رفتن به محتوای اصلی

در قامتِ کوه

در قامتِ کوه

در قامتِ کوه،
چه زیباست صدای باد
در ترنم آواز شکوفه ها
چه شوق انگیز است
ضربان قلبها
وقتی در می گشایی
عطر نفسِ سحر
می پیچد در اتاق
و هوایِ خانه را
از فراموشی سالهایِ به پایان رسیده
بیرون می آورد.

صدای گامهایتان
هم همنوردان
متبرک است
طراواتی ست بر پیشانی خیابان
انگار تکه هایِ پازل زندگی
یکجا،
در قامتِ کوه فریاد می زند:
شب به پایانش نزدیک است

بعد از تدفین مردگانِ
آبان،
زندگان
بیشمارند، پا به راه
از این روزها خواهیم گذشت
به یاد داشته باشیم
قرارمان،
میثاقی با شقایقها
و ستاره ها
که از شب گذشتند
آنگاه،
آفتاب تلائو رشته هایش
در فضای پرواز
به تساوی،
بر خانه ها تقسیم می شود.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید