رفتن به محتوای اصلی

از انقلاب تا انشعاب

از انقلاب تا انشعاب

مقدمه
ترسیم فضای پیش و پس از انقلاب برای توضیح وضعیت سازمان چریک‌های فدائی خلق ایران در مقطع انشعاب اقلیت و اکثریت از اهمیت زیادی برخوردار است. به نظر من فعالیت و مبارزات چریک‌های فدایی خلق ایران را می‌بایست به عنوان بخشی از تاریخ‌ مبارزاتی کشورمان، در چارچوب آن شرایط تاریخی که آن جنبش در آن شکل گرفته و فعالیت کرده است، مورد بررسی و نقد قرار داد. مناسب است با چنین برداشتی کوتاه به آن دوران تاریخی برگردیم.

در دوران رژیم گذشته سرکوب منتقدین و فعالین سیاسی، مدنی، صنفی و فرهنگی روز به روز افزایش می‌یافت و از این طریق تلاش می‌شد پایه‌های نظام دیکتاتوری تقویت شود. با تشدید سرکوب و بگیر و ببندها، امید به انجام تغییرات دمکراتیک در جهت باز شدن فضای سیاسی در جامعه، هر چه بیشتر از بین رفت. در میان محافل دانشجویی و نسل جوان‌تر فعالین سیاسی و روشنفکری دهه‌ی چهل و اوایل دهه‌ی پنجاه، انرژی و روحیات جدیدی با گرایشات رادیکال برای مبارزه علیه دیکتاتوری شکل گرفته بود. همزمان در عرصه‌ی جهانی، فضای مبارزات رادیکال برای ایجاد تغییرات در حکومت‌های دیکتاتوری رو به رشد حاکم بود. بخشی از این نیروها در کشور ما برای غلبه بر فضای ناامیدی، سرکوب و به منظور مبارزه علیه دیکتاتوری به دنبال یافتن راهکارهای دیگری بودند. آنها به دنبال حرکت و پاسخ به نیاز جنبش مبارزاتی آن دوران و نیز آماده‌ی دادن هزینه‌های لازم برای غلبه بر دیکتاتوری بودند. این واقعیتی است که در آن دوران تاریخی، چریک‌های فدائی خلق ایران، امید به تغییر را در میان محافل دانشجویی، جوانان و روشنفکری زنده و روحیه مقاومت و «نه» گفتن به دیکتاتوری را در سراسر کشور تقویت کردند و بدین ترتیب به دیکتاتوری و وحشتی که دستگاه سرکوب در کشور ایجاد کرده بود ضربه زدند. چریک‌های از جان گذشته حرف و عمل‌شان در این مبارزه یکی بود. آن‌چه را که می‌گفتند خود انجام می‌دادند. مبارزینی که برای مقام و برای رسیدن به امکانات وارد عمل نشده بودند. آن‌ها برای نه گفتن به دیکتاتوری و در راه آزادی، سرافزارانه وارد میدان مبارزه شدند. از زمان تشکیل سازمان چریک‌ها تا قبل از انقلاب، بیش از سه بار تمام اعضای رهبری این جنبش را از بین می‌برند، اما باز این جنبش با قامتی افراشته به مبارزه علیه دیکتاتوری حکومت شاه قد علم می‌کند و به مبارزه‌ی خود ادامه می‌دهد. هیچکس در این واقعیت تردید ندارد که آنها جان بر کف نهاده، مسیری جدیدی یا راه دیگری را پیش پای نیروی چپ و مردم گذاشتند. آنها با شجاعت و صداقت خود، ره به آرزوها و افسانه‌های مردم بردند و حتی ادبیات و شعر معاصر زمانه‌ی خود را، و آن هم بسیار فراتر از محدوده‌ی فرهنگ‌سازان چپ، نیز تحت تاثیر قرار دادند. روشن است که اعتراض رادیکال مشخصه‌ی اصلی این جنبش در آن دوران بود و چنین رویکردی نیز فرهنگ و رفتار خود را ایجاد می کند. البته امروز به راحتی می‌شود بخشی از آن مبارزه را قبول و بخش دیگری را نقد کرد.

متاسفانه سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران از فروردین ۵۴ تا ۸ تیر ۵۵ طی نزدیک به چهار سال ده‌ها نفر از کادرها و نیز برجسته‌ترین رهبران خود را در درون و بیرون زندان از دست داد. در آن دوران جنبش اعتراضی روشنفکری، دانشجوئی و جوانان کشور ده‌ها هزار نفر را در سراسر کشور در بر می‌گرفت. این مجموعه فعالین در مبارزات سیاسی، دانشجویی، اجتماعی، مدنی و صنفی و در فعالیت‌های فرهنگی، ادبی و هنری شرکت فعال داشتند. چریک‌ها توانسته بودند مسیر دیگری را پیش پای چپ بگذارند و از این طریق تغییراتی در صحنه‌ی سیاسی کشور به وجود آورند و اعتماد زیادی را در میان جامعه روشنفکری و فعالین سیاسی دانشجویی و جوان کشور کسب کنند. حکومت وقت از وجود نفوذ چریک‌ها در جامعه روشنفکری و مدنی کشور و در میان دانشجویان و فرهیختگان کشور نگران و بیمناک شده بود. حکومت شاه و ارگان‌های امنیتی آن آگاهانه تصمیم گرفتند به فعالیت سازمان از طریق کشتن رهبران برجسته‌ی آن نقطه پایانی نهند تا بلکه از این طریق به خیال خود از نفوذ و تاثیری که مبارزه‌ی چریک‌ها در میان محافل روشنفکری، دانشجوئی و فعالین سیاسی و مردم گذاشته بود جلوگیری کند. این درست و واقعی است که از بین بردن کادرها و رهبران با تجربه و ورزیده‌ی سازمان مانند رفقا بیژن جزنی، حمید اشرف و دیگر یاران‌مان در آن سال‌ها موجب قطع ارتباط‌های تشکیلاتی و تضعیف سازمان در آن دوران و پس از انقلاب شد. پس از کشتار فدائیان در بیرون زندان هسته‌ی بسیار کوچکی از کادرهای سازمان که زنده مانده بودند تلاش زیادی کردند که در چارچوب اعتقادات، فرهنگ، منش و رفتاری که در آن دوران داشتند نیروی خود را صرف بازسازی تشکیلاتی و نظری سازمان کنند. در واقع دیکتاتوری، سرکوب خشن و اختناق سیاسی و به تبع این شرایط مبارزه‌ی چریکی مانع این شد که در درون سازمان و در جامعه‌ی گفتگوی آزاد و دمکراتیک برای تبادل نظر فراهم شود و همین‌ها باعث شدند که بحث ها و گفتگوهای همه جانبه و دمکراتیک در احزاب و فعالین سیاسی چپ مانند سازمان چریک‌های فدائی خلق ایران دامنه و عمق پیدا نکند.

