲۷).

مدیریت دمکراتیک اقتصاد نیز با فنآوری‌های نوظهور شتاب خواهد یافت. مشهور است که اسکار وایلد یک بار گفته که مشکل سوسیالیسم این بود که شب‌ها خیلی زیاد بودند. افزایش دمکراسی اقتصادی اختصاص مقدار قابل توجهی از صرف وقت برای بحث‌ها و تصمیم‌گیری در مورد جزئیات زندگی روزمره را از ما طلب خواهد کرد (۲۸). استفاده از فنآوری رایانه‌ای در پرهیز از چنین معضلی بسیار لازم و ضروری است، اقدام جمعی، هم بخاطر آسان سازی اخذ تصمیم ‌و هم این که با اتوماتیک کردن تصمیم‌گیری‌ها بنظر می‌رسد بی‌ربط باشد. به‌عنوان مثال، به‌جای فکر کردن و مشورت در مورد هر جنبه از اقتصاد، می‌توان فقط در مورد چند پارامتر کلیدی تصمیم‌گری شود (ورودی انرژی، میزان کربنی که خارج می‌شود، سطح نابرابری، سطح سرمایه‌گذاری تحقیقاتی و غیره) (۲۹). مدیای اجتماعی – فاصله گرفته از نقش‌اش در کسب درآمد و ترویج گرایش خودشیفتگی – نیز می‌توانند به دمکراسی اقتصادی با ایجاد یک جامعه جدید کمک کنند. از پلاتفرم یک مدیای اجتماعی پسا – سرمایه‌داری، این امکان وجود دارد که حالت نوینی از اندیشه و مشورت و مشارکت پدید آید. با استفاده از فنآوری رایانه‌ای می‌توان بر معضل دائمی و همیشگی که اقتصادهای پسا – سرمایه‌داری با آن رو به رو هستند – که چگونه کالاها را در شرایط فقدان قیمت بازار توزیع کرد – غلبه کرد. از زمان اقدامات اولیه اتحاد شوروی در اقتصاد برنامه‌ریزی شده تا امروز، توان محاسبات رایانه‌ای در مقیاسی گسترده رشد کرده، و تا میزان ۱۰۰ میلیارد برابر قدرتمندی‌تر شده است (۳۰). محاسبات چگونگی و نحوه توزیع منابع اصلی تولیدی ما امروز ‌بطور فزاینده‌ای بیشتر قابل اعتماد اند. به‌همین میزان، محاسبه داده‌های منابع و الویت‌ها از طریق جمع‌آوری و محاسبه همه جانبه در همه جا، معنایش این است که داده‌های خام برای مدیریت اقتصاد براحتی نسبت به قبل بیشتر قابل دسترس هستند. همه این امکانات می‌توانند در جهت اجرا و پیاده‌سازی نوعی طرح لوکاس در مقیاس ملی و گلوبال بسیج شوند – تغییر جهت دادن اقتصادهای ما بسوی تولید خودآگانه و سودآور بلحاظ کالاهای اجتماعی مانند انرژی تجدید‌پذیر، داروی ارزان و گسترش آزادی ابداعی ما.

این‌ها، آن چیزهایی هستند که چپ قرن بیست و یکم باید داشته باشد. هر جنبشی که خواهان مناسب بودن و بلحاظ سیاسی نیرومند بودن است، باید با این گونه ظرفیت‌ها و تحولات در دنیای فنآوری ما گلاویز و دست بگریبان شود. ما باید تصورات و تفکر جمعی خود را فراتر از آن چه سرمایه‌داری اجازه می‌دهد، گسترش دهیم. به‌جای این که چپ وقت خود را صرف بهبود جزیی عمر باتری و قدرت رایانه بکند، باید آرزوهای خود را برای کربن‌زدایی اقتصاد‌ها، سفرهای فضایی، اقتصادهای ربوتی – همه نشانه‌های سنتی از داستان‌های علمی تخیلی – برای تدارک و آمادگی دوران پسا سرمایه‌داری بسیج کند. نئولیبرالیسم بعنوان یک منبع، این گونه که امروز بنظر می‌رسد، در بردارنده هیچ گونه تضمینی برای بقای آینده نیست. این سیستم مانند هرگونه سیستم اجتماعی دیگری که تاکنون می‌شناسیم، ابدی نخواهد بود. وظیفه کنونی ما اختراع آن چه که باید بعد اتفاق بیفتد، است.

Additive manufacturing:

تولید افزونی نوعی رویکرد در تولید صنعتی است که امکان تولید قطعات سبک و قوی‌تر را فراهم می‌کند.

Cryptourrency:

ارز رمزنگاری شده، نوعی دارایی دیجیتالی است که از آن به‌عنوان عامل در مبادلات مبنی بر استفاده از رمزنگاری برای نقل و انتقالات مالی، ایجاد واحد‌های اضافی، و تأیید انتقال دارایی، طراحی شده است. در رمزنگاری ارزی از سیستم کنترل غیر متمرکز استفاده می‌شود که برخلاف سیستم متمرکز ارزی و بانک‌های مرکزی کنونی است. کنترل غیر متمرکز ارز رمزنگاری شده از طریق «تکنولوژی لجند» که معمولاً بصورت بلوک زنجیره‌ای است، صورت می‌گیرد. بلوک زنجیره‌ای نوعی بانک اطلاعات عمومی است که در جایی متمرکز نشده، بلکه در جاهای مختلف، کشورها و مؤسسات گسترده شده است.

بیت کوین، که برای اولین بار به‌عنوان نرم‌افزار منبع باز در سال ۲۰۰۹ عرضه شد، عموماً بعنوان اولین رمزنگاری غیر متمرکز شناخته می‌شود. از انتشار بیت کوین تاکنون بیش از ۴۰۰۰ آلتو کوین (انواع جایگزین بیت کوین یا دیگر ارزهای رمزنگاری شده) ایجاد شده است.

 

 

8. BUILDING POWER

1.By ‘power’, we mean the capacity to bring about one’s interests. Steven Lukes, Power: A Radical View, 2nd edn (Houndmills: Palgrave Macmillan, 2005).

2.John Holloway, Change the World Without Taking Power: The Meaning of Revolution Today (London/Sterling, VA: Pluto, 2002).

3.We focus on these three factors here, but there are undoubtedly numerous others – not least, unpredictable elements like luck and individual vision.

4.In terms of traditional class struggle, this category includes associational power, marketplace bargaining power and workplace bargaining power. Beverly Silver, Forces of Labor: Workers’ Movements and Globalization Since 1870 (Cambridge: Cambridge University Press, 2003), pp. 13–16.

5.Indeed, the unique feature of class conflict under capitalism was argued to be its tendency to simplify the antagonism. Karl Marx and Friedrich Engels, ‘The Communist Manifesto’, in Economic and Philosophical Manuscripts of 1844, and the Communist Manifesto (Amherst, NY: Prometheus Books, 1988), p. 210.

6.‘The Holding Pattern: The Ongoing Crisis and the Class Struggles of 2011–2013’, Endnotes 3 (2013), at endnotes.org.uk, pp. 49–50.

7.Frances Fox Piven and Richard Cloward, Poor People’s Movements: Why They Succeed, How They Fail (New York: Random House, 1988), p. 194.

8.Marx and Engels, ‘Communist Manifesto’, pp. 217–18.

9.As Beverly Silver reminds us, though, we should not assume that these tactics and leverage points were obvious from the beginning. They had to be invented and built up through practice and experimentation. Silver, Forces of Labor, p. 6.

10.‘Editorial’, Endnotes 3 (2013), p. 7.

11.Göran Therborn, ‘New Masses? Social Bases of Resistance’, New Left Review II/85 (January–February 2014), p. 9.

12.Ching Kwan Lee, Against the Law: Labor Protests in China’s Rustbelt and Sunbelt (Berkeley, CA: University of California Press, 2007); Kevin Hamlin, Ilya Gridneff and William Davison, ‘Ethiopia Becomes China’s China in Global Search for Cheap Labor’, Business Week, 22 July 2014.

13.Silvia Federici, Caliban and the Witch: Women, the Body and Primitive Accumulation (New York: Autonomedia, 2004), pp. 63–4; Zak Cope, Divided World, Divided Class: Global Political Economy and the Stratification of Labour Under Capitalism (Montreal: Kersplebedeb, 2012).

14.To give just a sample of how this topic has been broached, we can point to the problem of building the common, the problem of articulating a hegemony, the problem of the party, the problem of composition and the problem of framing. See, respectively, Michael Hardt and Antonio Negri, Multitude: War and Democracy in the Age of Empire (New York: Penguin, 2005); Ernesto Laclau, On Populist Reason (London: Verso, 2007); Jodi Dean, The Communist Horizon (London: Verso, 2012); ‘The Holding Pattern’; Sidney Tarrow, Power in Movement: Social Movements and Contentious Politics, 2nd edn (Cambridge: Cambridge University Press, 1998).

15.Badiou, for example, offers a critique of the tendency of minimal rights to reduce the human down to its animalistic basis. Alain Badiou, Ethics: An Essay on the Understanding of Evil, transl. Peter Hallward (London: Verso, 2002), pp. 11–13.

16.Anna Feigenbaum, Fabian Frenzel and Patrick McCurdy, Protest Camps (London: Zed, 2013), p. 176.

17.In more classical language, we might say that objectivite unity is faced with subjective plurality.

18.While populist movements are often set in opposition to class movements, it is more accurate to say that populist movements encompass class movements. As Laclau argues, what populism denies is not class struggle, but instead the ahistorical necessity of class struggle as the only motor of social change. But within a populist movement, certain struggles can be more relevant than others, and under contemporary conditions of surplus populations, we believe class is again emerging as the dominant – though repressed – locus of struggle of our times. As understood here, populism therefore expresses a connective logic rather than a specific content. The ‘people’ is therefore not a subject, nor a substantial entity, but an emergent collective formed by a particular logic of connection. Linda Zerilli, ‘This Universalism Which Is Not One’, Diacritics 28: 2 (1998); Laclau, On Populist Reason, p. 236.

19.For a useful genealogy of the changing valence of ‘populism’, see Marco D’Eramo, ‘Populism and the New Oligarchy’, transl. Gregory Elliot, New Left Review II/82 (July–August 2013).

20.Laclau, On Populist Reason, p. 117.

21.Yannis Stavrakakis and Giorgos Katsambekis, ‘Left-Wing Populism in the European Periphery: The Case of Syriza’, Journal of Political Ideologies 19: 2 (2014); Pablo Iglesias, ‘The Left Can Win’, Jacobin, 9 December 2014, at jacobinmag.com; Dan Hancox, ‘Why Ernesto Laclau Is the Intellectual Figurehead for Syriza and Podemos’, Guardian, 9 February 2015; Laclau, On Populist Reason; George Ciccariello-Maher, We Created Chavez: A People’s History of the Venezuelan Revolution (Durham, NC: Duke University Press, 2013).

22.Ernesto Laclau, ‘Why Constructing a People Is the Main Task of Radical Politics’, Critical Inquiry 32: 4 (2006), p. 655.

23.Enrique Dussel, Twenty Theses on Politics, transl. George Ciccariello-Maher (Durham, NC: Duke University Press, 2009), p. 83.

24.For example, the Wall Street Journal estimated that anyone in the United States earning under $500,000 would be in the 99 per cent. It would be difficult to imagine that many earning a little under that were aligned with the project expressed by Occupy Wall Street. See Phil Izzo, ‘What Percent Are You?’, WSJ Blogs – Real Time Economics, 19 October 2011, at blogs.wsj.com.

25.Referring back to the discussion of universalism in Chapter 4, this is the way in which universalism becomes contaminated with the particular, and vice versa.

26.Therborn, ‘New Masses?’, pp. 8–9.

27.Bertie Russell, ‘Demanding the Future? What a Demand Can Do’, Journal of Aesthetics and Protest, 2014, at joaap.org.

28.Ben Trott, ‘Walking in the Right Direction?’, Turbulence 1 (2007), at turbulence.org.uk.

29.This also has resonances with what Plan C has called a ‘community of reference’. Russell, ‘Demanding the Future?’.

30.Tiziana Terranova, ‘Red Stack Attack!’, in Robin Mackay and Armen Avanessian, eds, #Accelerate: The Accelerationist Reader (Falmouth: Urbanomic, 2014), p. 387.

31.William K. Carroll, ‘Hegemony, Counter-Hegemony, Anti-Hegemony’, Socialist Studies/Études Socialistes 2: 2 (2006), pp. 30–2; Richard Day, Gramsci Is Dead: Anarchist Currents in the Newest Social Movements (London: Pluto, 2005).

32.David Harvey, Rebel Cities: From the Right to the City to the Urban Revolution (London: Verso, 2013), p. 125.

33.The Free Association, ‘Rock ’n’ Roll Suicide: Political Organisation in Post-Crisis UK’, Freely Associating, n.d., at freelyassociating.org.

34.For a discussion of ‘vanguard functions’, see Rodrigo Nunes, Organisation of the Organisationless: Collective Action After Networks (London: Mute, 2014), pp. 34–40.

35.For an argument about the importance of multiple organizational forms, see Tarrow, Power in Movement, Chapter 8.

36.Carroll, ‘Hegemony, Counter-Hegemony, Anti-Hegemony’, p. 22.

37.Nunes, Organisation of the Organisationless, p. 30.

38.This is what is termed a ‘network-system’ by Rodrigo Nunes. Ibid., p. 20. Nunes’s work also highlights an important area for more research – namely, a comparative network topology of movements. In this endeavour, the mathematical tools of graph theory will be indispensable.

39.Brian Steensland, The Failed Welfare Revolution: America’s Struggle over Guaranteed Income Policy (Princeton, NJ: Princeton University Press, 2007), p. 22.

40.Henry Farrell and Cosma Shalizi, ‘Cognitive Democracy’, Crooked Timber, 23 May 2012, at crookedtimber.org.

41.Zeynep Tufekci, ‘After the Protests’, New York Times, 19 March 2014.

42.Manuel Castells, Networks of Outrage and Hope: Social Movements in the Internet Age (Cambridge: Polity, 2012), pp. 34–5.

43.Jane McAlevey, Raising Expectations (and Raising Hell): My Decade Fighting for the Labor Movement (London: Verso, 2014), p. 312.

44.Steensland, Failed Welfare Revolution, p. 230.

45.Roger Simon, Gramsci’s Political Thought (London: Lawrence & Wishart, 1991), Chapter 12.

46.Antonio Gramsci, Selections from the Prison Notebooks, ed. Quintin Hoare and Geoffrey Nowell-Smith (London: Lawrence & Wishart, 1971), pp. 5–6.

47.SomeAngryWorkers, ‘Gr***ford? Where the Hell’s That?!’, Libcom, 14 September 2014, at libcom.org.

48.McAlevey, Raising Expectations, p. 37.

49.This is what has been called ‘whole-worker organising’. See ibid., pp. 14–16.

50.Erik Olin Wright, Envisioning Real Utopias (London: Verso, 2010), p. 223.

51.Alain Badiou, The Rebirth of History: Times of Riots and Uprisings (London: Verso, 2012), p. 30.

52.Harvey, Rebel Cities, p. 132.

53.McAlevey, Raising Expectations, p. 51.

54.Bill Fletcher and Fernando Gapasin, Solidarity Divided: The Crisis in Organized Labor and a New Path Toward Social Justice (London: University of California Press, 2009), p. 174.

55.Guy Standing, The Precariat: The New Dangerous Class (London: Bloomsbury Academic, 2011), p. 1.

56.Steven Greenhouse, ‘The Nation: The $100,000 Longshoreman; A Union Wins the Global Game’, New York Times, 6 October 2002.

57.Nina Power has recently suggested that UBI should be a global demand, rather than a national demand. While in agreement in principle, we believe current political conditions make it inevitable that these demands will have to first pass through individual states. Nina Power, ‘Re-Engineering the Future,’ presented at Re-Engineering the Future, Tate Britain, London, UK, 10 April 2015.

58.In recent years it has been common to argue that there is a crisis of the party-form, yet these announcements overlook the ways in which the party-form has been continually reinvented as conditions have changed. In simple terms, we can say there has been a breakdown of the vanguard party and the social democratic party. The former is predicated on a small elite group of intellectuals telling the masses what their interests are and inciting them to revolution. Lars T. Lih, Lenin Rediscovered: ‘What Is to Be Done?’ in Context (Chicago: Haymarket, 2008), pp. 13–18. The latter, on the other hand, is predicated on mass support, electoral politics, an independent financial base and a central position in a network of traditional workers’ organisations. Gerassimos Moschonas, In the Name of Social Democracy: The Great Transformation, 1945 to the Present, transl. Gregory Elliott (London: Verso, 2002), p. 35. Both are unfit for contemporary conditions in the advanced capitalist countries, but we believe the Gramscian concept of the party as a modern Prince may hold value and help to clarify the structure of a party like Podemos. A full discussion of the party would go beyond what can be included here, but we follow Peter Thomas in seeing this party as (1) only one section of a broader populist movement; (2) a form of self-governance of the movement; (3) an organisation that institutionalises difference rather than imposing identity; and (4) an organisation that can both synthesise the movement’s demands and act as an experimental apparatus to lead it. Peter Thomas, ‘The Communist Hypothesis and the Question of Organization’, Theory & Event 16: 4 (2013), at muse.jhu.edu.

59.Dario Azzellini, ‘The Communal State: Communal Councils, Communes, and Workplace Democracy’, North American Congress on Latin America, Summer 2013, at nacla.org.

60.Dan Hancox, ‘Podemos: The Radical Party Turning Spanish Politics on Its Head’, Newsweek, 22 October 2014.

61.Specifically, in the case of Podemos these include ‘open citizen primaries, the constitution and proliferation of the circles, the editing and approval of a participative programme, collective funding, transparent accounting, agreement on the revocability of roles, the limitation of mandates and salaries of representatives’. Germán Cano, Jorge Lago, Eduardo Maura, Pablo Bustinduy and Jorge Moruno, ‘Podemos: Overcoming Representation’, Cunning Hired Knaves, 31 May 2014, at hiredknaves.wordpress.com.

62.There is, however, much internal debate within Podemos about the direction in which the movement should move forward. Broadly, we can distinguish between those who appear to want more state-based and centralized power, and those who want more power delegated to decentralized and local social movements. See Luke Stobart, ‘Understanding Podemos (2/3): Radical Populism’, Left Flank, 14 November 2014, at left-flank.org.

63.Gary Genosko, The Party Without Bosses: Lessons on Anti-Capitalism from Félix Guattari and Luís Inácio ‘Lula’ Da Silva (Winnipeg: Arbeiter Ring, 2003), p. 19.

64.Ciccariello-Maher, We Created Chavez, p. 16.

65.Mark Levinson, The Box: How the Shipping Container Made the World Smaller and the World Economy Bigger (Princeton, NJ: Princeton University Press, 2008), p. 10.

66.Ibid., p. 27.

67.Silver, Forces of Labor, p. 47.

68.Timothy Mitchell, Carbon Democracy: Political Power in the Age of Oil (London: Verso, 2013), p. 19.

69.Ashok Kumar, ‘5 Reasons the Strike in China Is Terrifying! (to Transnational Capitalism)’, Novara Wire, April 2014, at wire.novaramedia.com.

70.SomeAngryWorkers, ‘Gr***ford?’.

71.Deborah Cowen, The Deadly Life of Logistics: Mapping Violence in Global Trade (Minneapolis, MN: University of Minnesota Press), pp. 41–5.

72.This is what is described by Erik Olin Wright as a type of structural power. Erik Olin Wright, ‘Working-Class Power, Capitalist-Class Interests, and Class Compromise’, American Journal of Sociology 105: 4 (2000), p. 962.

73.Jonathan Cutler and Stanley Aronowitz, ‘Quitting Time’, in Stanley Aronowitz and Jonathan Cutler, eds, Post-Work: The Wages of Cybernation (New York: Routledge, 1998), pp. 9–11.

74.Cynthia Cockburn, Brothers: Male Dominance and Technological Change (London: Pluto, 1991).

75.McAlevey, Raising Expectations, p. 28.

76.Cutler and Aronowitz, ‘Quitting Time’, p. 17.

77.Ibid., pp. 12–13; Noam Chomsky, Occupy (London: Penguin, 2012), p. 34.

78.Murray Wardrop, ‘Boris Johnson Pledges to Introduce Driverless Tube Trains Within Two Years’, Daily Telegraph, 28 February 2012.

79.Paul Einzig, The Economic Consequences of Automation (New York: W. W. Norton, 1957), p. 235.

