انتخاب یعنی حرکتی که برپایه جبر و الزام نباشد، شخص آزادانه گزینه ای را بر اصل تشخیص خود، درچارچوب قوانینی تضمین کننده و اصول اجرایی برگزیند.
در جوامعه سرمایه داری انتخاب امری ظاهری دارد، اصل اجرایی ان برپایه منافع اقلیت خاص صورت میگیرد. با اینهمه، صادقانه نیست که بگویم منافع اقلیت خاص بطور کلی با منافع عموم بیگانه است، هیچ نگاهی با وجود تضاد شدید خود، برعموم ندارد، عموم را کامل به حال خود رها کرده است. پرواضع است، در راستای صیانت از منافع خود، اقلیت خاص، نگاهی گرچه بسیار محدود به عموم نیز وجود دارد، اقلیت خاص میفهمد که بدون در نظرداشت منافع عموم، میتوان محرکی بر شورشها، متعاقبا سرنگونی خود گردد.
این قاعده کلی نگاه به منافع عموم از دید صیانت منافع خاص، در رژیم های دیکتاتوری که هنوز هم میدانی برای عرض اندام دارند، دگرگونه است. برای مثال انچه که در رژیم ولایی و سایر رژیم های دیکتاتوری میگذرد، سخن از نگاه به منافع عموم نیست. این گروه خود به شرایط حکومت و ساختارهای موقت آن واقف است، اصل تداوم را در غارت سریع منافع و ثروت کشور میبینند، سیاستهای راهبردی انها درازمدت نیست، زمینه ماندگاری دستگاه خود را بیش از چند دهه راه اندازی نمی کنند. گذشته از ان، دائما به قول معروف بر روی چمدانها نشسته، در مکانهای امن امکاناتی برای زندگی خود از پیش تدارک دیده است. رویکردی که در دولتهای "دمکراسی محور" غربی رویت نمی شود.
عمر رژیمهای دیکتاتوری در زمانهای پیشاسرمایه داری برپایه فقدان جایگزینی، به چندین سده میتوانست امتداد یابد، اما در عصر فضای مجازی کارساز نیست، با همه سختگیریها و محدودنمایی فضا، آگاهی اجتماعی در میان توده ها بسیار سریع صورت میگیرد، نارضایتی های جسته گریخته عمومی را به شورش های بزرگ اجتماعی فرا میرویاند، زمینه های تغییر ایجاد میشود. اگر چه در چند دهه اخیر تغییر های صورت گرفته، سیاسی بوده، ساختار اقتصادی پابرجا مانده است.
در رژیم های دیکتاتوری "انتخابات" وجود دارد، اما بشدت مهندسی میشوند، نامزدها رقیب هم نیستند، سوپاپ اطمینان دستگاه هستند، همه گروه ها و به اصطلاح جناح ها شریک همند، در واقع یک اقلیت حاکم دشمن اکثریت جامعه است، نه برای سازندگی و ماندن، بل بسان بیگانه ای که غنایمی بدست اورده با سرعت برای خارج کردن ان تلاش دارد، انچه که در ایران و روسیه و بسیاری از کشورهای جهان میگذرد، گواهی بارز بر این ادعاست.
بنابراین، انتخابات در رژیم ولایی حاکم بر ایران، یک هدف خاص را دنبال میکند، یافتن مشروعیت و استفاده ابزاری از ان مشروعیت در جهان، ادامه غارت ثروت ملی. در راستای اثبات این نظر، سخنان جسته گریخته دست اندرکاران، در به اصطلاح فضای انتخاباتی اخیر دال بر اینکه حتی اگر 20% هم رای بدهند، تغییری در رویکرد سیاست رژیم نخواهد داشت، بیان بارز ناچیز و بی ارزش شماردن رای مردم در ساختار حاکم است.
در شرایط حاکم بر ایران دو سناریو در حال اجراست: سناریوی نخست، "حضور پرشور" مردم در این انتخابات.
در چهل دو سال گذشته رژیم درهر گذرگاهی از این واژه "حضور پرشور" به نحو احسن بهرمنده بوده، در نشستهای بین المللی وزرای خارجه رژیم بوق تبلیغاتی خود را جهت شارژ و دفاع از سیاستهای حمایت از تروریستهای منطقه و سایر نقاط جهان هرچه رساتر کرده، رژیم ولایی توانسته است خود را بشدت مردمی جا بزند، بنام حمایت مردم در هر فرصتی اعتراضات معیشتی مردم را سرکوب نموده، زندان و شکنجه و اعدام را سازمان دهد.
برپایه همین مشارکتها است، که خامنه ای براحتی مانع کش دادن اختلاس ها میشود، از گرانی بنزین حمایت میکند، در مذاکرات با خارج حق مردم را پایمال میکند، در موضوع تفسیم کاسپین، قراردادهای محرمانه با چین و سایر کشورها حق به جانب است. حکم ممنوعیت واکسن فایزر را میدهد، خلاصه کلام، خود را ارباب و مردم را رعیت خود میداند.
در این سناریو، مردم ابزار هستند، طبق معمول، ابزار تنها زمان استفاده، از جعبه برداشته میشود. از انجایی که خامنه ای تنها بنای این سازه نیست، شاگردان و کمک بناهای دیگری نیز دارد، هرکدام، نقشی برعهده دارند، دستی بر روی ان جعبه میکشند، وسیله ای را برداشته، پس از استفاده و تا ساختمان سازه ای دیگر درجایگاه خود میگذارند!.
برپایه اصل مشارکت مردم، خامنه ای و سایردست اندرکارن ضروتی در راستای عقب نشینی از سیاستهای مخرب و ایران برباد ده خود نمیبینند، ترسی از شورشها ندارند، معضل بیکاری و بی خانمانی و تعطیلی کارخانه ها و تخریب اقتصاد...، ادامه دار خواهد بود. سیاست تامین مخارج نیروهای مخرب در خارج از مرزها همچنان ادامه مییابد، بازیگران توانمند در منطقه همچنان با فروش تسلیحات نظامی، بهمراه رژیم ولایی به تخریب و ویرانی و کشتار مردم میپردازند. لااقل در چهل سال گذشته در برهمین پاشنه چرخیده است.
روزنه ای نیز در انتهای تونل در رویکرد حل و توقف سیاست آسیب های اقتصادی و اجتماعی ... دیده نمیشود. چراکه تا به امروز مردم با هجوم به صندوق رای و رنگی کردن انگشت، به رخ کشیدن ان انگشت به خود و جهانیان تا حد زیادی شریک در اجرای ان نقشه ها بوده اند!. واقعیتی است انکار ناپذیر!.
سناریوی دوم: عدم حضور در روز "رایگیری"، نشستن در خانه!.
در سناریوی دوم اگر فکر کنیم که با نشستن در خانه رژیم دستها را بالا میبرد و قدرت را مسالمت امیز تحویل مردم میدهد، سخت در اشتباه خواهیم بود!.
در سناریوی دوم انچه بسیار حایزاهمیت است، شرکت نداشتن مردم در غارت و ویرانی کشور، ابراز دلسوزی، گامی برای صیانت از ایران برای فردا است.
در این سناریو، میان مردم معترض و دستگاه دره ای آشتی ناپذیر، که به قول هوشی مین با خون... پرخواهد شد، ایجاد میگردد، دستگاه واقف است، که هیچ پایگاهی ندارد، بقول روسها، برای برش یک متر پارچه هفت بار اندازه میزند!.
در این سناریو، کشورهای ذینفع به همکاریهای اقتصادی در راستای حفظ و صیانت از منافع طولانی مدت خود دیگر حاضر نیستند، بی گودار به آب بزنند، در بهترین شرایط، باید پایه های سست بنیاد رژیم و پایگاه آن در جامعه را درنظرداشته باشند، قبل از احداث زیرساختهای همکاری با این رژیم لحظه ای ممکن است، بفکر تلاشی زودهنگام ان باشند.
در این سناریو، گستاخی و پاسخگو نبودن به جامعه، اختلاسهای میلیارد دلاری، سیلی زدن به گوش مامور، خرید سهم کارخانه ها به رایگان، زندگی در کاخ ها، فرستادن فرزندان خود به خارج و تامین انها به قیمت فقر مردم و بسیاری از مساله در بدترین حالت طلبکارانه نخواهد بود، آرامش قبلی را از "اربابان" خواهد گرفت.
در این سناریو، مامورانی که برای سرکوب اعتراضات میآیند، خوب میدانند، که فردایی درکار است، جنایت شان بدون مواخذه نخواهد ماند!.
در سناریوی نخست، اگر مشارکت مردم تعیین رویکردهای آینده است، همانطور که طرفداران مشارکت تاکید میکنند، در ان صورت نیز باید فرجی در ان یافت، ینی رژیم همانطور که برپایه حضور مردم، مانده است، همه نیز بران حضور اصرار داشتند، مطابق همان رویکرد ینی در سناریوی دوم باید چمدانها را ببنید. آیا چنین چیزی محتمل است؟. پس برچه مبنا، تاکید و فشار طرفداران، شرکت مردم در انتخابات پایه و اساس منطقی مییابد؟ یا تنها فضا را برای تخریب باز میگذارد. آیا این استدلال منطقی نیست، که منافع طرفداران در خطر است، و تلاش ها و عبارات قلمبه سلمبه تنها توجیه مادی دارد، نه بیش!.
در دور دوم انتخاب روحانی، حضور قالیباف و رئیسی قاتل بمثابه محرک، روحانی را با آرای بالایی مورد حمایت قرار داد، کمی دیرتر هم قالیباف و هم رئیسی به مقام و جایگاه تصمیم سازان و تصمیم گیران با تائید خامنه – سپاه نشستند، اینبار جایگاه عوض شده، نعمتی نقش کم رنگ کلید بدست را ایفا میکند، طرفداران و مشوقین شرکت مردم در انتخابات نیز از همان حنای رنگ پریده، نگذاریم رئیسی بیاید!، به میدان امده اند. در عین حال مردم، آشکارا و بدون هیچ واهمه ای در خیابانها با صدای بلند می گویند که پاسخ شان نه است.
درواقع مردم، که بازندگان اصلی این مضحکه رژیم هستند، بهتر از هر شرایطی منافع خود را تشخیص داده، مشوقین نیز در جایگاه خود در حمایت از منافع خود و دعوت مردم به پای صندوق رای سنگ تمام گذاشته اند. پرواضع است که همانند دوره قبل رو سیاهی برای مشوقین خواهد بود، بازنده اصلی میدان انها هستند.
باید اقرار کرد، که کشور در بالاترین سطح درک شرایط موجود رسیده، تنها نیاز به فشردگی صفوف دارد، با پیگیری مطالبات خود و درک شکست رژیم در برونرفت از بحران اشراف یافته، هیچ ترفندی نمی تواند رژیم از این مخمصه برهاند.
"نه" به انتخابات را باید پس از 42 سال یک پیروزی برای مردم دانست و تمرینی برای دمکراسی فردا!. باید اقرار کرد که پس از 42 سال اتحادی ذهنی میان همه اقوام ایرانی از بلوجستان تا .... بوجود امده، برخی از این اتحاد هراسانند. این در جای خود یک پیروزی است. باید اقرار کرد که ترسها ریخته، به هماند اندازه رژیم هراسان شده است، سیاست سوریه شدن، نگذاریم جلاد رئیس جمهور شود ... رنگ باخته، خود دستگاه سوریه و جلاد در نزد مردم گشته است، این یک پیروزی است. باید اقرار کرد، که رژیم فهمیده است که مشروعیت ندارد، منبعد دچار اشتباهاتی فاحش خواهد شد، و این یک پیروزی است.
در اخر باید اقرار کرد که سلبریتی های سیاسی و هنری نیز در حمایت از رژیم، بشکل ارتش نجات رژیم شکست خورده، تنها عرض خود میبرند و زحمت ما میدارند و این نیز یک پیروزی است.
تردیدی نیست که از دل جامعه افرادی در راستای ایجاد دولت گذار برخاسته، زمینه های عینی ترانزیت از ساختار ویرانگر حاکم را فراهم سازد. برهمین مبنا و بسیاری از مساله دیگر، خواست مردم بدون هیچ پیش شرطی درست، پاسخی بر التهاب زخم های کشور است، مشتی بر دهان رژیم و طرفداران جیره خوار میباشد.
افزودن دیدگاه جدید