نفوذ فدائیان در هنگام انقلاب
در جریان انقلاب و با سرنگونی رژیم گذشته سازمان چریک‌ها به بزرگترین و با اتوریته‌ترین سازمان سیاسی کشور و حتی چپ خاورمیانه تبدیل شده بود. نفوذ و قدرت فدائیان در آن زمان حاصل مبارزات فداکارانه و صادقانه‌ی آن‌ها در دوران دیکتاتوری بود. حوزه‌ی نفوذ سازمان آنقدر در شهرها و روستاهای ایران گسترش یافته بود که به راحتی می‌توان گفت سازمان به عنوان یکی از مهم‌ترین جریانات سیاسی کشور محسوب می‌شد. موقعیت تعیین کننده‌ی ناشی از این اعتماد به چریک‌های فدائی و مبارزات آنان بود که هر جریان سیاسی در طول مبازات اجتماعی خود همواره به دنبال کسب آن است. نکته‌ی قابل توجه آن بود که سازمان این اعتماد را به این دلیل به دست آورده بود که به فکر کسب قدرت نبود و فقط بسیج جامعه و تامین عدالت و آزادی برای مردم مرکز ثقل فعالیتش بود. به همین خاطر سازمان نیرویی بود که در برابر انحصارگری و سرکوب حکومت به قدرت رسیده بعد از انقلاب در سراسر ایران مقاومت می‌کرد. وجود چنین نیرویی در این سطح موجب نگرانی حکومت اسلامی شده بود. انواع توطئه‌ها و ترفندها برای شکستن سازمان در حال انجام بود. از یک طرف نیروهای مذهبی به قدرت رسیده، سازمان را به عنوان یک جریان رقیب می‌دیدند که می‌بایست به شکلی آن را مهار کنند. جریانات لیبرال نیز به دلیل داشتن مواضع ضد کمونیستی از قدرت و نفوذ سازمان نگران بودند. مجاهدین و حزب توده‌ی ایران به عنوان جریاناتی که از حکومت وقت و آیت‌الله خمینی حمایت می‌کردند تلاش می‌کردند سازمان را نیز به اشکال گوناگون به خط انقلاب و حمایت از حکومت بکشانند. جریانات چپ تندرو مانند پیکار، رزمندگان و... نیز در جهت عکس این سیاست عمل می‌کردند. در کردستان، سازمان به عنوان دومین جریان سیاسی مطرح بود و در مناطق دیگر ملی و قومی سازمان از نفوذ قابل توجهی برخوردار شده بود و جریانات منطقه‌ای نیز تلاش می‌کردند در مشی سیاسی سازمان تاثیرات خود را بگذارند. چنین رویکردی توسط همه‌ی جریانات سیاسی نشانگر نقش و اهمیت سازمان در آن دوران تاریخی بود. اعتماد به چریک‌های فدائی در میان مردم رو به گسترش بود.

فراموش نشود که از فردای انقلاب تعداد چریک‌ها حتی در بالاترین برآوردها به ۱۰۰ نفر هم نمی‌رسید. اما با این احوال سازمان به یک جریان توده‌ای بزرگ تبدیل شده بود و انتظارات از سازمان برای طرح و پیگیری مطالبات مردم روز به روز افزایش می‌یافت. سازمان در آن دوران از زندگی سیاسی خود آمادگی واقعی برای سازماندهی و رهبری این طیف گسترده از طبقات و اقشار جامعه را نداشت. به علاوه در اوضاع سیاسی پس از انقلاب دیگر شیوه‌های فعالیت گذشته پاسخگوی این نیازها و انتظارات نبود و نیاز به تغییر در روش و رفتار سیاسی از اهمیت زیادی برخوردار بود. پاسخ به نیازهای جامعه تنها از طریق آگاهی‌رسانی و تشکل‌یابی مردم امکان‌پذیر بود و ضرورت داشت که سازمان در کف جامعه به سازماندهی با هدف تقویت جامعه‌ی مدنی و تقویت همبستگی اجتماعی حرکت می‌کرد و از این طریق جامعه را برای روزهای تقابل سخت‌تر در برابر دیکتاتوری مذهبی آماده می‌کرد.

سازمان بعد از انقلاب برای پیشبرد مبارزه نیاز به داشتن برنامه‌ای مدون، سیاست مشخص و اساسنامه برای سازماندهی فعالیت‌های خود در جامعه داشت. اما در آن زمان سازمان جز شعارهای کلی قادر نبود هیچ طرح جامعی ارائه دهد. بسیاری از تلاش‌ها و سیاست‌های سازمان فی‌البداهه، توسط فرد یا افرادی از و به فراخور موقعیتی که در این شهر یا آن شهر یا این یا آن منطقه داشتند اتخاذ می‌شد و در ادامه به اسم سازمان تمام می‌شد و سازمان بابت آن سیاست‌ها هزینه می‌پرداخت. اما در این میان تاکید روی یک واقعیت از اهمیت برخوردار است که وضعیت دوران انقلاب سازمان نشان می‌دهد که سیاست از بین بردن کادرهای سازمان در دوران دیکتاتوری، اختناق شدید و مبارزات چریکی توانسته بود میزان آمادگی و توان چریک‌ها برای رهبری و سازماندهی موج وسیع هواداران و اعضای جدیدی که بعد از انقلاب به سازمان می‌پیوستند را با مشکلات عدیده‌ای همراه سازد. شیوه‌ی سازماندهی با وجود انجام برخی تغییرات در نگرش و رفتار همچنان مدل فرماندهی بود و به صورت آمرانه در تصمیم‌گیری‌ها عمل می‌کرد. فقدان تجربه و عدم مشارکت توده‌های تشکیلاتی منجر به تصمیمات ناسنجیده‌ای می‌شد. البته این هم امر پوشیده‌ای نیست که رهبری چریک‌ها وقتی انقلاب شد بسیار جوان بودند. در دوران انقلاب صدها هزار نوجوان و جوان مشتاق مبارزات چریک‌ها، به سمت سازمان روی آوردند، در حالی که متوسط سن رهبری سازمان در مقطع انقلاب ۲۷-۲۸ساله بود. متاسفانه چنین ترکیب جوانی از رهبری آمادگی لازم برای رهبری چنین نیروی بزرگی که به سازمان جذب شده بودند را نداشت.

فضای بحث‌ها در حول و حوش انقلاب
در اواسط دهه‌ی ۵۰ و در مقطع انقلاب در میان نیروهای هوادار و عضو سازمان در زندان و بیرون از آن نظرات متفاوتی پیرامون استراتژی و تاکتیک سیاسی وجود داشت. در آن زمان به دلیل ضربات وارده به سازمان موضوع نقد مشی چریکی در میان نیروهای سازمان، که از زمان رفیق حمید اشرف مطرح بود، اوج گرفته بود. در سازمان قبل و بعد از انقلاب رفقایی طرفدار نظرات رفیق بیژن جزنی و رفقایی دیگر مدافع نظرات رفیق مسعود احمدزاده و بخش مهمی نیز منتقد کامل مشی چریکی و گذشته‌ی سازمان بودند. بخشی از نیروهای سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران نیز در مهرماه سال ۱۳۵۵ با کنار گذاشتن مشی چریکی به طور کامل، گفتمان حزب توده را پذیرفته بودند. در واقع بحث حول مشی چریکی پس از انقلاب با بیرون آمدن فدائیان زندانی که مشی چریکی را رد کرده بودند ادامه یافت. این بحث ها غالباً پیرامون محوری بودن مبارزه در گذشته متمرکز بود اما رفته رفته به رد کامل مشی چریکی و نفی گذشته‌ی سازمان منجر شد. بخش بزرگی از رهبران و کادرهای موثر سازمان بر این باور بودند که پس از انقلاب، مشی چریکی موضوعیت خود را از دست داده است.

در سال‌های بعد نوشته‌های بسیاری از رهبران چریک‌ها در دوران انقلاب درباره‌ی وضعیت سازمان در مقطع انقلاب انتشار یافت که در غالب آن‌ها اعلام شده بود که رهبری بعد از انقلاب سازمان چریک‌های فدائی خلق ایران از توان و کیفیت لازم برای ارائه‌ی تحلیل و برنامه برای ایجاد تغییرات و دگرگونی مشخص در اوضاع کشور برخوردار نبوده است. در چنین وضعیتی بحران در رهبری سازمان و نیز در فعالیت‌های مناطق مختلف کشور در حال گسترش بود و در درون سازمان اعضا و فعالین و در بیرون از آن نیز هیچ کس از تنش‌ها و مشکلات رو به رشد موجود اطلاعی نداشتند. در واقع شیوه‌ی سازماندهی و مخفی‌کاری پراتیک سازمان و علنی نبودن مباحث، امکان مشارکت و گسترش بحث‌ها و تاثیرگذاری بر روندها برای یافتن راه حل‌های مناسب را به هیچ وجه فراهم نمی‌کرد.

