تردید در قاعده، ساختارشکنی استثنا - ادامه
یک تحقیق تاریخ دیگری، که اخیراً انجام شده است، نشاندهندۀ وجود اشکال کاری در فازهای مختلف سرمایه داری است، که ما امروز آن اشکال را با برچسب "کار بی ثبات" مشخص می کنیم. این اشکال از منظر بلندمدت تاریخی نیز نافی استثنا بودن کار بی ثبات و رابطۀ انحصاری آن با پسافوردیسم و نئولیبرالیسم اند. از تحقیقات انجام یافته توسط سوفی بو (Sophie Beau) روی فروشگاه های بزرگ لیون و توسط آگوستو د بندتی (Augusto De Benedetti) در مورد تولید دستکش در ناپل نیز تداوم اشکال نسبتا مشابهی از کار بی ثبات در فاصلۀ قرن نوزدهم و اواسط قرن بیستم، علیرغم تغییرات عمیق در سازمان کار و تولید، به وضوح آشکار می شود. تحقیق مارک للوکس (Marc Leleux) نیز، که به اشکال کار بی ثبات در جریان توسعه صنعتی تجربه شده در شمال فرانسه، یعنی از اواسط قرن 19 تا اوایل قرن 20 اختصاص دارد، مبتنی بر همین دیدگاه است. تحقیقات کریستین دی ویتو (Christian De Vito) پا را از کشورهای غربی و کار بی دستمزد فراتر گذاشته و کار بی ثبات را در کشورهای اسپانیایی امریکا در اواخر دوران استعمار و پسااستعمار بررسی و محرز کرده است. نگاه او متوجه میزان انعطاف پذیری و بی ثباتی تجربه شده توسط انواع مختلف کارگران غیرآزاد - از جمله کارگران محکوم به بیگاری و بردگان خانگی – بوده است.
فمینیستها و محققانی که مقولههای جنسیت و همپوشانندگی (Intersectionality) را پذیرفته اند، با زیر سؤال بردن "الگوی استخدامی استاندارد" به عنوان یک رابطه شغلی عادی حتی در کشورهای غربی در دوران به اصطلاح طلایی قرن بیستم، به شکستن این برداشت که کار بی ثبات پدیده ای استثنائی مختص به حال حاضر است، کمک شایانی کرده اند. این محققان آشکار کرده اند که در دورۀ 1945 تا 1975 "الگوی استخدام استاندارد" به عنوان قاعده برای کار تبدیل شد، در حالی که هرگز کل نیروی کار را در غرب دربر نمی گرفت. زنان و مهاجران، به ویژه، اما همچنین گروه های خاصی از کارگران مثل کارگران کشاورزی، بردگان و سایر کارگرانی که به نحوی مقید بودند، نیز هرگز به طور کامل در چنین مدلی ادغام نشدند.
بیش از یک دهه پیش، آنجلا میتروپولوس (Angela Mitropoulos)، نظریه پرداز سیاسی، از دیدگاه فمینیستی و ناهمجنسگرایانه ای استدلال کرد که "تجربه اشتغال منظم، تمام وقت و دائمی که مبین بارزترین و مکررترین جنبه فوردیسم است، یک استثنا در تاریخ سرمایه داری است. این تجربه انبوهی از کار خانگی بدون دستمزد توسط زنان و استثمار بیش از حد در مستعمرات را نادیده می گیرد". به این ترتیب او با تأکید بر نقش کسانی، مثل زنان و کارگران در جنوب جهانی، که از استانداردهای فوردیسم بی بهره مانده اند، به شکستن تصویر مثبت از شرایط کار در دوران فوردیسم کمک می کند و به علاوه استثنایی بودن آن را آشکار می سازد. او یکی از اولین کسانی بود که ادعا کرد "کار بی ثبات قاعدۀ سرمایه داری است" و "افزایش کار بی ثبات در سالهای اخیر در واقع کشف آن در میان کسانی است که انتظارش را نداشته اند".
در همین راستا، لیه وسکو (Leah Vosko)، اقتصاددان سیاسی فمینیست، نیز با بررسی کار بی ثبات در درازای تاریخ مناسبات جنسیتی در جریان تولید سرمایه داری، به این نتیجه رسیده است که کار بی ثبات به هیچ وجه نمی تواند به عنوان یک استثنا در نظر گرفته شود. تحقیق او روی صنعت امداد در کانادا نشان می دهد که ساختار "روابط استخدامی استاندارد" در عصر فوردیسم بسیار جنسیتی بود. این واقعیت، که به جداسازی زنان و راندن آنان به بخشهای حاشیه ای تمایل آشکاری داشت، خود را با درجات به مراتب بیشتری از نااطمینانی و بی ثباتی در کار زنان نشان می داد. بنابراین از دیدگاه فمینیستی "الگوی استخدام استاندارد" نابرابری های جنسیتی را تقویت کرد و مدل اشتغال "مرد نان آور" را همراه با موقعیت متزلزل زنان در کار مزدی بازتولید کرد. با این حال، افول "مناسبات استخدامی استاندارد" به کاهش نابرابریهای جنسیتی در بازار کار یا کاهش درجات حادتر بی ثباتی زنان کمکی نکرد. از نظر وسکو برای بازنگری در مناسبات شغلی جدید به یک مدل اقتصاد سیاسی فمینیستی نیاز است، و "بازگشت به مدل اشتغال استاندارد، که بسیار جنسیتی است، دیگر گزینه مناسبی نیست".
افزودن دیدگاه جدید