- جوان دیگر به جمعمان اضافه می شوند. دو نفرشان فارس زبانند و دیگری ترک زبان. یکی از جوانهاکه نامش مجید است ، قانونی از طریق ویزا آمده و دارد روی تز دکترای خود کار می کند و در همین مدت کاری خوب یافته وتقریبا اقامتش قطعی گردیده که بعد تمام کردن درس می تواند بماند وکارکند.
دانشجوی دانشگاه تهران بوده وحال روی پروژه سوختهای جای گزین سوخت فسیلی کار می کند.
می گویم" ما داشتیم روی پاتوقهای مختلف جوانها صحبت می کردیم واین که پاتوقهای مختلفی در ایران است که بسته به محلش نوع جوانهای که به آن جا می روند فرق می کند.
مجید سری تکان می دهد. "بله همین طور است. اما من هیچوقت در این پاتوقها نبودم ومن تمام مدت مشغول درس بودم و هدفم این بود که هر طور شده از ایران خارج شوم .کار ساده ای نیست باید انگلیسیت پرفکت باشد و نمراتت عالی . خیلی از دانشجوها هدفشان اینه که از طریق درسی از ایران خارج شوند وبه این خاطر تمام مشغولیت ذهنی شان علاوه بر درس خواندن جستجو ویافتن راهی برای خروج از ایران است .فرق نمی کند کجا باشد !تنها بتوانند خارچ شوند.
باور نمی کنید حتی آن حزب الهی هم که میه ای آمده در خفا مشعول جستجوست.
هیچکس به فردایش واین که بعد دانشگاه کاری پیدا کند و وضعیت بهتر شود امیدی ندارد."
می گویم" زمان ما مسائل اجتماعی ،مسائل مردم دغدغه اصلی بسیاری از دانشجویان بود." خنده ای می کند و می گوید همان دغدغهها بیچارمان کرد .نه امروز هر کس به فکر خودش است.
تنها زمان خاتمی اندک شور وامیدی پیدا شد. دانشجوها در صحنه سیاسی واجتماعی بسیار فعال شدند و دهها انجیو در رابطه با کمک رساتی به مردم به وجود آمد .اما همه اینهاگذرا بود .همه را به هم زدند برخی از بچهها دستگیر شدند برخی ستاره دار ونهایت غزل ان جی اوها و تشکلهای دانشجوئی خوانده شد و تنها انجمنهای خود حکومت باقی ماند.
پاتوق بچههاای که درس می خوانند عمدتا کانونهای زبان انگلیسی است .در پارکها و حتی دانشگاه نمی توان زیاد دور هم جمع شد حراست در دانشگاه وبیرون نیروی انتظامی به جمع شدن دانشجوها حساس اند و موی دماغ می شوند وکسی حوصله یکی به دو کردن با یک آدمی که هیچی تو کله اش نمی رود ندارد.
باور نمی کنید مانند یک دشمن به دانشجوئی که سر وضعش متفاوت است نگاه می کنند. همه این حراستیها و انتظامیها را از بین کله خرابهای لات و زبان نفهم انتخاب کرده اند و یادشان دادهاند که توهین کنند، بزنند! کسی از آنها بازخواست نمی کند.
هدف شکستن شخصیت دانشجوست و این که تو رقمی نیستی. هر که از خودشان نباشد خردش می کنند از هر طرف محدودش می نمایند . طوری که برای گرفتن یک شغل ناچیز که اگرگیرت بیاید به التماس بیفتی. برای این حکومت فقط و فقط آدمهای خودش لازم است. باور کنید اگر روزی لازم شود به خاطر ماندن خودشان در قدرت نصف مردم را هم اگر لازم بدانند به گلوله می بندند. همه هم این می دانند و سال هشتاد و هشت تجربه کردند.
من هیچ خاطره خوبی از دانشگاه و از آن کشور ندارم و امیدی هم به بهتر شدن وضعیت نیست. وقتی به فضای دانشگاههای این جا و امکاناتی که درا ختیار دانشجوست نگاه می کنم سخت دلم برای دانشجوی بدبخت ایرانی میسوزد.
نبودید نمیدانید چه بلائی سر این ملت آوردند. تمام زیر ساختها ویران شده. مدیران خوب یا از ایران رفته اند یا با درد خانه نشین شده اند. چوب حراج به هست نیست این کشور زده اند.
بالائیها برای دزدی و غارت خودشان هیچ مرزی نمی شناسند و کوچکترین دلسوزی برای سرنوشت این ملت ندارند و پائینیهای وابسته هم لفت و لبسی میکنند، حالیشان نیست.
مشتی اوباش و عقبمانده که فرصت دستشان افتاده هر چه از کله عقب مانده شان تراوش می کند سر مردم بقبولانند. از عذا خوردن گرفته تا لیاس پوشیدن. متاسفانه خیلیها هم خودشان را ول دادند و به رنگ آنها در آمده اند تا حداقلی از به چاپبه چاپها نصیب شان شود.
بیفرهنگی غریبی بر جامعه حاکم شده. همه ماهواره دارند دلشان می خواهد مثل کسائی که در تلویزیونهای فرضا من وتو و یا کانالهای ترکی نشان می دهند زندگی کنند آنوقت بیرون خانه با آدمها و قید و بندهائی مواجه میشوند که مال عهد حجر است. هضم کردن این همه تفاوت بخصوص برای طبقه متوسط بسیار سخت است. بیشترین آسیبهای روانی هم مربوط به همین بخش از جامعه هست و بیشتر «تین ایجر»های مدرن که لباسهای متفاوت می پوشند، متفاوت رفتار می کنند و قانون شکنی می کنند بیخیال همه چیزهستند از همین بخش جامعه اند.
چرا که بیشتر از دنیای خارج خبر دارند و پدر و مادر که تحصیل کرده و به گونه ای هم فکرند همراهیشان میکنند. به بهای بسیار سنگین دار و ندارشان را می فروشند تا هر طور شده از ایران خارج شوند. هیچ دلخوشی ودلبستگی به ایران نمانده .
به چه چیز آن مملکت می توان دل بست . حتی یک نمونه نیست که شما را دلگرم کند ودلبسته سازد حتی می خواهند ازقید بند فامیل، دوست و آشنا هم خلاص شوند. هرچند دیگر آن روابط فامیلی و دوستی هم نمانده و دیگر خبری از آن جمع شدنها و دورهم بودنها نیست. همه آن قدر گرفتارند که شب حمعه شان را هم فراموش کرده اند.
مصاحبه وگفتگو با چند جوان بعد فالوی چهارده میلیونی "تتلو" (بخش چهارم)
افزودن دیدگاه جدید