رفتن به محتوای اصلی

هزاران چشمه ازدل کوه ها می جوشند

هزاران چشمه ازدل کوه ها می جوشند

"رودی در رودی می بندد!"

"می‌گذرد در شب آیینه رود

خفته هزاران گل در سینهٔ رود"

هزاران چشمه ازدل کوه ها می جوشند.جاری می شوند ،در هم می پیوندند ،به صخره ها می خورند ،تاب بر میدارند ،دل صخره می شکافند سرازیر می گردند. با هوا وخاک در هم می آمیزندبستر بزرگی از آب این اکسیر زندگی را میسازند.

طراوت، نشاط و سبزینگی را برگستره وسیعی از مسیر خود می گسترند. شهد حیات را در آوند های درخت وگل جاری می نمایند.گلوی تشنه میلیون ها حیوان میسر خود را سیراب می کنند ونهایت جامی خشگوار می گردند بر دست انسان تا مستانه آن را سرکشد زندگی را تداوم بخشدوبسازد آنچه را که تمدن بشری نام گرفته است .چراکه بزرگترین تمدن ها درمسیر آب وحاصل پرباری رودها ودریا هاست.

عظمت وهنر خوابیده در سی وسه پل ،پل خواجو حاصل عظمت رودی است بدرازنای تاریخ که ازدل کوه های این سرزمین جوشیده سرازیر گشته زیبائی و حیات آفریده و نخستین حلقه های انسانی را پیرامون خود شکل داده است .

سرگذشت تمامی شهرها وروستا ها سرگذشت رود هاست سرگذشت آب است و آبادانی! حتی اگر برکناره کویر باشند. سرگذشت تلاش مردان کویری است در حفر هزاران حلقه قنات وکشاندن آب از دور ترین وعمیق ترین نقطه به شهرهائی چونان یزد وکرمان .

سرگذشت زاینده رود داستان،تلاش، حسابگری میلیون ها شهروند اصفهانی در تقسیم ونگهداری آن طی قرن هاست! تمامی وجب بوجب خاک وتاریخ این سرزمین با کوهها، رودها، دریاو کویر پیوند خورده است .از شمال تا جنوب از سیمینه رود وزرینه رود در کردستان تا ارس در آذربایجان از قزل اوزن در زنجان که به سپید رود در گیلان می رسد.از هیرمند تا سرباز در سیستان وبلوچستان ونهایت کارون این شط خروشان در جنوب این سرزمین پهناور.

شاید کمتر کشوری زندگی وحیاتش این چنین با مسئله آب گره خورده باشد. تاریخ این سرزمین همیشه با مسئله آب وچگونگی نگهداری وتقسیم آن در هم آمیخته ،تاب آورده وتداوم یافته است . مسئله کم آبی همیشه دغدغه خاطر مردم وحکومت ها بوده چراکه اگر این جوشش نقصان گیرد چشمه ها نجوشند ورودها جاری نگردند ما شاهد بزرکترین فاجعه انسانی وزیست محیطی خواهیم بود. که متاسفانه هستیم .

هیچ حکومتی در تاریخ این سرزمین این همه فاجعه نیافرید که این عقب مانده ترین ،پرمدعاو بیعرضه ترین حکومت استبدادی در تاریخ در این سرزمین آفرید.هیچ عرصه ای نیست که از سموم طوفان ویران گر انقلاب اسلامی ایران در امان مانده باشد . فرمانروائی مردی خود شیفته ،کم بضاعت پرمدعا ولجوج که حتی خدای ساخته شده دین خود را نیز بنده نیست. مردی که مردم معترضان به حکومت و سیاست های آن را خس وخشاک می نامد و سبعانه فرمان به کشتن آن ها می دهد. نه غم آب دارد ، نه غم خاک و نه غم مردم . غم او غم مردی است گرفتار در جاه طلبی فکری خسته و بیمار در حلقه فاسدان و غارتگرانی که با تکیه بر سر نیزه نظامیان بر دور خود تنیده است.

براستی میزان سقوط فردی مقهور قدرت تا کجاست؟

روح آدمی تا چه میزان می تواند پست شود واین همه رنج حاصل از بیکفایتی خود واطرافیانش رادر زندگی مردم نبیند و احساس نکند؟ از نتیجه چهل سال حکومت خود شرم ننماید .

اماچه باک که عمر دیکتاتور ها زیاد نمی پاید . داریم به لحظه های سرنوشت ساز این ملت نزدیک می شویم. بهر حال هر آعازی را نهایتی وهر تاریکی را ولو که شب یلدا باشد نهایت سر زدن سپیده ایست.

اگر بخاطر بی کفایتی حکومت اسلامی آب بر سطح زاینده رود خشک گردیده! اما هزاران چشمه از امید در دل مردمان این سرزمین سر کشیده است. هیچ رودی خروشان تراز رود انسانی نیست. جاری شدن مهر وهمبستگی از مجاری قلب میلیون انسان که امروز در مسیر زاینده رود جاری گردیده است .رودی دریائی از انسان ها که در هم می پیچند یکدیگر را پیدا می کنند.دست دردست هم می نهند.شب تا سحرگاهان با هم می نشینند درد دل می کنند. اعتماد رفته باز می یابند. نیروی عظیم خود را محک می زنند .شکلی از مبارزه مدنی را که حاصل بسیار افت وخیز ها سرکوب شدن ها وتجربه اندوختن هاست را به نمایش می گذارند.

از پیر زن روستائی تا کودک خوش لهجه اصفهانی که سرود می خواند شعار میدهد.تا آخوندی که با زیرکی خاص کشاورز اصفهانی به محاکمه کشیده می شود ،هنرمندانی که می خوانند ونهایت.با مطرح شدن نام خامنه ای هو می کشند. هوکشیدنی که بالاتر از هزار سیلی بر گونه مردیست که بچشم علف هرز بر اینان می نگرد.

ارس در حال جوشش است ستارخان سوار بر اسب سرودخان از مسیر آجی چای که دیگرخشک شده می گذرد. هنوز یاد عجین گشته او با انقلاب مشروطه در ذهن تاریخی این مرز وبوم در حال جوشش است!

کولبران ستمدیده کرد از کوه های سربفلک کشیده کردستان از کوه پایه ها بی هراس پاسداران پائین می آیند درمسیر سیمینه رود دست در دست هم سرود اتحاد می خوانند.

کارون این شط بزرگ! در جوشش است. حماسه میآفریند.کشته گان آبان ماه، گشته شدگان نیزار های ماهشهر نشسته بر قلب هزاران پدر ومادر در میان اشگ،خون وشادی بر این دریای بزرگ انسانی می نگرند.

جمعیتی سرازیر شده چون رود که آرام آرام در رگهای خشک شده باغ زندگی جاری می شوند. تا شور، همبستگی و کلمه آزادی این زیباترین کلام انسان را بر صحیفه تاریخ بنشانند.تاریخی که با تمام تلخی ها زیباست.

زاینده رود می رود تا زاینده تاریخ دیگری از همبستگی یک ملت شود.من صدای برخاسته از اعماق را، صدای جاری شدن و رایش آن را می شنوم . من به این صدای آشنا به این جاری شدن و پیوستن ایمان دارم .

"موجی در موجی می‌بندد

بر افسون شب می‌خندد

با آبی‌ها می‌پیوندد

فردا رود افشان ابریشم

در دریا می‌خوابد..."

سعید سلطان پور

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید