تحولات اخیر در الجزایر و سودان، اگرچه هزاران کیلومتر با ما فاصلهدارند، در نوع خود مهم و تأثیرگذار بر کشورهایی مانند ایران خواهند بود. چراکه بین ایران و این دو کشور، جدا از تفاوتها، اشتراکات زیادی ازنقطهنظر ساختار سیاسی حاکم بر آنها وجود دارد. در هردو کشور چند دهه است که حکومت در دست تعدادی محدود باقیمانده است. این تعداد محدود ، تمامی مقامات و پستهای سیاسی، قضایی و قانونگذاری را بین خود تقسیم کرده و کس دیگری را به دایره قدرت راه نمیدهند. همانند جمهوری اسلامی که چهار دهه است که قدرت در همه عرصههای آن بین چند صد نفر تقسیمشده و دستبهدست میگردد. در این کشورها بهظاهر انتخابات برگزارشده و رئیسجمهور انتخاب میشود. اما این روسای جمهور ( در ایران فرد اول و قدرتمند کشور، ولیفقیه، حتی بهصورت ظاهر هم شده انتخاب نمیشود و برای تمام عمرش در قدرت باقی میماند.) در هر دوره در انتخابات شرکت و همیشه برنده میشوند. آنها برای تمام عمرشان رئیسجمهور باقی میمانند. مانند یک سلطان.
ساختار ریاست جمهوری مادامالعمری (و در ایران ولیفقیه مادامالعمر)، سیستمی پیچیده و استبدادی را بنام سلطانی ــــ جمهوری وارد دنیای سیاست کرده است. سیستمی اقتدارگرا، سرکوبگر، امنیتی و در پارهای کشورها مانند ایران توتالیتر. اکثر این کشورها، گذشتهای مشترک دارند؛ از این حکومتها درگذشته بهعنوان دمکراتهای انقلابی با سیستم اقتصادی راه رشد غیر سرمایهداری نام برده میشد. یا کشورهایی که خود را کمونیست مینامیدند. موزامبیک، الجزیره، لیبی، سوریه، مصر، عراق، سودان، اوگاندا، یمن جنوبی، حتی جمهوری اسلامی و ... معروف به کشورهای دمکرات انقلابی، و کره و کوبا، دو کشوری باسابقه کمونیستی هستند که هنوز هم کمونیست باقیماندهاند. در اکثر این کشورها ما با پدیده روسای جمهور مادامالعمر مواجه بوده و هستیم. در ظاهر جمهوری ولی در ماهیت و باطن سلطانی. سلاطینی ( و در ایران ولیفقیه ــــ سلطان) که یا با کودتا یا با انقلاب به قدرت رسیده و تبدیل به رئیسجمهور مادامالعمر میشوند. و مضحک اینکه در پارهای از این کشورها، ریاست جمهوری به فرزند و یا به بردار هم به ارث رسیده است. و هر آنجا که امکان ارث بردن فرزند و برادر وجود ندارد، وارثین درجهدو، یعنی همحزبی و هممسلکهای آنها حکومت را به ارث میبرند. جمهوری مورثی. آیا جز عنوان سیستم سلطانی ــ جمهوری، عنوان دیگری برازنده آنهاست ؟
دوره حکومت این سلاطین - رئیسجمهور، یا با مرگشان به پایان میرسد، یا با سرنگونی آنها. مانند دو رئیسجمهور گذشته در کره و حافظ الاسد در سوریه، و خمینی ولیفقیه که با مرگشان به پایان رسیده است. و در مصر، تونس، اوگاندا و لیبی با سرنگونیشان. و اخیراً در دو کشور الجزایر و سودان، طی چند ماه گذشته مردم با آمدن در خیابان این دو سلطان ــ رئیسجمهور را از تختشان به زیر کشیدند. نمونه الجزایر یکی از تلخترین طنز تاریخ معاصر است. بوتفلیقه، رئیسجمهور ــــ سلطانی که حتی قدرت صحبت کردن نداشت، بدون اینکه توان گفتن کلمهای را با مردمش داشته باشد، سالها حکومت کرده و حاضر نبود از تخت سلطنت به پائین بیاید. مردمان این دو کشور یکبار دیگر نشان دادهاند که خیابان و حضور در آن ابزاری مناسب برای مقابله با چنین سیستمهایی است. آنها را با روشهای انتخاباتی نمیتوان عوض کرده و جابجایی را در قدرت به وجود آورد. چراکه آنها در هر"انتخاباتی" تحت نظارت و کنترلشان، با رأی بالای بیش از 70% "پیروز" میشوند.
توهم اصلاح، تغییر و کنار گذاشتن چنین سیستمهایی با شرکت در انتخابات خوابوخیالی بیش نیست. این را ما ایرانیها با تمام وجود، با گوشت و پوستمان تجربه کردهایم. اصلاحطلبان دولتی و غیردولتی، بارها تلاش کردند تا بین بد و بدتر دست به انتخاب زده تا جمهوری اسلامی را اصلاح کنند. این راهکار نتیجهای جز تداوم رژیم نداشته است. مردم ایران هم برای کنار گذاشتن جمهوری اسلامی، این سیستم سلطانی ــــ جمهوری نوع اسلامیاش، راهی جز ورود به عرصه خیابان و محاصره رژیم از طریق خیابانها ندارند. و برای اینکه ورود به خیابان تنها به کنار گذاشتن یک استبداد و جایگزینیاش با استبدادی دیگر منجر نگردد و یا بهار ما هم مانند بهار پارهای از کشورهای عربی به خزان زودرس تبدیل نگردد، توافق و همکاری بین نیروهای دمکرات، حول دمکراسی و حقوق بشر و ایجاد شورا و یا نهاد دمکراتیک ملی برای مدیریت دو مرحله در امتداد و درهمتنیدهاش، دوران گذر از نظام و دوران جایگزینیاش با ساختاری دمکراتیک، گامی ضروری و حیاتی است. به امید تشکیل چنین نهادی و گذر از رژیم جمهوری اسلامی.
افزودن دیدگاه جدید