بیش از ۳۰۰ سال تفکر سبز: هانس کارل فونبیش از ۳۰۰ سال تفکر سبز: هانس کارل فون کارلوویتز (سمت چپ) اصطلاح پایداری-توانایی ماندگاری سیستم- را در سال ۱۷۱۳ ابداع کرد. "سبزها" ظرف مدت ۴۰ سال: ولف- دیتر هاسنکلور (سمت راست) در سال ۱۹۸۰ ،با سخنرانی او کنگره بنیانگذاری کار خود را آغاز کرد.
در ژانویه سال ۱۹۸۰ ، حزب "سبزها"به عنوان یک حزب فدرال تأسیس شد. یک انقلاب؟ بله ، اما آنها تنها کسانی نبودند که حفاظت از محیط زیست را به عنوان یک مسئله سیاسی کشف کردند - و قطعاً اولین آنها نبودند.
آنها از باند غربی فرودگاه راین-ماین و از نرده های ساختمانی نیروگاه هسته ای بروکفورد در ویلسترماش آمده بودند. آنها از گروه های محیط زیستی محلی آمده بودند ، از باتلاق ها در حاشیه روستا ها یا لانه های دارکوب ها در جنگل مراقبت می کردند ، و در عین حال روی اولین سیستم های خورشیدی و توربین های بادی کار می کردند.
آنها از مزارع زیست محیطی باواریا و جوامع روستایی واقع در فوگلسبرگ ، از آپارتمانهای مشترک در برلین-کرویزبرگ و توبینگن، سمینارهای جامعه شناسی و مدارس والدورف ، از محیط های صلح جویانه ، فمینیستی و کلیسایی ، از انجمن های سنتی حفاظت از طبیعت و جنبش های نوین اجتماعی، برخاسته و خود را با آن تعریف میکردند.
آنها کاملاً به آرمانهای خود پایبند و سمت گیری شان برمبنای ارزشها یشان، تا حدودی پراگماتیست، اما مشتاق و تشنه قدرت، ، برخی هم مردد و دوگانه. بسیاری از آنها پروژه عملی خود را در جیب خود داشتند. بنیان گذاران سبزها ، خود را موظف به نمایندگی یا سخنگویی پایه که ابتکار عمل صدها شهروند در سراسر کشور را نمایندگی میکند، میدانستند، حتی اگر این چیزی جز یک شبکه نه چندان قوی از اتحادهای انتخاباتی منطقه ای و لیست های رنگارنگ ایجاد نکند.
حدود هزار نماینده ۴۰ سال پیش در ۱۲ ژانویه ۱۹۸۰ - در کارلسروهه ، محل اقامت شهروندان نسبتأ مرفه، بورژوا، و شهرک دانشگاهی بین جنگل سیاه و انشعابات رودخانه راین جمع شدند. در بین آنها چهره های آشنا زیادی وجود داشت: پترا کلی، یوتا دیتفورت، یوزف بیو، رودولف بارو یا هربرت گرول. در مقدمه برنامه و در جمله اول اعلام کرد: "ما آلترناتیو هستیم". و اینگونه کنگره کارش را آغاز کرد و حزب "سبزها" بنیان گذارده شد.
اما این مجمع دستاورد زیادی نداشت. مرددین در کارلسروهه از ادامه کار صرفنظر کردند. تلاش دکترین چپ برای، تسلط، به دست گرفتن کنترل بر روی حزب نوبنیاد وجوان با مقاومت روبرو شد. با این حال، ژن انتقاد، د آن آ، نسبت به سرمایه داری همچنان در سبز ها باقی مانده است. حزب مرحله آغازین بسیار آشفته ای را پشت سر گداشت.
با این حال و با نگاهی به گذشته می توان گفت که برنامه فدرال سبزها، مارس ۱۹۸۰ از شفافیت کافی برخوردار است. در مقدمه آن بر چهار واژه کلیدی تاکید شده است: زیست بومی، اجتماعی، دموکراسی پایه ای ، خشنونت پرهیزی. تمرکز و توجه اصلی بر "این واقعیت که در یک سیستم محدود ، رشد" تولید صنعتی امکان پذیر نیست.
این نگرانی وجود داشت که نابودی اکوسیستمها ، زندگی انسان را نیز به خطر اندازد و نسل های آينده وارث وضعیتی غیر طبیعی باشند. به جای آن بر"مشاركت فعال" بين طبيعت و انسان به عنوان راه حل مطرح شد كه "به بهترين وجه در واحدهاي اقتصادي و اداري خودگردان و خودكفا ، قابل كنترل" و در "چرخه اقتصادی" قابل تحقق است.
سبزها شعار اولین اجلاس زیست محیطی سازمان ملل را در سال ۱۹۷۲ گرفتند: جهانی فکر کنید ، محلی عمل کنید. وگرنه تنها می مانید. در حدود سال ۱۹۸۰ ، یک جنبش زیست محیطی جهانی رخ داد، که به ژرفای تاریخ ، به قرن ۱۸ بازمی گشت و فراتر از همه مرزهای حزب بود: این شامل مواضع سوسیال دموکراتیک ، لیبرال و محافظه کارانه بود - و می توانست سیر وقایع را تغییر دهد.
تنها چهار هفته پس از این رویداد پرتلاطم در تالار شهر کارلسروهه ، صدراعظم سابق آلمان ، ویلی برانت، گزارش نهایی کمیسیون خود، بنام شمال و جنوب را در نیویورک تقدیم دبیرکل سازمان ملل متحد کورت والدهایم، نمود. برنامه ای برای بقا. این برنامه بلافاصله، گزارش برانت نام گرفت. برانگیزاننده آن رابرت مک نامارا رئیس بانک جهانی در سال ۱۹۷۷ بود.
دولتمردانی مانند اولاف پالمه ، نخست وزیر سوسیال دموکرات سوئد و ادوارد هیث، نخست وزیر محافظه کار انگلیس، نیز نقش موثری ایفا کردند. یک کمیسیون عالی که- بیشتر اعضای آن از کشورهایی در نیمکره جنوبی بودند - در یک ماراتن کنفرانس به دنبال پاسخ بودند: چگونه می توان شکاف عمیق بین کشورهای ثروتمند شمال و فقیرنشین جنوبی را پر کرد؟ چگونه می توان کره زمین را به مثابه جهانی بهم پیوسته و واحد، توامان رشد داد؟
برانت به این سؤال، پاسخ ساده اما درخور داد. چیزی وجود دارد، که همه را به هم وصل می کند: "بشریت خواهان ادامه بقا است". توجه به وابستگی متقابل. وابستگی و پیوستگی های متقابل بر روی کره زمین میبایست مبنا قرار گیرد. گزارش برانت در تجزیه و تحلیل شرایط اشاره دارد، به تهدیدات احتمالی انفجار جمعیت، که به سرعت در جهان در حال رشد است، افزایش تنش های بین المللی در رقابت برای بدست آوردن منابع کمیاب، از طریق ایجاد خطر برای محیط زیست، در ازبین بردن جنگلها، ماهی ها و انواع آبزیان ، آلودگی هوا و آب را مشخص می کند. حتی پس از آن تغییر آب و هوا با پیامدهای احتمالی فاجعه بار" ناشی از انتشار گاز های صنعتی.
اصل پایداری خیلی پیشتر از این تدوین شده است
این گزارش با توجه به سناریوی تاریک ، از اقتصاد جهانی خواسته است که، منابع انرژی تجدید پذیر، جایگزین نفت شود و شیوه زندگی جدیدی در پیش گرفته شود تا از انرژی کمتری استفاده کند. برانت در پیشگفتار خود نوشت كه انسان باید "از سردرگمی مداوم میان رشد و توسعه فاصله بگیرد".
توجه به تنوع فرهنگها حائز اهمیت است ، زیرا هویت فرهنگی چگونگی پذیرش و سازگاری عناصر مدرنیزاسیون را، بر عهده دارد. علاوه بر این ، ایده ها و امیدهای تازه، باور جدید به آینده ، تجدید ارزش ها ضروری است. "بعداً اعلام کرد:" قرن جدیدی پیش روی ما است، و با آن فرصتی برای یک تمدن جدید."
