رفتن به محتوای اصلی

به کجا چنین شتابان؟

به کجا چنین شتابان؟

مقدمه
کشورمان، ایران، روزهای پر جوش و خروش و پرتنشی را از سر می گذراند. واقعیتهای زمینی بار دیگر ثابت می کنند، که یکی از ابعاد اصلی دوران گذار امروزین جامعه ما، هنوز و با قدرت تمام ابعاد ضد استعماری و استقلال طلبانه آن است. همان طور که بر سر کار آورده شدن پروژه جمهوری اسلامی ایران به واسط توافقات کنفرانس گوادلوپ، یک پروژه استعماری بود، قدرتمداران استعماری امپریالیستی امروز نیز با شیوه های به مراتب پیشرفته تر، گسترده و قدرتمندتری مستقیما وارد میدانهای پیکارهای سیاسی اجتماعی کشورمان شده اند تا باز هم بر امواج طوفانی خشمها و خروشهای توده ای سوار شده و دوباره پروژه های جدید دستچین و پرورش و مهیا کردن افکار عمومی جهت انتصاب یک حکومت مزدور، دست نشانده و جایگزین در کشورمان پیاده کنند.
معضل دوم سیاسی اجتماعی ما چگونگی گذار کلان قدرتمداری سیاسی حاکمه از نظامی ارتجاعی و عقب مانده فعلی به جامعه ای سکولار، آزاد و عادلانه ای است که بر پایه های اراده های سازمان یافته، مدنی و مردمی استوار باشد، تا از این طریق اردوگاه کار و زحمت از طریق متشکل شدن در نهادهای صنفی سیاسی خویش بتوانند نهادهای قدرتمداری هدایت سیاسی اجتماعی را در دستهای خویش بگیرند. در این مسیر گذار، دو جایگزین مختلف و متفاوت با همدیگر در رقابت اند.
یکی از این آلترناتیوهای جایگزین را با تمام رنگارنگی و تفاوت در گروهبندیهای سیاسی ساختاری مختلف و متنوع آن را می توان در چهارچوبه "نئو لیبرالیسم" خلاصه کرد و جای داد. پیروان این شیوه از پروژه گذار، از نیروهای به اصطلاح چپ و بالاخره رادیکال اسلامی گرفته تا راست فاشیستی، از نیروهای ملّی گرفته تا اصلاح طلبان حکومتی، از مشروطه خواهان گرفته تا سلطنت طلبان، نه تنها همه شان به نوعی در تلاش اند تا نظام حاکمیت قدرتمداری سیاسی خویش را از طریق همدستی و همراهی با قدرتمداریهای کلان سرمایه داری استعماری و پشتیبانی و حمایت آنها به مرحله اجرا در بیاورند، بلکه بعد از احتمال سر کار آمدن خویش، خواهان بازسازی نظامی سیاسی سرمایه سالارانه ای هستند، که مناسبات نزدیک خویش را با بلوک استعمارگران سابق ترمیم و تثبیت نماید. می دانیم که، یکی از اولین کارهایی که این جبهه پس از روی کار آمدن خواهند کرد، کمونیسم زدایی و غیر قانونی کردن هر گونه فعالیتهای مارکسیستی در جامعه ایران خواهد بود.
آلترناتیو دوم، جایگزین گذاری در مسیر حاکمیت قدرتمداری سیاسی کارسالاری و بازسازی نظامهای توسعه "سوسیالیستی " کشور است، که خواهان مدیریت سیاسی نظام جایگزین، توسعه علمی اقتصادی فنی فرهنگی اجتماعی بر پایه های ارزش مداری انسان محوری و کارسالارانه است. این نظام بر پایه های استقلال سیاسی امنیتی کشور و استفاده از پتانسیلهای علمی فنی اقتصادی داخلی و خارجی جهت مدیریت پروژه های توسعه همه جانبه کشوری، به نفع کارگران، زحمتکشان و تمامی دیگر آحاد جامعه ایران استوار است. طبیعی است که با توجه به سابقه غارتگرانه و قساوتگرانه چندین صد ساله حاکمیتهای قدرتمداریهای استعماری و دست نشانده های امپریالیستی، رهروان این شیوه آلترناتیو گذار، خود را با سایر کشورهای جهان سومی که مسیر گذار استقلال طلبانه و غیر وابسته به امپریالیسم و استعمار را طی می کنند، و دیگر کشورهای با حاکمیت سیاسی سوسیالیستی نزدیک تر می یابند.

