رفتن به محتوای اصلی

سردرگمی های ما، اعتصابات کارگری و جنبش خیابان

سردرگمی های ما، اعتصابات کارگری و جنبش خیابان

بسیج همگانی برای تحریم انتخابات

همین یک ماه پیش بود که احزاب و سازمان های چپ و سوسیالیستی که اکثر غالب اعضای آنها در تبعید اجباری خارج از ایران زندگی میکنند، نیروهای خود را بصورتی گسترده و منسجم به مدت چندین هفته جهت تحریم انتخابات مهندسی شده ریاست جمهوری در ایران بسیج کرده و در صحنه پیکار علیه ارتجاع حاکمه به میدان آورده بودند. یکی از ثمرات این برآمد سیاسی گسترده و وسیع، مطرح شدن توان و قابلیت بسیج و میزان نقش آفرینی و تاثیر گذاری چپ در افکار عمومی و در حرکت های خیابان است.

گرچه تاکتیک محوری همه اجزاب و سازمان های چپ و سوسیالیستی در مورد انتخابات، راهبرد محوری "تحریم" بود، اما باز هم مثل همیشه، هر کدام از احزاب و سازمان های چپ و سوسیالیستی، بطور مستقل و جدا از یکدیگر، این کاربرد واحد را به پیش بردند. طی چهل سال گذشته، تنها مورد موفق در زمینه نزدیکی نیروهای چپ به همدیگر، پروژه تشکیل حزب چپ ایران ( فدائیان خلق)، بوده است. در حالیکه پروژه وحدت چپ توان و انرژی سنگین و خیلی بیش از ده ساله ای را از نیروهای چپ گرفت. این، در جای خودش قیمت خیلی گزافی بود که برای پر کردن خلاء حضور منسجم ، گسترده و واحد چپ در صحنه سیاسی ایران، پرداخته شد.

یکی دیگر از ویژگیهای این پراکندگی این است که شخصیت های نسل بنیانگذار جنبش سوسیالیستی در ایران، کاملا به فراموشی سپرده میشوند. در حالیکه، نحله های فدائیان خلق، فقط و تنها یادبود شخصیت های ویژه تاریخی سازمانی جنبش فدائی را گرامی میدارند، در حالیکه چندان توجه ویژه و مشحصی به سالگرد یادبود شخصیت های سازمان های دیگر سوسیالیستی، از قبیل حزب کمونیست ایران زمان حیدر عمواغلو و حزب توده ایران و غیره ندارند. در رویه دیگر سکه نیز بطور متقابل، حزب توده ایران، سازمان راه کارگر و احزاب چپ محلّی منطقه ای هم سالگرد های تاریخی غیر خودی ها و فدائیان خلق را کاملا با بی اعنتایی و بی توجهی از کنارش میگذرند. چرا نباید تمامی این شخصیت های تاریخی متعلق به جنبش سوسیالیستی واحد و چپ ایران شناخته شده و از طرف همگی بطور واحد، مشترک و همگانی گرامی داشته شوند.

بازتاب ابعاد دیگر این پراکندگی هم خود را به این صورت نشان میدهد که نه تنها هر کدام از این نحله ها کاملا جداگانه نمایش مهندسی انتخاباتی ریاست جمهوری اخیر را تحریم می نمایند، بلکه نمیتوانند کمیته واحد هماهنگی مشترکی برای برآمد یگانه و مشترک نیروهای چپ و سوسیالیستی در زمینه تحریم انتخاباتی ارائه نمایند. این آشفتگی های سکتاریستی و عملکرد پراکندگی حضور سیاسی چپ در صحنه، بازتاب های خویش را بصورت یک آشفته گی میان نیروهای چپ سوسیالیستی بر سیمای سیاسی کشور و جنبش های مدنی و زحمتکشان منعکس و منتقل می نماید.

 و بالأخره یکی دیگر از بازتاب های مهم و حیاتی این آشفتگی، خود را در برخورد پراکنده نسبت به اعتصابات و برآمدهای سرتاسری اخیر کارگران به نمایش میگذارد. نیروهای چپ و سوسیالیستی از یک طرف بر گیرنده نیروهایی هستند، که خود را حزب طبقه کارگر ایران میدانند، در حالیکه نیروهای دیگری هستند که بزرگترین افتخار خویش را در طلاق از طبقه کارگر ایران بر میشمارند. در حالیکه این نحله فکری خود را "حامیان طبقه کارگر" میدانند. این تراژدی دردناک خود را بصورت همان آشفته بازار چند دستگی و غرق بودن در سکتاریسم، محافل و دسته بندی های خود ساخته خویش و محفل های کوچک دسته ای قدرتمداری و کنترل، امکان حرکت واحد و مشترک در مسیر تشکیل ارگان هماهنگی برآمد یگانه و واحد چپ در چگونگی برخورد نسبت به اعتصابات سرتاسری کارگران را از آنها میگیرد.