انتخاب مرکزیت جدید بعد از انقلاب و آغاز دسته‌بندی منجر به انشعاب
در مقطع انقلاب اعضا و هواداران سازمان از زندان آزاد شدند. و بسیاری از آنان به عضویت سازمان در آمدند. مسئولیت های مختلفی به این رفقا سپرده شد. در مقطغ انقلاب مرکزیت سازمان متشکل از رفقا احمد غلامیان لنگرودی (هادی)، قربان‌علی عبدالرحیم‌پور(مجید) و محمدرضا غبرائی (منصور) بود. مسئول اول سازمان رفیق هادی بود. از جمع چهار نفره‌ای که پس از ۸ تیر ۱۳۵۵و جان باختن رفیق حمید اشرف در نشستی در مشهد، آغاز به سازماندهی جدید نیروهای پراکنده مانده‌ی سازمان کرده بودند، رفقا حسن جان فرجودی کیاکلایه و صبا بیژن‌زاده در سال ۵۵ جان باخته بودند و تنها هادی و مجید از آن جمع ۴ نفره زنده مانده بودند.
متاسفانه در اولین انتخابات برای تعیین مرکزیت جدید سازمان، رفیق هادی یکی از سه رفیق عضوی که بعد از کشته شدن فرمانده چریک‌ها رفیق حمید اشرف و یاران، سازمان را سر پا و زنده نگه داشته بودند به عضویت در مرکزیت انتخاب نشد. عدم انتخاب هادی در آن دوران دارای بار معنایی مشخصی بود. یکی از رهبران چریک‌ها از رهبری حذف شد و این پیام ناخوشایندی بود. مرکزیت هفت نفره مدتی کوتاه پس از انتخاب در یک نشست ویژه تعداد اعضای رهبری را با انتخاب پنج نفر به ۱۲ نفر رساند. در دو ترکیب هفت نفره اول و پنج نفره دوم کمیته مرکزی از مدافعان بینشی که رفیق هادی یکی از چهره‌های آن بود، رفیقی به عضویت در مرکزیت انتخاب نشد. چنین رویکردی از جمله سیاست‌های غلطی بود که در آن دوران برای انتخاب کمیته مرکزی جدید در پیش گرفته شد.
سابقه‌ی محفل بندی‌های رفقا در درون زندان نقش مهمی در انتخاب در مرکزیت اول سازمان در بعد از انقلاب داشت. در زندان امکان بحث روی مسایل نظری – سیاسی وجود داشت. در جریان این مباحث مشی چریکی و گذشته‌ی سازمان نقد و توسط بخشی از فدائیان رد شده بود. به خاطر شرایط علنی زندان، رفقای زندان دیده شناخت بیشتری نسبت به یکدیگر داشتند. گذشته از آن این رفقا در جریان این مباحث شناخت دقیقی نسبت به نظرات یکدیگر پیدا کرده بودند. در آن دوره رد مشی چریکی و گذشته‌ی سازمان موجب مخالفت در بخشی از اعضای سازمان شده بود.

در واقع اولین کلید دسته‌بندی در درون سازمان علناً با انتخاب اعضای کمیته‌ی مرکزی جدید زده شد. در ضمن تبادل نظر و گفتگو در سطحی نبود که بشود با یکدیگر مدارا و توافق کرد. حجم فعالیت‌ها، مطالبات و فشارهای اجتماعی پس از انقلاب به سازمان و درگیر بودن با مسائل بغرنج عدیده و بی‌تجربگی در برابر این مسایل شرایط مناسبی را فراهم نمی‌کرد که بشود به راحتی در فضایی دمکراتیک به گفتگو و توافق رسید. از آن دوره به بعد یک طیف از اعضای سازمان رفقا هادی، کاظم، نظام و... شروع به سازماندهی خود کردند و بدین ترتیب اقدامات اولیه برای بروز انشعاب در سازمان صورت داده شد. این طیف از رفقا در ادامه در شکل‌گیری طیف اقلیت و اکثریت نقش مهمی بازی کردند. وقتی مشی چریکی و گذشته‌ی سازمان توسط اکثریت مرکزیت سازمان رد شد، انجام انشعاب بیش از پیش برای این طیف موضوعیت پیدا کرد. اما به دلیل وجود اختلاف در درون نیروهایی که مخالف نظرات اکثریت مرکزیت وقت بودند در این مرحله انشعاب صورت نگرفت. در دو طیفی که بعداً نام اقلیت را بر خود گذاشتند دو نظر وجود داشت. یک بخش با رد مشی گذشته‌ی سازمان مخالف بود و در تدارک انشعاب سازماندهی خود را شروع کرده بود و بخش دیگر اختلافش بیشتر مشی سیاسی بود تا برخورد به گذشته. بخش دوم در سازماندهی انشعاب نقش چندان مهمی بازی نکرد و حتی مدتی پس از انشعاب از بخش اول اقلیت جدا شد.

برگزاری پلنوم مهرماه ۱۳۵۸
تا پیش از برگزاری پلنوم مرکزیت، تحلیل منسجم و روشنی از جمهوری اسلامی در سازمان وجود نداشت. مرکزیت سازمان حاکمیت بعد از انقلاب را خرده‌بورژوازی سنتی یا واپسگرا تحلیل می‌کرد و مشی مخالفت و مبارزه با آن را پیش می‌برد. تحریم رفراندم جمهوری اسلامی در ۱۲ فروردین، نامه به بازرگان، مقاومت و دفاع از مردم کردستان و ترکمن صحرا از نمونه‌های بارز مخالفت مرکزیت سازمان با جمهوری اسلامی بود.
در این شرایط مرکزیت سازمان مبادرت به تدارک پلنوم خود کرد. چنین به نظر می‌رسد که اصلی‌ترین دلیل برگزاری این پلنوم تعیین سیاست سازمان نسبت به جنگ در کردستان بود. درگیری‌های نظامی و مقاومت مردم کردستان ایران و شرکت سازمان در این مبارزه موجب آن شده بود که خمینی دستور حمله به کردستان را بدهد. اکثریت مرکزیت، شرکت در جنگ کردستان را با نام سازمان مناسب نمی دانست در صورتی که شورای تحریریه‌ی نشریه کار و بخش بسیار زیادی از مسئولین سازمان در کردستان با نظر کمیته‌ی مرکزی موافق نبودند. بنابراین ضروری بود که در این زمینه تصمیمات لازم گرفته شود. در چنین فضایی پلنوم سال ۵۸ سازمان چریک‌های فدائی خلق با شرکت ۶۰ نفر از اعضا و مسئولین آن برگزار شد. در این پلنوم دو موضوع اساسی مطرح بود:

