دیباچه
چون این نوشته بیشتر مربوط به دوران شاه است پس تکرار می کنیم که جمهوری اسلامی در ماهیت خود دشمن ایران و دشمن بشریت است، از این روی اصلا قابل مقایسه با رژیم شاه نیست، بسیار بدتر است همینجا از همه زندانیان سیاسی زمان شاه درخواست می کنم که برای گردآوری زندگی نامه همه جانبه ای از رفیق شهید میر محمد علی ملکوتیان بهر طریق و با آدرس زیر با اینجانب تماس بگیرید
malakootianmohammadali@gmail.com
نامی آشنا در میان فرهیختگان و مردم رشت و نامی آشنا در میان مبارزان زمان شاه
محمدعلی در بهمن ۱۳۲۷ در رشت در محیطی بازرگان(خانواده خودش و خانواده های پدری و مادری و..) بدنیا آمد کودکی او, سالهای دهه ۲۰ و ۳۰, دوران پر تلاطم مبارزات ضد استعماری است پدرش از همراهان دکتر مصدق در جنبش ضد استعماری ملی کردن نفت,نهادینه کردن مشروطیت(تنگ کردن دامنه دخالت دربار و شاه ) میدان دادن به سرمایه ملی در اقتصاد و... بود. دبستان و دبیرستان را در رشت و سال آخر دبیرستان را در تهران با معدل ۱۷,۵ به پایان برد و همان سال با رتبه بالا در کنکور دانشگاه تهران پذیرفته شد. در ماههای آغازین ۱۳۴۸ دستگیر گردید. نخست به ۹ سال زندان (۱) و در دادگاه دوم به پنج سال محکوم گردید. در سال ۵۳ در پایان دوره محکومیت از زندان آزاد شد. اما دو سه ماه بعد ساواک دوباره او را دستگیر کرد. ساواک محمد علی را ۴سال دیگر بدون هیچ اتهام رسمی, بدون دادگاه و طبعا بدون محاکمه و بدون محکومیت رسمی در شکنجه گاههای کمیته و اوین نگه داشت(۲) . با روی کار آمدن جیمی کارتر در امریکا شاه مجبور شد تا با بازدید صلیب سرخ جهانی از زندانهای سیاسی ایران موافقت کند. دردوراول از بازدید صلیب سرخ، ساواک محمد علی را از دید صلیب سرخ پنهان کرد. صلیب سرخ در دور دوم بازدید خود, از پیش خواستار دیدار با زندانی سیاسی میرمحمدعلی ملکوتیان نیز شده بود. و ساواک پیش از ورود صلیب سرخ (دور دوم بازدید), محمد علی را رها کرد(۳). بدین ترتیب محمدعلی پس از ۹ سال از زندان آزاد شد. او بلافاصله به مبارزات سیاسی-اجتماعی مردم پیوست. یکی از اولین کارهای علنی او شرکت در سازماندهی خانوادههای زندانیان سیاسی و شرکت در تجمعات آنان بود.همزمان با فعالیتهای علنی , محمد علی با تلاش شبانه روزی(واقعا شبانه روزی ) در تدارک برپایی سازمان جدیدی بر پایه مبارزه سیاسی (و نه نظامی ) بود. در تمام دوره انقلاب, محمدعلی روزها در همه تظاهراتها و پیشامدهای مهم انقلاب نقش و حضور فعال و مبارز طلب داشت (متاسفانه او خیلی بی پروا بود) و شبها تا پس از نیمه شب روی پایه های سیاسی نظری "سازمان" مورد نظرش کار میکرد. در آبان ۵۷ حکومت نظامی ازهاری روی کار آمد. ارتشیان ازهاری دولتیان پیشین چون نصیری(رئیس پیشین ساواک), ولیان، داریوش همایون، هویدا و.. را دستگیرکردند. همان شب نظامیان دولت ازهاری به خانه های فعالین سیاسی, وکلا و نویسندگان مطبوعات ریختند , سنجابی , فروهر و(شاید) وکیل مبارز آقای لاهیجی و...دستگیر شدند نام میرمحمدعلی ملکوتیان در لیست بود, نظامیان به خانه او نیز همان شب یورش بردند.اما محمد علی با اعلام حکومت ازهاری خانه اش را عوض کرده بود.
خمینی و نیروهای مذهبی پیرو او، بر پایه نا آگاهی ها و توهمات توده ها قدرت می گیرند. ازاینروی, آگاه شدن توده ها کابوس آنان است. آنان از اولین روزهای انقلاب بیش ا زاینکه با حکومت مبارزه کنند، علیه نیروهای ترقی خواه و مدرن بودند . از همان آغاز آنان به هر حرکت سیاسی فدائیان, مجاهدین جبهه ملی و...؛ بطرز وحشیانه, با چوب و چماق و حتی با اشیای برنده حمله می کردند(۳ )
۱۹ بهمن ۱۳۵۷, سازمان چریکهای فدایی خلق, راهپیمایی سالگرد خیزش سیاهکل را از مبدأ دانشگاه تهران بهسوی میدان آزادی (میدان شهیاد) را فراخوان داد. خمینی همان روز ۱۹ بهمن ر ا به بهانه حمایت از نخست وزیر امام( بازرگان ) و با هدف تهاجم علیه نیروهای مدرن دعوت به راهپیمایی کرد. در صبح ۱۹ بهمن, پس از گرد هم آمدن انبوه مردم در چمن دانشگاه تهران برای سالگرد سیاهکل، گردانندگان چون از تجمع چماقداران خمینی در بیرون دانشگاه با خبر شدند برای حفظ مردم از تهاجم آنان و...؛ سالگرد ۱۹ بهمن را به پس فردا ی ۱۹ بهمن، یعنی ۲۱ بهمن انداختند زیرا ۲۰ بهمن جمعه بود. در صبح ۲۱ بهمن ۵۷ انبوهی از انقلابیون ایران به هواداری از چریکهای فدایی یا در مخالفت با سلطه خمینی در چمن دانشگاه تهران گرد آمدند. این همان روزی است که در شب پیش از آن، گویا نیروهای گارد به همافران حمله کرده بودند و درگیری نظامی روی داده بود. پس گرچه برنامه راهپیمایی بسوی میدان آزادی بود. اما از بلندگو اعلام شد که در حمایت از همافران بسوی میدان فوزیه (شهناز و امروز امام حسین) می رویم.