80.David Autor, Polanyi’s Paradox and the Shape of Employment Growth, Working Paper, National Bureau of Economic Research, September 2014, at nber.org, p. 26.

81.Anh Nguyen, Jason Yosinski and Jeff Clune, ‘Deep Neural Networks Are Easily Fooled: High Confidence Predictions for Unrecognizable Images’, arXiv, 2015, at arxiv.org.

82.A classic resource here is Piven and Cloward, Poor People’s Movements. See also Liz Mason-Deese, ‘The Neighborhood Is the New Factory’, Viewpoint 2 (2012), at viewpointmag.com.

83.Day, Gramsci Is Dead, p. 42.

84.Jael Vizcarra and Troy Andreas Araiza Kokinis, ‘Freeway Takeovers: The Reemergence of the Collective Through Urban Disruption’, Tropics of Meta: Historiography for the Masses, 5 December 2014, at tropicsofmeta.wordpress.com.

85.For instance, in order to uncover the effects of a West Coast port stoppage, a general equilibrium model has been used to forecast the effects for individual industries, along with the impacts from items like perishable goods and rerouted goods. The model further disaggregates these effects into impacts on exports, imports and consumer purchasing power, pinpointing the precise targets of any political pressure exerted through a blockade. ‘The National Impact of a West Coast Port Stoppage’, National Association of Manufacturers and the National Retail Federation, June 2014, pdf available at nam.org, p. 9.

86.See, for example, the development of new forms of organising around logistics networks. Jane Slaughter, ‘Supply Chain Workers Test Strength of Links’, Labor Notes, April 2012.

87.McAlevey, Raising Expectations, p. 37.

CONCLUSION

1.This is a point implied by Marx when he writes that ‘the realm of freedom actually begins only where labour which is determined by necessity and mundane considerations ceases’. Karl Marx, Capital: A Critique of Political Economy, Volume III (London: Lawrence & Wishart, 1977). Emphasis added.

2.The tenacity of the gendered division of society is amply demonstrated in Maria Mies, Patriarchy and Accumulation on a World Scale: Women in the International Division of Labour (London: Zed, 1999).

3.Kathi Weeks, The Problem with Work: Feminism, Marxism, Antiwork Politics, and Postwork Imaginaries (Durham, NC: Duke University Press, 2011), p. 216.

4.Robert J. Van Der Veen and Philippe Van Parijs, ‘A Capitalist Road to Communism’, Theory and Society 15: 5 (1986), p. 637.

5.Gregory N. Mandel and James Thuo Gathii, ‘Cost-Benefit Analysis Versus the Precautionary Principle: Beyond Cass Sunstein’s Laws of Fear’, University of Illinois Law Review 5 (2006).

6.For an essential meditation on this, see Benedict Singleton, ‘Maximum Jailbreak’, in Robin Mackay and Armen Avanessian, eds, #Accelerate: The Accelerationist Reader (Falmouth: Urbanomic, 2014).

7.Paul Mason, ‘What Would Keynes Do?’, New Statesman, 12 June 2014.

8.Singleton, ‘Maximum Jailbreak’; Nikolai Federovich Federov, ‘The Philosophy of the Common Task’, in What Was Man Created For?, transl. Elisabeth Kouitaissof and Marilyn Minto (London: Honeyglen, 1990).

9.For an accessible articulation of this position, see W. Brian Arthur, The Nature of Technology: What It Is and How It Evolves (London: Penguin, 2009).

10.Tony Smith, ‘Red Innovation’, Jacobin 17 (2015), p. 75.

11.Mariana Mazzucato, Erik Brynjolfsson and Michael Osborne, ‘Robot Panel’, presented at the FT Camp Alphaville, London, 15 July 2014, available at youtube.com.

12.Michael Hanlon, ‘The Golden Quarter’, Aeon Magazine, 3 December 2014, at aeon.co; Tyler Cowen, The Great Stagnation: How America Ate All the Low-Hanging Fruit of Modern History, Got Sick, and Will (Eventually) Feel Better (New York: Dutton, 2011), p. 13.

13.This is one of the primary conclusions of Mariana Mazzucato’s important book The Entrepreneurial State: Debunking Public vs. Private Sector Myths (London: Anthem, 2013).

14.For a lengthy analysis of how Apple cynically deployed state-developed technologies to build the iPhone, see ibid., Chapter 5.

15.The fact that so many megaprojects continue to go ahead despite their history of cost overruns and lack of profitability is deemed a paradox by one study: Bent Flyvbjerg, Nils Bruzelius and Werner Rothengatter, Megaprojects and Risk: An Anatomy of Ambition (Cambridge: Cambridge University Press, 2003), pp. 3–5.

16.André Gorz, Paths to Paradise: On the Liberation from Work, transl. Malcolm Imrie (Boston, MA: South End, 1985), p. 61.

17.As Marx and Engels write, ‘this development of productive forces … is an absolutely necessary practical premise because without it privation, want is merely made general, and with want the struggle for necessities would begin again, and all the old filthy business would necessarily be restored’. Karl Marx and Friedrich Engels, The German Ideology (London: Prometheus, 1976), p. 54.

18.This appeal to a humanity outside of capitalism is one of the more problematic aspects of Jacques Camatte’s work, for instance. See Jacques Camatte, This World We Must Leave (Brooklyn: (Semiotexte), 1996).