فعالین محیط زیست هم اقرار میکنند، که ۵ مارس ۱۹۸۰ ، سه هفته پس از ارائه گزارش برانت، آنچه بعنوان استراتژی حفاظت از جهان، در ۳۵ پایتخت در سراسر جهان ارائه شد، مقاله ای تقریباً ۵۰ صفحه ای که در زیر تیتر آن و بعنوان هدف مقدم " توسعه پایدار "اعلام شد و بدینگونه نقش بیانیه در صحنه جهانی ثبت شد و دوران تازه ای آغاز شد. این عمل توسط یک حزب سبز یا یک حزب چپ صورت نگرفت:
IUCN
استراتژی جهانی حفاظت از طبیعت، کار سازمان جهانی حفاظت از طبیعت (اتحادیه بین المللی برای حفاظت از طبیعت) بود. این اتحادیه نمایندگی های بیش از ۱۰۰ کشور مختلف و تعداد بیشماری از سازمانهای غیر دولتی را، پوشش میدهد. این اتحادیه از لابی، و- و- اف، در سراسر جهان برخوردار بود. از جمله پشتیبانان وی نمایندگانی از اشرافیت اروپایی مانند شاهزاده فیلیپ بریتانیا و پرنس برنارد هلند را میتوان نام برد.
پیشگفتار این بروشور با این کلمات آغاز می شود: "کره زمین تنها مکان در کهکشان است که بر اساس دانسته های ما، حامل زندگی است." از این نقطه نظر، بیانیه نگاهی دقیق به "منابع تجدید پذیر" می کند. برخلاف مواد اولیه فسیلی و معدنی، موضوع بحث منابع "زنده"، گیاهی یا ارگانیسم های حیوانی، موجودات زنده هستند. اینها فقط در صورتی میتوانند خود را از نو بسازند، که قدرت باز سازی داشته باشند. باید از زیستگاههای آنها به حد کافی محافظت شود، اکوسیستمهای آنها باید آنقدر با دقت مورد استفاده قرار گیرند، که در طولانی مدت دست نخورده باقی بمانند. اگر اینگونه نباشد ، گونه ها از بین می روند. تنوع گونه ها و در بین هر گونه ، تنوع ژنتیکی پیش شرط لازم برای تاب آوری اکوسیستم ها هستند. تک فرهنگ ها هرگز پایدار نیستند.
IUCN
که تا آن زمان و در درجه نخست با، مناطق بزرگ حفاظت شده طبیعت و مشخص کردن خطوط قرمزو لیست های ممنوعه سروکار داشت، به علل اجتماعی بحران زیست محیطی نیز اشاره داشت. میزان تخریب اکثریت فقیر ساکنان زمین در تلاش برای زنده ماندن ، همراه با اقلیت مرفهی که بیشتر منابع جهان را در اختیار و در مصرف آن زیادهروی، می کند، بنیادی را که بر روی آن همه انسان ها می توانند زنده بمانند و رشد کنند را، تضعیف می نماید. راه حل: "طراحی استفاده انسانی از زیست در کره زمین، به گونه ای که بیشترین بازده پایدار را برای نسل فعلی داشته باشد و در عین حال پتانسیل زیستی کره زمین را برای رفع نیازها و خواسته های نسل های آینده حفظ کند". این تصمیم و اصل مربوط به ۱۹۸۰ ، تقریباً به معنای واقعی کلمه پیش بینی می کند که چگونه "توسعه پایدار" در ۱۹۸۷ در گزارش سازمان ملل متحد "برونت لند"، تعریف شده است.
با این حال ، اصل پایداری بسیار زودتر تدوین شد.
Suum esse conservare برای فیلسوف اسپینوزا (1۱۶۷۷-۱۶۳۲) ، ، حفظ وجود خود در هماهنگی و هارمونی با طبیعت، انگیزه اصلی و نقطه آغاز تفکر و عمل انسان بود. اندکی بعد ، ماندگاری و حفظ چوب، منبع مرکزی آن زمان ، در سراسر اروپا مد نظر قرار گرفت. معدنچی ارشد ساکسن هانس کارل فون کارلوویتز خواستار "استفاده پایدار" از جنگل ها در سال ۱۷۱۳ شد. وی "تجدید رشد" جنگل را نه یک تدبیر، بلکه پیش شرط استفاده از آن دانست. محدود کردن خود به آنچه که با منافع "آیندگان عزیز" ، یعنی نسلهای بعدی در تناقض باشد. با نگاه به گذشته، میتوان امروز را جشن بگیرد: بیش از ۳۰۰ سال تفکر سبز!
با این حال ، این نیز بخشی از تاریخ است، که ایده های سبز در اعتراض به صنعتی شدن و عقلانیت سرد مدرنیته ، بارها و بارها به مضمون جهان بینی های راست گرا، راه پیدا کرده است. از فهم نادرست رمانتیسم، میتوان خطی از جنبش حفاظت از میهن در اوایل قرن بیستم تا ایدئولوژی خون و خاک نازی ها (ناسیونال سوسياليست) ترسیم نمود. اکولوژیست های راست گرا همیشه نسبت به ایدئولوژی اجتماعی داروینیستی "بقای اصلح" اهمیت بیشتری نسبت به احترام پایداربه طبیعت، قائل بودند. به نام آنها حمله به "تمدن" مدرن با همه زیاده خواهی های "غیرطبیعی" آن آغاز شد و از دمکراسی شروع شد. بعدها و در دوره پس از جنگ ، این گرایش به یک الگوی منسوخ شده، حتی با حق رای کم، همچنان در بین اعضای موسس سبزها در ۱۹۸۰ وجود داشتند.
جهان بسیار به فروپاشی نزدیک شده است
یک سال قبل ، در سال ۱۹۷۹ ، هانس یوناس ، فیلسوف ، ایده پایداری را در کتاب خود "اصل مسئولیت" از منظر لیبرال کشف کرد. تشخیص دانش آموز هایدگر که در سال ۱۹۳۳ مجبور به مهاجرت شد، به ایمانوئل کانت برمی گردد: توسعه فناوری باعث افزایش چشمگیر دامنه مداخلات انسانی در تعادل طبیعی شده است. این بدان معناست که "یکپارچگی" جهان و خود مردم در معرض خطر جدی قرار دارند. در جایی که "حضور انسان در جهان" دیگر موردی غیرقابل انکار نیست، باید از او "وجودی مسؤلیت پذیر" ساخته شود. قضیه جدیدی که یوناس به آن می پردازد، این است: "به گونه ای عمل کنید که تأثیر عمل شما با ماندگاری زندگی واقعی انسان بر روی زمین سازگار باشد." به این معنا ، آزادی با پذیرش مسئولیت همراه است، بتواند نوعی از خود محدودیت پذیری انسانها، را لازم کند.
این واقعیت که آگاهی های زیست محیطی ۴۰ سال پیش در همه جا مطرح شده است ، کمترین ربطی به گزارشی که به باشگاه رم در مورد محدودیت های رشد، در مارس ۱۹۷۲ داده شده، دارد. نوشته ۲۰۰ صفحه ای توسط تیمی جوان از پژوهشگران بین المللی تهیه شد، و بودجه آن توسط بنیاد فولکس واگن تأمین شد. تز اصلی: رشد مداوم در یک سیستم محدود، برای مدت طولانی، امکان پذیر نیست. گزارش پیش بینی - کاملاً هوشیارانه - دوره "سقوط ناگهانی و غیرقابل کنترل" ، فروپاشی ، در اواسط قرن بیست و یکم، بدست داده است. بله ،چنانچه قبل از آن به حالت تعادل "پایدار" نرسیده باشید!
نگاه به گذشته، تکان دهنده به نظر می رسد: حدود سال ۱۹۸۰ ، ابعاد ایده های عالی برای نجات سیاره آبی با وضوح و اشکال مختلف سیاسی قابل رویت بود - اولین کنفرانس جهانی آب و هوا نیز در همین زمان، در اوایل سال ۱۹۷۹ در ژنو برگزار شد. اما ضدحمله با تمام قوا صورت گرفت.