آنروز در میدان فوزیه بین مردم و نیروهای سرکوبگر جنگ بود, از هر سوی آتش می بارید هر کس سنگری گزیده بود. محمد علی دیروز در سفر تدارکی حزبی بود اما صبح چون به تهران رسید خود را به فوزیه رساند. فردای آنروز در گزارش از نبرد میدان فوزیه می گفتند که در آن آتشباری محمد علی بیباکانه در میانه میدان بود و مردم را سازماندهی می کرد. آن روز تا شام تمام خیابان شاهرضا تا دانشگاه تهران مملو از جمعیت پشتیبان نبرد "فوزیه" بود. گویا حدود ۴-۲ بعد از ظهر بود که حکومت نظامی اعلام شد. اما تا ۸-۷ غروب آن جمعیت انبوه اصلا خبر اعلام حکومت نظامی را نشنید تا به آن واکنش نماید. خمینی بعدا و پس از دیدن بی اعتنایی عملی مردم به اعلام حکومت نظامی، مدعی شد که گویا اعلامیه داده که به حکومت نظامی توجه نکنید و...؛ صبح فردا میدان ارک (رادیو) میدان اصلی نبرد بود محمدعلی آنجا حضور فعال داشت. فدایی خلق رفیق قاسم سیادتی آنجا شهید شد. شاید حدود ساعت یک بعد از ظهر بود که محمد علی به سکونتگاه خود برگشت. روی تختش نشست، خسته! تکیه به دیوار و به عادت همیشگی دستش را روی گوشش گذاشت قدری چشمانش را بست و نیمه باز, به گوشه ای نگریست وبا نگرانی و دریغ گفت: "...آمریکا و بازرگان و خمینی به توافق رسیده اند..." سپس او باز رفت! گفته بود زود بر می گردد. با مردم رفت ! رفت و رفت ...پادگان جمشیدیه! سینه پر مهرش تیرباران شد. بر پهنه سنگفرش زمستان جمشیدیه، غرقه در خون جوشان خویش! سقوط نظام، چشم در آخرین غروب آفتاب میهنش، که به آن عشق می ورزید. مهر بهمن آورده بودش، با همو رفت (۴)
محمد علی و شخصیت اجتماعی و سیاسی او
او از همان کودکی پیش خانواده و خویشاوندان، با دو ویژگی شناخته شده بود
۱- هوش و استعداد سرشار
۲- برنتافتن کمترین زوری و بیدادی و ناراستی و برتر نهادن(برتری جستن ) های بی پایه
در کودکی، صاحب نظران فامیل، گفت و شنود با او را دوست می داشتند. میگفتند عقلش بسی بزرگتر از پیکر کودکانه اش است. ویژگی دوم، او را در خانه و مدرسه و جامعه در برابر"رئیس" ها قرار می داد و نیز بههمین دلیل با اینکه خیلی مردمی، مردم دوست و مهرورز بود باکسان برگزیده ای "رفیق" می شد. کودکی او در سالهای مبارزات ملی شدن نفت و...می گذشت. "ملی " ها که در محل کار پدریا در خانه ملاقات می کردند, با محمد علی جور بودند و دوست داشتند سخنانش را بشنوند و از اینکه او به گفتگوی آنان بین خود، توجه دارد و...؛ در پایان سر به پایین انداخته سپس برآورده می گفتند: بیسمارک!(صدراعظم "آهنین" بنیانگذار آلمان).
کودکی محمدعلی از همان دبستان به فعالیت های اجتماعی دلبسته بود, در جشنهای دبستان برنامه هنری و حتی تئاتر اجرا می کرد . در دبیرستان این فعالیتها را در سطح اجتماعی دنبال کرده , "کتابخوان" شده بود. از سال آخر دبیرستان مشخصا فعالیت سیاسی میکرد، بسیار مشغول بود وعملا به "تکالیف مدرسه" نمیرسید. اما او سرانجام با یک برنامه ریزی ۳-۲ ماهه هم امتحان نهایی دبیرستان (با معدل ۱۷,۵) و هم کنکور دانشگاه، با پذیرش در رتبه بالا در دانشگاه تهران را کامیابانه به انجام رساند.
فعالیتها سیاسی او و یارانش(نیمه دوم دهه ۴۰ تا زمان دستگیری) به تشکیل گروهی انجامید که بعد تر، گروه "رشت-کنگاور" نامیده شد. زیرا افرادش در رشت و کنگاور(همدان) بودند. کارهای تدارکاتی این گروه روی چند محور بود:
روستائیان، کارگران و زحمتکشان شهری، فعالیت تبلیغاتی سیاسی روی مسائل و مشکلات روزمره زندگی مردم. و "سلاح"...؟ (۵)
جنبش نوین انقلابی ایران
از نزدیکیهای نیمه دوم دهه ۴۰ گروه های مبارزاتی, ترا ز نوینی، در ایران شکل می گیرند که ویژگی های زیر آنان را از پیشینیانشان دگر ساخته و با خود همساخت می نمایند .
اعضای آنان جوان و بسیار پر شورو بسیار مصمم هستند. میانگین سن آنها را می توان چنین سنجید که بسیاریشان بههنگام دستگیری (از نزدیکی ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۵) دانشجو می باشند .
کودکی و نوجوانی بنیانگذارانشان با جنبش ملی شدن نفت، دخالت انگلستان و آمریکا بهدست ارتش شاه بر علیه آن جنبش و سرکوب خشن آن, همدوران است . آنان در جهانی زندگی می کنند که از سویی از یک جنگ جهانی ویرانگر بیرون آمده که کشور های سرمایه داری بزرگ و استعمارگر غرب در رقابت بر سر غارت جهان به بشریت تحمیل کرده بوند . و باز همین قدرتها برای بازسازی خود,پس از جنگ نیز همچنان خواهان حفظ قدرت استعماری خود برای دستیابی ارزان (مجانی) به منابع کشورهای جهان سوم هستند. کشورهای انگلیس و فرانسه و اروپای غربی با کمک آمریکا, آفریقا و آسیا را به خاک و خون می کشند و آمریکا نیز آسیا و بویژه آمریکای لاتین (حتی اسپانیا و یونان در اروپا ) را با کودتاهای نظامی با سرکوب خونین, در فقر و فساد و بیسوادی و بیماری, خود فروشی فرو برده اند . و از سوی دیگر ملل مستعمره و یا تحت سلطه در مبارزه ای سترگ و خونین برای رهایی خود از چنگال این کشورهای "غربی" بوده وبا کمک مادی و سیاسی و دیپلماتیک کشورهای سوسیالیستی, یکی پس از دیگری نه تنها رها میشوند بلکه باز با دستگیری همین کشورهای سوسیالیستی موفق می شوند تا ملتهای خودراسامان داده , زندگی مردمان خود را از فقر و فساد و بی بهداشتی و بیماری و بی سوادی ... بیرون آورده به سرعت رو به آسایش ببرند
و جهان"سوسیالیستی" که در برافروختن جنگ ویرانگر جهانی نه تنها هیچ تقصیری نداشت بلکه با به کشته رفتن نزدیک به ۳۰ میلیون از شهروندان عادی خود و ویرانی شهرهایش، در برابر امپریالیسم فاشیست سرمایه داری غرب(نازی های آلمان) پایداری کرده و شکستش داد. و دوباره با کارو کوشش سازمان یافته و منظم کشورهای خود را باز ساخته و مردمانشان به هر حال در مجموع به زندگی سالم و رو برشدی دست یافتند.
و نه تنها این بلکه به همه مستعمره ها و زیر سلطه ها کمک تعیین کننده میکنند تا از استعمار و اسارت سرما یه داری امپریالیست بدر آیند. در چنین جهانی مساله اکثریت مردم آن (کشورهای مستعمره و زیر سلطه )در مرحله اول نه دستیابی به دموکراسی بلکه دستیابی به غذا و بهداشت آزادی از اسارت و بردگی است(۷)
آنان در کشوری بزرگ می شوند که فقر و عقب ماندگی و بی بهداشتی و ... بر اکثریت مردم حاکم است. (۸).
حکومت! فقط شاه بود و ارتش ( سپس ساواک هم از ارتش درآمد )، دولت و مجلس بخشی از حکومت را تشکیل نمی دادند . اینها کاملا آشکار و عیان بود هر کس که کمترین وجدانی داشته باشد نمی تواند اینها را انکار کند. برای هر جوینده ای, تنها نگاهی گذرا به روزنامه های آن دوران , کاملا حقیقت را آشکار می کند.
مساله اصلی پیشگامان جنبش نوین, استقلال ایران بود که آشکارا نقض می شد، بر پایه زیر پا نهادن قانون اساسی و سرکوب کمترین آزادی سیاسی .
دیکتاتوری این چنین! فقط در ایران نبود در همه کشورهای زیر سلطه آمریکا, از آمریکای لاتین تا آسیای جنوب شرقی بیکسان می نمود, زیرا برنامه یکی بوده و آن نه فقط کنترل اعتراضات, نه! برنامه ایجاد ترس و وحشت و سکوت قبرستانی بود.
پیشگامان! مردم و جوانان دیگر کشورهای "جهان سوم " نبودند آنان فرزندان ایران آری ایران! بودند نه تنها به این معنی که تاریخ و فرهنگ خودرا می شناختند! نه! "آن" (آن فرهنگ و تاریخ )! در خون این ملت جاری است(۹) تاریخ گذشته ما بجای خود, ما درعصر نوین(درهمین دوره قاجار) ,بارها با بزرگترین قدرتهای جهان برای حفظ استقلال ایران جنگیدیم. ما! انقلاب مشروطه ساختیم ما جنبش ضد استعماری ملی شدن نفت ساختیم.
مقامات این کشور دستکم از مدیرکل به بالا تافته کاملا جدا بافته بودند. هیچکس نمی دانست که آنان از کجا می آیند چه کسی و طی چه روندی آنها را منصوب می کند.همه آنان در محل کارشان آشکارا چون کارگزار شخص شاه برخورد می کرند مخالفت با آنان دخالت ارتش ژاندارمری ساواک را درپی داشت( بسته به حوزه جغرافیایی ), درذهن مردم آنان نمایندگان "خدای روی زمین"!!بودند.
پیشگامان در چنین فضایی بزرگ شدند: فضای شکست! مردمی شکست خورده, زیر تحقیر پیوسته "فاتحان" وابسته به بیگانه. مردمی نشسته بر اینهمه ذخیره های کانی و دربالای همه نفت که آمریکا و انگلیس و ...غارتش می کنند.این جوانان به نسل پیشین خود خیلی خرده می گرفتند که چرا به زندگی در شکست و حقارت تن داده اند. این جوانان احساس می کردند که گویا توده های مردم ازآنها "اعاده شرف" می خواهند.
برای پیشگامان مهمترین کاراین بود که نشان دهند می توان و باید دربرابر رژیم ایستاد.
وانگهی درجهان آن زما ن درهمه کشورهای زیر سلطه و فراتر ازان در مبارزات ضد امپریالیستی (آلمان, ایتالیا حتی بین گروهی از روشنفکران فرانسه) سلاح کارساز بودتقریبا در همه جنبشهای رهایی بخش در کشورهای مستعمره, تنها جنبش مسلحانه بود که ابر قدرت استعمارگر را شکست می داد انهم در طول ۷-۶ سال(الجزایر علیه فرانسه ۶ سال, کوبا (کاسترو) علیه سلطه امریکا ۶سال )
دو دستور
۱- مبارزه پیوسته و پایدار
۲- ایستادگی ومقاومت با سری افراشته تا پای مرگ
از این دو دستور نتیجه ای خود بخودی به ذهن همه می رسید: نیروهای رژیم چه از نظر کمی چه ازنظر روحیه بسیار بسیار ضعیف تر از توده ها هستند, آنها حقوق بگیرحکومتند و حاضر نیستند برایش فداکاری کنند."برتری"شان به سلاحشان است. و اگرسلاح شان را از کار بیندازی...؟؟
پس باید مسلح شد!(این سلاح اصولا برای دفاع از خود و گروه, بهنگام حمله دشمن(ساواک)بود مبارزه مسلحانه با حمله کنندگان مسلح مزدور
اگر دستگیر شدیم/ زیر شکنجه باید مقاومت کنیم تا گروه لو نرود و مبارزه ادامه یابد وانگهی با ایستادگی در زندانها و دفاع ایدئولوژیک در دادگاهها به مردم خود روحیه دهیم. زندان شکنجه و سلاح رژیم را از کار می اندازیم این کاری بسیار سخت و طاقت فرساست ولی اگر تداوم یابد مردم را جسور و رژیم را تسلیم خواهد کرد. این است فلسفه و ضرورت مبارزه مسلحانه که در آغاز کار بنا به تفاوت شدید امکانات و لجستیک باید سازمانی چریکی می بود
هنگامی که جنبش نوین انقلابی ایران با "دو دستور" بالا پرچم مبارزه خود را برافراشت برای طلایه داران آن کار بسی سخت و طاقت فرسا بود، دلهای بزرگی می خواست و اراده هایی سترگ.عشقی که در "داو اول بر نقد جان" زند
آنان از پیشینیان خود تقریبا هیچ آموزه تکنیکی و تاکتیکی در این زمینه نداشتند. آنان باید می اندیشیدند که اگر نتواننددربرابر دستگاه سرکوب آمریکایی شاه (ساواک) ایستادگی کنند , آنگاه شکستی دیگر درجبهه خلق و پیروزی برای امپریالیستهای آمریکایی و اثرش بر روحیه مردم...؟!
مابه ساحلی قدم می نهیم که پشت سرمان زورق هایمان را سوزانده ایم پس هیچ عقب گردی نیست, باتمام قوا, به اتکاء شرف, به پیش!
اهمیت تاریخی جنبش نوین انقلابی ایران همین است, که در راه آن آرمانهای انسانی که در دستور خود قرار داده بود, پاک شایسته وبی باک وظیفه تاریخیش را پیش برد(۱۰) .
جایگاه پیشگامان این جنبش بیشتر نمایان می شودآنگاه که بدانیم که امیدشان و سرمایه شان در آن تاریک مواج, فقط خود بودند و شمار انگشت شمار یاران و آینده این راه را مشخصا نمی توانستند ببینند,. به نظرم دوره این جنبش در ۲۲بهمن ۵۷ بپایان می رسد. از ان پس باید بطور تکاملی ایده های سیاسی - اجتماعی آنها را دنبال می کردیم و دنبال کنیم.