عدم تشکیل ارگان های همانگی برای نقش آفرینی در اعتصابات

اگر قبول کرده باشیم که همه ماها به درجات مختلف به نوعی از بیماری دسته بندی های سکتاریستی، گروه گرایی، تشکیل محفل های کوچک کنترل مبتلا هستیم، این امر میتواند نقطه آغازینی بوده باشد بر اینکه در این مورد که "چه باید کرد" اندیشیده و برای چاره جویی در مورد غلبه بر این بیماری، آستین ها را بالا بزنیم. در شرایطی که وسیع ترین و عمیق ترین اعتصابات کارگری بیش از چهل سال گذشته سرتاسر ایران را فرا گرفته است، نه تنها احزاب چپ با هماهنگی لازم به این موضوع برخورد نمی نمایند، بعضی از آنها طلاق از کارگران را با افتخار به اینکه دیگر حزب طبقه کارگر نیستند جشن میگیرند، به همان نسبت آنها به بیماری بی عملی مطلق مبتلا شده و بار خیلی سنگین چگونگی برخورد با این امر را تنها بر دوش های یکی دو نفر منتقل نموده اند. این بینش سندیکالیستی، تنها نقشی را که برای طبقه کارگر ایران قائل هستند، نقشی سندیکالیستی است و بس.

اگر احزاب و سازمان های چپ هیچ موقع یک هیئت واحد هماهنگی مشترک جهت برگزاری مراسم سالگردهای مهم جنبش سوسیالیستی ایران از قبیل سالگرد تاسیس حزب کمونیست ایران، جنبش سیاهکل، تاسیس حزب توده ایران؛ و یا روز جهانی کارگر و غیره تشکیل نمی دهند، آنها در مورد چگونگی برآمد واحد و مؤثر دراعتصابات سرتاسری کارگران، بصورت تماشاچیانی در حاشیه قرار میگیرند.

بحران سردرگمی های ما

سردرگمی در چپ، از یک طرف یک بحران ارزشی است. آیا چپ، یک نیروی دموکرات جهت توسعه اقتصادی و ترقی اجتماعی است، یا اینکه بطور همزمان نیروی با ارزش مداری کارسالاری و هدایت گر برآمد های سوسیالیستی. آیا چپ تنها یک نیروی سیاسی حامی کارگران و زحمتکشان در حاشیه است، یا اینکه نیرویی است که در میدان چالش ها و رقابت های سیاسی، برای غلبه ارزش مداری کارسالاری بر سرمایه سالاری می رزمد.

از یک زاویه دیگر، آیا این سردرگمی یک بحران تاریخی ناشی از فاصله نسل های متفاوت می باشد که هر کدام مسیر تاریخی جداگانه و ویژه خویش را رقم زده و با غلبه گسل های تاریخی تحمیل شده میان نسل های متفاوت، عملا بصورت قطب بندی های مابین نسل های خارج نشین از یک طرف و خیابان و کارخانه و محل کار از طرف دیگر رقم میخورد. در میدان های چالش های سرنوشت ساز کنونی، خیابان و کارخانه، سرنوشت خویش را بصورتی کاملا جداگانه از سیاست ورزی های خارج نشینان در حال رقم زدن است.

اگر متوسط سن چالشگران "خیابان" را بین سی تا چهل سال برآورد کرده باشیم، متوسط سن چالشگران چپ مهاجر بالای شصت سال است. وقتی انقلاب اکتبر پیروز شد، اگر لنین بین چهل تا پنجاه ساله بود وقتی انقلاب کوبا پیروز شد؛ اگر فیدل کاسترو و چه گوارا بین سی و چهل ساله بودند. همانطور وقتی انقلاب چین به پیروزی رسید، مائو و چوئن لای بین چهل و پنجاه ساله بودند. تفاوت ویژگیهای فیزیکی روانی شخصیتی نسل های سی تا چهل ساله با نسلهای بالای شصت ساله، خصوصا خارج نشین را چگونه میشود از همدیگر تمیز نمود.

