رفتن به محتوای اصلی

پیمان نسل ها

پیمان نسل ها
پیمان نسل ها
 
شوری، افتاده امروز در خانه ما
مادر رها کرده ان کنج
نمی نالد از درد
نفرین نمی کند روزگار
نمی گرید به ارامی
کمر راست کرده،ایستاده بلند قامت
عجزبر گرفته از چهره
جمع کرده نیرو درزبانش:
باید رفت،باید رفت
می آیم ،من هم می آیم
 
نمی شنوم در خانه امروز
نجوای نیاز ، نا امیدی،یاس
غرقم در چشمان همسرم
بدون شرم از دستان خالی
بدون ترس
بسته چادرش به کمر
انداخنه گل ،گونه هایش
رها کرده خود از قید دلشوره ،اشک
نیست لرزشی در صدایش
می بینم همان چالاک دختر
که دل ربود از من
می کوبد مشت بر دیوار
بس است، دیگربس است
می آیم، من هم می ایم
 
می روم سوی نوجوان دختر
امروزنمی دزدیم نگاهمان از هم
خیره به ما، شگفت زده، به وجد امده
می لرزد از شوق،
باز می کند اغوش،
می دهدم گیسوانش بویی معصوم
می شنوم صدای تند قلبش،
در میان هق هق
بریده می گوید در گوشم
پدر،می آیم ،من هم می ایم
 
بستیم در، گرفتیم بازوی یکدیگر
سر مست از پیمان سه نسل
زدیم گام سوی وعده گاه
پیوستیم به لشکر نسلها
که بگوییم به اربابان گزمه ها
کارد رسیده به استخوان
اورده آیم هر آنچه داریم، به میدان
نیست کسی در خانه منتظر
به صف شده اند خانه ها،نسل ها
نبرد نهایی در راه
رقم می زنیم سر نوشت خویش
درازمون عزم ها ،اراده ها
 

س-خرم

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید