ضمن تشکر از رفیق منوچهر مقصودنیای عزیز، و تایید و تاکید برضرورت توجه به آمار و ارقام و درک پیچیدگی ها و استفاده از تجربه کشورهای دیگر، باید بگویم که من در رابطه با نتیجه ای که رفیق عزیزمان در نهایت به آن رسیده ملاحظآتی دارم. نتیجه گیریی که در کار ارزشمند رفیق منوچهر مقصود نیا با آن مواجه می شویم، این است که: سیاست درست استفاده بهینه از ثروت ملی نفت و گاز و منابع طبیعی دیگر، تلفیق دو شکل خصوصی و دولتی مالکیت این منابع است. اما همانطور که سپردن نفت و گاز به بخش دولتی و خصوصی مشکلات زیادی داشته، شکل تلفیقی آن هم اگر در زمینه هایی و در مناطقی موفق بوده در مناطق دیگری چه بسا از دو فرم قبلی هم پر ضرر تر بوده است. آنچه موجب شده دولتی شدن موفقیتی که انتظارش را داشتیم به همراه نداشته باشد و در مواردی نتایج فاجعه باری داشته است این است که خطر تمرکز قدرت دست کم گرفته شده است. دمکراسی نه درروابط سیاسی و شکل کلان بلکه دمکراسی برای نیروی کاردر نظر گرفته نشده. ه قول پروفسور وولف سوسیالیم به این معنا نیست که فقط در سطح کلان تغییر ایجاد شود و همه قدرت تصمیم گیری به دولت سپرده شود. از نظر او هیچ دولتی نباید برای همه مراکز تولیدی و خدمآتی و نحوه اداره آنها تصمیم بگیرد. بلکه تصمیم گیرنده آنهایی باشند که با کمک هم محصولی تولید میکنند یا خدماتی ارائه می دهند - نیروی کار به مفهوم وسیع آن. مثلا" در مورد مشخص نفت و گاز درست است که آنها منابع طبیعی هستند ولی بالاخره انسانهایی این منابع را استخراج میکنند مهندسان و متخصصانی این منابع را در مراکز پتروشیمی تصفیه کرده یا در تولید محصولات دیگر به کار می گیرند، حتی فروش فرم خام آنها هم که معمولا خیلی به نفع کشور پایه نیست با کمک نیروی کار انجام میشود و یک سازماندهی و کاری را دربر میگیرد. نیروی عظیم کاری درگیر این پروسه از تولید به مصرف است که نقش آن و حق آن در هر سه فرم دولتی ، خصوصی و تلفیقی کم بها داده می شود. احتمالا" انتقاد شود که این یک نظر ایده آلیستی و تجربه نشده است و به همین دلیل بلافاصله از روی میزآپشن های ما کنار زده شود. ولی اگر تجربه موندراگون و سایر تعاونیها و یا شوراهای کارگری دنیا را مطالعه کنیم. شاید در کنار زدن این گزینه از روی میز تعجیل نکنیم. در یک کار تحقیقی دانشگاهی اخیر در مورد موندراگون اسپانیا( Mondragon worker cooperatives) می خواندم که این تجربه موندراگون (شهری که سیستم ایده ال مطرح شده در بالا در آن پیاده شده و دکتر وولف آنرا به عنوان یک نمونه نسبتا" موفق از تجربه جدیدی از ظهور فرم جدیدی از سوسیالیسم از دل حکومتهای سرمایه داری که از نظر او نهایتا" تغییر ساختاری شان اجتناب ناپذیر خواهد بود) انقدر موفق بوده که امروز جی دی پی (تولید ناخالص ملی) آن از متوسط جی دی پی اسپانیا ۳۴ درصد بالاتر و از جی دی پی متوسط کشورهای اتحادیه اروپا ۲۸ درصد بالاتر است!- رشد اشتغال زایی در آنجا بی نظیر بوده- این تجربه انقدر موفق بوده که میکروسافت و جنرال موتورز با هزینه خودشان متخصصین خود را به دانشگاه آن فرستاده اند تا از آنها بیاموزند البته این مسائل جای بحث و بررسی دقیقتر و همه جانبه تری دارند ولی در همین حدی که من خوانده و در زندگی ام تجربه کرده ام، ضمن تشکر مجدد و قدردانی از رفیق منوچهر عزیز، با نتیجه گیری ایشان نمیتوانم موافق باشم.
دیدگاهها
ضمن تشکر از رفیق منوچهر…
ضمن تشکر از رفیق منوچهر مقصودنیای عزیز، و تایید و تاکید برضرورت توجه به آمار و ارقام و درک پیچیدگی ها و استفاده از تجربه کشورهای دیگر، باید بگویم که من در رابطه با نتیجه ای که رفیق عزیزمان در نهایت به آن رسیده ملاحظآتی دارم. نتیجه گیریی که در کار ارزشمند رفیق منوچهر مقصود نیا با آن مواجه می شویم، این است که:
سیاست درست استفاده بهینه از ثروت ملی نفت و گاز و منابع طبیعی دیگر، تلفیق دو شکل خصوصی و دولتی مالکیت این منابع است. اما همانطور که سپردن نفت و گاز به بخش دولتی و خصوصی مشکلات زیادی داشته، شکل تلفیقی آن هم اگر در زمینه هایی و در مناطقی موفق بوده در مناطق دیگری چه بسا از دو فرم قبلی هم پر ضرر تر بوده است.
آنچه موجب شده دولتی شدن موفقیتی که انتظارش را داشتیم به همراه نداشته باشد و در مواردی نتایج فاجعه باری داشته است این است که خطر تمرکز قدرت دست کم گرفته شده است. دمکراسی نه درروابط سیاسی و شکل کلان بلکه دمکراسی برای نیروی کاردر نظر گرفته نشده. ه قول پروفسور وولف سوسیالیم به این معنا نیست که فقط در سطح کلان تغییر ایجاد شود و همه قدرت تصمیم گیری به دولت سپرده شود. از نظر او هیچ دولتی نباید برای همه مراکز تولیدی و خدمآتی و نحوه اداره آنها تصمیم بگیرد. بلکه تصمیم گیرنده آنهایی باشند که با کمک هم محصولی تولید میکنند یا خدماتی ارائه می دهند - نیروی کار به مفهوم وسیع آن.
مثلا" در مورد مشخص نفت و گاز درست است که آنها منابع طبیعی هستند ولی بالاخره انسانهایی این منابع را استخراج میکنند مهندسان و متخصصانی این منابع را در مراکز پتروشیمی تصفیه کرده یا در تولید محصولات دیگر به کار می گیرند، حتی فروش فرم خام آنها هم که معمولا خیلی به نفع کشور پایه نیست با کمک نیروی کار انجام میشود و یک سازماندهی و کاری را دربر میگیرد. نیروی عظیم کاری درگیر این پروسه از تولید به مصرف است که نقش آن و حق آن در هر سه فرم دولتی ، خصوصی و تلفیقی کم بها داده می شود.
احتمالا" انتقاد شود که این یک نظر ایده آلیستی و تجربه نشده است و به همین دلیل بلافاصله از روی میزآپشن های ما کنار زده شود. ولی اگر تجربه موندراگون و سایر تعاونیها و یا شوراهای کارگری دنیا را مطالعه کنیم. شاید در کنار زدن این گزینه از روی میز تعجیل نکنیم.
در یک کار تحقیقی دانشگاهی اخیر در مورد موندراگون اسپانیا( Mondragon worker cooperatives) می خواندم
که این تجربه موندراگون (شهری که سیستم ایده ال مطرح شده در بالا در آن پیاده شده و دکتر وولف آنرا به عنوان یک نمونه نسبتا" موفق از تجربه جدیدی از ظهور فرم جدیدی از سوسیالیسم از دل حکومتهای سرمایه داری که از نظر او نهایتا" تغییر ساختاری شان اجتناب ناپذیر خواهد بود) انقدر موفق بوده که امروز جی دی پی (تولید ناخالص ملی) آن از متوسط جی دی پی اسپانیا ۳۴ درصد بالاتر و از جی دی پی متوسط کشورهای اتحادیه اروپا ۲۸ درصد بالاتر است!- رشد اشتغال زایی در آنجا بی نظیر بوده- این تجربه انقدر موفق بوده که میکروسافت و جنرال موتورز با هزینه خودشان متخصصین خود را به دانشگاه آن فرستاده اند تا از آنها بیاموزند
البته این مسائل جای بحث و بررسی دقیقتر و همه جانبه تری دارند ولی در همین حدی که من خوانده و در زندگی ام تجربه کرده ام، ضمن تشکر مجدد و قدردانی از رفیق منوچهر عزیز، با نتیجه گیری ایشان نمیتوانم موافق باشم.
با مهر و احترام
راحله
افزودن دیدگاه جدید