رفتن به محتوای اصلی

همسو پنداشتن بخشی از نیروهای نظام (اصلاح طلبان) نادیده گرفتن ذات جنبش کنونی است

همسو پنداشتن بخشی از نیروهای نظام (اصلاح طلبان) نادیده گرفتن ذات جنبش کنونی است
در پاسخ به بخشی از مقالۀ فرخ نگهدار (تظاهرات روز شنبه و مسئلۀ رهبری)

نگارندۀ این مطلب خود را تحلیلگر سیاسی نمی داند. آنچه در پی خواهد آمد برآمده از مشاهدات و تجربیات او از حشر و نشر با مردم به ویژه جوانان کشور در سه دهه‌‌ی اخیر است. نگارنده حضور تعیین‌کنندۀ جوانان در انتخاباتی که خاتمی را رئیس جمهور کرد، حضور پرشور آن‌ها در جنبش سبز و حضور توأم با تردیدشان در انتخاب دورۀ اول روحانی را به یاد دارد. فراتر از این، بد نیست اشاره شود که در جریان جنبش سبز با حفظ نگرش انتقادی خود، از همکاری با گروهی از جوانان هوادار جنبش سبز که آرمان‌هایی مترقی تر از شعارهای آن جنبش و رهبرانش را در سر می‌پروراندند، مضایقه نکرده است. با این همه در جنبشی که اکنون شاهد و درگیر آنیم هیچ نشانه ای از همسویی اکثریت مردم و به ویژه جوانان با بخشی از نیروهای نظام که مورد نظر آقای نگهدار است به چشم نمی خورد. ایشان در مقالۀ مورد بحث نوشته است: «در پنج عرصۀ سیاسی زیر، اختلاف بین نیروهای نظام کاملا حاد است: 
۱. اختلاف بر سر همگرایی با روسیه یا بازگشت به برجام
۲. اختلاف بر سر چگونگی مدیریت انتخابات
۳. اختلاف بر سر جایگاه سپاه در مدیریت کشور 
۴. اختلاف بر سر چگونگی تعیین جانشین برای رهبر
۵. اختلاف بر سر حدّ تداخل دین در حکومت

جامعۀ شهروندی ما در هر پنج زمینۀ فوق به شدت حساس، بسیار هوشمند و کاملا جانبدار است. یک اکثریت بزرگ در یک سو و یک اقلیت کوچک در سوی دیگر» (۱)
اگرچه آقای نگهدار از عبارت مبهم "نیروهای نظام" استفاده کرده است، با توجه به پیشینۀ دیدگاه او و لُب مطلب ایشان در همین مقاله می توان حدس زد که منظور او دو جریان اصولگرا و اصلاح‌طلب در درون نظام است. سخن آقای نگهدار در خصوص اختلاف این دو جریان بر سر پنج عرصۀ سیاسی فوق درست است؛ البته نه آن‌قدر "حاد" که مورد نظر اوست. اما این ادعا که اکثریت جامعۀ شهروندی ما بر سر آن پنج عرصۀ یاد شده با اصلاح‌طلبان همسو هستند از واقعیت موجود فرسنگ‌ها فاصله دارد. تا پیش از روی کار "آوردن" دولت رئیسی بخش قابل ملاحظه‌ای از مردم که تأثیر تحریم‌ها را بر زندگی روزمرۀ خود لمس کرده بودند به "بازگشت به برجام" چشم دوخته بودند، اما حالا دیگر اکثریت مردم به این نتیجه رسیده اند که مشکلات‌شان اساسی‌تر و ریشه‌ای تر از آن است که با برجام رفع شود. حالا دیگر برجام برای اصلاح‌طلب‌ها هم برگی سوخته است، زیرا آنگاه که دو قوه از سه قوی نظام را در اختیار داشتند دیدند که برجام یا هر جام دیگری را بدون اجازۀ رهبری نمی‌توانند بالای سر ببرند. اصلاح‌طلبان در بیست و پنج سال گذشته هر کاری که از دست‌شان بر می‌آمد کردند تا ساختار انتخابات و نظارت استصوابی به نحوی تعدیل شود که کاندیداهای خودشان (و نه نامزدهای دگراندیشان) از فیلتر شورای نگهبان بگذرد. اما هر بار عرصه بر آن‌ها تنگ‌تر شد. این که ممکن است هنوز هم اصلاح‌طلبان داخل نظام به فکر اصلاح "چگونگی مدیریت انتخابات" باشند، ربطی به مردم ندارد. بیش از نیمی از مردم تا پیش از انتخابات اخیر ریاست جمهوری و مجلس، صندوق انتخابات را آزمودند و با این که دستاوردهایی هم داشتند که مهم‌ترینِ آن‌ها "تجربۀ سیاسی" بود، به این نتیجه رسیدند که در این "نظام" دل بستن به صندوق رأی بیهوده است. در سه عرصۀ سیاسی دیگر که آقای نگهدار اکثریت جامعۀ شهری ما را با اصلاح‌طلبان همسو یا "در یک سو" تشخیص داده است حقیقتا هیچ وجه اشتراکی میان این دو وجود ندارد. آیا جامعۀ شهری ما همچون اصلاح‌طلبان خواسته‌شان این است که سپاه پا را ازگلیم خودش درازتر نکند؟ نه. مردم با اصل این نهاد مخوف سرکوبگر مخالفند. آیا جامعۀ شهری ما همچون اصلاح‌طلب‌ها با اصل "رهبری" یا همان ولایت فقیه موافقند و خواسته شان این است که جانشین رهبر جور دیگری منصوب شود؟! نه. مردم در شعارهایشان آشکارا می گویند: "مرگ بر اصل ولایت فقیه". البته از حق نگذریم که حالا دیگر شمار اندکی از اصلاح‌طلب‌ها هم با اصل "رهبری" که چیزی جز تداوم اصل ولایت فقیه نیست، موافق نیستند. و سرآخر باید پرسید آیا جامعۀ شهری مورد نظر آقای نگهدار، یعنی همین زنان، جوانان و دانشجویانی که شعار می‌دهند "جمهوری اسلامی نمی‌خوایم نمی‌خوایم" واقعا با "حکومت دینی" مشکلی ندارند و فقط می‌خواهند حد و حدود دخالت دین در حکومت مشخص و محدود شود؟! نه. اکثریت مردم و بیش از همه، زنان و جوانان به این نتیجه رسیده اند که راه حل، "عبور از جمهوری اسلامی" است، و نه دل خوش کردن به اصلاح یا عقب‌نشینی آن. تجربۀ ربع قرن اخیر ثابت کرده است که نه حکومت قصد عقب‌نشینی دارد و نه اصلاح‌طلبان توان اصلاح.  
فرخ نگهدار با بیش از نیم قرن تجربه و کنش سیاسی، پخته‌تر و داناتر از آن است که این‌ها را نداند. پس باید ببینیم او بر پایۀ کدام استدلال به چنین نتیجه‌ای رسیده است؟ به نظر می‌رسد که او دست کم در این مقاله به این نتیجه رسیده است که مبادا جنبش کنونی مردم ایران به رغم گسترده‌گی آن و به رغم روح آزادی‌خواهانه‌ای که در شعارهای آن دیده می شود، به دلیل فقدان رهبری مشخص به ناکجایی برسد که دودش به چشم مردم برود و سودش به جیب دشمنان مردم و کشور. از این رو او به حکومت توصیه می کند که به جای سرکوب نهادهای مدنی و خفه کردن نطفۀ رهبری جنبش در داخل کشور که نتیجه‌اَش انتقال رهبری جنبش به خارج کشور و احتمالا "رهبرتراشی" توسط بیگانگان خواهد بود، راه عقب‌نشینی و اصلاح را در پیش بگیرد. این نگرانی را بسیاری از آزادی‌خواهان و میهن دوستان در داخل و خارج کشور نیز دارند که مبادا تجربۀ تلخ "ملاخور" شدن انقلاب بهمن ۵۷ بار دیگر تکرار شود. اما راه چاره آن نیست که آقای نگهدار نشان می‌دهد. زیرا چنان که گفته شد، نه حکومت قصد عقب‌نشینی دارد و نه اصلاح‌طلبان توان اصلاحات بنیادی. باید به راه چارۀ دیگری اندیشید و به جای اظهار نظرهای انتزاعی، پاسخی عینی و واقع‌گرایانه برای این پرسش پیدا کرد که: چه باید کرد؟ 
 دوم آبان ۱۴۰۱
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱) "تظاهرات روز شنبه و مساله رهبری" نوشته فرخ نگهدار مندرج در سايت اخبارروز
 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید