رفیق هوشنگ پورکریمی دریاکناری ، بخشی از تاریخ جنبش فدائی است!
-
تاریخ جنبش فدائی، با آنکه هنوز به نحو قابل قبولی از سوی فعالین گذشته وحال این جنبش گرد آوری، تدوین وتحلیل نشده است، ولی اسناد معتبری از ایده آل ها و آرمانهای درخشان انسانی واجتماعی،ونشانه های غیرقابل انکاری از عزم واراده ای خلل ناپذیر درمبارزه برای تغییر شرایط وحرکت در راستای دموکراسی و عدالت اجتماعی با تکیه بر اندیشه های " طیف چپ" را در عمل به نمایش در اورده ، که وجه مشخصه آن در کلی ترین وجوه خود است.
از همان هنگام که بنیانگذاران جنبش فدائی ،از به رسمیت شناختن حق مصدق بزرگ در تاریخ مبارزات ضد استعماری میهن مان، ونیز بزرگداشت جایگاه ومنزلت بزرگانی چون حیدر عمو اوغلو، سلطان زاده، وارطان، روزبه و سیامک به عنوان پرچمداران «جریان چپ»در ایران سخن خویش را آغاز کردند، می شد پیش بینی کرد که کیفیت جدیدی در میان مبارزان ضد استبدادی و ضد استعماری و طرفدارسوسیالیسم در ایران در حال نضج و شکل گرفتن است.
زمانیکه موثرترین کادرها ورهبران جنبش فدایی، در شکنجه گاهها، بیدادگاهها ومیدان های تیر وصحنه های درگیری چریکی،به سادگی وبا شفافیت مسله لزوم پایداری وارائه کیفیت جدیدی از پایمردی و وفاداری به آرمانهای مردم ستمکش را عملا نشان دادند، فعالین جنبش فدایی ثابت کردند در راه یک"خیر عمومی"، اماده نبردی قطعی وتا پای جان هستند و احترام و وفاداری دهها هزار جوان دانشجو، دانش اموز، اموزگار و کارگر را به خود جلب کردند.
چنین بود که در شرایط اجتماعی – اقتصادی حاکم بر میهن مان ایران، ونیز در ادامه تحولات سیاسی شورانگیزی که از اواخر قرن پیش اغاز وپس از عبور از سر فصل های درخشانی چون انقلاب مشروطه،جنبش ضد استعماری وتحول خواهانه تحت رهبری دکتر محمد مصدق ، وقبول ضربات سنگینی از ارتجاع واستعمار گران وعمال داخلی ایشان ، دراواخر دهه چهل وبا علنی شدن مبارزات جنبش نوین انقلابی ازبهمن ۱۳۴۹ به بعد، در سالهای نخستین دهه پنجاه، هر بار که رژیم شاه به سرکوب جنبش پرداخته وساقه های نازک وطرد کشتزاران نبرد خلق را "درو" کرده ولگد مال میکرد، به قول رفیق "هوشی مین" بار دیگر جوانه های تازه وسرزنده قد علم کرده و هر بار انبوه تر در برابر امواج سرکوب مقاومت میکردند.
رفیق"هوشنگ پورکریمی دریاکناری" از جمله محصولات جنبش نوین انقلابی، وبخصوص جنبش فدائی بوده که جوانه آرمانخواهی ومبارزه طلبی اش بسیار زود با آ غاز دهه پنجاه به ساقه ای برنا و رشید بدل شد. "هوشنگ" متولد فروردین ۱۳۳۰، دوران کودکی ونوجوانی خویش را در ساحل دریای خزر، در شهر چالوس گذراند. ویژگیهای ممتازی، از همان دوران کودکی او را از بسیاری از هم سالان خود متمایز میکرد. هوشنگ در خانواده کشاورزی با خصوصیات طبقه متوسط بر امده از اصلاحات ارضی رژیم شاه بزرگ شد، ولی حرکاتی در دفاع از کودکان فقیر وزحمتکشان شالیزارهای برنج و ماهیگیرانی با دست های خونین از زخم پارو در نبرد با امواج،از وی دیده میشد که پس از قریب به شصت سال هنوز زبانزد مردم ان دیار است.هوشنگ ضمن برخورداری از ضریب هوشی بسیار بالا وفهم عمیق ریاضیات به دانش اموزی برجسته در دوران تحصیلات اولیه ومتوسطه بدل شد، و از سوی دیگر با علاقه ای عمیق به ورزش، به خصوص فوتبال از نظر فیزیکی نیز ورزیده و از او به عنوان یکی از بهترین فوتبالیستهای تاریخ شهرش یاد می کنند. سر سخت، با اراده، تکنیکی و قدرتمند، خصوصیات هوشنگ در تیم منتخب شهرستان است. داستان معروفی هست که در یکی از اعیاد نوروز، هوشنگ با کت نو به زمین فوتبال میرود و بدون کت به خانه می آید و اعلام میکند لباسش را ربوده اند. بعدها مشخص میشود که کت نو خود را به نوجوان فقیری بخشیده و رخت عید بر تن او کرده است.
با چنین ویژگیهای ممتازی در تحصیلات وورزش در انتهای دوره متوسطه به تهران رفته ودر دبیرستان خوارزمی مشغول تحصیل میشود.ودر اولین ازمون در رشته مهندسی راه وساختمان پلی تکنیک پذیرفته میشود.این اتفاق در سال تحصیلی ۴۹ - ۴٨ رخ میدهد، و هوشنگ راکه دیگرعلاوه بر گرایشهای ارمانخواهانه ،بطور مستمر به کتب فلسفی وجزوات وکتابهایی که درمحیط های دانشجویی، بخصوص در جائی که قبول شده بود کما بیش پیدا میشد ، بخود جلب کرده بود.علاقه به مردم، دوست داشتن ازادی وگرایش به سوسیالیسم، تبدیل به گرایشی فکری و عملی به سمت جنبش فدایی شده وهوشنگ در محافل دانشجویی سمپاتیزان سازمان به فعالیت میپردازد.از رفقایی که در ان دوره در پلی تکنیک با وی ارتباط داشته ومحفلی نیمه علنی از دانشجویان هوادار"جنبش فدایی"داشتند خوشبختانه هنوز عزیزانی حضور دارندمانند رفیق"ف_ق" وبرخی از رفقای آن روز هوشنگ، متأسفانه بدست رژیم شاه به شهادت رسیده اند، مانند رفیق شهید حمید اکرامی.
هوشنگ در عین حال از فعالیتهای اجتماعی نیز غافل نبود ودر همان سالها به عنوان کار دانشجویی در مدارس جنوب شهر تهران تدریس میکرد و بسیار هم نسبت به دانش اموزان فقیر آن مدارس احساس همبستگی داشت.
ابزارهای سرکوب رژیم شاه و در راس آنها ساواک وسپس کمیته مشترک ضد خرابکاری، متوجه گرایش قدرتمند وجدی نسل جوان، بویژه دانشجویان به سوی فعالیت در حمایت از جنبش نوین انقلابی بودند.چنانچه در ضربات وارده به محافل سمپاتیزان دانشجویی در پلی تکنیک هوشنگ پورکریمی بهمراه تعدادی از یارانش در بهار سال۱۳٥۲ دستگیر و در کمیته مشترک ضد خرابکاری تحت شکنجه و آزار قرار میگیرد. با مقاومت در برابر فشارهای بازجوئی از سوی وی و یاران همرزمش، پرونده نسبتاً سبکی بسته میشود و پس از یکسال از دستگیری، در ابتدای سال۱۳٥۳ از زندان قصر آزاد میشود.
