یاد آر زشمع مرده یاد آر،
علامه دهخدا
در شبی زمهریر و توفانی، شبی که آسمان تیره بود و زمین دلگیر، آذرخشی با صدای مهیب، رنگ خون بر دامنه ها و قله هاپاشید و آفتاب کم فروغ و غمگین، غروب کرد و طلوعش را از یاد برد، و چه بیرحم و بی امان سُرب داغ و آتش بر باغ سبز و با طراوت باریدن گرفت.فصلی سرد وسترون و استخوانسوز، مدتی بود که آغاز شده بود. جانهای عاشق و شیفته، در دوزخی که جلادان در جای جای وطنِ خاموش ودر انتظار فاجعه، برافراشته بودند ، دسته دسته ذوب شدند و
در گورهای بی نشان به خاک سپرده می شدند. اشباح سیاه وخاکستریِ ارتجاع، از قرون وسطا سربرون آورده، قلب انقلابِ مردم را نشانه گرفتند و عاشق ترین
فرزندان خلق را به مسلخ کشیدند. گویی تراژدی تلخ تاریخ باز باید تکرار میشد،
مصادره انقلاب و به بیراهه کشاندن آن جز با حذف و از میان برداشتن صادق ترین و ، وفادارترین فرزندان مردم و انقلاب به دست ارتجاع نوظهور، مطابق با طرح و اهداف امپریالیسم ، امکان پذیر نبود. مگر تجربه شکست تمام انقلابهای جهان ابتدا با سلاخی و کشتار انقلابیون و مهمتر از همه حامیان صدیق جنبش کارگری و سوسیالیستی به دست امپریالیسم و پادوهای داخلی آن عملی و به
فرجام شوم خود نرسید؟کشتار فرزندان انقلاب تقارن و همبوده گی و تنیده با احتضار و مرگ انقلاب را در خود دارد، و این در ذات ضد انقلاب نهفته است که انقلاب را به سراب می برد و نیست و نابود میکند و فرزندانش را به مسلخ.
در میان خیل عظیم عاشقان، گوهری ناب، شبانه، شکارِ گزمه های شب نشینان شد هم او که در جان بی قرارش عشق موج میزد و در زبانش سرود می شد، و چون رود زلال و روان در دشت جاری بود و شبنم جانش بر سبزه ها و برگها می نشست،
عطر جان افزا و دلاویزش جنگل را معطر میکرد، او با دستانی چون بادبانها از توفانها گذشته و با ذره - ذره جانش از عشق با دریا می گفت، از جنگل، وکویر دلسوخته و رهروانی که از سلسله جبال البرز و قله های گردن فراز، با جانمایه و روح تسخیر ناپذیر آرش و درفش کاوه می آمدند، سخن می گفت. او از عشق
می گفت و شکفتن در باغِ با طراوتی که راه جویان آغازینش ، چون گوهری نایاب به یادگار گذاشته بودند که خود در زمره وارثان حقیقی آن بود.این گوهر ناب و نایاب رحمان هاتفی است که با نام حیدرمهرگان درقله روزنانه نگاری حرفه ای ودر سنگر کارگران و زحمتکسان ایستاده است.
رحمان هاتفی، آن جان شیفته و شوریده ای بود که همه نبوغ و استعداد بی بدیل و سرشارش را در خدمت آرمان والای زحمتکشان و اندیشهِ پویا و انسانی سوسیالیسم، بی دریغ به کار گرفت، ودر این راه سخت وجانفرسا بی وقفه لحظه ای متوقف نشد، و تا پای جان با گردنی افراشته ایستاد .هاتفی روزنامه نگاری حرفه ای با قلمی تاثیرگذار بود و بدون مبالغه قلم جادویی اش در نگارش مقاله های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی هر خواننده با ذوق را متاثر میکرد.
در ۵ دهه اخیر کشورمان کمتر روزنامه نگار و اندیشمندی را می توان سراغ داشت که نام رحمان هاتفی را نشنیده و یا با مقاله های وزین و سبک نگارش حرفه ای و تاثیرگذار او آشنایی نداشته باشد. درباره هاتفی ، بسیاری از سیاسیون و روزنامه نگاران سخن گفته و با مقاله های خود به برسی او پرداختند. در همینجا برای سنجش بینش عمیق و نگاه نافذ او در مقاله هایش، می توان نگاهی به نظر برخی مخالفان فکری او انداخت. بسیاری از ژورنالیستهایی که در روزنامه کیهان با اوهمکار بودند و به گونه ای او را می شناختند ،بدون استثنا، به قلم جادویی اش و نبوغش اذعان کردند ، تنها به ۲ تن از روزنامه نگارهای معتبر کشورمان که با هاتفی در روزنامه کیهان همکاری کردند اشاره میکنم، آقایان مسعود بهنود و شمس الواعظین که اتفاقا هر دو به لحاظ فکری و رویکرد سیاسی در نقطه مقابل هاتفی بودند، او را روزنامه نگاری حرفه ای در نگارش مقاله، انتخاب تیتر و صفحه آرایی می دانند. و نقش هاتفی را در پایه ریزی روزنامه نگاری حرفه ای ستودند. رحمان هاتفی یا حیدر مهرگان، نام دیگر اوست که دو روی یک سکه بود ،او با انتشار نشریه نوید، در دوره ای که ساواک به دنبال شکار رهبران( نوید) هر سوراخ سنبه ای را مانند سگ بو می کشید ، با مقاله های وزین و نافذ به نام حیدر مهرگان شهره بود و همین درایت و نبوغ فکری با انضباط دقیق او بود که نوید توانست از
سال۵۴ تا بهمن ۵۷ بدون وقفه چاپ و در تمام ایران تکثیر و پخش می شد. ره آورد سترگ نوید کاشتن بذر اندیشه های ناب مارکسیستی و ترویج ایده های مردمی در میان اقشار و طبقات فرودست جامعه بود که رفیق رحمان هاتفی نقش مسلط را در آن به عهده داشت. یاد و خاطره رحمان هاتفی درتحریریه کیهان ونقش بی بدیل او در پایه گذاری نشریه نوید در تاریخ ژورنالیسم حرفه ای و در راه پیشبرد
آرمانهای والای کارگران و زحمتکشان همواره ماندگار است.
افزودن دیدگاه جدید