گروه رشت- کنگاور
یکی از گروههای آغازگر بود که به شهادت همه مبارزان آن دوره، آنان با درستی، با رنج و سختی و جانفشانی تمام وظایف خود را پیش بردند رفقا نجف زاده، غلام ابراهیم زاده (دکتر) و محمدعلی ملکوتیان سه تن از چهرهای آن هستند که چون شهید شدند، اجازه داریم تا در اینجا نامشان را بیاوریم؟ گروه های آغازگر در آغاز به دو چیز نیاز داشتند: انتشارات و سلاح. در دیکتاتوریها تهیه دستگاه چاپ (ماشین پلی کپی ) گویی همان قدر سخت بود که تهیه سلاح. محمد علی مسئولیت تهیه ماشین پلی کپی را بعهده گرفت، (او شخصا نیز به افشاگری و تبلیغ خیلی اهمیت می داد ). او شب را در دانشگاه خود ما ند و نیمه شب ماشین پلی کپی آنرا از دیوار دانشگاه بیرون برد و روز بعد همراه آن سوار بر اتوبوس بهسوی رشت رفت. چون ساواک مطلع شد به محمد علی شک برد (چگونه؟ بهدقت روشن نیست )و اتوبوس اورا در میانه راه متوقف کرد، محمد علی را با دستگاه پلی کپی مصادره ای دستگیر کرد. در قزل قلعه محمد علی را شکنجه کردند. دانشجوی دانشگاه تهران، در جیبش کلید چمدان حاوی ماشین پلی کپی دانشگاه تهران و...؛ می گوید من نمی دانم در چمدان چیست، کسی در گاراژ آن ر ابه من داد و خواست در بازار به مغازه پدر تحویل دهم (کالای تجارتی!). شکنجه! مقاومت! دست به خودکشی زدن تا "دیوانه" شدن و...! سرانجام ساواک همین "ادعا" را پذیرفت (یا چنین وانمود کرد ). محمد علی را از انفرادی به بند با زندانیان دیگر فرستادند. یک زندانی "سیاسی " (مربوط به دهه ۳۲ ...) که خبرچین ساواک بود، چون یار و رفیق برای رساندن پیام مقاومت محمد علی به دیگر یاران بیرون زندان و...؛ اعتماد محمد علی را جلب کرد، اطلاعات را گرفت به ساواک داد و گروه لو رفت. با دستگیری افراد گروه محمد علی چنان کرد که بقیه افراد گروه به محکومیت های کم زندانی شدند، گویا از چند ماه تا ۱.۵ سال. آنان کارمند اداره پست، پیشه ور و دانشجو بودند. از آن میان رفیق نجف زاده گریخته بود که بعد تر در جریان یک عملیات مسلحانه دستگیر شد. اوهیچ لب نگشود و زیر شکنجه های ساواک کشته شد. رفیق نجف زاده با اینکه در محافل روشنفکری و سیاسی رشت شناخته شده بود. زندگی -سیاسی نامه اش را ندارم.(۱۱) رفیق دکتر غلام ابراهیم زاده دراین رابطه دستگیر نشد (۱۱)
ر.محمد علی در دوره پنج ساله زندانی خود یا در حال اعتراض بود یا اعتصاب غذا ویا در تبعید. نخست در قزل قلعه، سپس تبعید به مشهد در پیش زندانیان عادی. در سال ۵۰ هنگامیکه گروه رفقا "احمدزاده" ها و "مفتاحی" ها و...در اوین بودند(این را خود محمد علی گفته. اگر محل بازداشتگاه اشتباه است، آنگاه خطا از حافظه نویسنده می باشد). محمدعلی از مشهد به اوین برای بازجوییهای مجدد آورده شد. مقامی بلندپایه از فامیل به خانواده خبر داده بود که "دستگاه" می گوید که از او نقشه فرار کشف کرده است. آری در آن دوره محمدعلی با بسیاری از رفقای چریکهای فدایی و مجاهدین خلق هم سلول و یا هم صحبت (مورس زدن) بوده است. او آگاهی های خیلی دقیقی از مهمترین وقایع، بازجویی ها و مباحث سیاسی -مبارزاتی آن دوره استثنایی کسب کرد. سپس محمد علی به یزد به یک زندان دو نفره تبعید شد. از همین زندان او دستنوشته هایی به بیرون فرستاد. پیش از پایان دوره محکومیت پنجساله اش، او را برای مدت کمی به زندان قصر به تهران فرستادند. روز پایان محکومیت و رهایی هر زندانی دقیقا مشخص است. هم او و هم دیگر رفقای همبند و هم خانواده (در بیرون زندان) منتظرند. اما آنروز محمد علی را آزاد نکردند. و خانواده برگشت(ساواک مخالف آزادی محمدعلی بود وبا سازمان اداری زندان قصر در چالش ). آنگاه شب هنگام بهدور از انتظار، محمد علی در زد...آنشب همه فامیل و آشنا به خانه ریختند و روزهای بعد نیز. محمد علی از اوضاع سیاسی ونیز از حماسه های قهرمانان جنبش نوین انقلابی نطق های گیرا می کرد .
ملی کشی
دو سه ماه پس از رهایی، ساواک به خانه(در رشت) ریخت و محمد علی را دوباره دستگیر کرد و به تهران برد. ساواک بدون تفهیم هیچ اتهامی، بدون هیچ پرونده و دادگاه و محکومیتی چهار سال دیگر او را در شکنجه گاههای کمیته و اوین (بند ۲) نگهدا شت( "ملی کشی")(۲)آری ساواک نمی خواست محمدعلی را آزاد کند مگر زمانی که جیمی کارتر در آمریکا روی کار آمد و...سرانجام شاه پذیرفت که صلیب سرخ از زندانهای سیاسی ایران بازدید نماید. اما به هنگام بازدید صلیب سرخ, ساواک محمد علی را از دید صلیب سرخ پنهان کرد. ولی صلیب سرخ پیش از آمدن, از همان اروپا, لیستی از زندانیان را داشت. معلوم بود که همه دیگرنیز "پنهان داشتن او را"خواهند گفت، که گفتند. چون صلیب سرخ بار دوم برای بازدید می آمد پیشاپیش از رژیم خواسته بود که زندانی سیاسی میر محمد علی ملکوتیان را نیز ببیند از این روی رژیم چاره ای نداشت مگر آزاد کردن محمد علی(۱۲). بالاخره ر. میرمحمد علی پس از ۹ سال که تقریبا همه آن در تبعید، انفرادی، کمیته، بند ۲ اوین و... گذشت رها شد و به انقلاب پیوست.
اوین بند ۲ از ۱۳۵۴ به بعد
اوین نیز پس از کمیته، بازداشتگاه ساواک بود و اساسا محل بازجویی ودرصورت "لزوم" شکنجه؟ ماموران آن کارمند ساواک بودند و نه شهربانی . ترور رفقای گروه جزنی همراه با دوتن ازرهبران مجاهدین خلق در تپه های اوین, خود پروژه ای بود که درادامه آن سران فداییان و مجاهدین و دیگرمبارزان سیاسی چپ و مذهبی(که ساواک به آنان حساس بود )و از جمله محمد علی را به بند ۲ اوین که بدون کتاب و روزنامه و بدون ملاقات بود وزندانیان تنها درون بند کوچکی محبوس بوده آزادی رفتن به حیاط را نداشتند, منتقل کردند.آنجا فضای خشن و سرکوبگرانه ای حاکم بود. و در آغاز این نگرانی وجود داشت که گروهای دیگری ازاین زندانیان را در تپه های اوین ترور کنند. در همینجا نیز محمد علی از ابراز خواستها "رفاهی" خود و پافشاری بر آنها و حتی در موا ردی نقض تعمدی فضای فشار آلود آنها خودداری نمی کرد. ماموران ساواک هم ترجیح می دادند با محمد علی "براه" بیایند تا اینکه در برابر او بایستند.
دو خاطره
۹سال زندان, دوره ای کامل از تاریخ برآمد جنبش نوین انقلابی ایران، طبعا همراه با حوادثی و خاطرات بسیار است. من در اینجا دوتا از آخرین ها را به نقل از خود محمد علی باز گو می کنم. در اوین هنگام آزاد کردن محمد علی نیز گویی ساواک دستپاچه بود.
معمولا زندانی پیش خروج از بند آگاه است که برای آزادی می رود. اما روزی بطور ناگهانی محمد علی را بزیر ۸ (۱۳) فراخواندند. و آنجا به اوگفتند که می خواهیم شما را آزاد کنیم! در آنجا ماموری بود (اگر اشتباه نکنم بنام مرادی که با پاسبان مرادی قصرنباید اشتباه شود) از ۹ سال پیش که محمدعلی دستگیر شده بود( قزل قلعه), تا امروز, در بسیاری از بازداشتگاه ها "دکتر" (ماموران قدیمی به محمد علی می گفتند: دکتر ) را می دید و همیشه به کار "مامور"بودن خودمی پرداخت. محمد علی خود نقل می کند که به محض اینکه فلان (از سربازجویان ساواک) گفت شما را آزاد میکنیم, مامور مرادی ناگهان زد زیر گریه, همه متعجب شدند , لحظاتی سکوت حاکم شد, مرادی سعی میکرد خودش را کنترل کند اما اشکش بند نمی آمد, محمد علی از جای برخاست دست به شانه مرادی گذاشت، گفت من هرگز از شما ناراحتی بدل ندارم . شما نیز هم میهنان من هستید که برای سربلندیشان کوشیده ام ...؛ مامور مرادی همچنان سربزیر بود. گویی همه می دانستند که این گریه برایش گران تمام خواهد شد. محمد علی نیز نمی دانست چرا؟ اما چنین پنداشته شد که مامور مرادی همچون یک انسان که دهسال از زندگی کاریش با تصا ویر "محمد علی!... بازجو!..." نقش بسته بود.وهمانطورکه گفتم ساواک بیکباره گفت " شمارا آزادمی کنیم " مرادی فرصت کنترل احساس خودرا نیافت, گویی فیلم آن دهسال بیکباره از پیش چشمانش گذشت و از خود بیخود شد آری مرادی "مامور" بود ولی انسان بود, وجدان و احساساتش زیرگل ولای "ایدئولوژی" مدفون نبود. این تنها خمینی و پیروانش هستند که از همان آغاز بیشتر از مخالفت با رژیم, با نیروهای مترقی, چپ و مجاهدین خلق کینه و دشمنی داشتند, آنها در دوران انقلاب شعار می دادند:"باید رها گردد زکنج زندان, زندانی مجاهد مسلمان " و منظورشان از مجاهد مسلمان , ضدیت با "مجاهدین خلق" بود.آنها شمارنسبتا کم زندانیان مذهبی پیرو خمینی را "مجاهد مسلمان " می نامیدند و جای بقیه را درزندان می دانستند تا پس از به قدرت رسیدن ...خاوران…
خاطره دوم
محمد علی همیشه به جایگاه افشاگری و تبلیغ خیلی اهمیت میداد. فراموش نکنیم که او با مصادره یک ماشین پلی کپی دستگیر شد. پس از رهایی از زندان با اینکه هنوز شاه و قوانین آن برقرار بود, او توانست یک ماشین پلی کپی نو خریداری کند، اما هنوز آنرا بکار نگرفته بود دنبال امکانات بیشتر بود او اعلامیه می نوشت، با چاپ دستی تکثیر و منتشر می شد, او در مباحث خانوادگی صراحتا می گفت که: "آینده بسیار بدی درانتظار شما...است". مضمون یکی از اعلامیه هایش یادم می اید که در باره دیکتاتوری دینی ... بود. اما خاطره: روزی از او پرسیدم آیا جای ماشین پلی کپی امن است گفت آری ...اگر...(فلان ارگان حکومتی) را بگردند آنرا پیدا خواهند کرد. بعد از شهادتش فهمیدم که آنرا با توافق فرزند یکی از بلند پایگان حکومت(که خود انسان بسیار شریفی بودوبه محمد علی و... بسیارکمک کرده بود بطوریکه از نظرما ممکن بود حتی برای خودش بد شود اما او همیشه به خواست یاری خانواده ما پاسخ عالی (منتهی به نتیجه ) داد. او درهمان سالهای انقلاب درگذشت یادش بخیر ) در خانه انها گذاشته بود
پایان یک دوره
با پایان دوره شاه، یک دوره تاریخی از جنبش نوین انقلابی ایران بپایان رسید، پروندهای که هر برگش را قهرمانی با هستی خود مهر کرده بود. محمد علی از پیشگامان این جنبش و خود از گشایندگان این دفتر بود و اینک (غروب ۲۲بهمن۵۷) گویی برگ آخر آن به مهر یکی از نخستین نقش آفرینان خود نیازداشت. او هنگام نبرد در رده نخست بود و بگاه عقب نشینی(پایان) آخرین!
اندیشه و مشی سیاسی محمدعلی
او مارکسیست- لنینیست انقلابی بود در "کلاس" درس خود این مبانی را به بحث می گذاشت: تحلیل فلسفی هستی, شناخت , تئوری شناخت, اصول دیالکتیک مارکس , تکامل, ماتریالیسم تاریخی, تاریخ انقلابات بورژوا دموکراتیک, مشروطه ایران, جهان کنونی و ایران, امپریالیسم جهانی به سرکردگی آمریکا و حکومتهای وابسته به آن(و برای ما! ایران )؛
درباره مشی سیاسی محمد علی نخست باید مشخص کنیم که چنانکه تاریخ زندگی سیاسی او بنا به نوشته حاضرو بنا به شهادت همه زندانیان سیاسی آن دوره واضح می کند او نه عضو سازمان چریکهای فدایی خلق بود و نه هوادار سازمان چریکهای فدایی خلق. او عضو هیچ جریان سیاسی نبود مگر همان گروه رشت-کنگاور وسازمانی که پس از رهایی از زندان تا هنگام شهادت در پی بنیان نهادنش بود که آن را یک سازمان سیاسی (و نه مسلح) معرفی می کرد. او در نبرد جاری بین حکومت و مبارزین در میدان, جانب سازمان چریکهای فدایی خلق را می گرفت اما او در زندان همواره و مصرانه به این باور همیشگی خود به جایگاه "تبلیغ سیاسی" بر محور مشکلات زندگی مردم و اقشار خلق تاکید می کرد، او در دوره شاه "تبلیغ مسلحانه " را یا قبول نداشت یا دستکم برای آن نقش درجه اول قائل نبود.
در پایان این بخش, یک یادآوری و ۳ درخواست
یادآوری؛ نوشته حاضر بهمین مضمون حدود ۱۰-۱۲ سال پیش نوشته شد و بنا به خواست یکی از رفقا و خودم به یکی از سازمانهای سیاسی داده شد که متاسفانه گویا گم شده
۱- نظر به اینکه متاسفانه و علیرغم تذکرات , تا بحال برخی, رفیق میرمحمد علی ملکوتیان را از چریکهای فدایی خلق ایران شمرده اند , پس تقاضا می شود که این اشتباه را تصحیح کنند
۲- گروه ها, سازمانها و احزاب اگر در بخش "یاد یاران "خود نام میرمحمدعلی را نیز آورده اند, پس بهتراست سیاسی-زندگی نامه اورا بر پایه این نوشته تصحیح کنند
۳- نظر به اینکه بخش مهم از زندگی سیاسی محمدعلی در زندان گذشته است, از همه زندانیان سیاسی زمان تقاضا می کنم که با اینجانب ازهر طریق بویژه با نشانی ایمیل زیر
تماس گرفته, تا خاطرات و گفتنی ها درباره رفیق شهید میر محمد علی ملکوتیان را گرد آورده و منتشر کنیم
malakootianmohammadali@gmail.com
نگاهی به دیروز
در اینجا از خوانندگان گرامی اجازه می خواهم تا "بیرون از متن " و در پاسخ به مخالفان محترم و نیز به تبلیغات نیروهای ارتجاعی که دشمنان انقلاب زن زندگی آزادی هستند و و رسانه هایشان در لندن با بودجه های هنگفت(بدون محدودیت مالی), شب و روز در در تلاش منحرف کردن افکار عمومی مردم هوشمند ایران می باشند نکاتی عرض بکنم
۱- تروریسم: در دوره جنگ سرد در تبلیغات سیاسی غرب ترم "تروریسم " چندان بکار برده نمی شد زیرا در جهان همواره مبارزه مسلحانه ملل مستعمره و خلقهای زیر سلطه علیه استعمار گران و امپریالیستها جریان دا شت. امریکا مرتب درکشورهای جهان سوم حتی در اروپا (یونان, , ترکیه , سلطه مافیا بر مردم ایتالیا ) با کودتاهای خونین دیکتاتور های نظامی همچون پینوشه را علنا با زور و تحقیر ملل عا لم بر آنها تحمیل می کرد. افکار مردم متمدن جهان پشتیبان مبارزه مسلحانه مردم علیه امریالیستها و حکومتهای دیکتاتور وابسته به آنها بود.مبارزه مسلحانه ضدامپریالیستی حتی در ایتالیا و آلمان نیز وجود داشت , در فرانسه روشنفکرانی مانند رژیس دبرای زمانی مبلغ مبارزه مسلحانه بودند
در همین دوره نیز استعمار گران و امپریالیستها به قیام کنندگان مسلح علیه خود, تروریست می گفتند اما تبلیغات آنان در این مورد شنونده چندانی نداشت.
