رفتن به محتوای اصلی

رحمان

جنونِ مرگ
چشمانم روشن شد
مانده قابی کهنه در نگاهم
نگاهم بال می‌زند
کهریزک قتلگاهی در آخر دنیا
همه کارت‌ها سوختند
پهنه های تنهایی
بگذار باران ببارد
از میانهِ شب
شعله هایِ اول ماه مه
در انتظارِ باران
چشمان بیدار
نخستین شکوفه  بدون بهار
ببار باران
دوباره باز می گردیم
پشتِ کلمه ها
زیر پایمان را خالی کردند
برای فردا
زمستان عقیم
شبِ شهر
جاری چون رود
در رثایِ زنانِ میهنم
ستاره ها
عطرِ گلِ سرخ
آوار!
غزه آخر دنیا
سپیدارِ جوان
برای غزه
آوردگاه
شبروانِ پاییز