مقدمه
جنبش اخیر، که بعضی ها آن را انقلاب نوین و جاری ایران می نامند، دارای ویژگیها و نقاط مثبت و منفی ویژه ای است، که بد نیست به تعدادی از آنها به طور مختصر پرداخته شود. این جنبش عظیم توده ای به مثابه انفجاری بود که نتیجه طبیعی سرکوبهای چهل و سه ساله آزادیهای فردی و اجتماعی، و غارت و فساد آفرینی آن بخش از کلان سرمایه داری حاکمه داخلی ایران، که نمایندگی سیاسی ایدئولوژیک آن با جمهوری اسلامی ایران است. این حکومت همچنان به موازات غارت ثروتهای عمومی، فقر و تورم و بی ثباتی و بی خانمانی را برای اکثریت مردم به ارمغان می آورد.
یک – جنبش میلیونی خواهان تحول با ویژگی عبور از جمهوری اسلامی ایران
یکی از ویژگیهای این جنبش گذار و عبور آن از نظام جمهوری اسلامی است. ارزشها و مطالبات عمومی این گذار بر دو محور آزادیهای فردی و اجتماعی و استقرار عدالت اجتماعی استوار اند. نیروهای اجتماعی سیاسی مشخصی این خواسته ها را در چهارچوب دموکراسی غربی خلاصه می نمایند، که لزوماً با ویژگیهای آرمانی تأمین آزادیهای فردی و اجتماعی و عدالت اجتماعی در جامعه همخوانی ندارند.
دو – خلاء رهبری سیاسی رادیکال و سوسیالیستی رهبری جنبش را به دامان نئولیبرالیسم پرتاب می کند
پرواضح است که تلاشهای نیروهای سیاسی رادیکال سوسیالیستی برای این که بتوانند وزنه قابل توجهی در هدایت جنبشهای مردمی باشند، همچنان آن طور که لازم است موفق نبوده است. علل عدم موفقیت نیروهای پیرو سوسیالیسم در رسیدن به این هدف را باید به جای خویش موشکافی کرد.
خلاء حضور رادیکال، کاریزماتیک و مردمی، رهبری و هدایت این گونه جنبشهای خودجوش را به دستهای خود حرکتهای کور خودجوش و بازیگران قدرتمندتر دیگر واگذار می نماید. بازیگرانی که اغلب از امکانات مالی، رسانه ای، تبلیغاتی و لابیگریهای سیاسی و غیره به مراتب قدرتمندتری برخوردار اند. بازیگرانی که اغلب سر از اتاقهای فکری، کانونها و نهادهای همکاری مشترک دیاسپورای ایرانی با قدرتمداران سیاسی کشورهای استعمارگر سابق ایران سر در می آورند.
سه – پارادایم شیفت در روند تحکیم پتانسیلهای گذار جهانی به سوسیالیسم
بحران کلان اقتصادی کشورهای امپریالیستی، بیداری اژدهای شرق و گذار آن در مسیر تبدیل شدن به اولین قدرت اقتصادی جهان، شکل گیری روزمره پیمانهای منطقه ای مستقل از امپریالیسم کشورهای مستعمره سابق، روی کار آمدن هر چه بیشتر احزاب سیاسی با آرمانهای سوسیالیستی، خصوصاً در آمریکای لاتین و آفریقا از جمله ویژگیهای این شاخصهای دوران کنونی اند.
ایران همچنان از نظر ثروتهای طبیعی و موقعیت ژئوپولیتیک، اهمیت فراوانی برای کشورهای امپریالیستی فعلی و استعمارگر سابق داراست. در شرایطی که از یک طرف، اولویت سیاست خارجی امنیتی امپریالیستی از خاورمیانه به سمت پیکار رودرروتری با چین و روسیه سمتگیری کرده است، کندن ایران از دایره کشورهایی که به دلیل بیست سال تحریمهای اقتصادی غرب، مناسبات نزدیکتری با چین و روسیه دارا هستند، می تواند برای آنها اهمیتی حیاتی داشته باشد.
چهار – چپ ایران شیفته دموکراسی غربی بر طبل نئولیبرالیسم می کوبد
نیروها و سازمانهای سیاسی تاریخی مشخصی را که با گذشته های آرمانخواهی سوسیالیستی، امروزه هر چه بیشتر از سوسیالیسم فاصله گرفته و خود را "چپ دموکرات" تعریف می کنند، می توان با سازمانهای مشابه موجود در کشورهای اروپای غربی مقایسه نمود. این احزاب نیز مانند همتایان اروپایی خویش در تلاش اند تا در زمین بازی "دموکراتیک" نئولیبرالیسم و کلان سرمایه داری حاکمه کشورهای امپریالیستی، برنامه ها و اهداف خویش را نمایندگی کنند.
این احزاب و سازمان ها، از آنجا که در درون چهارچوب پارادایم "دموکراسی غربی" یا بهتر است بگوییم "زمین بازی و قوانین بازی و داورهای تعیین شده از طرف کلان سرمایه داری حاکمه کشورهای امپریالیستی" قصد رقابت آزاد با آنها را دارند، در جنبش اخیر هم به سیاهی لشکر نیروهای سیاسی نئولیبرال ایرانی تبدیل شده اند.
پنج – عدم عقب نشینی حکومت در مقابل خواسته های انسانی و آزادیخواهانه مردمی و دستگیری و سرکوبهای خشن آنها نشانه دیگری بر شکست پتانسیل اصلاحاتی در حاکمیت جمهوری اسلامی ایران است
از آنجایی که بر سر کار آورده شدن نظام اسلامی جمهوری اسلامی ایران در چهل و سه سال پیش، با اتکا به سرمایه داری املاکی بازاری سنتی، آشی بود که توسط استعمارگران سابق ایران برای ما پخته شده بود، قدرتمداری حاکمه جدید به سرعت قادر شد تا به تمامی عرصه های دیگر اقتصادی نیز چنگال انداخته و از طریق بسط خصولتی کردن ها، بر تمامی ابعاد اقتصادی کشور چنگ انداخته و به غارت ثروتهای کشور بپردازد، که بخش قابل توجهی از این ثروتها سر از همان کشورهای استعماری غربی درمی آورند.
اگر چه دستور العملهای برنامه ای مراحل اولیه پروژه امپریالیستی جمهوری اسلامی ایران نابودی تمامی نیروهایی بود که به نحوی با آرمانخواهی سوسیالیستی پیوندی داشتند، فازهای بعدی کارنامه این حکومت نشان داد که نه تنها با اربابان سابق امپریالیستی خویش درافتاد، بلکه حاضر به هیچ گونه اصلاحات آزادیخواهانه و انسانی در سطح کشور نیست، و همچنان با شدت هرچه تمامتر به سرکوب و نابودی فیزیکی مخالفان خویش ادامه می دهد.
نسل نوین به پا خواسته، اگر چه هیچ خاطره تاریخی و آموزشی از نسل مربوط به کشتارهای دهه شصت ندارد، در حافظه تاریخی خویش، تجربیات سرکوبهای سالهای هشتادوهشت و نودوهشت را حمل می کند. این نسل به طور وضوح امروز نیز مشاهده می کند که هیچ گونه تغییری در منش سیاسی روانی اجتماعی این حکومت صورت نگرفته است. از این نظر است که این جنبش نه با تمسک به استراتژی اصلاحاتی، بلکه با هدف عبور و گذار از جمهوری اسلامی ایران به میدان آمده است.
شش – طبقه کارگر با متانت و بردباری مسیر ارتقاء مطالباتی، سازمانیابی و ارتقاء نقش صنفی-سیاسی خویش را می پیماید
طی یکی دو سال پیش ما شاهد اوجگیری جنبشهای معلمان، بازنشستگان و کارگران با هدف دستیابی به اهداف صنفی خویش بوده ایم. این جنبشها با متانت و بردباری، همبستگی و پیوستگی مداوم در راه دستیابی به این اهداف به پیکار خویش ادامه داده، در شرایط خفقان حاکمه در راه سازمانیابی مدنی خویش تلاش می کردند.
نیروهای سیاسی متنوع به میدان آمده در این جنبش اخیر بارها و بارها تلاش کردند، تا از طبقه کارگر ایران در تمام عرصه ها دعوت نمایند تا از طریق اعتصاب عمومی همگانی، پیوسته و مداوم به این جنبش بپیوندند. گرچه کارگران، معلمان و دانشجویان در تمام عرصه ها از طریق اعتصابات و تظاهرات پراکنده همگامی و حمایت خویش را از جنبش توده ای به نمایش گذاشتند، اما آنها هشیارتر از آن بوده اند که مانند بعضیها به سیاهی لشکر نیروهای سیاسی نئولیبرال تبدیل گردند.
نیروهایی مانند مجاهدین خلق، سلطنت طلبان، مشروطه خواهان و دیگر نیروهای تازه به میدان آمده سیاسی دیگر که یک دست در آستین و دامن قدرتمداران سیاسی کشورهای غربی داشته و دارند، نقش غالب را در هدایت تظاهرات خارج از ایران را داشته و همچنان دارا می باشند. کارگران ایران به دام و تله این نیروها نیافتاده اند.
هفت - رسانه های امپریالیستی در هدایت افکار عمومی همچنان حرف اول را می زنند
رهبری سیاسی جنبشهای توده ای در درجه اول از طریق کنترل و هدایت افکار عمومی آنها میسر است. شکستهای تاریخی جنبش پیروان سوسیالیسم در ایران، ازهم پاشیدن اتحاد جماهیر شوروی – بلوک شرق و بالاخره چهل سال تبلیغات زهرآگین و دروغین علیه نیروهای پیرو سوسیالیسم در ایران، در کنار بیماریهای واقعی موجود در درون سازمانهای متنوع چپ و پیروان سوسیالیسم ایرانی، از عواملی هستند که موجب عدم یگانگی و یکدستی این نیروها می شوند. این عوامل دست به دست هم داده موجب می گردند تا سازمانهای سیاسی پیرو سوسیالیسم علمی نتوانند در جنبشهای اجتماعی مشابه جنبش اخیر نقشی کلیدی و تعیین کننده ایفا کنند.
در چنین شرایطی است، که رسانه های مشخص ساخته و پرداخته کشورهای امپریالیستی، با بودجه ها و امکانات فراوان خویش وارد میدان می گردند، تا همچنان نقش تاریخی خویش را در کنترل و هدایت افکار عمومی و شستشوی مغزی آنها ایفا نمایند. علاوه بر رسانه های قدرتمندی مانند رادیو فردا، شبکه بی بی سی، ایران اینترنشنال، صدای آمریکا و غیره، شبکه های تبلیغاتی هایبریدی آنها در رسانه های مجازی از قبیل اینستاگرام، فیسبوک، یوتیوب و غیره نیز با قدرت هر چه تمامتری فعال اند. بارها و بارها شاهد بوده ایم در عرصه های شستشو، کنترل و هدایت افکار عمومی، قدرتمداران استعماری با همکاری ستون پنجم ایرانی خویش در کشورهای غربی به نحو بسیار قدرتمندتری ظاهر شده اند.
هشت – غافلگیری استعمار و آشفتگی برخورد در بافت مدل پروژه ای آنها در تعیین حکومت جایگزین
در حالی که کشورهای استعماری سابق از جنبش مردم ایران برای تطهیر چهره ضد مردمی خویش بهره برداری می کنند، در عین حال آنها خود نیز می بینند که در مقابل این جنبش غافلگیر شده اند. در شرایطی دست به دامن قدرتمداران غربی شدنهای اپوزیسیون لیبرال و دموکرات ایرانی، موجب می گردد تا آنها به عنوان نمایندگان مهدهای آزادی و حقوق بشر، برای نقش جهانی امروزین و تاریخی خویش مشروعیت بیشتری کسب نمایند، از این عامل به عنوان نیروی فشار مشخصی جهت تأمین منافع استعماری خویش در ایران بهره برداری کنند. در حالی که نمایندگان اپوزیسیون نئولیبرال و دموکرات ایران هم از طرف دیگر در تلاش اند تا با نزدیکی هرچه بیشتر به مراکز قدرت در کشورهای غربی، برای خویش مشروعیت بین المللی بیشتری یافته و مناسبات خویش را با آنها تحکیم نمایند.
غافلگیری قدرتهای استعماری از این بابت بود، که آنها از یک طرف سیاست کندن حکومت جمهوری اسلامی ایران از بلوک چین و روسیه را تعقیب می کردند، و از طرف دیگر، تیم حکومتی مناسبی برای جایگزینی جمهوری اسلامی ایران تدارک ندیده اند. در چنین شرایطی به اجبار، از یک طرف به مماشات با حکومت جمهوری اسلامی ایران ادامه می دهند، از طرف دیگر به تداوام تکمیل پروژه رهبرسازی و رهبرتراشی نئولیبرال دموکرات از اپوزیسیون ایران ادامه داده و از آن به عنوان عامل فشاری برای اخذ امتیازات هرچه بیشتر بهره برداری می نمایند.
کارنامه آزادیخواهی و حقوق بشری این دولتهای استعماری را می توان از هزاران نمونۀ مشابه جولیان اسانژ در زندان هاینمارش ،رفتار با زندانیان ابوغریب در عراق و گوانتانامو در کوبا و حمایت بی چون و چرای آنها از فاشیستهای آزف در اکرائین مشاهده کرد.
نه – تداوم خمود و آشفتگی در جنبش کمونیستی سوسیالیستی ایرانی
یکی از دلایل عمده خمود، آشفتگی و پراکندگی در جنبش کمونیستی سوسیالیستی ایران این است که ما رهبران قدرتمند و کاریزماتیک رزمنده، فداکار و پیکارگری مانند فیدل کاسترو، حمید اشرف، ولادیمیر ایلیچ لنین، و حتی ماتو تسه دونگ نداریم. شخصیتهایی که با ایمان به پیروزی سوسیالیسم، پرچم سرخ آن را شخصاً برافراشته و خود یکی از الگوها و پرچمداران این پیکار سترگ باشند.
بخش عمده ای از چپهای ما که با مارکسیسم لنینیسم و سوسیالیسم خداحافظی کرده اند، خود را در پارادایم احزاب چپ اروپایی تعریف می کنند. بخش دیگری که خود را پرچمداران مارکسیسم لنینیسم و سوسیالیسم در ایران معرفی می کنند، پلاتفورم خویش را در چهارچوب یک حکومت ملی دموکراتیک خلاصه کرده و برای تأمین آن از بیش از پنجاه سال پیش، دعوت به تشکیل ائتلافی با عنوان جبهه متحد خلق می کنند. انگار این دوستان در زمان کودتای بیست و هشت مرداد سال 1332 منجمد شده اند و تحولات جهانی هیچ تغییری در نگرش، برنامه و استراتژی آنها ایجاد ننموده است. مهمتر از همه این که، مانند دوستان چپ ما، هیچ رگه ای از آرمانخواهی سوسیالیستی و پیکار در راه رسیدن به این آرمانها را در آنها مشاهده نمی کنیم.
اغلب نیروهای پراکنده دیگری از نحله های مختلف جنبش کمونیستی و سوسیالیستی ایران که خود را در چهارچوب پارادایم سوسیالیستی تعریف می کنند، به رادیکالیسم تند نوعی از آنارشیسمی کشیده شده اند، که خود را در چهارچوب "مرگ بر همه چیز" تعریف می کنند. آنها نیز در مورد چگونگی آفرینش جایگزین سوسیالیستی در ایران، عملاً حرفی برای گفتن ندارند.
ده – آموزه هایی چند
به نظر می رسد که این جنبش بدون نقش آفرینی قدرتمند طبقه کارگر ایران از طریق اعتصابات فراگیر گسترده، امکان گذار و عبور از جمهوری اسلامی ایران را نخواهد داشت. طبقه کارگر ایران از این سطح از تجربه و آگاهی سیاسی برخوردار است که تحت رهبری نئولیبرالهای دموکرات و با پشتیبانیهای امپریالیستهای استعمارگر سابق به آلت دست آنها تبدیل نگردد.
نیروهایی که در چهارچوب پیروان سوسیالیسم علمی قرار می گیرند، نه استراتژی شفاف، رزمنده سوسیالیستی، و نه نه این که شخصیتهای رهبری کاریزماتیک قدرتمندی را دارا هستند، که در عرصه های میدانی سیاسی پیروان خویش و جنبش کارگری سوسیالیستی را رهبری کنند.
نئولیبرالهای دموکرات، یا همگامان فاشیست آنها نیز بدون حمایتهای همه جانبه استعمارگران قادر به نقش آفرینی کارساز در به ثمر رساندن پروژه های امپریالیستها نخواهند بود. پروژه های کشورهای امپریالیستی امروز با هم به نعل زدن و هم به میخ تصویر می گردد. آنها هم با جمهوری اسلامی ایران در مسیر کندن آن از بلوک چین و روسیه در حال مماشات اند، هم در حال رهبرتراشی و کابینه درتبعید پروری از خادمان ایرانی تبار خویش در غرب اند. هیچ کدام از این پروژه ها در کوتاه مدت نمی تواند به نتیجه برسد.
این که آیا جنبش انقلابی مردم ایران در مسیر دستیابی به آزادی و سروری ارزشهای انسانی و حاکمیت قدرتمداری کارگران و زحمتکشان قادر بشود رهبران شایسته خویش را در بطن جنبش انقلابی زاییده و تحویل انقلاب مردم ایران بدهد، و از طریق رهبری آنها روند عبور از جمهوری اسلامی ایرن به حاکمیتی آزاده، عدالت محور و شایسته ملت درد کشیده، زخم خورده، بردبار و با فرهنگ غنی تاریخی ایران نماید، آینده و تاریخ نشان خواهد داد.
درس هایی از جنبش اخیر
دیدگاهها
رفیق گرامی دنیز ایشچی:در…
رفیق گرامی دنیز ایشچی:
در بخشی از مقاله خود در مذمت برنامه ای هواداران سوسیالیسم علمی نوشته اید:
بخش دیگری که خود را پرچمداران مارکسیسم لنینیسم و سوسیالیسم در ایران معرفی می کنند، پلاتفورم خویش را در چهارچوب یک حکومت ملی دموکراتیک خلاصه کرده و برای تأمین آن از بیش از پنجاه سال پیش، دعوت به تشکیل ائتلافی با عنوان جبهه متحد خلق می کنند. انگار این دوستان در زمان کودتای بیست و هشت مرداد سال 1332 منجمد شده اند و تحولات جهانی هیچ تغییری در نگرش، برنامه و استراتژی آنها ایجاد ننموده است
ظاهرا خطاب این رفیق به پلاتفرم حزب توده ایران است که سالها ست در برنامه خود شعار طرد رژیم ولایت فقیه را از طریق ایجاد جبهه ضد دیکتاتوری و برپایی یک جمهوری ملی و دمکراتیک طرح نموده است. در بطن این بخش از نوشته دو محور معین قابل ردیابی است.
1-تشکیل جمهوری ملی و دمکراتیک نظریه است خطا
2-این نظرات کهنه شده و باید جای آن نظریات نوینی جایگزین شود
یکی از اصلی ترین اهداف انقلاب بهمن کوتاه ساختن دست غارتگر امپریالیسم ازطریق سرنگون کردن رژیم ارتجاعی و وابسته شاه و پایان دادن به سلطه سرمایه داری بزرگ کمپرادور و زمینداران کلان و استقرار جمهوری ملی و دموکراتیک بود..
حکومت برآمده از انقلاب مسیری را طی کرده است که در آن ما شاهد قدرت گرفتن سرمایه داری بوروکراتیک و تجاری بوده ایم. حرکت محافل معینی در حکومت در صدد آمیزش با سرمایه جهانی و امپریالیسم است. همزمان در سطح جهان، احیا و تحکیم سلطه امپریالیسم آمریکا در دستور کار سرمایه داری انحصاری قرار دارد و همه کشورهایی که از پذیرش دیکتات امپریالیستی خودداری کنند مورد تهدید قرار میگیرند. در نتیجه، بیست و هفت سال پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷، مرحله انقلاب ایران، هنوز مرحله ملی – دموکراتیک است و جامعه ما هنوز درگیر نبردی است که ریشه در دو تضاد عمده زیر دارد:
الف) تضاد مردم و نیروهای مردمی با دیکتاتوری سیاسی سرمایه بزرگ تجاری و بوروکراتیک که در شکل استبداد ولایت مطلقه فقیه که عمدتاً از دیدگاههای بنیادگرایانه خرده بورژوازی سنتی سرچشمه می گیرد، تجلی یافته است. این تضاد در خواست و شعار « آزادی» بازتاب می یابد. در ارتباط با این تضاد همانطور که در بالا اشاره شد حرکت محافل معینی در حکومت در جهت آمیزش با سرمایه جهانی و امپریالیسم است.
ب) تضاد ملی – میهنی مردم ایران با امپریالیسم، که در چارچوب خواست و شعار « استقلال» تعریف میشود. با توجه به شرایط جهانی و منطقه ای و گسترش فاصله دولت- ملت، استقلال سیاسی کشور که از دستاوردهای مهم انقلاب بهمن است در معرض تهدید جدی قرار گرفته است
این نظرات پایه های معرفتی اندیشه ورزان حزب را تشکیل می دادند. شکست انقلاب بهمن به منزله آن است که انقلاب بهمن به اهداف خویش دست نیافته و آماج های این انقلاب در دستور کار است. باعث خوشحالی نگارنده خواهد بود که رفیق گرامی نظر خود را به اطلاع ما برساند
اقای ایشچی بخشی از معادلات…
اقای ایشچی بخشی از معادلات درست در مورد چپ رو مطرح میکنید .با وجود همه ضعف هایی که میشمارید ونگرانیهای واقعی که مطرح میکنید باید در کنارش راه حل هم ارایه بدید تا تئوری تا ن کاربردی شود .این ایرادهافکر نمیکنم بر کسی نا روشن باشد .نگارش های اینچنانی جز ایجاد نا امیدی کمک دیگه ای نمیکنه .مثل بحثهای درون گروهی هست .
راه حل شما برای این وضعیت…
راه حل شما برای این وضعیت چیست آیا شما معتقدیدیاهمه یا هیچ ویا اینکه چپ هرچه زورش میرسدتا هرکجا نقش خودرابراعتراضات بزند.بلاخره همیشه موقعیت انقلابی نیست ودستمایه چپ هم همین است که فرمودیدبااین وضع بهترین گزینه کدام است.
افزودن دیدگاه جدید