الف)- بررسی مشی چریکی و گذشته‌ی سازمان؛
ب)- بررسی مشی مبارزاتی سازمان در کردستان.
گزارش‌ها و مصاحبه‌های رهبران و کادرهایی که در پلنوم مربوطه شرکت کردند نشان می‌دهد که اکثریت بزرگ شرکت‌کنندگان در این اجلاس وسیع از مشی چریکی دفاع نکردند. بحث‌ها بیشتر بر سر شکل و روش مبارزه متمرکز بود. در این پلنوم درصد بسیار بالایی از شرکت کنندگان این نظر را داشتند که مشی مسلحانه، مشی جدا از توده بوده و انتخاب مبارزه‌ی مسلحانه در گذشته به عنوان تاکتیک، درست نبوده است و برای گذر از بحران می‌بایست به اصول و سپس تدوین برنامه، تاکتیک و مشی سیاسی در سازمان مجهز شد. در برابر این طیف یک نظر دیگر وجود داشت که بر این اعتقاد بود که مشی مسلحانه، مشی جدا از توده بود، اما مبارزه‌ی مسلحانه به عنوان تاکتیک در گذشته می‌توانست و می‌بایستی به کار گرفته می‌شد. این تاکتیک در آینده نیز می‌تواند مورد استفاده قرار گیرد. در ضمن بحران ناشی از ابهام در خط مشی سیاسی عدم وجود برنامه است. راه برون رفت از بحران دستیابی به برنامه و خط مشی سیاسی است. در واقع با برگزاری پلنوم سال ۵۸ و مصوبات آن، سازمان با برآمد طیف اقلیت و اکثریت در سطح رهبری و بخشی از حوزه‌هایی که در ارتباط با رهبری بودند مواجه شد.

اطلاعاتی که از این پلنوم انتشار یافته نشان‌گر آن است که در این اجلاس، یک قطعنامه از تحریریه‌ی نشریه کار در مورد شرکت با نام در جنگ کردستان، و مطلب دوم پاسخ به رفیق اشرف دهقانی، که پیشتر به همراه گروهی از اعضای سازمان، از آن جدا شده بود، تنها اسنادی بودند که به صورت کتبی در اختیار رفقای شرکت کننده در پلنوم گذاشته شد و بحث‌های دیگر غالباً به صورت شفاهی صورت گرفته است.
در این پلنوم درباره‌ی برنامه و خط مشی بحث مفصلی انجام نگرفت که بشود پیرامون آن جناح‌بندی کرد. در این پلنوم اکثریت روی اصول تاکید داشت و بر این که انحراف از خط مشی گذشته در سطح اصول بوده است. به باور این اکثریت، مشی گذشته می‌بایستی از این زاویه مورد نقد و انتقاد قرار گیرد و راه برون رفت از بحران در تجهیز سازمان به مارکسیسم ـ لنینیسم جستجو شود و تنها بعد از آن می‌شود به تاکتیک، هدف و برنامه نیز پرداخت.
در بخش دیگر رفقایی بودند که این بحث را قانع کننده و ضروری نمی‌دانستند و بر این باور بودند که ایدئولوژی سازمان مارکسیسم ـ لنینیسم است و در این وضعیت اصلی‌ترین مشکل سازمان، مسئله‌ی نداشتن برنامه و سیاست روشن است. البته نظر دوم در مورد مجهز شدن به برنامه از منطق روشنی برخوردار بود. این گرایش پیشنهاد مبارزه‌ی ایدئولوژیک علنی را در پلنوم مطرح کرد که متاسفانه به تصویب اجلاس مذکور نرسید.

در عمل پس از گذشت مدتی از برگزاری پلنوم، مصوبات به اجرا در نیامدند و نظرات و پراتیک هر دو بخش پلنوم تغییر کرد. برای اینکه خواننده از چگونگی صف‌بندی موجود در پلنوم تصویر روشنی داشته باشد فقط کافی است به گزارشات و مصاحبه‌هایی که در این مورد انتشار یافته است مراجعه کنیم. از این اطلاعات چنین بر می‌آید که ترکیب شرکت‌کنندگان در پلنوم هم‌خوان با اکثریت مرکزیت بوده است. از ۶۰ رای شرکت کننده در پلنوم تنها ۶ رای اصلی و ۲ رای مشورتی با طیف دوم همراه بوده اند. بحث‌ها و مصوبات پلنوم ۵۸ عملاً نشان داد که گرایش‌های موجود از ناپختگی در مواضع برخوردار بودند. در آن هنگام اکثریت مرکزیت و پلنوم مواضعی متناقض داشتند و از انسجام لازم و کافی برخوردار نبودند. هنوز از ماجرای گروگان‌گیری در سفارت آمریکا و پشتیبانی آشکار اکثریت از خط ضد امپریالیستی امام فاصله وجود داشت.

پس از پلنوم
کمیته‌ی مرکزی پس از پلنوم دست به سازماندهی ارگان‌های تحت مسئولیت خود زد و در این راستا می‌خواست سیاست‌های مصوب پلنوم مرکزیت سازمان را به اجرا بگذارد. در آن دوره ضوابط حزبی در سازمان و امکان نظارت و کنترل بر فعالیت ارگان‌ها و از جمله مرکزیت سازمان برقرار و فراهم نبود. در سازمان ارگان هیات سیاسی- اجرائی وجود نداشت و لازم بود که سازماندهی‌های حزبی ایجاد و تقویت شود. با انتشار کار شماره ۳۵ در آبان ماه ۱۳۵۸و نیز کار شماره ۳۷ در آذرماه همان سال اختلافات نسبت به خط مشی سیاسی در سازمان برجسته شد. سمت‌گیری سیاسی جدید در واقع می‌بایست فقط توسط کنگره‌ی سازمان و یا بعد از نظرسنجی از تشکیلات انجام می‌گرفت. اما این موضع‌گیری بدون کمترین توجه به نظر تشکیلات و حتی بدون نظر مرکزیت سازمان انتشار یافته بود. در واقع سمت‌گیری مقالات انتشار یافته، مخالفت با جمهوری اسلامی را در سازمان کم‌رنگ کرده بود و در ادامه با علنی شدن مذاکره با بهشتی و هم زمان شدن آن با اعلام موضع جدید اکثریت مرکزیت سازمان در نشریه‌ی کار شماره ۵۹ که خمینی را رهبر مبارزه‌ی ضد امپریالیستی تلقی کرده بود سازمان را با مشکلات جدی و عدیده‌ای مواجه ساخت.

