رفتن به محتوای اصلی

اگر در جنگ با مرگ ...

اگر در جنگ با مرگ ...

اگردر جنگ با مرگ

بازنده شدم

بگذارید

وجودم

مثل شعرهایی که

در نهایت ساده گی نوشتم

باد ببرد!

به میان حاشیه نشین های جنوب شهر

به کوچه های تنگ و تاریک !

تا شاید معتادی!

از آن زرورقی بسازد برای تسکین درد

دردهای که من هرگز نتوانستم بفهم

["معنای سر شکستگی "

درد ناشی از شرمساری

یارنج حقارت.

٭٭٭

شاید شعرم بهانه ای باشد

تا آن زن تن فروش!

غلیتده در رنج

بدور از تحقیر ها

با من به تعمق بنشیند

تا به یاد آورد

رویاهای زیبای نوجوانی را

[پر زدن دوباره !

اوج پرواز

درنهایت غرور؛

فتح را؛ زندگانی را

٭٭٭

شعرهای من کودکانه است

آنقدر کودکانه که

دنیای کوچک کودکیم

زیبا همچون اسب طناز در تاخت است.

٭٭٭

زمانی که آه در بساط نبود

خونه سرد و - بدوراز امید

خسته تر از کار

خواب عمیقی مرا می بلعید

همچون مار قوی پیکر دشت

در میان خواب و بیداری

رویاهای شکل گرفته در ذهنم

دلیل زندگی بود.

٭٭٭

کودکانه می نویسم

اگر روزی ترکهای دلم ترمیم شود

زحمهای آن التهاب یابد

بزرگتر از کوه و -

زلالتر از دریاست.

پدر هر کودک کارم

[ هر زن تن فروش

من همان کارگر غلیتده در فقرم

که دخترش در دام سیاهی

و پسر غلتیده در آتش اعتیاد

به اسارات گرفتار است.

 

٭٭٭

برای رهای از درد

باید همچون بارش باران

همچون سیل بی امان

طغیان شد و پرچم عشق را

را به هر خونه برد

 

نه چون سیلابهای وحشت که

زحمهای تازه را با حفره های پر درد

در وجود هزاران انسان رنجدیده به جا گذشت.

زندگی حاصل رویاها است

همان آرزوها،

با همان خوابهای دیده در خواب

ما با رویا زنده ایم

و درد ها را به امید فردا بهتر

تحمل می کنیم

 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید