چرا می گوئیم قتل مهسا قتل "ناموسی" حکومتی است؟ قبل از این که به این سئوال پاسخ دهم باید دید که قتل ناموسی چیست و تفاوت آن با زن کشی کدام است؟
قتلهای ناموسی زن کشی نیستند، زیرا زنان تنها قربانیان آنها نیستند. در قتلهای ناموسی، معمولاً قاتل با همکاری بقیه اعضای خانواده و با برنامه از قبل تنظیم شده، دست به قتل می زند و پشیمان هم نمی شود. در واقع امر، قتلهای ناموسی اعدام خانگی هستند، که در آن نه از قاضی و نه از دادستان و نه از وکیل مدافع، خبری نیست. در اینجا آگاهانه از واژه «اعدام» استفاده می کنم، زیرا قتل ناموسی در حقیقت اجرای حکم اعدام است در ابعاد خانوادگی یا دوست و آشنا.
تأکید و تکرار می کنم: قتل ناموسی، «اعدام» است. اعدام یعنی معدوم کردن، کشتن! در قتل مهسا عملا حجاب آبرو و تابلو نظام جمهوری است و زمانی زنی بر اثر بدحجابی و یا بیحجابی کشته میشود؛ یعنی به خاطر حفظ آبروی نظام، معدوم شده است. قتلهای ناموسی اعدام خانگی است که بدون محاکمه و با برنامه ریزی قبلی، انسانی را به قتل می رسانند.
این "ناموس" که به غلط وارد ادبیات فارسی شده است، چیست که پدر دختر را می کشد و برادر خواهر را؟
واژه"ناموس" در لغتنامه دهخدا به "احکام الهی و شریعت" معنی شده است. لغت ناموس ریشه یونانی دارد و به معنی نوموس یعنی "قانون" است*. درمیان پیروان ادیان ابراهیمی قتلهای ناموسی زیاد اتفاق می افتند، چون زن آبرو و ناموس مرد است. زن وجود مستقلی ندارد و برای زن حق انتخاب پیش بینی نشده است. زن مایملک مردی است که می تواند، پدر، برادر، پسر یا شوهر باشد.
جامعه به دو بخش ناعادلانه و ظالمانه قسمت شده است، یک بخش مرد و مردانگی است که از بیشترین حقوق قانونی و امتیازهای جامعه برخوردار است. مرد، حق طلاق دارد، حق انتخاب دارد، بدون اجازه زن حق مسافرت دارد و حق انتخاب بیش از یک همسر دارد. این شکاف جنسیتی بین زن و مرد باعث عقبماندگی و تحجر و خرافه پرستی شده است چون عملا نصف جامعه یعنی زن، جدی گرفته نمی شوند.
حکومت اسلامی به دلیل تفکر باینری، مرد و زن را به رسمیت می شناسد و جنس سوم را قبول ندارد، در نتیجه گرایش جنسی دو نفر غیر از مرد و زن، جرم تلقی می شود؛ در تفکر باینری مرد نه تنها بر جسم، بلکه بر تفکر و احساس زن هم کنترل دارد. در کشورهایی که تحت حکومت اسلامی هستند، نظام اسلامی به روشهای گوناگون می کوشد تا "ناموس" بودن زن را تبلیغ کند.
قتل ناموسی یکی از انواع زن کشی است. قتلهای ناموسی شامل قتلهای جامعه "ال جی بی کیو آ +" هم می شود. زمانی که شخصی "گی" مورد قضاوت قرار می گیرد نه تنها آبروی خانواده را بلکه مردانگی را زیر سئوال خواهد برد. در حکومت اسلامی حکم لواط، اعدام است.
در جهان امروز موجود انسانی، دیگر شامل زن و مرد نیست بلکه جامعه جنسی و جنسیتی هم وجود دارد که رژیم جمهوری اسلامی جزو معدود کشورهائی است که جنس سوم را به رسمیت نمی شناسد. جامعه مردسالار با "ناموس"، "غیرت" و "آبرو" گره خورده است. قتلهای ناموسی در کشورهای اسلامی زیاد اتفاق می افتند، زیرا خشونت و قساوت در جامعه و متعاقباً در خانواده نیز به امری عادی تبدیل شده اند، و قوانین شریعت هم از آن حمایت میکنند. سیاست رژیم جمهوری اسلامی عادی سازی خشونت و عادت دادن مردم به قساوت است. حکومت اسلامی بالاترین بودجه را به قوای سرکوب اختصاص داده است. قطع انگشت دست و پا، یا شلاق زدن یا اعدام در ملاء عام، کور کردن، اسید پاشی و سمپاشی در مدارس دخترانه صرفا اجرای قانون شریعت نیست، بلکه عادت دادن مردم به دیدن این گونه قساوتهاست، و به همین دلیل است که تعداد قتلهای ناموسی در کشور ما بعد از جنبش انقلابی مهسا، رو به فزونی نهاده است. در رسانه های رژیم جمهوری اسلامی و در فیلمهائی که به نمایش گذاشته می شوند، درصد بالائی به کشت و کشتار و قتل اختصاص دارد و صحنه های بوسه یا در آغوش گرفتن کسانی که همدیگر را دوست دارند، در تلویزیونهای دولتی دیده نمی شوند. چه بسا ممنوعیت همراه داشتن حیوانات خانگی از جمله سگ و گربه، در خیابانهای شهرها و حتی در داخل اتوموبیلها نیز، به دلیل هراس مسئولان از اشاعه محبت و انساندوستی، و حسی است که حکومت اسلامی از آن احساس خطر میکند.
تناقصی که بین قوانین جامعه و نسل جوان وجود دارد اکثر قتلهای ناموسی در میان دختران، به دلیل دوست پسر داشتن یا کودک همسری است.
در ادیان ابراهیمی و مخصوصاً اسلام، مرد قیم و سرپرست زن است و زن "از فهم و درک نازلی برخوردار است" اگر کاری کند که آبروی خانواده برده شود، حکم او اعدام است. ما در ۴۳ سال گذشته با اعدامهای حکومتی روبرو هستیم. کودکان را مجبور به ازدواجی می کنند که نه از روی شناخت است و نه از روی علاقه، بلکه روی اجبار خانواده است. متاسفانه این کودک همسران قبل از اینکه بچگی کنند مادر می شوند. مردانی که به کودک همسری علاقه نشان می دهند، کودکهای مطیع می خواهند. زمانی که این کودکان ازدواج کردند دیگر کودکی شان مورد نظر قرار نمی گیرد و باید تمکین کنند و به وظایف و تکالیف خانواده عمل کنند. "کودک همسری" که در زمینه کودکی، نوجوانی، زنانگی و مادری سردرگم است. این کودکان زمانی که بزرگتر می شوند و خواسته های خود را عنوان می کنند مورد اعتراض و غضب شوهران شان قرار می گیرند. تعداد زیادی از این کودکان بعدها تقاضای طلاق کردند که با مخالفت همسر و فامیل روبرو شدند. این کودک همسران که هم از طرف خانواده و هم از طرف همسر مورد آزار و ظلم قرار گرفتند زمانی که با اولین ناجی خارج از خانواده و فامیل مواجه می شوند به شخص دل می بندند و به او پناه می برند زیرا همیشه از طریق همسر و خانواده آزار دیده اند.
در دوماه گذشته بیش از "۴۰ چهل قتل ناموسی به ثبت رسیده ( رسانه کمپین توقف قتلهای "ناموسی" **) و این به این معنی نیست که تنها ۴۰ قتل "ناموسی" در دو ماه گذشته اتفاق افتاده، بلکه به این معناست که این قتلها ثبت شده اند و چه بسا آمار آن بیش از اینهاست.
به نقل از وبسایت کمپین توقف قتلهای "ناموسی" در هفته گذشته پنج قتل "ناموسی" ثبت شده که اعدام شدگان بین ۱۵ تا ۲۵ ساله بودند**.
در قتلهای "ناموسی" گاهی پدر، همسر، برادر و گاهی ریش سفیدان و بزرگان یک قوم یا قبیله، خود را در جایگاه قاضی قرار میدهند، و حکم به قتل می دهند. چندین ماه قبل بود که پدری دختر جوانش را کشت و جسد او را در میدان شهر انداخت و با صدای بلند گفت: "حالا راضی شدید؟" این قدر فشار فامیل و قوم بر روی پدر زیاد بود که برای راضی کردن خانواده و نجات آبرو و غیرت مردان فامیل، دخترش را کشت.
چرا اعتراضی در این مورد صورت نگرفته است؟ همان طور که در بالا گفته شده این عادی سازی شر و ظلم است و نهادینه شدن قساوت و خشونت.