19.Weeks, Problem with Work, p. 169.

20.Ernest Mandel, Late Capitalism (London: Verso, 1998), pp. 394–5.

21.Translation slightly modified – from ‘human energy’ to ‘human powers’. Marx, Capital, Volume III, p. 820.

22.Federico Campagna, The Last Night: Anti-Work, Atheism, Adventure (Winchester: Zero, 2013), p. 68.

23.For some investigations into what these could look like, however, see Alexandra Kollontai, Selected Writings, transl. Alix Holt (London: Allison & Busby, 1977).

24.Stephen Eric Bronner, Reclaiming the Enlightenment: Toward a Politics of Radical Engagement (New York: Columbia University Press, 2004), p. 15.

25.Weeks, Problem with Work, p. 103.

26.Benjamin Bratton, The Stack: On Software and Sovereignty (Cambridge, MA: MIT Press, 2015).

27.Tiziana Terranova, ‘Red Stack Attack!’, in Robin Mackay and Armen Avanessian, eds, #Accelerate: The Accelerationist Reader (Falmouth: Urbanomic, 2014), pp. 391–3.

28.Accounts of daily life under participatory economics make for sobering reading. See Michael Albert, Parecon: Life After Capitalism (London: Verso, 2004), Part 3.

29.Nick Dyer-Witheford, ‘Red Plenty Platforms’, Culture Machine 14 (2013), p. 13.

30.Measured in terms of floating operations per second, the difference between 1969 and what is expected by 2019 is 107 versus 1018. Ibid., p. 8.

Index

1968, 16–7, 63, 188n33

15M, 11, 22

abstraction, 10, 15, 36, 44, 81

additive manufacturing, 110, 143, 150, 182

affect, 7–8, 113–4, 140–1

afro-futurism, 139, 141

AI (artificial intelligence), 110, 143

alienation, 14–5, 82

algorithmic trading, 111

Allende, Salvador, 148, 149

alternativism, 194n95

Althusser, Louis, 81, 141–2

anti-globalisation, 3, 159, 162

anti-war, 3, 5, 22, 162

Apple, 146,

Arab Spring, 131, 159

Argentina, 37–9, 173

authenticity, 10–1, 15, 27, 82, 180

automation, 1–2, 86, 88–9, 94–5, 97–8, 104–5, 109–17, 122, 127, 130, 143, 150–1, 167, 171–4, 181–2, 203n15, 212n121, 214n161, 215n9, 218n45

banking, 43–6, 61, 147

Beveridge Report, 118

big data, 110, 111

Bolshevik Revolution, 131

Bolsheviks, 137

Russian Revolution, 139

Brazil, 75, 119, 147, 157, 169

Bretton Woods, 61–2

Brown, Michael, 173

care labour, 113–4

Chicago School, 51, 59–60

Chile, 52, 62, 148, 149, 150

China, 87, 89, 97, 170

class, 14, 16–7, 20–1, 25, 53, 64–5, 87, 91, 96–102, 116, 120, 122–3, 126–7, 132–3, 155–62, 170, 173–4, 189n1, 206n44, 233n119, 233n4, 233n5, 234n18

