رفتن به محتوای اصلی

نگاهی به نظرات آلن بدیو در مورد موسیقی

نگاهی به نظرات آلن بدیو در مورد موسیقی
اثر هنری، یا امکانِ ناممکن!

آلن بدیو درباره موسیقی کم نوشته است، اما هر بار که موسیقی برای لحظه ای در اندیشه او رسوخ کرد، او را بر آن داشت تا پدیده اساسی بوجود آمده را توضیح دهد: "ظرفیت اثر هنری تحقق بخشیدن غیر ممکن به واقعیت است، و این نیز شرط تحول انقلابی در زندگی می باشد".

از همان ابتداء باید از نا ممکن چشم پوشید.

ایسمِنه به خواهرش آنتیگون(در افسانه های یونان قدیم اِسمِنه و آنتیگون دختران اَودیپ هستند. اِسمِنه خود را تابع قانون و نظم می داند، آنتیگون رفتار خود را تابع وجدان خودش می داند.)

سوفوکل (توضیح: سوفوکل، نویسنده تراژدی های یونان باستان، در شهر کلن در آلمان متولد شد. اما در یونان زیست و فوت کرد).

موضع آلن بدیو در بین متفکرین معاصر در باره هنرها منحصر به فرد است. موضع اش در جهت خلاف دیدگاه های هژمونیک(مسلط) کنونی در جامعه است. دیدگاه مسلط معتقد است که امروزه احتمال آشتی دادن هنر و واقعیت اجتماعی وجود دارد. انگار که هنر در عصر ما وظیفه دارد تا ما را از موقعیتی كه در فرآیندهای باز تولید در جوامع سرمایه داری وجود دارد، اطمینان دهد. اما این دیدگاههای مسلط، توانایی هنر را برای زایش افقهای دوری که بتواند ما را فراتر از محدودیتهای زمان به بَرند، محو می کنند. زیرا آنها معتقدند تمام وقایع حامل تحولات بنیادی غیرممکن و نامطلوب هستند.

از این نظر، بیاد داشته باشیم که چگونه دهه های اخیر، بحث زیباشناختی شاهد برآمد استراتژیهای گوناگون بود: با اعتقاد به پسا تاریخ، استراتژی تغییر شکل دادن محل مشترک، استراتژی ارتقاء ارتباطات مشروط به اُلگوی اصلی (پارادایم) زبان زیبایی شناسی، استراتژی تاکید بر عدم تمایز بین دنیای هنر و حوزه های فِتیشیسمی(جادوئی) در فرهنگ توده مردم.

در همه این استراتژی ها، یک تبانی مشترک را می توان در آنها دید. همانطوری که آلن بدیو می گوید: محدودیت پتانسیل نقد هنر، کاهش دان ظرفیت نقد به علت وابستگی نسبت به "زبان اشتراک و اجماع". در واقع، همه این راهکارها(استراتژی ها) منادی آن هستند که هنرهای صامت ناتوان از آن هستند تا زبانی را برای رسیدن به نقطه مطلوب هدایت کنند. یعنی تا جائی که هنر بتواند "بدون تقلید" از خود نامی داشته باشد. به عبارتی تبدیل ظرفیت به "موضوع ناشناخته در حال". به گفته بدیو، جائی که در آن ترس، اضطراب و نیز شهامت و عدالت به هم گره می خورند.


جایگزین کردن "واقعی" بجای "زیبائی"
با در نظر داشتن چنین مشکلاتی در ذهن، می توانیم به یکی از مهمترین اقدامات بازتاب فکری آلن بدیو را در باره زیبایی شناسی بفهمیم: این واقعیت که حقیقت (و نه زیبائی) مقوله مرکزی در زیبایی شناسی است.

هنر، روندی از حقیقت است. زیرا انجام عملش، فرآیندهای ساختاری اش طبق قواعد لذت به حرکت در نمی آید، بلکه بواسطه تلاش در ادغام و شکل دادن رویدادهاست که زبان بیان را به پیش می راند. این رویدادها از زبان گویا می خواهند تا دنیاهایی متفاوت از آنچه که تا کنون ایجاد کرده است، ایجاد کند.

آنچه که به آلن بدیو مربوط می شود، بازپرداختن به حقیقت و رویداد به عنوان مقولاتی از زیبایی شناختی، دارای مختصات و نشانه های تاریخی دقیقی است. این یک واکنش منحصر به فرد در باره مدعیان پایان فرآیندهای انقلابی قرن بیستم است. از نظر بدیو ، باید علیه چنین پایان یافتگی(انقلاب) مبارزه کرد و با تأمل برای شرایط ظهور موضوع جدیدی که بتواند موتور پویایی تحول ساختاری باشد مبارزه شود. زیرا مباحث و موضوعات جدید می توانند فرصت های غیرمنتظره ای را برای اقدام تحول ساختاری بوجود آورند.

در این شرایط عمومی، از هنر خواسته می شود تا به زندگی اجتماعی نشان دهد كه چگونه موضوعات جدید از طریق وفاداری و پایبندی به رویدادی كه آنها را تشکیل می دهند، بر آمد می کنند. و از این مقطع زمانی، هنر بمثابه اصلی ترین دلیل با خصوصیت غیرقابل توصیف انکار و استقرار، تعدیل و اشاعه و شرایط هرگونه تحول انقلابی در زندگی ظاهر می شود. به همین دلیل، هر اثر هنری خواهد گفت: "این چیزی که از طریق زبان اشتراک و اجماع و تفاهم غیرممکن است، من اما با سکوت آن را می گویم(ممکن است)؛ و این چیز باید پیشتاز باشد و آنرا باید از جهان جدا کرد تا بتواند سخن بگوید و نیز توسط دیگران بازگو شود". این اثر هنری همیشه این چیز را می گوید، غیرممکنی که قدرت واقعی می سازد تا بیماری ناتوانی ما را درمان کند.



غیر ممکن به عنوان یک رویداد 
اشتباه نکنیم: "رویداد" در چنین شرایطی، به ایده بدیهی "واقعیت های تاریخی" که از همان ابتداء خود را تنها مولد آثار هنری می دانند، اشاره نمی کند. اگر چنین می شد، ما را محدود به یک جامعه شناسی ای هدایت می کرد که استقلال پویایی هنر را از بین می برد و از همان ابتداء قادر به اثبات تاریخی خود نخواهد بود.

اگر بدیو تائید می کند که هنر، سیاست، علم و عشق رویه هایی از حقیقت هستند به این دلیل است که هر کدام از این حوزه ها تولید کننده رویدادهای منحصر به فردی هستند که از ماهیت ذاتی آن ها برخاسته می شوند.

وقایع هنری را باید آنطوری فهمید که برخاسته از حوزه هنر است نه از دیگر حوزه ها. این رویدادها، زبان بیان را از سازماندهی، از تعین کردن هدف، از روشی که همیشه انجام می داده است، مانع می شوند. و این ممانعت راه امکان شکسته شدن وجود (اگزیستاسیال) را باز می کند. به عنوان مثال، بدیو دو واقعه بزرگ زیبایی شناختی ناشی از موسیقی را ارائه می دهد و تفسیر می کند: ادغام سبک کلاسیک هایدن و تفکر سریالی موسیقی برگرفته از روش نُت دوازده تایی آرنولد شُنبرگ(نقاش، نظریه پرداز و آهنگساز اتریشی.1874ـ1951).

از اینکه دو مورد از رویدادهای هنرهای ماندگار ناشی از موسیقی بیش از همه در نزد بدیو حضور دارند، یک چیز صرفا اتفاقی نیستند. اگرچه ادبیات و تئاتر زبان های هنری هستند که آلن بدیو بیشتر از آن ها استفاده می کند. اما در این اواخر، رجوعش به موسیقی اهمیت پیدا کرده است. در این راستا می توان به دو متن مهم از پنج درس "مورد" واگنر و یک تفسیر در باره منطق جهان(ها) با عنوان "یک نوع(واریانت) موسیقی از تئوری در باره "سوژه" اشاره کرد.
نیروی نقد موسیقی
به یاد بیاوریم که چگونه در اوایل قرن نوزدهم، تأمل فلسفی، پیدایش ابزار موسیقی را درک می کرده است: یک موسیقی بدون برنامه، بدون عملکرد اجتماعی مشخص و بدون پیوند مستقیم با زبان گویا، یک موسیقی زمخت و بی ارتباط با انواع گرامرهای موسیقی، یک موسیقی تبدیل به وسیله ای ممتاز برای کسانی شد که نمی خواهند خود را نماد واقعی اگزیستانسیالیسم بدانند. بنابراین، ویژگی ضد بازنمایی و نماد موسیقی بمثابه محدودیتی برای زبان گویایش محسوب نمی شود بلکه به عنوان نیروی نقادش محسوب می شود. این امر به موسیقی اجازه می دهد تا به طور منظم فراتر از اشکال اگزیستان (موجود) جستجو کند - از این رو بحث در مورد مقام والای زیبایی شناسی موسیقی با اهمیت است.

بدیو هم به روش خود این خط را دنبال می کند تا در تاریخ، زبان موسیقی را پیدا کند و بعنوان مثال می خواهد وسایل تفکر در باره سنتزها را پیدا کند. یا تحولاتی که در کل ها به اوج خود نمی رسند (مانند مطالعه اش در باره واگنر) یا تحولاتی که مدار انتظار و یادآوری زمان را قطع می کنند (مانند سریال فیلم ها).

در همه این موارد، بنظر می رسد که این نیروی ضد بازنمایی ایده است که موسیقی را به جُنب و جوش می کشاند. این نیرو به آلن بدیو این امکان را می دهد تا در قلب تأمل پویایی ساختمان موسیقی، مسائل عمده سیاسی و فلسفی مانند رابطه بین مسائل محلی و جهانی یا بین پیوستگی و ناپیوستگی را پیدا کند.

موسیقی اما، بمثابه طنین ایده عاشقانه(رومانتیک)، برترین هنر ذهنی است و بدیو از موسیقی استفاده می کند تا نشان دهد که خود "سوژه ها" در گذار بین رویدادهایی که دنیا و ترکیبات محلی را تغییر می دهند، هستند. انگار که در پایان هر داستان، لازم است به یاد داشته باشیم که "موسیقی همان چیزی است که تاریخ جهانِ به بن بست کشیده شده را تغییر می دهد". بنابراین، موسیقی می تواند به گونه ای خود را والاتر نشان دهد که ما همیشه در حال تبدیل شدن به چیزی بیشتر از انسانهایی هستیم که در قالب یک انسان زندانی شده است.

****
یک- عکس اول ولادیمیر سفلات فیلسوف، نویسنده و موسیقی دان برزیلی است که در شیلی متولد شده است. او استاد نظریه علوم انسانی و ریاست دانشکده فلسفه در دانشگاه سائوپائولو است. وی عمدتاً به دلیل فعالیت خود به عنوان ستون نویس در روزنامه Folha de S. Paulo در بین عموم مردم شناخته شده است. تولیدات فکری وی در عرصه های معرفت شناسی روانکاوی، روانشناسی و اندیشه هگلی در فلسفه قرن بیستم و فلسفه موسیقی می باشند. او دکترای خود را در پاریس زیر نظر آلن بدیو فیلسوف فرانسوی به پایان رسانده است.

دو- عکس سوم: آلن بدیو فیلسوف فرانسوی

سه- متن بزبان فرانسه:

https://philharmoniedeparis.fr/fr/magazine/alain-badiou-loeuvre-dart-ou-la-possibilite-de-limpossible

چهار- این مقاله در 5 فوریه 2018 نوشته شده است.
 

*نشریه مُروا شماره اول:

https://bepish.org/node/2286

*فصلنامه‌ی مُروا شماره دوم:

https://bepish.org/node/2858

منبع:
فصلنامه‌ی مُروا شماره دوم، پاییز ۱۳۹۸

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید