بالاخره نیروی نظامی امریکا خاک افغانستان را ترک می کند. پس ازبیست سال جنگ، بیش از ۲۳۰۰ کشته امریکائی ( و هزاران افغانی کشته شده ) و چند هزار بلیون (ملیون ملیون) دلار مخارج، امریکا تصمیم می گیرد که طولانی ترین جنگ امریکا را خاتمه دهد.
امریکا می داند که اینگونه ترک میدان جنگ به حیثیت و اعتبار کشور در عرصه جهانی لطمه می زند ولی این لطمه ، مقوله ای از نوع تاکتیک است. استراتژی امریکا – در این مرحله – مقابله با رشد قدرت چین است، همان مقوله ای که در ده سال گذشته در میان سیاستمداران و نظامیان امریکا تحت عنوان نگاه به شرق عنوان می شده.
البته جمهوری اسلامی و دیگر معاندین امریکا از این عقب نشینی امریکا دل خوش می شوند ولی سئوال مهمی که برای همگان مطرح است اینست که عقب نشینی امریکا تا به کجا ادامه می یابد. اسرائیل و شیوخ نفتی عرب – مخصوصا عربستان و امارات – از این واقعه ناراضی اند ولی امریکا علیرغم نارضایتی آنها به این اقدام پرداخته است. اینجا منافع دراز مدت امریکا مطرح است و هیچ عامل دیگر – داخلی یا بین المللی – مطرح نیست.
از منظر داخلی ، جناح راست و چپ امریکا در مورد خروج از افغانستان هم صدا بودند. توجه شود که طرح کامل خروج از افغانستان به و سیله پرزیدنت ترامپ عنوان شده بود. واز دیدگاه خارجی هم، امریکا می خواسته ( و می خواهدد) که این دردسر را پشت سر بگذارد. آقای بایدن- رئیس جمهور کنونی امریکا – در آخرین صحبت بر سر این موضوع گفت که از سال 2014 تا کنون هر ساله گفته شده که یک سال دیگر هم صبر کنیم و مسئله حل می شود و حالا بالاخره باید از این دردسر خلاص شویم
آمدند و برای بیست سال کشتند و بمباران کردند که از عاملین ترور برجهای دو قلو انتقام بگیرند و حالا هم این ویرانه را ترک می کنند. معلوم نیست که برای ادامه دخالت در افغانستان چه راههای کمتر هزینه بری را در نظر دارند.
- خروج نیروهای امریکائی از افغانستان موجب موج وسیعی از مهاجرین و پناهندگان - عمدتا به سوی ایران- می شود. ایران در راه افغانستا ن – اروپاست و در عین حال ملیونها مهاجرین دوره های قبلی در ایران ساکن شده اند. باید انتظار موج وسیعی از مهاجرین و پناهندگان به سوی ایران را داشته باشیم که به نوبه خود به رشد تنش (درون کشوری به شکل رشد تبعیض و برون مرزی بین ایران و دیگر همسایگانش ) می انجامد. بخشی از این موج پناهندگان صرفا مردم معمولی افغانستان هستند که مایل و حاضر به قبول شرلیط سخت اسلامی از نوع طالبان - نیستند. ولی بخش دیگری به خاطر ارتباط (مثلا در نقش مترجم) با نیروهای امریکائی از عاقبت خود در افغانستان وحشت دارند. .
این افراد و مخصوصاً خانواده هایشان باید از حقوق انسانی مساوی با بقیه ما بر خوردار باشند. هر گونه کمک به نجات این خانواده ها باید در دستور کار همه افراد انسان دوست قرار بگیرد . همه نیروها و (مخصوصا گروههای سیاسی) مختلف باید از عاقبت کار همکاری با امریکائیها درس بگیرند و این عاقبت را در نظر داشته باشند. امریکا بسته به نیازهایش از این نوع افراد استفاده می کند ولی دلش به حال آنها نمی سوزد و زمانی که نیاز نداشت آنها را به حال خود می سپارد.
امریکا از لطمه ای که این رفتارش به اعتبار امریکا می زند حساس است و هم اکنون تبلیغات وسیعی در مورد اقداماتش برای کمکی که به پناهندگی این افراد می کندT به راه انداخته است ولی کوششهای امریکا در مورد این گروه این واقعیت را برطرف نمی کند که بیش از سی هزار نفر ( باخانواده هایشان، بیش از صدو پنجاه هزار) مشمول این تعریف هستند و به نظر نمی رسد که برنامه ای برای خروج این گروه وسیع وجود داشته باشد.