زندان قصر برای هوشنگ ، دانشگاهی دیگر، در حقیقت دانشگاه انقلاب بود. در زندان با مواضع سازمان چریکهای فدایی خلق و مبانی تئوریک اندیشه های چپ و گرایشهای سوسیالیستی آشنایی عمیق تری پیدا کرده و پس از ازادی در تماس با سازمان قرار میگیرد.سپس در سال۱۳٥۳به دستور ساواک توسط مسئولان دانشگاه پلی تکنیک ازدانشگاه اخراج و به عنوان "سرباز صفر" برای خدمت سربازی به مرز شمال شرقی پادگان باجگیران در مرز ترکمنستان تبعید می شود. مدتی که در پادگان بوده از تبلیغ و فعالیت میان سربازان و افسران و درجه داران وظیفه غفلت نمی کند. هستند کسانی که به توصیه او در ان دوره به شهرهای بزرگ امده و کتابهایی خریده وبا خود به با جگیران برده اند. پس از مدت کوتاهی، هوشنگ با سلاحی که از پادگان مصادره کرده بود، فرار میکند و همه کسانی که تا ان روز با او رابطه و رفت وامد داشته اند، دیگر هرگز نشانی از او ندیدند.
ساواک بلافاصله با انتشار عکس ومشخصات ونوع تجهیزات همراه ، وی را به عنوان "چریک فدایی خلق" به واحدهایش در سراسر کشور معرفی میکند.( تصویر پیوست شماره 1).
۲ - رفیق هوشنگ پورکریمی دریاکناری در شرایط بسیار دشوار در استانه سال ۱۳٥۴، مخفی شده است. الزامات جدی و ملاحظات امنیتی، در ان شرایط،روابط ویژه ای را بر تشکیلات سازمان حاکم کرده بود.پس از ضرباتی که از سال ۱۳٥۴ اغاز ودر اوج خود در ٨ تیر ۱۳٥٥ به شهادت فرمانده رفیق حمید اشرف منجر شد، بدیهی است که هوشنگ در هر جائی از تشکیلات سازمان قرار گرفته باشد، با نام مستعار و مطلقا بدون امکان شناسائی هویت واقعی شروع به کار کرده است.پس با یورش وحشیانه ساواک وکمیته مشترک وضربات پیاپی، و بخصوص پس از شهادت، اعضای کمیته مرکزی سازمان در ٨ تیر ۱۳٥٥، اطلاعات موجوداز هویت واقعی کادرهای باقیمانده بطور اساسی دچار ضربه شده است. از سوی دیگر بسیاری از رفقا نیز روابط خود را از دست داده وبطور انفرادی و یا در هسته هایی جدا مانده از بقایای سازمان ادامه حیات میدادند.پس از پیروزی انقلاب بهمن ٥۷، بستگان هوشنگ وبرخی رفقای او به جستجو پرداختند. در پیگیری حل معمای سرنوشت این رفیق شهید ، آخرین بازمانده شاخه مشهد، نتوانست کمکی بکند. با رفیق هادی امیر موید (بهمن) در اسفند ٥۷ صحبت شد، فرضیات متعددی را مطرح می کرد که هیچکدام از سوی بازمانده شاخه مشهد تأیید نمی شد. جستجوها ادامه داشت و سایر اعضای رهبری جدید سازمان،که عمدتا از زندان آمده بودند، برخی او را در زندان قصر بیاد میاوردند ولی هیچیک کوچکترین اطلاعی از سالهای پس از آن نداشتند، واین امری طبیعی به نظر می رسد.
در دادگاه شکنجه گر معروف بهمن نادری پور (تهرانی) نکته جالبی وجود دارد . دادستان به بازجوئی های انجام شده از تهرانی اشاره کرده ودر مورد سرنوشت هوشنگ پورکریمی دریاکناری از وی سؤال میکند، او رذیلانه از پاسخ فرار کرده ومیگوید (نقل به معنی):"من نمیشناسم .پدر ومادرش بروند ستاد چریکهای فدائی دنبالش بگردند. من چیزی از او نمیدانم. میتوانند بستگانش به دادسرای نظامی ارتش نیز مراجعه کنند."!!! عجب! اقای تهرانی که چیزی نمیدانست، اینجا یک لحظه فوت وفن بازجوئی را فراموش کرده و سر نخ بدست طرف مقابل داده است. از کجا میدانست که او از پادگان فرار کرده و سلاح ارتش را به غنیمت برده و در دادسرای نظامی پرونده دارد؟ وعجیب تر اینکه، نه سازمان، و نه رفقا و نه بستگان و دوستانش به این نکته توجه نمی کنند، و با اعدام تهرانی، امکان بازگشت به این منبع اطلاعات نیز از بین میرود.
در همان تاریخ در سازمان فدائی تشکیلات ویژه ای شروع به کار کرده است: "بخش اطلاعاتی ستاد سازمان چریکهای فدائی خلق ایران" (تصویر پیوست شماره 2).این تشکیلات مشروح بازجوئی از "مسعود بطحائی" را که خودش اعتراف به همکاری با ساواک و همکاری با رسولی و عضدی در شناسایی و دستگیری اعضا وهواداران سازمان، داشته است، با مهر مخصوص برای مرکزیت گزارش کرده است. این مسئله به این معنی است که مرکزیت سازمان پس از انقلاب با تمام مشغله وبی تجربگی در امر تشکیلات، متوجه قضایای امنیتی واطلاعاتی نیز بوده اند،هیچ اطلاعی نه در ان مقطع ونه بعدها، از جانب این نهاد اطلاعاتی نیز در باره سرنوشت رفیق هوشنگ و دهها مبارز دیگر نظیر او که توسط مزدوران رژیم به شهادت رسیده اند ولی تحت گمنام، امروز عکسهای انها را اندامهای اطلاعاتی رژیم جمهوری اسلامی از قبیل"فصلنامه مطالعات تاریخی"منتشر میکنند. در اختیار جویندگان قرار نکرفته است.
ازهمه عجیب تر اینکه علیرغم معترف بودن برخی از اعضای مرکزیت سازمان به وجود تاریخی هوشنگ پورکریمی دریاکناری، پس از انقلاب، هرگز از سوی سازمان در روزنامه ها، مجلات، کتب ومراسمی که تا سال ۱۳۶۰ هم برگزار می شد، اسم رفیق هوشنگ در ردیف شهدای سازمان قرار داده نشد. چرا؟
۳- تاریخ هر جنبش را مجموعه ای از رویدادها، شخصیت های برجسته وموضعگیریهای ایشان در قبال تنگناهاو چالش های فرا راه جنبش ، اوضاع اقتصادی - اجتماعی وشرایط عینی که این جنبش در آن به جریان در امده است،وشرایط بین المللی و ... شکل میدهند.یکی از اجزای با اهمیت وبسیار با ارزش برای "جنبش فدائی"، شخصیت های انقلابی و برجسته ای هستند که در فعالیت برای تحقق اهداف جنبش جان های پاک خویش را نثار آینده ای روشن برای توده ها کرده اند.
اگر از تاریخ جنبش فدائی ، نام رفیق هوشنگ پورکریمی دریاکناری، با بی تفاوتی، حذف گردد راه برای حذف همه آنچه که شرف و چهره "فدایی" می نامیم باز خواهد شد.
حزب چپ ایران(فدائیان خلق) اگر به پیشینه جریانات تشکیل دهنده خود وفادار است ،وظیه دارد که به برخی از انحرافات و رفتارهای کودکانه پایان ببخشد. زمانی که در "سازمان چریکهای فدائی خلق" از سال 1358 انشقاق وچند تکه شدن، شروع شد، جریانات عمده: چریکهای فدائی خلق(طرفداران اشرف دهقانی_ حرمتی پور)، سازمان چریکهای فدائی خلق ایران(اقلیت)، سازمان فدائیان خلق ایران ( اکثریت)، طرفداران بیانیه شانزدهم آذر و بعدها "اتحاد فدائیان خلق" تا کنون طی سی سال اخیر رخ نموده اند. تأسف اوراین است که در لیست شهدای فدائی چاپ طرفداران اشرف دهقانی، نامی از صدها دلاوری که در زندانهای رژیم جمهوری اسلامی و یا در میادین صحرائی تیر باران شده اند، به چشم نمیخورد. در لیست سازمان اکثریت، در ردیف شهدای سازمان، تا اخرین چیزی که دیده شده است نام دریا دلانی چون احمد غلامیان لنگرودی (رفیق هادی)، سعید سلطان پور، مهرداد پاکزاد، هیبت اله معینی(همایون) و ... دیده نمیشود. در لیست سازمان اقلیت، رفقای نازنینی مانند انوشیروان لطفی، ابراهیم لطفی نسب، محمد رضا غبرائی و ... دیده نمیشود.
شما را چه می شود؟ تا کی میخواهید شهدای جنبش فدائی را مصادره به مطلوب کنید؟ دیگر بس نیست؟
حزب چپ ایران(فدائیان خلق)، بارقه امیدی در دلها زنده کرد. باید پا پیش گذارده و ابتکار عمل را بدست گرفته و تاریخ جنبش فدائی را تدوین کند، و لازمه آن اینست که تمام رفقائی را که در جریانات مختلف معتقد به جنبش فدائی در مبارزه با استبداد، ارتجاع، و استعمار،تن به ذلت و خیانت نداده و به شهادت رسیده اند را جمع اوری و ثبت نماید. آن وظیفه مهمی که پس از پیروزی انقلاب بهمن، بسیار مهمتر از اشغال زیر زمین دانشکده ها، و برخی حرکات اضافی وچپ روانه بود، به چنگ آوردن پرونده های اطلاعاتی مربوط به اعضای سازمان وکل جنبش نوین انقلابی، از تشکیلات اسیب دیده وگیج ساواک بود، یا اصلاً به ذهن رهبری سازمان تبادر نکرد، و یا منوط به مذاکره ولابی گری های بی حاصل با برخی چهره های مذهبی زندان شده است.درس تاریخ را باید جدی گرفت، چرا ما به عنوان یک دستاورد قابل حصول برای فعالیت دراز مدت «چپ» در ایران بدنبال مدارک هویت خویش و اطلاعات یک رزیم سرکوبگر از رفقایمان نبودیم؟ تا کاملا ودست نخورده نصیب افرادی شود که امروز با فراغ بال و با سیاست "جلوگیری از نفوذ وگسترش چپ" و نیز غیر سیاسی کردن نسل جوان " از این اطلاعات گرانبها سوء استفاده کرده وژانر تازه ای در ادبیات تاریخ معاصر به راه اندازند؟ قبول کنید رفقای مرکزیت پس از انقلاب که غفلت کرده اید؛ و در سایه توهم "شکوفایی جمهوری اسلامی" فرصت های مهمی را برای شناسایی دقیق تر تاریخ جنبش فدائی و حفظ عزیزانی چون محمد رضا غبرائی که دو دستی تقدیم به لاجوردی شد، از دست داده اید.
برای یک حزب جدی که نگاه به تحولات میهن و اوضاع بین المللی دارد، جمع آوری مدارک واسناد مربوط به میراث مبارزاتی وفرهنگی جنبشی که به ان وابسته است یک وظیفه مبرم واساسی است.
۴_ و اما اگر رفیق هوشنگ پورکریمی دریاکناری در درگیریهای سال ٥۴ منتهی به سال ٥٥ با نام مستعار شهید شده و گمنام در گوشه ای از خاک وطن دفن شده باشد، ا گر به مانند خبری که در سال ۱۳۹۷ بدست امد تا سال ۱۳٥۶ زنده بوده و توسط گشتی های ساواک دستگیر و در کمیته مشترک زیر بازجویی بهمن نادری پور( تهرانی) زیز شکنجه شهید شده باشد، و یا حدس و گمانهایی که بعد چهل سال دوستان بیاد اورده اند که در حمله ژاندارمری سیانور خورده! به فرض که درست باشد، در اصل داستان هیچ تفاوتی ایجاد نمی کند:
رفیق فدائی هوشنگ پورکریمی دریاکناری، عضوی از سازمانی بود که قبل از انقلاب هرگز گوشه عا فیت نگزید و تا جایی که مقدور بود، تلاش کرد و علیرغم ضربات سنگین وجان فرسا، بالأخره در مقطع 22 بهمن بر ساواک پیروز شد.