آنچه که در مورد ویژگیهای نسل رهبران جوان انقلاب میشود به آنها اشاره کرد، میتوان شفافیت در برنامه ریزی تحول بزرگ دوران گذار، همراه با اراده گرایی انقلابی، پشتکاری خستگی ناپذیر در مبارزه جهت رسیدن به اهداف ترسیم شده، خطر کردن با جان و مال در میدان مبارزات سرنوشت ساز است. آنها نه تنها بر ستون های امید به ساختن اینده ای بهتر استوار می ایستند، بلکه برای رسیدن به این اهداف یا "راهپیمایی نه هزار کیلومتری کبیر چین" را در راه پیروزی با استواری تمام می پیمایند، یا مانند "ویت کنگ" ها، در تاریک ترین مراحل تاریخی اشغال کشورشان، تدارک حمله به سایگون جهت بیرون راندن اشغالگران یانکی را تدارک می بینند. این مبارزات، بدون اراده قهرمانانه رهبری نسل های جوان در کنار کوچه و خیابان و کارخانه و مدرسه و دانشگاه و مزرعه ممکن نبوده و نخواهد بود.

  • طرف مقابل آن نیز در تاریخ شاهد نمونه نسل های "برژنف" ها، "آندروپوف" ها، "چرننکو" ها، "گرومیکو" ها و "یلتسین" ها هم تبدیل حزبشان به یک محفل تحت کنترل مدیریت مهندسی شده ویژه ای نیز میباشیم که آن نه تنها نسل کهن نمیخواست میدان را به ارزش های پویایی، بالندگی و تحول گرایانه نسل های بعدی بدهد، بلکه دو دستی به حفظ، کنترل و هدایت مدیریت مهندسی شده حفظ قدرتمداری خویش ادامه میدادند. نتیجه آن نه تنها ایستایی و از ون پوسیدگی حزبشان بود، بلکه زمانی هم که قت به صورت طبیعی از دست آنها خارج گردید، از میان منتخبین بی خاصیت خود آنها قورباچف نامی را بر جای خویش می گذارند، که برای برون رفت از گنداب این بحران، از حول حلیم توی دیگی می افتد که ریگان ها و تاچرها برایش پخته بودند.

گذار سنّی به سوی بازنشستگی طبیعی در کهولت سنی، خیلی از این نیروها را در بهترین حالت به سمت نظرپردازان آکادمیک در چالش با دیگر نیروهای چپ، سوسیالیستی و حتی لیبرال دموکراسی و شبه دموکراسی اسلامی سوق میدهد. گرچه این امر متکی با دانش و تجربه تاریخی آنها است، این روند طبیعی دیگر نمیتواند فاکتورهای ارزشی آرامان خواهانه و اراده گرایانه نسل های جوان، مانند دانشجویان و کارگران را، در زمینه های پویایی و نو گرایی، اراده آنها برای آفرینش آینده ای نوین برای خود و فرزندان خویش و پیکار خستگی ناپذیر آنها جهت آفریدن چنین اینده ای را از آنها بگیرد.

اگر تاریخ خونین و غمگین نسل ما موجب بوجود آمدن درّه عمیق فاصله میان نسل های جدید جنبش سوسیالیستی و نسل های کهن رانده شده از ایران را موجب گردیده است که تا به حال به هر دلیلی پر نشده است و پل های لازم انتقال تجربه و دانش و امتزاج شور و شوق و اراده دگرگون کننده و سازندگی جوانی با دانش و تجربه گذشتگان ایجاد نشده است، دیگر عملا و به ناچار این مسئولیت تاریخی بر شانه های نسل های جوان،جدید و نوین، یعنی نسل خیابان، دانشگاه، مدرسه و کارخانه انتقال پیدا میکند تا تاریخ آینده جنبش سوسیالیستی ایران را نوشته و خود رقم بزنند. هر موقع نسل های کهن با اصرار بر مدیریت مهندسی شده پیکار در میدان، عملا همراه با انتقال دانش و تجربیات خویش، ناخوشی ها و ناسالمی های شکل گرفته و منجمد شده چندین دهه فعالیت سیاسی خویش را نیز به آیندگان منتقل می نمایند.

بگذار نسل های جوانان و نسل خیابان و کارخانه و دانشگاه به مثابه آتش زیر خاکستر نوین جنبش سوسیالیستی کشورمان بار دیگر از زیر خاکستر تاریخ از الوند گرفته تا سبلان، از دماوند گرفته تا تفتان شعله برافراشته و و آتشین تر از همیشه بار دیگر در سرتاسر کشور پرچم آزادی و عدالت را به اهتزاز در بیاورند. باشد تا اینبار کاروان جنبش کار سالاری و سوسیالیستی آموخته از تجربیات بیش از یکصد ساله خویش این کاروان را با قدرتمندی تمام به سلامت به منزلگاه ترقی و سعادت تمامی مردم ایران رهنمون گردد.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید