بخش هایی از مقاله «سینمای مستند چریکی در ایران» به قلم احمد زاهدی لنگرودی
منبع: سایت «کارآنلاین» ماه مارس ۲۰۰۹ https://www.kar-online.com/node/304
...
روی هم رفته میتوان نحل های کوچک اما به راستی موجود از سینمای چریکی در ایران را نیز در نخستین سالهای دههی 50 جست و جو کرد؛ جوانانی که در آنزمان به مشی مبارزهی مسلحانه ی چریکی در جنبش چپ گرایش داشتند، بیشتر در چند مدرسهی سینمایی پراکنده بودند. عباس سماکار، طیفور بطحائی، رضا علامه زاده و کرامت دانشیان که جزو اولین گروه قبول شدگان در دوره هنری مدرسه ی عالی تلویزیون و سینما بودند و اسفندیار منفردزاده که علاوه بر ساخت تعدادی از مهمترین موسیقیهای متن فیلم در سینمای داستانی حرفهای خود نیز دو فیلم کوتاه برای مرکز سینمایی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ساخته است. اما این جوانها در نهایت به جای این که در اجتماع بمانند و کار سینما را تجربه کنند و ثمر دهند، متاسفانه اسیر زندان شدند. علامه زاده البته قبل از زندان، راهی یافت بهسوی سینمای حرفهای و دو فیلم سینمایی بلند داستانی هم ساخت، که هیچ کدام موفق و موافق با جریان فکری مذکور نبود.
مهمترین فرد از این میان اما کرامت اله دانشیان است. کرامت اله دانشیان فرزند اول خانواده، به سال ۱۳۲٥در شیراز از مادرى اهل شیراز و پدرى سرابی به دنیا آمد. پدرش كه زارعى ساده بود به دنبال بحران اقتصادى ناشى از جنگ جهانى دوم از كشاورزى دست كشیده و براى امرار معاش به ارتش پیوست. كرامت در دوران كودكى مادرش را به سبب بیمارى از دست داد و هنگامى كه ده ساله بود همراه خانوادهاش به تبریز نقل مکان کردند. او در تبریز بزرگ شد و درس خواند و تا پایان دورهی دبیرستان در آنجا ماند. وى پس از اخذ دیپلم و خدمت سربازى كه به عنوان سپاهى دانش در یكى از روستاهاى آمل انجام داده بود، مدتى در مدرسه ی هتلدارى تهران، و پس از آن در مدرسهی تازه تاسیس عالى سینما و تلویزیون به تحصیل پرداخت. یک سال بعد دانشیان از این مدرسه به خاطر گرایشهای سیاسی ـ از آنجا که از سوی ساواک عنصری ناباب تشخیص داده شده بود ـ اخراج شده و به شیراز میرود. یکی از ماموران مخفی ساواک در این دوران خود را به وی نزدیک کرده و خود را در تماس و عضو سازمان چریکهای فدایی خلق ایران معرفی میکند. دانشیان که در آرزوی پیوستن به سازمان چریکهاست، او را آن گونه که میگوید، میپذیرد. آن مامور بیانیه های چریکها را از ساواک تحویل گرفته و به دست دانشیان میرساند. همچنین او از عملیات میگوید و از چریکها و از قرارهای تشکیلاتی تا جایی که کرامت وی را به خانه ی خود نیز میبرد. رفت و آمدها بیش از یکسال، تا ۱۳٥۳ به درازا میکشد.
دانشیان طرح گروگانگیری رضا پهلوی، ولیعهد شاه را که به همراه مادرش فرح دیبا برای گشایش جشنواره فیلم آسیا و اقیانوسیه، که بنا بود در شیراز برگزار شود، به قصد اینکه گروگانها با زندانیان سیاسی عوض شوند، در سر می پروراند و آن را با مامور مذکور که وعدهی در اختیار گذاردن هفت تیری هم به او میدهد، در میان میگذارد. همهی این داستانها، اما طرح ساواک است. دانشیان به اتهام تشکیل گروهی مخفی همراه با طیفور بطحایی، عباس سماکار و رضا علامه زاده که همانند دانشیان بی خبر از تور خونبار پلیسی ساواک به رهبری آن مامور به نام امیرحسین فطانت که در پوشش رفیقی درآمده بود، در روز موعود هنگام تحویل سلاح ـ دانشیان در شیراز، طیفور و علامه زاده و عباس سماکار از دیگر اعضا طرح آزاد سازی زندانیان سیاسی در یک روز ـ دستگیر میشوند. کرامت اله دانشیان پس از دفاعى بسیار محكم و قهرمانانه ـ که فیلم معروف او همان زمان از تلویزیون پخش شد و عباس سماکار نیز که به حبس ابد محکوم شده بود، سالی پس از آزادی از زندان در سال ۱۳٥۷ فیلم مستندی بر مبنای آن ساخته است ـ در دادگاه نظامى به اعدام محكوم شد و در ۲۹بهمن سال ۱۳٥۲ کرامت اله دانشیان و خسرو گلسرخى، روزنامهنگار و شاعر مشهور، در میدان چیتگر تهران اعدام شدند.
نخستین حضور رسمی دانشیان در تاریخ سینمای ایران همراه با غلامحسین طاهری دوست، بود. در سالهای پایانی دههی چهل طاهری دوست در رشته ی کارگردانی و مونتاژ درمدرسهی عالی تلوزیون درس میخواند. او همدورهی دانشیان است. آشنایی این سه تن تا حد همکاری پیش میرود و دانشیان در فیلم صبح به کارگردانی طاهری دوست در مقام دستیار کارگردان با وی همراه است. متاسفانه طاهری دوست ـ که از هواداران حزب تودهی ایران بود، و سابقه ی زندان سیاسی نیز داشت ـ با وجود توانایی و استعداد فراوان در ساخت فیلم مستند، سالهای بعد به دلیل توقیف آثارش و عدم رغبت تلویزیون برای همکاری با او از آن سازمان خارج میشود و به ساخت آگهیهای تجارتی روی می آورد.
کرامت اله دانشیان در سال ۱۳٥۱، یک سال پس از ورود به مدرسهی عالی تلویزیون، فیلم کوتاه مستند سیاسی و مهمی به نام دولت آباد را در رابطه با کارهای درسیاش، میسازد. فیلم کوتاه دولت آباد توسط مدیران مدرسه عالی تلویزیون ـ منجمله فریدون رهنما ـ خط دار و علیه مصالح مملکتی تشخیص داده شد و مورد قبولشان واقع نشد. ساواک نیز در واکنش به فیلم، از آنجا که کرامت را تحت نظر داشت، نگاتیوهای آن را ازبین برد.
در فیلم «دولت آباد» که آن را میتوان نوعی مستند چریکی منحصر به فرد در سینمای ایران دانست، زندگی فقر زده ی مردم روستایی حاشیه نشین به تصویر کشیده شده است. روستایی در چند کیلومتری شهر ری که تانکرهای نفتکش پالایشگاه تهران از کنارش ﻣﻲگذرند. دانشیان با بهرﻩگیری از این موقعیت و وضعیت ﻣﻲخواست نفت را چونان قلب این روستای محروم تصویر کند. در نخستین صحنهی فیلم چند روستایی را در حالی که بیل هایشان را بر دوش دارند، می بینیم و سپس صدایی که از بیرون کادر شنیده میشود خطاب به آنها میگوید: "آهای دولت آبادی ها!" روستائیان با چهره هایی خسته و نحیف برمیگردند و به دوربین نگاه می کنند. فیلم با نماهایی از حرکت قطارهای حامل نفت از کنار دولت آباد و دور شدنشان تمام میشود؛ بدین شکل که صدای ضربان متن فیلم آرام آرام کند ﻣﻲشود تا آنکه سرانجام در زمینهی ماتم زدهی روستا خاموش و محو گردد.
...
-------------------------
متن کامل دفاعیات ناتمام*
کرامتالله دانشیان:
به نام خلق محروم و ستمکش ایران
به دلیل اینکه نوعی حکومت نظامی مخفی در وطن ما جریان دارد، درست به همان دلیل نیز دادگاههای نظامی صلاحیت خود را خود بخود تایید میکنند…
دادستان نظامی: استدعا میکنم در اجرای ماده ۱۹۴ به متهم تذکر داده بشه، همانطور که مقرر فرمودند در مورد متهم دیگر، که در حدود دفاع از خودش و رد اتهام و در مورد هر مطلبی میخواد علیه مطالبی که من مستنداً در دادگاه اظهار کردم، عرض بکنه و مبادرت به تبلیغ که یک جرم مستقله نکنه.
دانشیان: من داشتم راجع به همون چیزی که…
رئیس دادگاه: بفرمایید، خواهش میکنم. ماده ۱۹۴ به متهم ابلاغ شده و در شروع دفاع از خود مطالبی بیان میکنند، منتظر بقیه دفاع هستیم.
دانشیان: منتظر باشید.
رئیس دادگاه: بفرمایید.
دانشیان: میلیونها فرد در نیروهای نظامی بدون اینکه در زمینه تولید و یا فعالیتهای اجتماعی نقشی داشته باشند، به بازی بیهودهای مشغولند. بودجه گزافی که صرف خرید سلاح و نگهداری این افراد به نام قدرت نظامی میشود، چون همان بازی، بیهوده است…
رئیس دادگاه: شما مطالبی که میفرمایید، درست باید در ردیف اتهام خودتون باشه.
دانشیان: میرسیم به اون مطلب. من باید از عقیدم دفاع کنم و میرسم به اون مطلب. اینها مقدمه اونه. این قدرت، جز سرکوب هرگونه آوای رهایی و مردمی، وظیفه دیگری ندارد. به گلوله بستن کشاورزان، دهقانان و مبارزان راه مردم جزو وظایف اصلی محسوب میشود. انقلابات مردم نشان داده است که بزرگترین قدرتها نیز سرنوشتی جز شکست ندارند. تمام مبارزان و مردم جهان به طور مداوم با اختلافات طبقاتی سر ستیز داشتهاند و موفقیتهایی که در این راه نصیب خلقهای محروم شده است، پیروزی مردم را تأیید مینماید. خلقهای رها شده، جنبشهای در حال پیروزی در پهنه دنیا، امید نجات مردم را از قید و بند فقر، مفاسد و بیعدالتی نوید میدهند. تأثیری نیز که انقلابهای رهاییبخش در جنبشهای در حال رشد دارند، در مبارزات ایران بیتاثیر نیست. علاوه بر اینکه سرآغاز هر جنبش در هر نقطه، شرایط جامعه همان محل میباشد. اگر شما با دستگیری گروهی کوچک، شکنجههای وحشیانه، زندان و اعدام میگویید که کار تمام شد و دنیا به کام شد… (در اینجا یک نفر میگوید: «دروغه» و رئیس دادگاه زنگ میزند و به او اخطار میدهد. دانشیان نیز برگشته و خطاب به او میگوید «نشان دارم» و سپس دفاعیاتش را ادامه میدهد) با دیدن اوضاع جهانی مبارزه جز این نتیجهای نخواهید گرفت که شکست با شماست. علاوه بر حدود دو سوم جمعیت دنیا که به زندگی سعادتمند و انسانی رسیدهاند، بخاطر آورید که خلق ویتنام، امپریالیسم آمریکا را با چه مقاومت و قدرتی چون سگ پاسوخته فراری میدهد…
رئیس دادگاه: این قسمت از دفاعیات شما مربوط به رفع اتهام از خودتون نیست. شما فقط از اتهامی که به شما نسبت داده شده و چیزی که به نفع خودتون مفید میدونید، بفرمایید.
دانشیان: کم مونده، الآن میرسیم.
رئیس دادگاه: مطالب زیادی رو حذف کنید.
دانشیان: مبارزات کامبوج در حال رهایی، لائوس، ظفار و انقلاب مقدس فلسطین را به خاطر آورید. جنبشهای مسلحانه و ظفر نمون باسک اسپانیا، توپاماروس آرژانتین و ارتش آزادیبخش ترکیه و اریتره حبشه را از یاد نبرید. در ایران نیز جنبش هیچگاه از پا نیفتاده است و برای پایان مبارزه طبقاتی، «این طبقه حاکم ایران است که باید آخرین دفاع خود را تنظیم نماید». حتی اگر… (صدای زنگ میآید)
دادستان نظامی: لطفاً به متهم ابلاغ بفرمایید در حد دفاع از خودش صحبت بکنه.
رئیس دادگاه: به متهم ابلاغ شد.
دادستان نظامی: هر چه میخواهید بگوید، در دفاع از خودش، در رد دلایل من.
دانشیان: این درست به دفاع من مربوط میشه. یعنی دفاع از خودم. من مواردی که باید جواب داده میشد به شما، وکیل مدافعم داده و این چون به عقاید من مربوطه، باید همه رو بخونم. شما که میگویید…
رئیس دادگاه: شما راجع به عقاید خودتون مطلبی اینجا نفرمایید. شما به عنوان آخرین دفاع، اخطار شده قبلاً…
دانشیان: چرا نمیخواهید عقاید منو بدونید؟
رئیس دادگاه: برای اینکه عقاید شما هر چی باشه مربوط به خودتونه. میدانید که در اینجا دادستان طبق کیفرخواست گفته، وکلایتان از شما دفاع کرده، در مسیر این اتهام، هر مطلبی که به حال خودتون مفید میدونید، بفرمایید. مطالبی که اینجا شما میفرمایید، جنبه تبلیغاتی و حکایتی و قصه داره و هیچکدام مربوط به آخرین دفاع شخص خودتون نیست. روی این نظر هست که من میخوام از خودتون دفاع بکنید. به عنوان آخرین دفاع.
دانشیان: دفاع من در این زمینه اون چیزی هم که شما میخواهید نیست. چون یعنی دفاع از شخص خودم اونو من به عهده وکیل گذاشتیم و وکیلمون از نظر حقوقی دفاعیات خودش را ارائه داد به شما.
رئیس دادگاه: اگر شما غیر از دفاعیات وکیل خودتون دفاعی ندارید، در مسیر خودتون هست، این مطالبی که میفرمایید، این مطالب قصه و حکایته و ارتباطی به آخرین دفاع نداره.
دانشیان: قصه و حکایت! پس همینجوری میدم به چیز، منشی دادگاه.
رئیس دادگاه: من به شما اخطار میکنم به عنوان آخرین دفاع از اتهام انتسابی و چیزی که برای دفاع از خودت…
دانشیان: آخرین دفاع من همینه… همینه.
رئیس دادگاه: اگر مطالبی که نوشتید در همین مقوله است که خوندید، اینها آخرین دفاع نیست.
دانشیان: چند سطری داریم که به آخرین دفاع خودم هم میرسم که مبارزه مسلحانه را تأیید میکنه…
رئیس دادگاه مانع ادامه دفاعیات میشود.
*منبع: پژوهش های ایرانی - بیاد مردانی که «برای جانشان چانه نزدند» به قلم رضا مرادی غیاث آبادی ۲٥ بهمن ۱۳٨٥ http://ghiasabadi.com/golesorkhi.html
افزودن دیدگاه جدید