- رفیق هوشنگ پورکریمی دریاکناری همراه با رفیق قاسم سیادتی در 21 بهمن در قیام مسلحانه شهید شده است، رفیق هوشنگ با مختوم ، توماج، جرجانی و واحدی توسط جنایتکاران وابسته به سپاه پاسداران ربوده شد و در کنار جاده های شمال به گلوله بسته شده است.
- رفیق هوشنگ همراه با احسن ناهید ویوسف کشی زاده در سال 1358 اعدام شد.
- رفیق هوشنگ همراه با انوشیروان لطفی و هیبت اله معینی و صدها دلاور دریادل دیگر به دار کشیده شده و در سینه خاوران خوابیده است.
ما برای بزرگداشت خاطره رفیق هوشنگ، هیچ نیازی به زنجموره والتماس به جلادان نداریم، بر سر مزارحمید اشرف و پویان و جزنی خاطره اش را گرامی خواهیم داشت. ما می دانیم روزی او را باز خواهیم یافت؛ با چهره ای مردانه و جدی با گونه های برجسته و ابروئی که با زخمی دو تکه شده بود. آری او را، تصویر او را در ساختمان شهدای گمنام راه انقلاب و سوسیالیسم بر دیوار نشانده و تا آن روز سینه همه دوستداران جنبش فدائی، مزار رفیق هوشنگ و یاران خواهد بود.
خرداد ۱۳۹۹
دیدگاهها
با سلام و درود ،بسیار…
با سلام و درود ،بسیار خوشحالم که گرامیداشت شهدای جنبش فدایی، و در میان آنها رفیق هوشنگ پورکریمی، همراه با یادآوری هادی غلامیان لنگرودی ، سعید سلطانپور ، انوشیروان لطفی،هبت اله معینی،محمد رضا غبرایی،یوسف کشی زاده،قاسم سیادتی دوشادوش هم و در ردیف شهدای جنبش فدایی؛بحث نوینی را در مرز بندی با گرایش های سکتاریستی و چپ و راست ،بین رفقا دامن زده است. این بزرگترین هدف من از گرامیداشت خاطره هوشنگ بوده است. دو تذکر برجسته در یادداشت رفیق وجود دارد، البته کاملا در اینکه اگر تهرانی اعدام شد،ادارات ساواک و امثال ثابتی و آرشیو و بایگانی پرونده رزمندگان دوره پهلوی که پس از انقلاب موجود بوده است. کاملا حق با شماست و اگر مطلب جز اینرا القا میکند،از ناتوانی نویسنده بوده است.نکته دوممورد توجه ایشان هم توجه به انحرافات چپ و راست و ضربات هرکدام بر میراث تاریخی جنبش فدایی بود،که کاملا وارد است . من فکر میکردم اگر از محمد رضا غبرایی و انوشیروان لطفی،در کنار هبت اله معینی و مهردادپاکزاد ،و در صف احمد غلامیان لنگرودی و سعید سلطانپور عزیز ، یادی بشود، نگاه فرا جناحی ، و دیدن همه شهدای جنبش فدایی ، به خواننده مطلب هم عرضه میشود. بازهم تاکید میکنم بسیار خوشحالم که افکار عمومی «چپ» متوجه این زاویه نگرش شود.با درود،شریفی.۶جس۵ذ
آیا کسانی هم در سازمان بودند…
آیا کسانی هم در سازمان بودند، که بعد از دسنگیری بریده باشند و همکاری کرده باشند ، و با هویت جدید، در درون ایران و یا در خارج از ایران، زندگی کرده باشند و یا هنوز زندگی میکنند؟ چون بعضی از مامورین ساواک در مصاحیه های بعد از انقلاب ،مدعی شدند که بعضی از مبارزان فذایی و مجاهد ،بعد از دستگیری حاضر به اعتراف و همکاری میکردند تا اعدام نشوند.
پرویز ثابتی متهم جنایت بشری…
پرویز ثابتی متهم جنایت بشری زنده است !
فروپاشی حکومت دیکتاتوری محمد رضا شاهی به دلایل زیادی که در این کامنت نمی گنجد بسیاری از معما های اجتماعی تاریخ معاصر را حل نشده از چشم مردم ستمدیده پنهان نگاه داشت و دو نهاد ارتجاعی دربار و روحانیت هر کدام با آداب و اصول خود از روشن شدن حقایق گذشته فرار کردند.
وقتی در این نوشته که بخاطر سرنوشت رفیق گرامی هوشنگ پورکریمی به زیور قلم مزین شده را خواندم یاد رفقای دیگری افتادم که از سرنوشت آنها نیز هرگز با خبر نشدیم. ولی با این وجود باید بک واقعیت تلخ را هرگز فراموش نکنیم.
با از بین رفتن شکنجه گر معروف تهرانی همه چیز تمام نشد !
دوست عزیز که در این نوشته از برخورد مزورانه ی تهرانی ساوواکی نقل کرده اید :« : من چیزی از او نمیدانم. میتوانند بستگانش به دادسرای نظامی ارتش نیز مراجعه کنند."!!! عجب! آقای تهرانی که چیزی نمی دانست، اینجا یک لحظه فوت وفن بازجوئی را فراموش کرده و سر نخ بدست طرف مقابل داده است. از کجا میدانست که او از پادگان فرار کرده و سلاح ارتش را به غنیمت برده و در دادسرای نظامی پرونده دارد؟ وعجیب تر اینکه، نه سازمان، و نه رفقا و نه بستگان و دوستانش به این نکته توجه نمی کنند، و با اعدام تهرانی، امکان بازگشت به این منبع اطلاعات نیز از بین میرود.» پایان نقل قول
نه ! دوست عزیز ، چنین نیست. مگر چند نفر از ساواکی ها دستگیر شدند یا تا بحال مرده اند؟ پرویز ثابتی سر شکنجه گر ساواک و رئیس اداره سوم ساواک و بسیاری دیگر از آن تشکیلات جهنمی هنوز در حال توطئه می باشند.
شوربختانه حکومت ولایت فقیه بیشترین کمک را به ارتجاع شکست خورده نمود که با وقاحت برای بازگشت مجدد به قدرت تلا شمی کند.
حکومت ولایت فقیه با سرکوب خونین مبارزان حکومت گذشته و مخالفان خود عملا دادخواهی مردم از دو حکومت جنایتکار پادشاهی و فقاهتی را تضعیف نمود.
با علم کردن راست روی بخشی از نیروهای جنبش فدائی به هیچ عنوان نمی توان چپ روی های بخش دیگر را توجیه کرد.
هیچ کدام ا ز گروههای وابسته به جنبش فدائی نتوانست جنبش مدنی ایران را برای دادخواهی جانباختگان در دو رژیم حمایت کند تا امثال پرویز ثابتی دستگیر و بعنوان جنایت کار بشر محاگمه شود .
در این باره فکر کنیم و ببینیم چه می توان کرد؟
هم این عزیز وهم غبرایی وهم…
هم این عزیز وهم غبرایی وهم همایون غریبانه شهیدشدند.زمانیکه انشعابات بودورفیق قدیمی حتی تامرزدشمن انگاشته میشد.رفقایی که تاچندسال قبل ازآن برای آنکه دردام گرفتارنشوندهمه حاضربودندازجان مایه بروند.حال به کدام گناه بایداینگونه درچپ غریب باشند.یکبارلیست اعدامی هارا تاشسصت هفت میدیدم کم نبودندازرفقای حزب توده واکثریت ودیگرسازمانها .حال چرامشخصاازاین دونام بردم چون عادتی شده بودکه هرسازماتی میخواست آن زمان راتحلیل کندبایدفحشی به این دومیدادکه البته اکنون خیلی کمتروتقریبا دیگرنمی گویند.ولی کاش هربارمیخواستندآن زمان راتحلیل کنندنگاهی هم به همان لیست میکردندبعد تحلیل میکردند.
افزودن دیدگاه جدید