"هنگامی که زن و مرد آزاد باشند از رویاهای خود پیروی کنند ، محدودیتی برای رشد و پیشرفت بشر وجود ندارد." این گزینه اغوا کننده، جایگزین گزارش باشگاه کلوپ رم بود، که توسط رونالد ریگان تدوین شده بود. او در نوامبر ۱۹۸۰ ، به عنوان رئیس جمهور ایالات متحده انتخاب شد. "رویای" او: شامل سه کلمه بود - رشد. توانایی تولید. رقابت پذیری. مارگارت تاچر، که در سال ۱۹۷۹ نخست وزیر انگلیس شده بود، نقش همکار ریگان را برعهده گرفت، و قاطعانه میگفت "هیچ آلترناتیوی وجود ندارد"
یک کارگزار بورس نیویورک به نام جردن بلفورت ، که داستان او در هالیود بنام، گرگ وال استریت بصورت فیلم سینمایی تهیه شده، ضرورت نئولیبرال را با فرمول ساده ای مطرح کرد: "اکنون ثروتمند شوید!" در همان سال که بلفورت در وال استریت کارش را آغاز کرد، ۱۹۸۷ ، کتابی با عنوان "هنر داد و ستد"
Art of the Deal
عنوان پرفروش ترین کتاب را در لیست نیویورک تایمز، فتح کرد. نویسنده نویسنده کسی نیست جز شخص دونالد ترامپ. دونگ شیائوپینگ، رهبر رفرمیست حزب کمونیست چین، پیش از این به همین مقوله پرداخته بود، فقط کمی بزک شده: "ثروتمند شدن، شکوهمند است".
اجرای این دکترین امکان رشد طبقه جهانی مصرف کننده را فراهم کرد. اختراع و کاربرد اینترنت باعث گسترش مدل غربی به گوشه و کنار جهان شد، که اثر آن عمیقاً "مخرب" بود. نابودی اکوسیستم ها را تسریع کرد و سیستم ارزشی روشنگری را بصورت دوفاکتو در معرض دید قرار داد : از این پس ، آزادی به معنای آزادی مصرف نامحدود و کسب درآمد بود. آرمان برابری در اثر انفجار نابرابری ها به لرزه درآمد، برادری تحت تاثیر قدرت رقابت، به حاشیه رفت. هدایای طبیعت به "منابع" و سپس به "کالا" تبدیل شدند، مردم به "سرمایه انسانی" تبدیل شدند و شهروندان به "مشتری" !
اصولگرایی همه جانبه بازار اخیراً حتی منجر به تغییر شکل تفکر پایداری شده است. "مطابقت با نیاز بازار" مبنای حقوقی شد. به نظر می رسد که تغییر در ارزش ها خیالپردازانه است، اما آنچه در مرکز توجه قرار گرفته، یافتن چیزهایی است که با رشد سازگار است: راه حل های فنی ، محصولات و فرایندها. از طرف دیگر، استراتژی کاهش و از بین بردن ساختارهای ناپایدار، همچنان به عنوان چرخش چپ و به عنوان تلاشی برای ورود سوسیالیسم، از طریق درب پشتی "سبز" رد می شود.
در این میان، جهان به ترس مورد اشاره در گزارش سال ۱۹۷۲ به باشگاه رم، به فروپاشی، بسیار نزدیک شده است. می توان آن را از نزدیک در خشکسالی ها، سیل و طوفان های سهمکین احساس کرد. به همین دلیل خطای بزگی است، که پایداری و حفاظت از آب و هوا را تنها بعنوان وظیفه و سیاست حزبی بفهمیم، - حتی اگر ۴۰ سال پیش یک حزب واحد این موضوعات را در دستور کار سیاسی خود قرار داد.
آنها بیش از هر زمان دیگری در دستور کار قرار دارند. هانس یوناس گفت ، بیرحمی ، از اشد گناهان است.
---------------------
* اولریش گروبر: ناشر و روزنامه نگار است. کتاب او "کشف پایداری" در سال ۲۰۱۰ اثری استاندارد در تاریخ محیط زیست است.
افزودن دیدگاه جدید