ترور و تروریسم
ترور یعنی از بین بردن دشمن سیاسی خود بطور ناگهانی. تروریسم یعنی عمل اجتماعی که بر پایه ترور است و از به خطر انداختن جان مردم عادی نگران نیست
گروهای انقلابی در دوره جنگ سرد که مبارزه مسلحانه می کردند(در ایران , ترکیه , کشورهای آمریکای لاتین و..) هیچکدامشان تروریست نبودند, یعنی برای همه آنها آسیب نرساندن به مردم عادی بهنگام عملیات اصل بود, یعنی اگر کمترین احتمال خطر برای مردم می دیدند عملیات را لغو می کردند.درهمان موقع علیه کشورهای مستقل شده از امریکا در آمریکای لاتین و کارائیب سازمان "سیا" گروهای مسلح مزدور تربیت می کرد و بعد تر در افغانستان گروه القاعده را علیه حضور نظامی شوروی آموزش داده و مسلح نمودند. اساس آموزش "سیا" بر تروریسم است , یعنی برای این گروه ها جان مردم عادی اصلا اهمیت ندارد, هدف صرفا بمب گزاری کشتار و تخریب کور است. افراد آنان مزدوریا متعصب عقب مانده که توسط ملاهای خود تحریک مذهبی شده اند و ...میباشند جان خودشان برایشان درجه اول اهمیت است پس آسان ترین هدف برای خرابکاری را انتخاب می کنند. برای گروه های نوع القاعده اصلا کشتن برخی مردم بخاطر باورها و مذهبشان واجب است و ...از این روی امروز واقعا تروریسم در جهان وجود دارد که در بیشتر موا رد دست حکومتهای امپریالیست غربی ویا حکومت های ارتجاعی عربستان , پاکستان , جمهوری اسلامی و ترکیه پشت این گروه ها هستند.
در مورد کشور ما, من "سازمان چریکهای فدایی خلق ایران" را نمونه می گیرم
مبارزه مسلحانه در ایران در دهه ۵۰-۴۰ با هدف کشا ندن توده های مردم به مبارزه مسلحانه علیه حکومت وابسته به آمریکا بود, خانه تیمی یعنی زیستگاه مخفی, زیرا در صورت علنی بودن حتما دستگیر و بشدیدترین نحوی شکنجه می شدی و نابود. آنها مسلح بودند بطور عمده برای رویارویی متقابلا مسلح به هنگام حمله رژیم. در آن شرایط تنها به این شیوه می شد یک سازمان سیاسی بنیان نهاد که بتواند درزیر سیستم مجهز سرکوب شدید که آشکارا توسط امپریالیسم امریکا در کشورهای زیر سلطه و بویژه در ایران (اهمیت ایران در جنگ سرد )سازمان داده می شد, سرپا مانده و مبارزه تداوم یابد.
سازمان چریکهای فدایی اصولا بمب گذاری نمی کرد. این دروغ بزرگی است که سازمان مزبور با بمب گذ اری جان مردم را در خطر انداخته است, هیچ مورد و مطلقا هیچ موردی از چنین بمب گذاری روی نداده است. در مواردی بمب هایی با دامنه عمل کاملا محدود علیه بازجویان ساواک, مراکز نظامی یا مرکز تجمع کارگزاران ساواک گذاشته شده که از آن میان تنها در دومورد علیرغم پیش بینی ها , دوتن از مردم ما جانشان را ازدست دادند در مورد اول در اثر یک اتفاق بیرون از پیش بینی, پاسبانی با کمال تاسف کشته شد .در موردی دیگر یک شخص عادی جعبه حاوی بمب را از جای تعبیه شده برداشت و خود روی آن نشست و متاسفانه کشته شد. طبعا در هردومورد سازمان فدایی مسئول است.
در زمان شاه کشور در حال رشد بود, پس چرا مبارزه می کردید؟
این پرسش مهمی است و پاسخش به نظرم تا حدی سخت است. طرفداران شاه موذیانه این پرسش را علیه سازمانهای سیاسی (بویژه مسلح) طرح می کنند. اما پرسش اساسی این است که چرا اکثریت روشنفکران ایران مخالف شاه بودند؟. چرا علیه شاه انقلاب شد؟ بدیهی است که توده های ناگاه را ملاها با سو استفاده از مذهب به میدان آوردند, اما بالاخره قشر متوسط, تحصیل کرده, تکنوکرات نیزدر انقلاب فعال بودند؛ چرا جو دانشگاه ها همیشه مخالف حکومت شاه بود. می گویند شاه بهترین تکنوکراتها و تحصیل کرده های ایران در بهترین دانشگاههای امریکا و...را دعوت به کار در ایران می کرد! آری این درست است اما اولا از همه دعوت نمی کرد, براساس "پرونده" آنان در سفارت, به سراغشان می رفت(سید حسین نصر!). آقایان اگر می خواهید کار علمی بکنید,بگوئید چند درصد از ایرانیان تحصیل کرده برجسته در خارج, به دعوت حکومت پاسخ مثبت می دادند و اصولا دل نگرانی هایشان چه بود؟ اصولا چرا شاه دانش آموختگان برجسته در دانشگاههای ایران: دانشکده فنی دانشگاه تهران, دانشگاه آریامهر (شریف) و...را برای مقامات بالا, در دولت ! دعوت به کار نمی کرد. شما که از دانش آموختگان برجسته خارج کشور در دستگاه شاه می گویید, همچنین بگویید که اعضای سازمان چریکهای فدایی خلق و مجاهدین خلق از برجسته ترین دانشجویان و دانش آموختگان بالاترین دانشگاهای ایران بودند. سخن کوتاه علت این بود که دستگاه شاه ضد دیالوگ بود. علت اصلی برپایی ساواک و کار اصلی ساواک سرب داغ ریختن در دهان کسانی بود که خواهان دیالوگ بودند. می گویید امیر عباس هویدا در دانش و فرهنگ برجسته بود. آری ولی آیا شما ایرانیان را تحقیر می کنید که فقط "هویدا را داشتند و "او" فقط چنین بود؟!! شما! می دانید که ایران بسی تحصیل کرده با فرهنگ بسیار بالا داشت ولی از آن میان تنها انگشت شماری حاضر بودند که تیمسار نصیری معاون آنها باشد, تنها انگشت شماری حاضر بودند که به راحتی قانون اساسی مشروطیت را زیر پا بگذارند و آشکارا و با افتخار بگویند؛ امر! امر اعلیحضرت است.
در سطور بالا گفتم که در دوران جنگ سرد دو راه رشد در جهان بود, راه رشد سرمایه داری و راه رشد نوع کشورهای "سوسیالیستی", برای کشورهای مستعمره راه رشد سرمایه داری امکان نداشت اولا آنها مستعمره همین کشورهای سرمایه داری بودند , بدیهی است که آنان (بلوک امپریالیست ) اینان (مستعمره آزاد شده) را کمک نمی کردند. حتی یک نمونه هم خلاف گفته من وجود ندارد. افزون براین کشورهای تازه بیرون آمده از جنگ ضد استعماری انقدر فقر و فلاکت و بیسوادی و به بهداشتی و... داشتند (بخاطر استعمار که شیره انها را کشیده بود )که با راه رشد سرمایه داری اصلا امکان ساختن سریع کشور و نجات مردم وجود نداشت. در آن دوران بطور عینی راه رشد نوع "سوسیالیسم" مردم مستعمره ها را نجات میداد , زنده می کرد. وابستگی به امپریالیسم , در همه جا و در ایران معنی اش این بود که آنها منابع ما (نفت ما) را ببرند وانگاه شاید برای ما هم کاری کردند. در بالا گفتم باز میگویم: در ۱۹۷۳وقتی ملک فیصل شاه عربستان, در اعتراض به کمک امریکا و غرب به اسرائیل در اشغال خاک کشورهای عربی صادرات نفت را محدود کرد و قیمت نفت جهید و محمدرضا شاه خوشحال شد آنگاه علنا گفت که تا بحال پولی که آمریکا و انگلیس و... بابت نفت ایران به "ما" می دادند , کمتر از هزینه ای بود که ما برای استخراج نفت می کردیم. ما جوانان آن موقع , ما که با کار و کوشش خود از کنکورهای سخت عبور می کردیم وارد بهترین دانشگاههای ایران می شدیم, ما که تکه های سنگ و خاک این وطن را سجده می کردیم ما که همه جا پروژه های واقعا درخشان برای چاره مشکلات این میهن می دادیم چرا نباید در اداره آن سهم می داشتیم ؟؟! از نظر ما (اقلا در آن زمان ) این بود که بنا به سیاست دیکته شده امریکا : همه کمونیستند مگر کسانی که در دانشگاه های آنان درس خوانده و پرونده شان مورد تایید آنها باشد.
البته نه ما و نه کمونیستهای فرانسه و حتی سوسیالیستها اروپا نمی دانستیم که "سوسیالیسم " واقعا موجود علیرغم معجزه رشد سریع اولیه خود مولود نارسی است که به جوانی نخواهد رسید. گرچه استقلال و استقلال از کشورهای سوسیالیستی نیز پرچم جنبش نوین انقلابی ایران بود ولی به نظرم ما به دیکتاتوری کشورهای سوسیالیستی و گرایشهای توسعه طلبانه در اتحاد شوروی که همسایه دیوار به دیوار ما بود بی توجه بودیم (یا ناآگاه ).
ما می دانستیم و می دانیم که سرمایه داری جهانی در سرشت خود آگنده بحران ها ست که جهان ما را بسوی جنگ و نابودی محیط زیست و... می برد اما (به نظر من ) در دنیای کنونی اگر راه رشدی باشد(۱۴) راه رشد سرمایه داری است. برای میهن ما ایران رشد کاملا میسر است اگر که همراه بانظارت توده های مردم زحمتکش باشد و این ناشدنی است مگر در دموکراسی که کمونیستها در آن در اثر مبارزه دموکراتیک خود قوی باشند
خدانور, ژینا...زن, زندگی, آزادی
سرنگون باد جمهوری اسلامی دشمن ایران و دشمن بشریت
جاودان باد یاد و خاطره همه جان دادگان راه آزادی و انسانیت
پر افتخار باد یاد و خاطره کمونیستهای ایران
میرشجاع ملکوتیان
پاورقی
۱- ۹ سال محکومیت درآن دوره خیلی با لا بود, در محاکمه گروه رفیق جزنی و.. .بالا ترین محکومیت ۸سال بود
۲-این آغاز دوره ای است که ساواک زندانیان سیاسی را درپایان دوره محکومیتشان آزاد نمی کرد وبدون محاکمه واعلام اتهامی, همینجوری در زندان نگه می دا شت, این نوع زندان کشی اضافی بعدا "ملی کشی " نامیده شد. محمدعلی دردوره "ملی کشی" او شکنجه بدنی نشد
۳- این هم از شعوروسردرگمی ساواک,اولا توافق با بازدید صلیب سرخ که یکشبه انجام نشد, پس وقت فکر کردن داشتید, دوم:خب مگر میشود یک زندانی را پنهان کرد ؟ تا کی؟! سوم : خب زندانیان دیگر دربازدید صلیب سرخ به آنها خواهند گفت (که همه گفتند) چهارم صلیب سرخ اصلا پیش از آمدن به ایران برای خودش لیست دارد وحتما نام محمد علی هم درآن است
۴- درفراخوان تظاهرات عاشورا روحانیت پیرو خمینی با تحریک برخی از مردم متعصب و نیز ارازل و اوباش خود, به صف مستقل نیروهای چپ که بنا به فراخوان در تظاهرات شرکت کرده بودند حمله می کردند, حتی با راندن مینی بوس به میان صف آنان و مضروب وزخمی کردن زنان و کودکان, بطوریکه این تظاهرکنندگان در نزدیکی میدان ۲۴ اسفند مجبور شدند تا تظاهرات خودرا به خیابان دیگری , اگر حا فظه ام یاری دهد گویا خیابان اردیبهشت. منتقل کنند.محمد علی در اینجا نیز سخت در مقابل اوباش خمینی ایستاد
۵-بهمن ماه بدنیا آمده بود
۶- فراموش نکنیم که اینان گروه های آغاز گرند, مسایل هنوز برای خوشان هم چندان روشن نیست, و ما نیز کم از آنان می دانیم
۷-مستعمره ها(در پایان جنگ):چین, کامبوج,لائوس, ویتنام بنگلادش, شبه قاره هند, انونزی مالزی, تمام آفریقا ؛ الجزایر, لیبی, تونس. آفریقای سیاه : سودان, سومالی , کنگو, تانزانیا, اوگاندا و...
آمریکای لاتین: پرو, شیلی , مکزیک, بولیوی, برزیل, آرژانتین ونزئولا, نیکاراگوه , گواتمالا ... کوبا (کارائیب ) که در همه اینها امریکا رسما وکودتا می کند, بسیار خونین, جنایتکارانه , سفاکانه و فاشیستی و یا لشگر می کشد. وکشورهایی مانند ایران و ترکیه : زیر سلطه حکومتهای کودتایی یا شبه کودتایی(زیر سلطه ارتش )
۸- شاید امروزه کسانی ازآنها می خواستند که صبر کنند و نتایج "انقلاب شاه " و...را ببینند ولی این سخن را درآنزمان نه خود شاه و نه دستگاه حکومتی آن نمی گفتنند, آنها همین سخن راتنها زمانی می توانستند بگویند که اگر اجازه می دادند "پرسش " مطرح شود! آری به همین سادگی! شاه و (دستگاه ساواک آن) در دهان هر کوچکترین پرسشگری(کمترین پرسشی) "سرب" آری سرب ! می ریختند. پس از سرکوب جنبش ملی شدن نفت بدست ارتش با پشتیبانی آشکار انگلیس و امریکابدیهی است اولین جایی که اعتراض می کند دانشگاه واولین کسان دانشجویانند . بفاصله کمی از ۲۸ مرداد حکومت امریکا اعلام می کند که معاون خودرا به ایران می فرستد و به دانشگاه تهران , بدیهی است دانشجویان اعتراض می کنند, اگر شاه مستقل بود و اگر کمی فرهنگ دمکراسی داشت یا با سفر نیکسون مخالفت می کرد یا دستکم اورا به دانشگاه تهران نمی برد. اما او درپاسخ به اعتراض دانشکویان به امریکا, به دانشگاه تهران لشگر کشیدو ارتش شاه آنجا را تیرباران کرد, همه پناه گرفتند, سه دانشجورا کشتند. و دستکم حکومت دمکراسی امریکا بازدید دومین مقام خود از دانشگاه را لغو می کرد. نه! آنها می خواستند ما را! ایرانی! ها را تحقیر کنند (لازم نیست که آنچه در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲رویداد ر اکودتا بنامیم یا نه مهم این است که ازان پس آنچه رخ داد حکومت به اتکا ارتش بود
۹- هرکس اینرا نفهمد هرگز ایران و مردم آن را نخواهد فهمید
۱۰-به نظرمن این استراتژی به اندازه زیادی به اهداف خود رسید, هم امریکا و هم شاه بنوعی از جنبشهای چریکی شکست خورده بودند. مبارزات مسلحانه ضد استعماری درجهان اصولا پیروز می شدند و لزوما پشتگرم به کمک اتحاد شوروی بودند. درپایان جنگ ویتنام و شکست امریکا, این نتیجه گیری بدست آمد که نتیجه سلطه گری امریکا و استعمار گری غرب درشرایط وجود اردوگاه سوسیالیستی سرانجام منجر به پیوستن شمار هرچه بیشتری ازکشورهای رهایی یافته به اردوگاه شرق می شود. پس غرب باید دراستراتژی سلطه گری خود تجدید نظرکرده از "دمکراسی" حمایت نماید, روی کار آمدن جیمی کارتر, که بنظرم واقعا به دمکراسی باور داشت می تواند از نتایج این فرایند باشد. در ایران سلولهای کمیته مشترک ساواک شهربانی هرسال پرتر از سال پیش می شد. شاه درسال ۱۳۵۴ قوانین مجازات علیه معترضین ("دادگاه" های نظامی) را نزدیک به ده برابر شدید تر کرد .او پس از ضربات شدید به سازمان مجاهدین و فدائیان, (۱۳۵۵) فکر می کرد که دوسازمان را شکست داده ( پس برای جلو گیری از بازسازی آنها باید فضا سیاسی را باز کند, این همزمان است با روی کار آمدن جیمی کارتر در امریکا و...؛
این فرضیه در ضمن می تواند فرضیه دیگری را که می گوید برای ضربات سخت وشکاننده در سال ۱۳۵۵ به سازمان چریکهای فدایی خلق ایران , امریکا و ساواک با بهره گیری از تکنیکها و ابزارهای جدید از مدتها قبل برنامه ریزی کرده بودند و... را تقویت کند. اگراین "فرضیه ها" به نسبتی درست باشدآنگاه جنبش چریکی ایران (جنبش نوین انقلابی ایران و پیشگامان آن ) بهمان نسبت به اهداف خود برای آزادی ایران نزدیک شده بودند (تقریبا پس از ۶ سال جنگ چریکی). چه سخت و فداکارانه.
آمدن خمینی ناگزیر نبود (بحث جدا می طلبد)ولی مولفه های اصلی آن بنظرم: شخصیت خود او (یعنی اگرشخص او نمی بود, روحانیت هرگز نمی توانست رهبری انقلاب رابدست بگیرد, خواست و برنامه ریزی پیشین انگلیس, پشتیبانی غرب از او درجریان انقلاب, کمک مذهبی-سیاسی ها به او. کم دانشی جنبش نوین انقلابی ایران
سلطنت طلبان بازمانده از دوره شاه بیشترشان آدمهای بی ارزه و کودن,متکی به رانت , سطحی نگر وحتی خرافی و در کل آدمهای ارتجاعی هستند آنها درسخنان خود درستایش از دوره شاه سرانجام دربرابر این پرسش که پس چرا مردم آنچنان علیه آنان شوریدند؟! در می مانند وآنرا به عوامل عجیب و غریب که به اجنه می مانند نسبت می دهند. توصیه صمیمانه من به آنان این است که این مطلب را بخوانند شاید نکاتی داشته باشد
فواره چون بلند شود، سرنگون شود
۱۱ - محمد علی وافرادگروه همواره از او با ستایش و بزرگی یاد می کردند نه فقط بخاطر مقاومتش زیر شکنجه, بلکه اصولا بخاطر شخصیت مبارزاتی اش, بنا به شناخت آنها و همینطور آوازه رفیق نجف زاده دررشت. محافل روشنفکری و سیاسی آن زمان که جوان بودند و درکادر "جنبش نوین..." نیزجز چنین مقاومتی, از او انتظار نداشتند. من این خاطرات را بیاد می آورم تا خواننده امروزی بتواند تصور کند که دران دوران, در واکنش به امپریالیسم جهانی و دیکتاتوری وابسته شاه در ایران چه انرژی های شگرف انقلابی در جوانان ما انباشته شده بود. محمد علی خود گفت که بازجویان ساواک به او با کنایه و "تمسخر" و درحالیکه دستهای خودرا بحالت "بال زدن" تکان می دادند گفتند: نجف زاده جان شما اکنون دا رد آن بالا ها (عرش!) پرواز می کند. نگاه روانشناختی به این جمله بازجو نشان می دهد که او خود ناخودآگاه نجف زاده را "قدیس" می دیدیده است . افراد یک گروه قاعدتا می توانند بفهمند که رفیق دستگیر شده در بازجویی حرف زده یا نه ویا تا چه اندازه. طبعا رفیق نجف زاده اطلاعات زیادی از سیاسیون و محافل سیاسی رشت داشت از آن مهمتر اوعملیات مسلحانه خودرا را به تنهایی تدارک و اجرایی نکرده بود. ازاینروافراد گروه, محافل سیاسی و یارانش در آن عملیات مسلحانه می دانند که او هیچ نگفته است. رفیق شهید غلام ابراهیم زاده یکی از شخصیتهای برجسته جنبش نوین انقلابی بود. گویا شاخه کنگاور گروه اصلا سالم مانده بود. رفیق غلام بعدا درعضویت در گروه ستاره سرخ (اگر اشتباه نکنم ) دستگیر شد. درانقلاب ۵۷ بدست مردم, اززندان آزاد گردید. او از بنیان گذاران سازمان راه کارگر بود و در دهه شصت هنگام یورش وحشیانه خمینی به سازمان های سیاسی پیشرو, درجریان دستگیری و مقاومت خویش کشته شد. یاد رفیق دکتر غلام جاودانه باد
۱۲- ساواک از زبان سرخ ر. ملکوتیان(که انگلیسی را بخوبی می دانست ) در مصاحبه با صلیب سرخ هم بسیار نگران بود
۱۳- بخش اداری زندان
۱۴مثلا برخی کشورهای جهان سومی که در سابق در اردوگاه سوسیالیستی بودند, یا بازار ندارند یا بازارشان ضعیف است پس به نظرم پیدا کردن راه رشد خیلی سخت است بطوریکه نشدنی می نماید
افزودن دیدگاه جدید