در همین سالها طالبان تغییر کرده است. از توازن قوای بین المللی و نیروهای داخلی درک واقع بینانه تری دارد. این احتمال را نمی شود در نظر نگرفت که امریکا و طالبان به نوعی تفاهم (حد اقل تفاهم) رسیده اند و با هم کنار آمده اند. سرعت خروج نیروهای امریکا و پاشیده شدن سریع نیروهای دولتی به این گمانه قوت می بخشند. پس از خروج کامل نیروهای امریکائی، دولت (طالبانی ) افغانستان ورشکسته می شود و مسلماQ نیازمند کمکهای خارجی خواهد بود. باید منتظر وقایع آتی باشیم.
در هر صورت فاجعه افغانستان به راحتی و در کوتاه مدت حل نمی شود بلکه در کوتاه مدت عامل نوین افزایش تنش در خاور میانه خواهد بود. تاریخ اخیر افغانستان همراه سیاستهای ایران، انگلستان، شوروی ( وحالا روسیه) بوده است.
در حال حاضر باید به سیاستهای پاکستان، هندوستان، چین و امریکا – و البته ایران و روسیه - اشاره کنیم که در مسائل داخلی افغانستان فعالانه درگیر خواهند بود. همه این کشورها می کوشند که افغانستان را به نوعی تحت سلطه در آرند و یا – لا اقل- نگذارند که نیروهای مخالفی این کشور را تحت سلطه خودش در آورد.
این سؤال هم مطرح می شود نقش ایران چه خواهد بود؟ آیا برای صلح در خاورمیانه کوششی می شود و یا از افغانستان هم استفاده ابزاری خواهد شد؟ البته ایران در مورد افغانستان وابستگی های لااقل مهم و غیر قابل انکاری دارد. افغانستان هم مرز ایران است و مخصوصا حفاظت از امنیت اقلیت شیعی افغانستان برایش اهمیت دارد ولی با نگاهی به سابقه رفتار جمهوری اسلامی می توان انتظار داشت که بخواهد از فاجعه افغانستان هم استفاده ابزاری کند.
آقای خامنه ای با امریکا سر صلح ندارد. انتخاب رئیسی( انتصاب رئیسی) و سخنرانیهای آتشین خامنه ای نشان می دهند که جمهوری اسلامی سر صلح ندارد. اگر توافق برجام را معیار کلی برای ارزیابی سیاست ایران بدانیم، توجه کنیم که شرایطی برای برجام گذاشته اند که این توافق تاریخی احیا نشود. در طول سالهای رنج آور ریاست جمهوری ترامپ منتظر بودیم که او بار دیگر انتخاب نشود و فرصتی برای احیای برجام فراهم شود. حالا – با روی کار آمدن بایدن چنین شرایطی فراهم آمده اند و لی آقای خامنه ای به صحرای کربلا می رود. این تاکتیک قبلا در مذاکرات برای رهائی گروگانهای امریکائی هم به کار رفته بود ولی جمهوری اسلامی مذاکرات را آنقدر کش داد که توافق ، درست بعد از روی کار آمدن ریگان حاصل شود. حالاا هم فرصت دیگری را عامدانه از دست می دهیم. شباهت این دو تاکتیک سئوالهای فراوانی را به وجود می آورند. یعنی تئوری توطئه و قرار و مدار زیر میزی واقعیت داشته اند؟ و دارند؟ ما به برقراری کامل برجاام – در واقع و لااقل به استقرار کامل نوعی آتش بس با امریکا نیاز داریم. اقتصاد ایران نیازمند صلح است. به نظر می رسد که خامنه ای این موضوع را می داند . در حالی که منافع ملی ما کوشش برای صلح را تایید می کنند سران جمهوری اسلامی صلح را مخالف منافع خود می دانند.
----------------------
وقایع افغانستان با سرعت به پیش می روند. هم اکنون بیشتر شهرهای بزرگ افغانستان به تصرف کامل طالبان در آمده اند. تنها کابل باقی مانده است که آن هم در محاصره قرار گرفته است . روند تحولات افغانستان بیش از اندازه شباهت به تز/تئری مائوتسه تونگ (محاصره شهرها از طریق دهات) دارند. نمی دانم تا انتشار این نوشته حکومت کابل باقی مانده و یا با جمهوری طالبان روبرو خواهیم بود.
افزودن دیدگاه جدید