Cleaver, Eldridge, 91–2

climate change, 13–4, 116

colonialism, 73, 75–6, 96–7, 225n3

common sense, 9–11, 21–2, 40, 54–5, 58–60, 63–7, 72, 131–7

communisation, 92, 225n5

competitive subjects, 63–5, 99, 124

complex systems, 13–4,

conspiracy theories, 14–5

cosmism, 139

Critchley, Simon, 72

cryptocurrencies, 143, 182

Cybersyn, 149–150

debt, 9, 22, 35–6, 94

demands, 6–7, 30, 33, 107–8, 130, 159–62, 167

no demands, 7, 34–5, 107, 186n3

non-reformist demands, 108

transitional demands, 215n5

democracy, 31–3, 182

direct democracy, 27–9, 31–3, 164, 190n8

direct action, 6, 11, 27–9, 35–6

education, 64, 99, 104, 141–5, 165–6

Egypt, 32–4, 190n21

energy, 2, 16,19,41, 42–43, 116, 147, 148, 150–51, 164, 171, 178, 179, 182, 183

Engels, Friedrich, 79

Erhard, Ludwig, 57

ethics, 42

work ethic, 124–6

evictions, 8, 12, 36

feminism, 18–21, 122, 138, 161

Fisher, Antony, 58–9, 196n34

food miles, 42–3

fracking, 8

France, 17, 62, 149, 167

free time, 80, 115–6, 120–1, 167, 219n50

freedom, 63–5, 120–1, 126–7, 180–1

negative freedom, 79

synthetic freedom, 78–83

Friedman, Milton, 56, 59–61

full employment, 98–100

future, 1, 71–5, 175–8, 181–3

G20, 6, 94

gender, 21, 41, 90, 122

Germany, 45, 56–7

ghettos, 95–6

Gramsci, Antonio, 132, 165

Graeber, David, 33

grand narratives, 73–4

Great Depression, 46, 65, 99–101, 114–5

Harvey, David, 135

Hayek, Friedrich, 54–6

Holzer, Jenny, 175, 178

horizontalism, 18, 26–39

housing, 8, 28, 35, 48, 77, 80, 95, 96, 148, 159, 167, 168,

humanism, 81–3, 180–1

hyperstition, 74–5, 138–9

Iceland, 34, 164

idleness, 85–6

immediacy, 10–1

immigration, 101–2, 161

India, 87, 97–8, 130

inequality, 22, 80, 93–4

informal economy, 95–8, 203n10, 206n44, 210n95

Institute of Economic Affairs, 58–9

Iranian Revolution, 131

Jameson, Fredric, 14, 92, 198n10

Japan, 147

Jimmy Reid Foundation, 117

jobless recovery, 94–5

Jobs, Steve, 179

Johnson, Boris, 172

Kalecki, Michał, 120

Krugman, Paul, 118

labour, 2, 3,9, 17, 20, 21, 33, 38, 48, 52, 58, 61–3, 74, 79, 81, 83, 85–143, 148, 150, 151, 156–8, 161, 163–181, 182

Laclau, Ernesto, 155, 159

Lafargue, Paul, 115,

language, 81, 132, 160, 164–5

leisure, 85–6

Leninism, 17, 131, 188n33

Live Aid, 8

localism, 40–6

locavorism, 41–2

Lucas Aerospace, 147

Luxemburg, Rosa, 15

Lyotard, Francois, 73, 74

Manhattan Institute for Policy Research, 58, 59

marches, 6, 30, 49

Marikana massacre, 170

Marinaleda, 48

Marx, Karl, 73, 79, 85, 86, 92, 115, 119, 121, 122, 132, 142, 156, 158, 180

Mattick, Paul, 92, 118

media, 2, 7–8, 31, 36, 52, 58, 60, 63, 67, 88, 118, 125–6, 129, 133–5, 163–5, 176, 182

Mirowski, Philip, 66

modernity, 23, 63, 69–85, 86, 131, 176, 181

modernisation, 23, 60, 63, 137, 174

Mont Pelerin Society, 54, 86, 134, 164, 166

MPS, 55, 56, 58, 66, 67, 134

Move Your Money, 44

Murray, Charles, 59

Musk, Elon, 179

National Union of Rail, Maritime and Transport Workers, 172

negative solidarity, 20, 37

neoliberalism, 3, 12, 20–3, 47, 49, 51–67, 70, 72, 108, 116, 117, 119, 121, 124, 134, 141, 142, 148, 156, 176, 179, 183

neoliberal, 7, 9, 14–16, 20, 21, 37, 47, 49, 73, 93, 99, 118, 126, 127, 129, 131–2, 134, 135, 162, 169, 174, 176, 181

New Economics Foundation, 117, 144

new left, 18–22

New Zealand, 151

occupations, 5, 7, 10, 11, 29–31, 34, 49, 94, 172

Occupy Wall Street, 3, 6, 7, 11, 18, 22, 26, 29–38, 126, 133, 158, 159, 160, 162, 189n1

ordoliberals, 54, 57

organic intellectual, 165–6

Overton Window, 134, 139

Partido dos Trabalhadores, 169

parties, political, 2, 10, 16, 17, 18, 20, 21, 30, 34, 39, 46, 59, 105, 116, 118, 124, 129, 162, 164, 168, 169

personal savings, 94

Piketty, Thomas, 140

Plan C, 117

planning, 1, 15, 56, 141, 142, 149, 151, 182

Plant, Sadie, 82

Podemos, 159, 160, 169

police, 6, 30, 33, 36, 37, 102, 133, 161, 168, 171, 173

postcapitalism, 17, 38, 130, 143, 145, 150, 151, 158, 168, 178, 180

postcapitalist, 12, 15, 16, 32, 34, 83, 109, 115, 126, 136, 143, 145, 150, 152, 153, 157, 179, 180

Post-Crash Economic Society, 143

post-work, 23, 69, 83, 85, 86, 105, 107–127, 129, 130, 138, 140, 141, 153, 155, 156, 158, 161, 163, 164, 167, 174, 175, 176, 177, 178

Pou Chen Group, 170

power, 1, 2, 7, 9, 10, 14, 15, 18–21, 26, 28–30, 33, 36, 43, 46, 48, 49, 59, 61, 62, 65, 73, 78, 79, 80, 81, 87, 88, 93, 100, 108, 111, 116, 120, 123, 127, 130–5, 146, 148, 151, 153, 155–74, 175, 176, 179, 180, 182

precarity, 9, 86, 88, 93, 94, 95, 98, 104, 121, 123, 126, 130, 156, 157, 166, 167, 173, 174

precarious, 2, 64, 117, 129, 167

Precarious Workers Brigade, 117

premature deindustrialisation, 97, 98

primitive accumulation, 87, 89, 90, 96, 97

prison, 90, 102, 103, 119, 133

incarceration, 102, 103, 104, 105, 161

productivity, 74, 88, 97, 110–17, 125, 150, 167

progress, 21, 23, 46, 71–5, 77, 107, 114, 115, 120, 126, 131, 138, 179, 180

protests, 1, 7, 18, 22, 28, 31, 37, 49, 66, 153, 164

psychopathologies, 64

radio-frequency identification, 110

race, 14, 31, 90, 102, 103, 140, 156, 171, 172

Reagan, Ronald, 60, 62, 66, 70

Republican Party (US), 135

resistance, 2, 5, 12, 15, 30, 35, 46–8, 49, 69, 72, 74, 83, 114, 124, 134, 158, 173, 181

Rethinking Economics, 143

Robinson, Joan, 87

Roboticisation, 110, 209n69

mechanisation, 95, 101

Rolling Jubilee, 9

Samuelson, Paul, 142

second machine age, 111

secular stagnation, 143

self-driving cars, 110, 111, 113, 173

shadow work, 115

slavery, 74, 90, 95, 103

slow food, 41, 42

slum, 86, 96–8, 102, 104

social democracy, 3, 17, 46, 66, 70, 167, 176

social democratic, 10, 13, 16, 17, 19, 21, 22, 47, 57, 72, 80, 98, 100, 108, 123, 127, 168

social media, 1, 8, 182

South Africa, 119, 157, 170

Spain, 12, 22, 34, 35, 45, 159, 164

stagflation, 19, 27, 61, 65, 100

Stalinist, 17, 18, 137

strategy, 12, 20, 26, 49, 56, 67, 117, 127, 131–3, 136, 148, 153, 156, 163, 164

strategic, 8, 9, 11, 12, 14, 15, 17, 18, 25, 28, 29, 35, 49, 52, 55, 66, 70, 77, 108, 116, 131, 135, 157, 162, 163, 164, 170, 171, 173, 174

strikes, 9, 10, 28, 36, 37, 116, 120, 157, 167, 170–3

suicide, 94

surplus populations, 40, 86, 88–94, 96–97, 101–3, 104, 105, 120, 130, 166–7, 173, 203n10

Syriza, 159, 160

tactics, 6, 10, 11, 15, 18, 19, 26, 28, 39, 40, 49, 157, 164, 171–4

Tahrir Square, 32, 34

Taylorism, 152

technology, 1, 3, 72, 81, 88, 89, 98, 109, 110, 111, 129, 136, 137, 145–8, 150–3, 178, 179, 182

Thatcher, Margaret, 59, 60, 62, 66, 70, 72, 100

think tanks, 16, 55, 56, 58, 59, 60, 63, 67, 117, 134, 135, 165

trade unions, 10, 27, 47, 59, 61, 62, 71, 105, 116, 117, 124, 129, 148, 162, 166

labour unions, 16, 171

unions, 17, 18, 20, 27, 30, 44

UK Uncut, 126

unemployment, 20, 56, 60, 79, 86–98, 99, 100, 101, 101, 102, 115, 116, 118, 121, 123, 125, 127, 129, 147, 159, 161, 168, 170, 173, 207n44

United Automobile Workers, 170

United Kingdom

UK, 8, 20, 40, 42, 45, 52, 54, 56, 58, 61, 62, 92, 93, 94, 117, 118, 126, 144, 147, 151, 172

United States, 8, 18, 29, 36, 44, 45, 59, 62, 78, 92, 95, 103, 114, 118, 123, 133, 135, 138, 167

America, 6, 16, 30, 38, 47, 56, 62, 76, 95, 97, 98, 100, 101, 102, 103, 110, 164

universal basic income, 108, 118, 123, 127, 140, 143

basic income, 80, 108, 118, 119, 120, 121, 122, 123, 124, 127, 129, 130, 140, 143, 164, 165, 167

universalism, 69, 70, 75–8, 83, 119, 132, 175, 197n1, 199n40

USSR, 62, 63, 79, 139

Soviet Union, 57, 70, 74, 139

utopia, 3, 28, 32, 35, 48, 54, 58, 60, 66, 69, 70, 72, 108, 113, 114, 132, 136, 137, 138, 139, 140, 141, 143, 145, 146, 150, 153, 177, 179, 181, 182

vanguard functions, 163

Venezuela, 169

wages, 2, 71, 87, 90, 91, 93, 94, 97, 98, 101, 111, 120, 122, 125, 156, 166, 167

welfare, 14, 38, 57, 59, 61, 62, 63, 64, 71, 73, 90, 100, 101, 103, 105, 118, 119, 122, 124

Wilde, Oscar, 182

withdrawal, 11, 47, 48, 69, 131, 182

exit, 47, 48, 181

escape, 3, 9, 11, 38, 69, 107, 114, 139, 165, 178

work, 1, 2, 16, 17, 23, 32, 36, 41, 44, 47, 64, 71, 85, 86, 90–6, 98, 100, 101, 103–5, 108, 109, 110–7, 120–7, 130, 131, 132, 133, 134, 136, 140, 141, 142, 143, 147, 150, 151, 152, 157, 163, 165, 166, 170, 173, 174, 176, 177, 178, 181

wage labour, 74, 85, 86, 87, 89, 90, 92, 103, 104, 105, 120, 136, 141, 180

job, 2, 38, 41, 47, 48, 63, 64, 79, 85, 86, 88, 89, 90, 93, 94, 95, 96, 97, 98, 99, 100, 101, 103, 104, 105, 110, 111, 113, 114–23, 124, 125, 126, 129, 147, 148, 161, 166, 167, 171

worker-controlled factories, 38, 39

workfare, 59, 100, 104

World Trade Organisation, 6

World War II, 46, 54, 56, 57, 115, 156

Zapatistas, 11, 22, 26, 35

zero-hours contracts, 93

Žižek, Slavoj, 140

Zuccotti Park, 31, 32

 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید