رفتن به محتوای اصلی

آرمیتا گفته بود: خورشید حتما طلوع می کند...

آرمیتا گفته بود: خورشید حتما طلوع می کند...

پشت پنجره ی بیمارستان
ایستاده ای
و دست تکان می دهی
 گل های نسترن
با تو می خندند
سراسیمه
خاموشی می دهند
اما نمی دانند
در چشم هایت
جاده ای ست
که مارا
به مقصد می رساند
راویِ طغیانِ رودخانه
در خیابان
اسطوره ها
به روایت تو
ایمان آورده اند
چون
طرّه ی موهایت
اکوان دیو را
در بند کرده است

آرمیتای ما
طلوع کرد
تا صبح
بیدار شود!

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید