نام و عنوان خدا مفهومی است "هند و اروپایی" 4 هزارساله، که در غالب ادیان، رشته های الهیات، دین شناسی، و عرفان غربی مطرح شده است. در اسطوره های کهن خلقها نیز، سعی شده از طریق افسانه های خدایان به توضیح و شناخت این مقوله بپردازند. خدا تصوری خیالی، فراجهانی، و شبه انسانی است که فرد مذهبی خود را وابسته به آن می داند. فویرباخ، فیلسوف آلمانی، باور به عنوان خدا را محصول تضاد خیالپردازانه انسان با خود و هستی می دانست. او می گفت انسان خدا را ساخت و نه بالعکس. بشر نیازمند، خدا را ساخت تا نمادی ایده آل، خوشبینانه و شخصی برای آرزو و خواسته هایش داشته باشد. مارکسیستها نظریه منطقی فویرباخ را توسعه دادند و آن را نتیجه روابط اجتماعی جامعه استثماری- طبقاتی معرفی کردند. پیش از مارکس و انگلس، سعی می شد دلیل وجود خدا و نیاز به آن را از طریق تحلیل های روانشناسانه یا از طریق باور به اوهام توضیح دهند، و یا عقیده به خدا را بر اثر حیله و فریب روحانیون و جهالت توده ها تفسیر کنند.
آته ایسم خلقی خداناباور و مبارز، نخستین بار دلایل اقتصادی اجتماعی فرهنگی را وارد تئوری شناخت کرد و مرگ تدریحی خدا را در جریان غلبه بر جامعه طبقاتی پیش بینی کرد. در حالی که آته ایست ها وجود خدا را از طریق علم انکار می کنند، آگنوستیکها و شکاکان، به امکان شناخت خدا باوری ندارند. ته ایستها یا خداباوران، در مقابل دو گروه فوق، سعی در اثبات وجود خدا می کنند. آته ایسم واژه ایست یونانی و به معنی خداناباور. آنها به آن جهان و نیروهای ماورای طبیعت و ماده عقیده ندارند. خداباوران و افراد مذهبی خدا را لایزال، نامحدود، مقدس، ترانسندنس، و شبه انسانی می دانند که خالق و منبع همه وقایع طبیعی، هادی زندگی بشر، و قانونگذار رفتار اخلاقی انسان، از طریق اصول و دستورات آسمانی است. انسان مذهبی خدا را به اشکال ذات و ماهیتی مطلق، ناجی و نیرویی کمکرسان، و گاهی هم به شکل موجودی انتقام گیر، کینه توز، بدخیم، و دیو صفت تصور می کند.
تعریف و برخورد با مفهوم "خدا" از آغاز عصر جدید، تحلیلی و عقلگرایانه بوده است. بحث خدا یکی از نخستین مشکلات فلسفه متافیزیک گردید. مسیحیان خدا را مرد می شمردند. یونانیان و رومیان باستان برای نام بردن از وی، از ضمیر جمع استفاده می کردند. خداباوران ادیان ابراهیمی او را منحصربفرد و ابدی تصور می کنند. نیچه که فلسفه گری را کوششی قاطعانه، خشن، و نوعی آهنگری با پتک و سندان می دانست، حین مبارزه فرهنگی اشرافی اش با کلیسای حاکم و دولت شبه نظامی استعماری پروس، اعلان "مرگ خدا" نمود؛ گرچه به طنز! دکارت در کتاب یا بحث "دیالکتیک ترانسندنس"، وجود خدا را نفی نمود. متفکری به نام کانتربوری می گفت: "خدا وجود ندارد، ولی آن را میتوان تصور نمود. افراد خداباور او را مالک و خالق قوانین و اصول اخلاقی درون انسان می دانند.
رابطه جهان-خدا می تواند با اشکال و مدلهای پانته ایستی "طبیعت خدایی"، و دئیستی مسیحی مطرح شود. دئیستها مدعی هستند بعد از این که خدا جهان را آفرید، آن را به حال خود رها نمود و جهان همچون یک کشتی بدون ناخدا و بدون مدیریت در حال کنش و واکنش یا سرگردانی است، و هرکس باید گلیم اش را، خود از آب بکشد، چون انسانها مسئول سرنوشت خود هستند. کانت می گفت: "خدا نه حقیقت است، نه دانش، و نه یک پدیده طبیعی، بلکه ارزشی روحی روانی، یا یک ایده آل ارزشی عقلی، و یک ضرورت اخلاقی و نه جسمی طبیعی. به این دلیل باید وجود خدا را پذیرفت." او می گفت: "دوئالیسم هستی شناسانه نظامهای دینی و طبیعی موجب آزادی انسان می گردد". ولتر می گفت: "کسی که عقلگرا باشد، نیاز به خداباوری دارد، حتی اگر او وجود نداشته باشد".
خداباوران، جهان، انسان و زندگی را مخلوق او می دانند. هلنی های باستان خدا را در رابطه با نظم آن جهانی، تعریف می کردند و او را نیز معمار جهان یا خدای معمار می شمردند. کانت می گفت: "خدا به شکل ایده ای ارزشی، دلیلی است برای ارزش رفتاری انسان. سکولارها آن را مفهومی ذهنی ولی مورد احترام تمام ادیان می دانند که از موضع قدرت و اتوریته بر انسانها مسلط است و در مرامهای تک خدایی و چندخدایی، مشهود و مزاحم است. در تعاریف جدید از خدا، شباهتهای انسانی او را کنار گذاشته اند، چون روحانیون و فیلسوفان ایده آلیست قرینه سازی میان خدا و انسان را رد می کنند. با پیشرفت علم و تکامل فلسفه شناخت، آته ایسم و خداناباوری نیز تحول یافت، چون آن وابسته به جهانبینی مادی دیالکتیکی و تحولات تاریخی طبقاتی اجتماعی است.
همان طور که در آغاز اشاره شد، پاره ای از مورخین ادیان مدعی هستند که "خدا" واژه ایست "هند و ژرمن" که از 1400-1800 سال پیش از میلاد، در فرهنگ بعضی از خلقهای خاورمیانه مانند ایران و هند و بین النهرین و مصر و فلسطین و اسرائیل وجود داشته و وارد زبانهای آنگلوساکسون و اسکاندیناوی نیز گردیده است. در زبان عبری و اسرائیلی عنوان "یاهو" از 1200 سال پیش از میلاد به شکل نامی فردی وجود داشته است. بر اساس روایتهای تاریخی، زمانی که اسرائیلیان در مصر فراعنه اسیر بودند، موسی (یعنی نجات از آب) موظف شد وحی خدا را برای آزادی به آنان برساند. از این که نام مادر موسی نیز یاهو بود، امروزه ادعا می شود که اقوام سامی در 2 هزارسال پیش از میلاد خدا را یک زن می پنداشتند. "کورش" نام دیگر خدا در کتاب تورات به معنی آقا و ارباب است. یهودیان آن زمان خدا را کورش می نامیدند. از جمله دیگر اسامی خدا در عهد عتیق در خاورمیانه و در بین یهودیان ال، الوهین، و ادونای است. به ادعای مورخین غربی، دین یهودیان 1400-1800 پیش از میلاد بر اساس نظام چندخدایی بود که به تدریج دین موحد و تک خدایی گردید؛ که خدایش بسیار بی رحم و خشن بود.
کتاب تورات یهودیان مجموعه قصه هایی است که در طول 1000 سال در خاورمیانه گردآوری شده اند. دین تک خدایی ابراهیمی از دین چندخدایی عهد جاهلیت به وجود آمد. گروهی از خداباوران یهودی مدعی هستند که در طول قرون گذشته خدا را به اشکال گوناگون دیده اند؛ از جمله به صورت چوپان، پدر، عابد، دعانویس، جنگجو، ناجی، کوزه گر، شوهر، خرس، شیر، ببر، سایه، نور، صخره کوه، تابلو، پرنده محافظ، چشمه، و شبنم! این اسامی گویا در سوره های کتاب تورات نیز آمده اند. در این کتاب اسامی زنانی مانند: سارا، حوا، ربه کا، تامار، و ژیپورا نیز ذکر شده اند. نام دانیال به معنی "خدا قاضی من است"، که کورش هخامنشی به روایت تاریخ، در شهر بابل او را به خاطر شغل ترجمه اش از زندان آزاد، و یکی از سه امیر مشهور خود کرد، نویسنده "کتاب دانیال" ذکر گردیده است. قرنها پیش از آن، انسانها برج بابل را ساختند تا به آسمان بروند و به خدا نزدیک گردند. ولی خدا با ایجاد اغتشاش و اختلاط در زبان آنها، مانع این کار کفرامیز و شورشی آنان گردید. پیش از آن، در توطئه دیگری، خدای خدایان، حوا و آدم را از بهشت به این جهان تبعید نمود؛ چون آن دو به دلیل کنجکاوی در پی شناخت و گردآوری تجربه و نافرمانی بودند. از این که خدای خدایان از ضمیر جمع "ما" استفاده می کند، نشان می دهد که در بین النهرین، مانند سایر نقاط خاورمیانه، سیستم چند- خدایی حاکم بوده، چون یکی از آنان، برای مشورت این گونه گزارش می دهد : "اجازه بدهید در زبانشان ایجاد اغتشاش کنیم". در کتاب انجیل مسیحیان، ادعا می شود که موسی نیز خدا را دیده ولی چون هوا قدری مه آلود بود، نمی تواند وی را به شکل دقیق توصیف کند!
در نظام چندخدایی پیش از مسیح، نقشها و مسئولیتهای جهانی و انسانی، بین خدایان مختلف تقسیم می شد. خدای متعال مانند شاه شاهان بر سایر خدایان اتوریته، برتری، و اعتبار داشت. ادیان ابراهیمی مدعی هستند که خدای واحد، سرنوشت انسان و کل هستی را نیز هدایت می کند. در میان خداناباوران و آته ایستها، گروهی خدا را از طریق تکیه بر عقل ذهنی یا خواسته آگاهی اخلاقی، انکار می کنند. دین باوران ولی خدا را نماد یک ایده ارزشی مذهبی یا یک نظم قانونی فراانسانی، تعریف می نمایند.
افلاتون خدا را کاملترین و بی نقص ترین نیروی جهان هستی می دانست. ارسطو او را اولین و واقعیترین اصل شناخت به شمار می آورد. کتاب انجیل آن را شخصی و انسانی می نماید، یعنی خالقی مسلط بر جهان و ترانسندنس که اراده اش در تاریخ بشر و جهان تعیین کننده است. ارسطو آن را عالیترین پدیده و نوع هستی در الهیات فلسفی نامید. افلاتون و نوافلاتونیان خدا را خالصترین و بزرگترین نوع احدیت ممکن می دانستند. ارسطو آن را نخستین نیرو و موتور تکان دهنده جهان می دانست. آگوستین مسیحی او را غیرقابل شناخت تعریف کرد. هگل می گفت مرز وجود شناخت خدا در حد ظرفیت شناخت خود انسان است. دکارت مدعی بود که در باره او نمی توان به شناخت حتمی رسید. مسیحیان نیز خدا را خالق و معماری می دانستند که جهان و واقعیات را از هیچ آفرید.
در طول تاریخ، اختلاف میان خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب، با خدای فیلسوفانی مانند پاسکال در عصر جدید، کاملا آشکار شد. اسپینوزا خدا را مادی می دانست. بارث می گفت: "خدا را می توان فقط در باور به وحی شناخت". در اوج و میانه سده های میانه خداشناسان مسیحی کوشیدند آن را به شکل عقلگرایانه و منطقی اثبات کنند. عرفان غربی کوشید خالق و مخلوق را یکی کند. بوهمه، خداشناس مسیحی، می گفت: "خدا بدون طبیعت و طبیعت بدون خدا، غیرقابل تصور است". رواقیون پیش از میلاد در یونان باستان، برای خدا ذاتی مادی مانند آتش قائل بودند. ادیان ابراهیمی برای ماهیت خدا صفاتی مثل قادر، عالم، واحد، ابدی، ازلی، و غیرقابل تغییر قائل بودند.
خدای ضحاکی دهه 60 و خدای معدوم نیچه
آرام بختیاری خدای دهه 60 رهبر، پایان 4 هزارسال افسانه خدایان؟
افزودن دیدگاه جدید