چه میزان تلخ ودرد آور است تن دادن به زندگی اجباری زمانی که مشتی فاسد، رجاله وقواد بر تو حکمرانی میکنند.
تلخ است تن دادن به استبداد فردی خود شیفته ای که مشتی متملق ، فاسد ، نان به نرخ روز خور از او بتی ساخته اند که برجان ، مال وحیات تووملت تو تصمیم میگیرد.
تلخ است زندگی در اسارت غولهای یک چشمیکه با تکیه بر سر نیزه ، تکیه بر شکنجه گران و زندان بانان مشیت تو را رقم میزنند.
تلخ است دیدن سقوط روزانه یک ملت، رنجآور است زمانی که شاهد فرو پاشی تمام ارزشهای انسانی و رشد نیهلسمی باشی که شیرازه جامعه را در هم مینورد وچشم اندازی تلخ وتاریک وبی آینده را در مقابلت میگشاید.
سقوطی رنج آور که چهل سال است این حکومت بر آمده از دل تحجر و نابخردی بر این سرزمین روا داشته و میدارد.
تکیه گاههای اقتصادی، سیاسی، علمی، فرهنگی وهنری شکلگرفته به روزگاران را ویران ساخته و هیچ چیزی، هیچ ارزش واقعی برجای نگذاشته که بتوان بر آنها تکیه نمود ودل خوش کرد. بزرگترین آسیب دیدگان این حکومت ولائی مستبد وخون ریز نسلهای جوان این سرزمیناند.
نسلی که از روز نخست چشم گشودن بر این زمین خاکی محکوم به زندگی در سایه مستبد و مستبدانی شدند که دیگرانش حاکم کردند، تا یوغ تعبد بر گرده این ملت بگذارند. پذیرش هر قانون جدبد را به بهای دریغ شدن بخشی از آزادی خود بپردازند! نسلی سوخته که هرگز شادی عمیق درونی را حس نکرد!
هرگز لذت کودکی وگذار از کودکی به شباب را با دلی آسوده تجربه ننمود! سایه شحنه حکومت اسلامیدر هر قدم تعقیبش کرد، ترس خورده اش نمود تا در سکوت مرگ زای این حکومت فساد تن به قضا بسپارد و سرود دل بهم زن " انجزه انجزه بخواند. "
قلبم به درد میآید وقتی به سرنوشت این ملت و این جوانان نگاه میکنم. به راستی این مردمان، این نسل جوان به چه چیز دل خوش کنند؟ به هر چه دل بستند جز فریب ندیدند، و جز سوء استفاده از احساسات زلال و سرشارشان را شاهد نشدند.
دلزده از این حکومت، آنان که ذهنی سرشار و امکانی داشتند، جلای وطن کردند تا توانائیهای فکریشان در "بلاد کُفر" به حرمت نگریسته و به کار گرفته شود و زندگی در خور شأن انسانی خود بکنند. بسیارانی که ماندند بخشی به ناگزیراز نواله ای دم کشیدند!
بخشی دل زده به خیل بیکاران پیوستند ودر تلخی بیکاری و بی چشم اندازی سر از ناکجا آبادها در آوردند.
آنان که سرود خوان صفهای اعتراضی شدند، با گلوله و داغ درفش روبرو گشتند؛ بوسهزن بر طناب دار و راهی زندانها.
زندان در زندان !
آماری شرم آور از میزان زندانی و اعدامی که این حکومت جنایت پیشه بر دوش میکشد، هرگز این همه شقاوت و ستمگری در تاریخ این سرزمین سابقه نداشته است. هرگزدست آتش به اختیاران لشگر صاحب الزمانی و جنایت پیشه گان و دزدان این گونه گشاده و سنگها بسته نبود!
"گرم رو آزادگان در بند روسپی نامردمان در کار" سیاوش کسرایی - منظومه آرش
چهل سال حکومت اسلامینهایت کشوری ساخته غرق در فساد ، اعتیاد ، دزدی ، جنایت! کشوری که سن اعتیاد نوجواننش به سیزده سال میرسد و نرخ فحشا به چهارده سال!
کودکان خیابانی رقمی نیممیلیونی را تشکیل میدهند! گرفتار در زباله ، بیماری، ایدز ، خشونت وتجاوزواعتیاد !
کشوری ثروتمند که کودکان خیابانیاش شبها سر بر خشت مینهد وآقا زادگان ژن برتراز قبل دزدی میلیاردی پدرانشان زندگی لاکچری میکنند و خاک در چشم بینوایان میپاشند.
حکومتی که پایگاه معنوی سالهای اول انقلاب در بین مردم را از دست داده و ترسان از خشم ستم دیدگان هر روز بر میزان بودجه و توانمندی دستگاههای سرکوب خود میافزاید. از سفره مردم میزند و به سفره دهها گروه کوچک وبزرگ تروربستی که زیر نام هلال شیعی وظیفه سپر دفاعی او را برعهده گرفته اند، میافزاید.
گنبدهای طلا میسازد، بارگاه تریلیونی فاطمه زهرا علم میکند! لشگر مدافعان حرم میسازد! و کاماندو برای بارگاه امام زضا تدارک میبیند؛ چرا که تدوام حیات خود بر دوبستر دستگاه سرکوب و توده متحجر بی سری نهاده که هنوز شفای خود از قبرهای هزار ساله میخواهند!
تجمع مسلحهان و بی خردان.
در چنین اوضاعی بازی هسته ای که به قیمت شکستن استخوان مردم علم شده همراه با کوس جنگی که از طرف رهبروجریانهای فاسد جنگ طلب در مقابله با دیوانه افسار گسیخته ای چون ترامپ زده میشود عملا کشور را در آستانه نابودی کامل قرار داده است.
شرایطی حساس که تک تک سازمانها ، تشکل ها وکسانی که غم این مردم میخورندو دل در گرونیک بختی ، شادی و صلح ، امنیت ، آزادی و دمکراسی در این کشور دارند را به حرکتی گسترده و همبستگی ملی فرا میخواند!
باید از هر جنبش اعتراضی !هر صدای آزادی خواهی و هرحرکت ضد جنگ ومعترض به حکومت اسلامیحمایت کرد!
حکومت هراسش از یگانگی ماست ! و ما ضعف ما از عدم یک پارچگی خویش؛
امری مشخصی در پیش روست: "نه به جمهوری اسلامینه به جنگ!"
من صدای تظلم خواهی! عدالتجویانه و آزادیخواهانه شما چهارده متعرض نخستین را شنیدم ! من حمایت میکنم از جانهای آزادی که سخن عشق ومحبت میگویند و بی هراس ازمستبدان، خواهان نقطه پایان نهادن بر ولایت فقیه و حکومت اسلامی هستند. مبارزانی که تن به "مادر ظلمت" نمیسپارند و روشنی خورشید آزادی را طلب میکنند.
من نیز یاغیام یاغی بر این حکومت! میایستم در کنار زنی که با تصویری از فرزند آزادیخواه جان باخته اش میگردد!
میایستم در کنار پیرمردی که پشت پا بر مقام زد و پیوسته با عصائی بر دست هر کجا که مشتی گره شد مشت اوست! هر کجا که فریاد آزادی برخاست، فریاد اوست!
حمایت میکنم از صدا و عمل مردی که او نیز تقرب بر مردم را بر تقرب بر ولایت ترجیح داد و با قلم، اندیشه، سخن و حسهای زیبای هنری و انسانی خود بیهراس، رو در روی حکومتیان ایستاد و شخص خامنه ای را به چالش کشید. مردی سر نهاده در راه عدالت و آزادی.
امر مشخصی در پیش روی ما است، تعدادی در شروع ولو اندک در داخل کشور به پا خاسته و خواهان برکناری ولی فقیه! خواهان نه به جمهوری اسلامی! و نه به جنگ هستند! آیا حمایتشان میکنیم؟ هم گامشان میشویم؟
یا هنوز با اما و اگرها و نوشتن دهها سند سیاسی و منشور، از این امر مشخص سر باز میزنیم؟ و رصد ستاره میکنیم ودر فکر نقش انداختن به ایوانیم؟
"دو صد گفته چون نیم کردار نیست"
افراد را به کنار بگذار! آیا باروح این شعارها و این حرکت شجاعانه موافقی؟ یا این که هنوز بعد از چهل سال، گوشه چشمی بر این حکومت مستبد و اصلاح طلبان - اصلاح شده توسط حکومت داری؟
من به این جمع میپیوندم، چرا که ستایشگر شهامت، زندگی، آزادگی و شادی برای این سرزمین زیبا و باستانی هستم! عاشق و متعهد به نسل جوانی هستم که آینده این سرزمین را خواهند ساخت!
عالم از ناله عشاق مبادا خالی
که خوش آهنگ و فرح بخش هوائی دارد
حافظ
افزودن دیدگاه جدید