در پشت برخی از خودکشیها نیز به نوعی رد پای قتلهای "ناموسی" را می توان بازشناخت. مدتی پیش اعلام شد که دختری ۱۵ ساله خودکشی کرده است و به دنبال پیگیری نمایندگان کمپین توقف قتلهای ناموسی در ایران معلوم میشود مادر، این دختر را با بالش خفه کرده و در ادامه با کمک پدر او را به دار آویختند، تا صحنه ساختگی خودکشی را به افکار عمومی ارائه دهند. بر اساس گفته پزشک قانونی این دختر قبل از به دار آویختن خفه شده بود. این "کودک همسر" در سن دوازده سالگی شوهر داده شده بود و خانواده بر این پندار بود که او شخص دیگری را دوست دارد. اتفاقاً خواهر این دختر هم در سن هفده سالگی گفته شده بود که خودکشی کرده. البته روایتهائی هست که می گویند خودکشی نبوده است. پدر مسئولیت قتل دختر را به عهده گرفت، چون براساس قوانین بغایت ارتجاعی شرعی، ولیدم قصاص نمیشود. متأسفانه قوانین شریعت اسلامی قتلهای ناموسی را تقویت میکند. قتلهای ناموسی در حاشیه های مرزی کشور که عمده جمعیت ساکن، هنوز به صورت قبیله ایی زندگی می کنند، بیش از مناطق دیگر کشور رخ می دهند، زیرا در این مناطق قانون شریعت و نیز سنن ارتجاعی، بیشتر عمل می کند؛ بزرگ قبیله هم مدافع قتلهای ناموسی است. معصومه ۱۷ ساله قربانی "کودک همسری " بود که بعد از شکایت همسر به پدر معصومه، پدرش او را کشت و به رئیس قبیله پیش کش کرد. و یا سر ریحانه را در میدان شهر چرخاندند تا مردانگی و غیرت را به نمایش بگذارند.
در استانهای شمالی ایران مثل گیلان و مازندران که از یکسو زنان و دختران در اقتصاد خانواده شرکت دارند، و از سوی دیگر عنصر روشنگر و آگاهی دهنده که در نتیجه سالها رنج و پیکار بردبارانه، در بافت جامعه نفوذ یافته است، قتلهای ناموسی کمتر اتفاق می افتند.
مسئولیت زنان در این ارتباط چیست؟ آشنائی با قانون، اعم از قوانین مدنی یا قوانین شریعت. بسیاری از زنان هم به قوانین شریعت و حفظ آبرو و سنت مردانه باور دارند. در برخی از قتلهای "ناموسی" مادر با پدر همدست بوده است. البته جنبش "زن، زندگی، آزادی" توانست تاثیر مهمی روی جامعه بگذارد و در ثانی زنان و جوانان با وجود فضای مجازی و دیجیتالها، از لحاظ فکری رشد قابل ملاحظه ای کرده اند. خیلی از زنان دیگر نمی خواهند نه از شوهر، نه از پدر یا برادر مانند گذشته تمکین کنند. شاید یکی از دلایل رشد قتلهای "ناموسی" هم همین رشد فکری زنان باشد. در حکومت اسلامی عملا در مدارس پسرانه از طریق کتابهای درسی و آموزشهای گوناگون با استفاده از رسانه های جمعی، به پسران دانش آموز این گونه می آموزند که خواهر و مادر و زن "ناموس" هستند و باید در حفظ آن کوشا باشند. خود پسر می تواند دوست دختر داشته باشد ولی خواهرش نمی تواند. مرد می تواند با زن غریبه در خیابان راه رود ولی زن نمی تواند. مرد می تواند بینهایت زن صیغه و ۴ زن عقدی داشته باشد و زن نمی تواند. در قوانین شریعت اسلامی پدر می تواند فرزندش را بکشد ولی مادری که سقط جنین کرده است مجازات می شود. این تفاوت و تبعیض در قوانین اسلامی به وفور دیده می شوند. با کنار رفتن جمهوری اسلامی است که می توان امید داشت تا قوانین ارتجاعی شرعی نیز رفته رفته از زندگی مردم و جامعه رخت بربندند.
صندوق جمعیت سازمان ملل، برابری جنسیتی را اولین حق انسانی معرفی می کند. بدین معنا که رفع تبعیض جنسیتی و جنسیت زدگی مهمترین ابزار توسعه قلمداد می شود. نگاهی گذرا به کشورهائی که شکاف جنسیتی کمتری دارند، نشان از این امر دارد که پیشرفت و توسعه نه تنها با شتاب بیشتری صورت می گیرد، بلکه تاثیرات زیادی بر بهبود کیفیت زندگی مردان دارد.
البته مردان در تغییر این سنتهای عصر حجری نقش مهمی دارند. مردان برابری طلب، بسیار می توانند برای جلوگیری از این سنتهای زن ستیز، همراه با زنان برابریخواه در این راستا همکاری کنند. شاید مردان پوینده راه حقوق برابر زنان و مردان، بتوانند در چالش با مردان سنتی منشأ تغییرات مفید و امیدوارکننده در جهت تأمین این برابر حقوقی گردند.
درک مقوله برابری جنسیتی به ما کمک می کند، موانع این راه را بهتر بشناسیم و در عبور از این موانع موفقتر عمل کنیم.
* ناموس - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
افزودن دیدگاه جدید