در آن زمان اوضاع سیاسی با تسخیر سفارت آمریکا پیچیده‌تر شده بود و حضور سازمان در صحنه از اهمیت بسیار برخوردار بود. در آن زمان مرکزیت سازمان مجدداً دست به تقویت و ترمیم خود زد و سپس هیات سیاسی را انتخاب کرد. مرکزیت برای انتخاب هیات سیاسی دو نفر از رفقای «اقلیت» را انتخاب کرد و دو نفر دیگر از این رفقا نیز به عنوان مشاور انتخاب شدند، تا بلکه حضور منتقدین در ارگان‌های اجرائی فراهم شود. یک ترکیب قوی از رفقای اقلیت در هیات سیاسی حضور یافتند. اما در ادامه دو نفر از رهبران اصلی «اقلیت» از شرکت در جلسات هیات سیاسی خودداری کردند و در آخر استعفا دادند. آنها با استعفا، خود را از ارگان هدایت کننده‌ی سازمان در عرصه‌ی اجرائی کنار کشیدند و عملاً امکان تاثیرگذاری خود را در ارگان‌های رهبری و تشکیلات سازمان به شدت کاهش دادند. این اقدام حتی بر خلاف مصوبه‌ی پلنوم و قطعنامه‌ی پیشنهادی اقلیت در پلنوم بود. در واقع در عمل با استعفا و بایکوت مرکزیت، مقدمات انشعاب در سازمان تقویت شد.

در مقطع انشعاب خواستهای "اقلیت" چه بودند
خواست‌های اقلیت در اوایل بهار سال ۱۳۵۹ شامل موارد زیر بود:
یک- مبارزه‌ی سیاسی ـ ایدئولوژیک در سازمان علنی باشد؛

دو - نظرات دو جناح در نشریه‌ی کار انتشار یابد؛
سه- رفقای اقلیت به موقعیت تشکیلاتی خود برگردند؛
هیات سیاسی وقت به تبعیت از مرکزیت سازمان پاسخ خود را منوط به نظرخواهی از تشکیلات موجود سازمان می‌کند. اما «اقلیت» بر این اعتقاد بود که مرکزیت سازمان به دنبال وقت خریدن است و با این ارزیابی به مرکزیت سازمان اعلام کرد که هر گاه در اسرع وقت مبارزه ایدئولوژیک علنی را در نشریه کار به اجرا نگذارد، اقلیت تحت عنوان سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران نشریه‌ی کار دیگری منتشر خواهد کرد. مرکزیت سازمان که در دوره‌های مختلف با انجام سیاست‌های مختلف اعتمادسوزی کرده بود، دیگر نمی‌توانست در برابر خواست‌های اقلیت کوتاه نیاید. با وجود این که مرکزیت سازمان طرفدار مبارزه‌ی ایدئولوژیک تا کنگره در نشریه تئوریک «نبرد خلق» بود، اما برای پرهیز از انشعاب قبول کرد که نظرات اقلیت در نشریه کار که یک نشریه‌ی صرفاً سیاسی بود انتشار یابد. مرکزیت سازمان در نهایت به تمام خواست‌های اقلیت پاسخ مثبت داد. و در این وضعیت دیگر انشعاب هیچ توجیه قانع‌کننده‌ای نداشت. در آستانه‌ی چاپ نشریه‌ی کار اشتباه یا شیطنتی صورت گرفت و به جای انتشار عنوان نظرات «اقلیت» و «اکثریت» از عنوان «اقلیت» و «سازمان» استفاده شد. اقلیت به درستی به این برخورد غیر دموکراتیک معترض شد و اعلام کرد که مرکزیت سازمان باید به توافق صورت‌گرفته پایبند باشد و هیات سیاسی سریع قبول کرد که اصلاح را وارد کند. اما دیگر کار از کار گذشته بود و رفقای اقلیت با انتشار نشریه‌ی «کار» جداگانه‌ای انشعاب را در سطح جنبش اعلام کردند. آنها نشریه‌ی کار خود را در تاریخ ۱۶ خرداد ۱۳۵۹ منتشر کردند، اما در بالای این نشریه‌ی کار اقلیت تاریخ ۱۳خرداد درج شده بود.

نقش اکثریت مرکزیت سازمان در قوام‌گیری انشعاب
چنین به نظر می‌آید که اکثریت مرکزیت سازمان در انشعاب «اقلیت» و «اکثریت» در خرداد سال ۵۹ نقش مهمی داشته است. آن‌ها از همان اول انقلاب با اتخاذ سیاست‌های نامناسب در عرصه‌ی تشکیلاتی و سیاسی و در برخورد با گذشته موجب تقویت جناح‌بندی‌های نادرست و بی‌اساس در سازمان شدند. در آن دوران سازمان با تغییراتی که در مبارزه به وجود آمده بود در حال شدن بود و نیاز به رواداری و ایجاد فضای دمکراتیک در گفتگوها برای رسیدن به انسجام نظری و برنامه‌ای در مواضع داشت. مرکزیت سازمان تلاش می‌کرد فعالیت اقلیت را در سازمان محدود کند. در واقع مرکزیت سازمان و هیات سیاسی در برابر خواست‌های اقلیت دائماً با تاخیر و کندی عمل می‌کردند. با روشن شدن دسته‌بندی‌ها در سازمان، عده‌ای از طیف اکثریت مرکزیت سازمان راضی بودند که اقلیت هر چه زودتر از سازمان بیرون برود. اما با وجود این اکثریت مرکزیت سازمان طرفدار انشعاب نبودند و در عرصه‌های مختلف با بسیاری از خواسته‌های اقلیت هم اعلام موافقت کرده بودند. اما در عمل اعتمادها به دلایل مختلف میان طرفین از بین رفته بود. در هر سازمان یا حزبی وقتی انشعاب صورت می‌گیرد بیش از هر کاری اول عملکرد اکثریت مرکزیت سازمان می‌بایستی مورد نقد قرار گیرد، زیرا قدرت و تصمیم‌گیری در اختیار این ارگان مرکزی است. مرکزیت سازمان دست کم می‌توانست با اتخاذ رویکردهای مناسب و دمکراتیک مشارکتی در راه تامین و تضمین امکان حضور طیف‌های مختلف را در سازمان فراهم کند.
اما متاسفانه شواهد و مدارک حاکی از این است که مرکزیت سازمان با تنگ‌نظری‌ها، بی‌تجربگی‌ها و برخوردهای غیر دموکراتیک تا حد زیادی موجب تضعیف اعتمادها شده بود. و بدین ترتیب به بخش تندروتر اقلیت بهانه‌ی مناسبی داد که انشعاب را به سرانجام برساند.

دمکراتیسم درونی در سازمان چریک‌های فدائی خلق ضعیف بود
دمکراتیسم، تنوع، حقوق اقلیت، مدارا و علنیت مقولاتی هستند که در آن دوره‌ی تاریخی چندان کاربردی در میان جامعه و احزاب سیاسی ایرانی نداشت. جهان دو قطبی و مختصات مربوط به آن روابط، تنوعات و ارتباط‌های دمکراتیک را در درون احزاب تضعیف کرده بود. در چنین فضایی به دلایل گوناگون سیاسی، تاریخی و فرهنگی چندان درجه‌ی بالايی از اعتماد نسبت به ارگان‌های رهبری و فعالین سیاسی و هم سازمانی‌ها وجود نداشت. از انتقاد و نقد مواضع غالباً به عنوان تخریب و حذف برداشت می‌شد. در این فضا غالباً مشکلات موجود به دلایل نامشخص و نادرست حل نمی‌شوند و آگاهانه معضلات روی هم تلنبار می‌شوند و با این رفتار و منش، روحیه‌ی دمکراتیک و همبستگی میان اعضا و ارگان‌های آن تقویت نمی‌شود. مخفی‌کاری و دسته‌بندی در این فضا به راحتی جای توافقات، انتخاب‌ها و تصمیمات مشترک را می‌گیرند. تجربیات بسیاری نشان می‌دهند که این موارد به ارتباط‌ها، اعتمادها و همکاری‌ها در کار حزبی ضربات اساسی و گاه غیر قابل جبران می‌زند.

اگر به موضوع انشعاب و مسایل مربوط به آن برگردیم متوجه می‌شویم که اکثریت مرکزیت سازمان وجود جریان اقلیت را به عنوان یک واقعیت سازمانی به رسمیت نمی‌شناسد و تلاشش در جهت تضعیف این جریان در درون سازمان است. و دمکراسی درون حزبی را تبعیت صرف و مطلق اقلیت از اکثریت می‌فهمد. در مقابل، اقلیت هم به جای علنیت در فعالیت‌های خود در حوزه‌های ویژه‌ی خود برنامه و مشی سیاسی خود را آماده می‌کند و نیز بخش مهمی از اقلیت با سازماندهی مخفی به تدارک انشعاب می‌پردازد.

دموکرات و دموکراتیک بودن را نباید تنها در حرف خلاصه کرد. در آن دوران نه رهبری اقلیت و نه اکثریت مرکزیت سازمان به نظر و رای نیروهای تشکیلات اهمیتی قائل نبودند. این درست است که اکثریت مرکزیت سازمان مخالف انشعاب بود، اما برای جلوگیری از انشعاب وقت بسیار تلف کرد و در آخر وقتی که انشعاب در حال انجام بود می‌بایست با اتخاذ تدابیر لازم و با به کار بردن راهکارهای مناسب جلوی انشعاب را تا برگزاری کنگره می‌گرفت. اما اقدامات اکثریت از حد حرف فراتر نرفت. البته به کارگیری همه‌ی آن موارد دمکراتیک بالا در دوران جنگ سرد و فرهنگ استبدادی حاکم معلوم نبود که به انشعاب منجر نشود. فضای دمکراتیک و تولرانس و احترام به تنوع و حقوق دمکراتیک عضو، موضوع سیاسی احزاب چپ و راست در آن دوران نبود. بنابراین انشعاب با آن فرهنگ استبدادی و فضای دوران جنگ سرد انجام می‌شد. دیر و زود داشت، اما انشعاب اجتناب‌ناپذیر بود و به هر حال انجام می‌گرفت. با انجام انشعاب بزرگ‌ترین سازمان چپ ایران تضعیف شد و بسیاری چه در درون حکومت و چه در بیرون آن از هر طیفی از انشقاق به وجود آمده در سازمان چریک‌ها خوشحال بودند. بعد از انشعاب هم در اکثریت و هم در اقلیت دمکراسی درونی در آن دوره‌ی زمانی بیشتر رو به تضعیف رفت و ارگان‌های رهبری جدید در هر دو سازمان منتقدین و اقلیت‌های درونی را چندان تحمل نمی‌کردند. انشعابات بعدی در هر دو جریان گواه این ادعاست.

منابع:
- مروری بر سازمان های چپ در تبعيد- سيامند
- ویکی پدیا
- ایران پدیا
- برگی از تاریخ- انشعاب اقلیت – اکثریت
- کار شماره ۳۵ آبانماه ۵۸
- کار شماره ۳۷ آدر ۵۸
کار شماره
۵۹ 

منبع:
از فصلنامه‌ی مُروا شماره چهارم بهار 1399، نشریه جوانان هوادار حزب چپ ایران (فدائیان خلق)

دیدگاه‌ها

allysamad

درود
آقای سعید
چند نکته را برای توضیح می نویسم:
یک- نوشته اید این اطلاعات را چه کسانی انتشار داده اند که سازمان بزرگترین جریان چپ در خاورمیانه بوده است. مشخص است از مطبوعات آن زمان اطلاع ندارید. این حقیقتی است که در آن دوران سازمان چریک ها یکی از بزرگترین جریانات سیاسی در منطقه خاور میانه بوده است. در اغلب کشورهای خاورمیانه در آن دوره زمانی، ما با تظاهرات های چند صد هزار نفری یک سازمان چپ، مواجه نبوده ایم. در ضمن نوشته اید که بخشی از مطالب تاریخی را مسئولان وقت سازمان چریک ها بارها و بارها  گفته اند. اگر این ادعای شما را ملاک آگاهی از مسایل قرار دهم پس حتما شاهد این واقعیت هستید که در بسیاری از آن موضع گیری های رهبران وقت سازمان چریک ها این گفته مرا تایید می کنند.

دو- سرکوب و از بین بردن سه باره رهبری چریکها توسط ساواک در سالهای 54 تا 55 به سازمان آسیب های فراوانی زده بود. اما چریک ها با سازماندهی مجدد و بازسازی سازمان در سالهای 55 تا 57 قبل از پیروزی انقلاب به فعالیت خود ادامه دادند. سازمان از طریق طیف ده ها هزار نفری هوادارانش در همه جا حضور داشت. در واقع سازماندهی مخفی، نیمه علنی و علنی در پیش از انقلاب فعالیت سازمان را در همه جا گسترش داد. اگر چریکها حضور نداشتند چگونه است که در مقطع انقلاب و پس از آن به جریان بزرگی تبدیل شدند؟  

سه- آقای سعید، معلوم است برای نوشتن مقاله لازم، منطقی و مناسب بود که به نظرات رهبران وقت، نشریات کار آنزمان، و ... مراجعه می شد. اینجور معلوم است که این مراجعات مورد تایید شما نیست و چنین شیوه ای را مناسب نمی دانید و بقول خودتان تکراری میباشند. البته نمی نویسید کدام بخش تکراری است. و چرا نباید مراجعه کرد. البته چندان هم اهمیت ندارد و نظر شماست و اشکالی ندارد و حق شماست که چنین ارزیابی داشته باشید.

چهار- از اینکه نظرتان نوشتید از شما ممنون هستم
موفق باشید
علی صمد
 

ی., 05.07.2020 - 15:23 پیوند ثابت
سعید

نویسنده این اطلاع را بر چه پایه ای آورده که « در جریان انقلاب و با سرنگونی رژیم گذشته سازمان چریک‌ها به بزرگترین و با اتوریته‌ترین سازمان سیاسی کشور و حتی چپ خاورمیانه تبدیل شده بود.» در جریان انقلاب که چریکها اصلا وجود نداشتند. یا در خانه های تیمی با کمترین حرکت بیرونی یا در زندان بودند. دوستان مطالب این مقاله بخشی تکرار مکررات و بخشی هم برداشت های مورد علاقه نویسنده است. بخشهای تاریخی را مسئولان وقت سازمان چریکها بارها و باهرا گفته اند و تکرار آن از ویکی پدیا چه فایده ای برای خواننده دارد؟

ش., 04.07.2020 - 22:55 پیوند ثابت
allysamad

با درود به دوست عزیز جواد
از تذکرات شما ممنون هستم. بررسی همه موارد در آن دوران نیاز به مقالات دیگری دارد. ما در مطالبی که برای نشریه مروا تهیه کردیم تلاش مان این بوده است که به موضوع انشعاب از زوایایی که سازمان چریک ها در آن دوران با آن مواجه بود بپردازیم. شاید اگر فرصت بیشتری در اختیارمان بود امکان پرداختن به بخش های دیگری در این مقاله فراهم می شد. در ضمن مطالب نشریه چهارم شروع کار در آن زمینه است و در فرصت ها و موقعیت های دیگری به موضوع باز خواهیم گشت.
با دوستی

ش., 04.07.2020 - 00:17 پیوند ثابت
جواد

بااینکه زحمت زیادی برای این مقاله کشیده بودیدوخیلی هم به جا ولی تازمانی که موقعیت جامعه درآن سالها بطوردقیق وشفاف توضیح داده نشوداشتباهات دوطرف معنی نمی شود.نمی دانم توکل چه کینه ای ازاکثریت به دل گرفته است که درصحبت هایش همین امروز درتلوزیونشان بدون کوچکترین تحلیلی مقصرتمام بدبختی های جنبش چپ رااکثریت خواند.میخواهم اینرابگویم که اگرجامعه آنزمان درست تحلیل شوداشتباهات نیززمینه عینی وواقعی پیدامیکند.یکباربرای همیشه آن موقعیت رابایدبه نقدکشید.اگرنه همان قضیه شیعه وسنی میشودکه هیچگاه به سرانجام قطعی نمی رسد.

س., 23.06.2020 - 16:38 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید