بر بلندای تخته سنگی مشرف بر درهای زیبا در پامیر ایستاده ام .همه چیز ساکن و آرام است ، هیچ صدائی شنیده نمی شود جز خش خش علف ها.
رود خانه «پنج» بسان نواری از نقره در انتهای دره در خود میپیچد ، بالا میآید، گرد تو حلقه می زند، تو را با طبیعت جفت می کند و همراه خویش تا دور دستها میکشاند .
به امتداد رود به امتداد این دره عظیم میاندیشم که تا آنسوی مرز تا دور دست ها کشیده میشود و سر انجام در افغانستان سر از درهای مه گرفته در می آورد، «دره یمگان» جائی که تبعیدی یمگان را سالها در خود جای داد و سر انجام به درون خود کشید .
به خانه کوچکی فکر میکنم با چند اطاق محقر تاریخی با دیوارهای سنگی که لعابی از آهک آن را پوشانده است. حیاطی ساده و صمیمی! ساکت و خفته در تنبلی یک روز تابستانی با گلهای خرزهره و گاوزبان که از گوشه کنار دیوارها سر کشیده اند.
خانهای که جسم بی جان «ناصر خسرو قبادیانی» قرن هاست آرام درآن خفته است. خانهای با فضای روحانی که رشتههای نامرئی تاریخ از آن می گذرد و تو را در زمان معلق میکند .زمانی که لایتناهی است .
هنوز بعد از قرنها حضور او را در پیچ راههها ،در گوشهگوشه این حیاط قرار گرفته بر بلندای صخرهها، حس میکنی.
خود اوست خیره شده بر چرخ نیلوفری که قصد به زیر کشیدن آن دارد. مردی که تمامی زندگیش در مبارزه با جهل گذشت، در مبارزه با بی خردی.
"چون که نشوئی به خرد روی جهل
بر نکشی از سرت اهریمنی ...
روی به دانش کن و رنجه مکن
دل به غم این تن فرسودنی
تا نشود جانت به دانش تمام
فخر نشایدکه کنی نه منی
مرد خردمند به حکمت شود
تو چه خردمند به پیراهنی ."
بر بیست و پنج سال تنهائی و تبعید طاقت آورد، اما هرگز مدح حاکمان و جاهلان نگفت، تملق بد گوهران نکرد و قیمتی در لفظ دری در پای خوکان نریخت. پیش از آن که تنش را تخته بند دره های یمگان کنند رنج سفر کشید سالها در راه ها پای فشرد و نوشت ! نوشت تا وسعت جهان وسعت انسان را آشکار کند .
سفری طولانی شهر به شهر کشور به کشور !
" از سنگ بسی ساخته ام بستر و بالین
واز ابری بسی ساخته ام خیمه و چادر
گهی جوینده و پوینده همی از این شهر بدان شهر
جوینده همی گشتم از این بحر بدان بحر."
نهایت "سفر نامه ناصر خسرو "
به آرامگاه ساده او می اندیشم، به مدفن کوچکی که بحری عظیم در زیر آن خفته است، به با ارزشترین گنج نهان شده دردل این کوه های خاموش و مه گرفته. گنجی که نه در زمانه خود و نه در زمانهای بعد دیده نشد و تنها به عنوان یک شاعر بزرگ پارسی گوی و یا رهبر قومی مورد ستایش قرار گرفت. شاعری غریب و تنها در کوهها !
کوههایی که هنوز یکی از قدیمیترین واصیلترین بخش تاجیکها را در دل خود جای د اده اند. متأسفاته منجمد شده در همان ادوار. عقب مانده از قافله تمدن! بخش زیادی از عقب ماندگی تاحیکستان از ناحیه همین بکری و دست نخوردگی آنها است .
نیروئی ساده و شکل نگرفته در مختصات زمان حال .آن ها چه در شکل مذهبی و چه در شکل کمونیستی عناصری یک بعدی، متعصب و از همین رو خطرناکند! در هر طرف دعوا که قرار گیرند، جنگ و ویرانی میآفرینند؛ و بر خشونت دامن میزنند. تلخی درد آوری که در این جنگهای خانگی خود را به نمایش گذاشت .
با کاروان رفته بر می گردم. مؤسسه مالی آقا خان نخستین سرمایه چهل میلیون دلاری را برای بهبود حال فرقه اعلام میکند. قرار است نخستین محموله غذایی هفته آینده روانه این سر زمین آبای شود.
امام نازل شده از آن سوی اقیانوسها به این سوی اقیانوسها بر می گردد و قوم گرفتار در بند تعبد، به تولیتداری خود ادامه می دهد.
سخنان امام قادر به کم رنگ کردن تعصب و جذبه مذهبی آن ها نمی شود! امام بر مدنیت و عقلانیت که لازمه زمان حال است تأکید میکند. امام مکلا و خوش پوش، سخن از زمان معاصر می گوید؛ از اینکه قوم بسته او باید در سیمای عصر جدید ظاهر شود و خاروغ، این شهر زیبا و باستانی به یک مرکز اقتصادی و توریستی مبدل گردد.
او به گنجینه های فرهنگی اشاره میکند. تصویر جهانی او فراتر از دو اطاق و چند بالش فراتر میرود. او اقتصاد گستردهای را ترسیم می کند که در چهار چوب چوپانی وکشتکاری محدود خانگی نمی گنجد. او از تحصص میگوید و تخصص را بر تعبد افسر می داند و خواهان این میشود که پیروان او خود را به سیمای انسان مدرن ارتقاء دهند .
هر چند که ارتقاء به چنین سیمایی میتواند درجه عبودیت آن را کمتر سازد، اما او کیفیت متمدن و متخصص ر ا بر کمیت انبوه عقب مانده در دره های تاریخی ترجیح میدهد.
او بزرگ شده یک فرهنگ اروپایی است که هومانیسمی ملایم آن را مطبوعتر می سازد .
او برعکس اجداد خود عقل و منطق سلیم را بر منطق فولاد آبدیده ترجیح میدهد و امامت را بسان دیگر امامان دستاویزی برای تحمیق پیروان خود نمی داند. از این رو ساختن یک مرگز بزرگ فرهنگی در خاروغ را در دستور نخستین کارهای خود قرار میدهد.
ادامه دارد
افزودن دیدگاه جدید