از جمله تجربیات سیاسی چندین ماه پیش
خودمان را گول نزنیم. رهبری اکثریت غالب اعتراضات، تظاهرات و کمپینهای خارج از ایران که در کشورهای غربی به مرحله اجرا در آمد، توسط نیروهایی بود که نه تنها از زاویه دیدگاهی نئولیبرالی به این مساله وارد شده بودند، بلکه غالب شخصیتهای رهبری آنها نیز در ارتباطی تنگاتنگ با قدرتمداریهای کشورهای استعماری سابق و امپریالیستی امروزی بوده و هستند. بقیه نیروها و کسانی که با انگیزه کاملا متفاوت و مردمی انسانی در این تظاهرات شرکت می کردند، مشابه و به مانند سال پنجاه و هفت، جهت حفظ شعار "وحدت کلمه" آقای خمینی این کار را می کردند، که مبادا شکافی در وحدت جبهه اپوزیسیون به وجود آمده باشد. غافل از اینکه در تدوام تکمیل همین پروژه آنها، پینوشه ها، یا سوهارتوها، ساکاشویلی ها، یا حمید کرزای، اشرف غنی های دیگری در ایران بر سر کار آورده خواهند شد.
چندین دلیل باعث شده است تا خصوصا از زمان خیزش جنبش سبز در ایران تا به حال، نئولیبرالیسم وابسته به استعمار توان پیروزمندانه ای در تسخیر اذهان عمومی، تسخیر افکار و هدایت آنها داشته باشد. یکی از دلایل اولیه و پیشینه این امر، شکست، قتل عام سوسیالیستها و کمونیستها و بالاخره افکندن تخم تفرقه عمیق میان نیروهایی بود که به نحوی جزو پیروان آرمانخواهی سوسیالیستی طی چهار دهه گذشته اند. این موضوع، پیش زمینه و بستر مناسبی را برای موفقیت پروژه تسخیر اذهان عمومی توسط نئولیبرالیسم، رسانه های استعماری امپریالیستی و چیدمان رهبری پروژه استعماری آنها فراهم می نماید.
شیوه های پیشرفته، تخصصی مایکرومدیریتی اذهان و تبلیغات هالیوودی و مدیریت رسانه های امپریالیستی، قادر بوده اند تا اهالی تمامی کشورهای غربی را از طریق بمبارانهای دائمی و بلاانقطاع شبانه روزی تولیدات گفتمانها و روایات تبلیغاتی هالیوودی خویش شستشوی مغزی بدهند. آنها قادر اند تا از هیچ، دروغ داستان سازی نموده و از طریق تکرار مکرر شبانه روزی آنها، دشمن تراشی نموده و از دشمن خویش شیطانهای خونخواری بسازند، و خود را نمایندگان دنیای آزاد معرفی نمایند، در شرایطی که طی بیش از یکصد سال پیش، بطور دائم و مداوم و بلاانقطاع در جنگ و کشتار و غارت مردم کشورهای جهان سوم بوده اند.
جدای از اینکه قدرت امکانات رسانه ای نئولیبرال استعماری در میان ایرانیان به مراتب بیشتر از اردوگاه رقیب پیروان آرمانخواهان سوسیالیستی است، بیماریهای مزمن درون اردوگاه پیروان آرمانخواهی سوسیالیستی، از قبیل کیش شخصیت و قدرت پرستی دگماتیسم، شیوه مناسبات طایفه ای، قبیله ای، دسته بندی شده و بالاخره مهندسیهای دموکراتیک مناسبات درونی، موجب می گردد تا آنها نتوانند آنطور که ضرورت تاریخی ایجاب می کند، در مسیر پالایش، رشد طبیعی، همگرایی واقعی و جمع شدن زیر یک چتر حرکت نمایند. چنین وضعیتی موجب می گردد تا نه تنها امکانات و پتانسیلهای اردوگاه آرمانخواهان سوسیالیستی نتواند بصورت منسجم تر و با بهره وریهای بهتری حداکثر ثمره و نتیجه فعالیتها را نسیب جنبش نماید،، بلکه شخصیتهایی با پتانسیلهای شایسته تری جهت هدایت این بخش از اپوزیسیون در میدان پیکار نقش آفرینی نمایند.
از نقاط مثبت جنبشهای چندین ماهه گذشته می توان به این مورد نیز اشاره نمود که، جنبش کارگری به موازات خیزشهای مردمی در میدان پیکار حضوری فعال داشته و نقش آفرینی نموده است. جنبش کارگری ایران، بدون اینکه به دامن جو سازیها و بازیهای سیاسی نئولیبرالیسم وابسته به استعمارگران افتاده باشد، استقلال خویش را با متانت و سنگینی تمام حفظ نموده است. در این پیکار، خیلی از فعالین کارگری دستگیر و زندانی شده اند، سازمان یابی صنفی کارگران منسجم تر و قدرتمند تر شده است. متاسفانه اگر آلترناتیو سیاسی سوسیالیستی قدرتمند ایران با ویژگی ضد استعماری، آزادیخواهانه و عدالت جویانه ای نتواند در صحنه سیاسی کشور قدرت نمایی بکند، اعتصابات سراسری کارگران می تواند به سیاهی لشکر نئولیبرالیسم تبدیل شده و در خدمت بر سر کار آورده شدن یک حکومت دست نشانده استعماری به کار گرفته شده، مورد سوء استفاده قرار بگیرد.

از جمله تجربیات خیابانی
یک – جنبش مدنی مطالباتی خشونت پرهیز
جنبش مطالباتی مدنی خشونت پرهیز، از یک طرف خواهان تداوام پیکار در چهارچوبه صنفی، سیاسی و مدنی بوده و از طرف دیگر تلاش می نماید تا دگرگونیها و تحولات سیاسی را از طریق بحث و استدلال، انسجام تشکیلاتی و فشار مدنی از پایین و فراهم کردن زمینه برای دگرگونی و تحول خشونت پرهیزانه در پیکارها و چالشهای سیاسی اجتماعی پیگیری نماید. فرهنگ اتکا به روشهای خشونت گرانه پیکار، می تواند همچنان به بازتولید خشونت در بافت فرهنگ سیاسی جامعه آینده نیز ادامه یافته و به نسلهای بعدی و حکومتهای بعدی منتقل گردد.
دو – جنبش رادیکال با هدف سرنگونی
جنبش رادیکال با هدف سرنگونی را می توان به چندین بخش تقسیم نمود. بخش اول شامل آن دسته از نیروهای سیاسی و طیفهای اجتماعی است، که معتقد اند نه تنها نظام جمهوری اسلامی ایران تغییر پذیر نیست، بلکه تمامی روشهای مدنی، اصلاحاتی، فرصت دادنها و انعطاف در مقابل آن نه تنها هیچگونه تغییر در رفتار سیاسی اجتماعی این حکومت پدید نیاورده است، بلکه روشهای سرکوب و کشتار قهر آمیز حکومتی، به موازات فساد اقتصادی اجتماعی قدرتمداران حاکمه، چیزی جز فلاکت برای مردم به ارمغان نیاورده است. این دسته شرایط انقلابی را آماده، یا نزدیک و فراهم می بینند. این طیف فکر می کنند در هر صورت بعد از عبور از جمهوری اسلامی ایران، یک حکومتی دموکراتیک و سکولار بر سر کار خواهد آمد، یا اصلا به فکر اینکه حکومت جایگزین داری چه ترکیبی خواهد بود، اصلا اهمیت نداده و فکر نمی کنند. آنها فقط می خواهند این حکومت سرنگون گردد. به همین دلیل این دسته به راحتی می توانند به دام جبهه نئولیبرالیسم افتاده و به سیاهی لشکر پروژه های حکومت سازی استعماری تبدیل گردند.
بخش دیگر شامل طیفهایی از جامعه است که پاسخی قصاص گونه و متقابل در مقابل خشونتهای نظام جمهوری اسلامی آنها را به میدان خشونتهای خیابانی می کشاند. طیفهایی از این بخش را می توان در میان لمپن پرولتاریا و خرده بورژوازی عقب مانده اجتماعی یافت که هیجانهای ویران گری خیابانی آنها را به راحتی به سیاهی لشکر دیگر نیروها تبدیل می نماید. این نیروها به راحتی می توانند به مزدوران پروژه های امپریالیستی تبدیل گردند.
بخش بعدی، کسان و نیروهای مستقیما مزدور کشورهای امپریالیستی اند که بصورت هدفمند، تحت هدایت شبکه ها، رسانه ها به خشونت همه جانبه دامن می زنند، تا زمینه را برای دخالتهای قدرتهای استعماری در اشکال متفاوت آن فراهم نمایند. به این دسته می توان بعضی از نیروها و شبکه های سیاسی - نظامی منطقه ای ناحیه ای را نیز اضافه نمود، که استراتژی بلند مدت خویش را در پیوندی دائمی با کشورهای استعماری می یابند.
سه – عدم تغییر در سیاستهای سرکوبگرانه جمهوری اسلامی ایران
باز هم تیراندازیهای نیروهای سرکوب نظام جمهوری اسلامی ایران جان صدها نفر از زنان، جوانان و مردم ایران را گرفت. هزاران نفر زخمی و به همان نسبت هزاران نفر دیگر دستگیر و زندانی شده اند. حکومت هیچگونه عقب نشینی نکرده و هیچ کدام از نهادهای ارتجاعی سانسور و سرکوبهای مردمی را منحل نکرده است. سیاست نظام همچنان بر این پایه استوار است که با سرکوبهای خشن و مستدام می تواند مردم را از خیابانها جمع کرده به خانه هایشان روان کند. در صورتی که تجربه نشان می دهد که طی یک دهه گذشته، هر دور از جنبشهای آزادیخواهانه در مقایسه با خیزشهای قبلی، پیکارهای مردمی شکل وسیعتد، انقلابی تر، رادیکال و ویران گرانه تری به خود می گیرد.
این امر نشان می دهد، که مسیر گذار از جمهوری اسلامی ایران به یک سیستم حکومتی استوار بر ارزش مداریهای ازادی خواهانه، انسانی، سکولار و عدالت جویانه به همان میزانی که احتمال پتانسیلهای گذاری مدنی را در خود حمل می نماید، می توان به شیوه خشن و انقلابی و ویران گرانه ای نیز به وقوع بپیوندد.
در یک چنین شرایطی است که، اگر چه نیروهای پیروان آرمانخواهی سوسیالیستی اولویت کامل خویش را بر شیوه گذار مدنی، مطالبه محور و خشونت پرهیز استوار می نمایند، که با حداقل خسارتهای اجتماعی انسانی این گذار را ممکن می سازد، باید خود را برای واقعیتهای انقلابی خارج از اراده خویش در پیکارهای خیابانی نیز آماده نمایند.

پیش زمینه
هرگونه دگرگونیهای درون نظام جمهوری اسلامی ایران بصورت طبیعی در مسیر گذار به نوعی از حاکمیت قدرتمداری سیاسی حقوقی نئولیبرالیستی خواهد بود. همین امروز هم اگر رنگ و لعاب ظاهری حکومتی را کمی خراش داده باشیم، تمام مظاهر مدیریت حقوقی اقتصادی نئولیبرالی را می توان در آن مشاهده کرد.
بهتر است اینطور بگوییم که اگر تا به امروز خصومتهای آمریکا وغرب استعماری با این حکومت به این اندازه خشونت آمیز نبود، تحریمهای اقتصادی سیاسی ایران تحت تحریکات اسرائیل و با فرمان آمریکا به صورت حصومت آمیز تداوم پیدا نمی کرد، از خیلی وقت پیشها مناسبات قدرتمداران حکومت ایران با کشورهای امپریالیستی خیلی نزدیک تر می بود. از طرف دیگر، با تغییر اولویتهای ژئوپولیتیک غرب در منطقه، گذار مرکز ثقل نگاه امنیتی آنها از خاورمیانه به روسیه و چین، با قطعیت تمام نمی توان گفت که از دیدگاه غرب استعماری هنوز تاریخ مصرف جمهوری اسلامی ایران از بابت تامین منافع آنها بطور قطعی به پایان رسیده است.
از طرف دیگر، زمینه های عینی شرایط جنبش انقلابی در ایران، آمادگی جبهه اپوزیسیون نئولیبرال غرب نشین جهت به دست گرفتن کنترل ذهنی این جنبش بستر مناسبی را جهت سرعت بخشیدن به اتمام تاریخ مصرف حکومتی و تسریع گذار به یک حکومت دست نشانده استعمارگران غربی فراهم تر می نماید.
در چنین شرایطی است که بخشی از نیروهای چپ که اقشار متوسط اجتماعی را نمایندگی می نمایند، از خیلی وقتها پیش با سوسیالیسم خداحافظی نموده و نه تنها گذار به لیبرال دموکراسی را به ایده آل خویش تبدیل نموده اند، بلکه به دنبال دوستان خویش در شبکه های قدرتمداریهای استعمارگران سابق می جویند. این نیروها تنها در ردیفهای آخر نیروهای جبهه نئولیبرالیسم قرار گرفته فقط به عنوان بخش کوچکی از سیاهی لشکر نئولیبرالهای اصلی نقش آفرینی خواهند نمود.

چه می توان کرد؟
همگرائی اردوگاه پیروان آرمانخواهی سوسیالیستی در مسیر تبدیل شدن آنها به جبهه فراگیر قدرتمند کار و سوسیالیسم از چندین مسیر می گذرد. یکی از این مسیرهای گذار بر محور آفرینش دگرگونیهای فرهنگی نوین استوار است که در آن همه گنجایش پذیرش دیگری به عنوان عضو دیگری از خانواده واحد، که طور دیگری فکر می کند، داشته باشند. پیش شرط گذار به چنین فرایندی لازمه شکسته شدن و تغییر و تحول در یک سری از باورمندیهای فرهنگی کریستالیزه شده و شکل گرفته طی تاریخ بیش از نیم قرن گذشته جنبش سوسیالیستی کمونیستی ایران است. باز کردن گستره مناسبات هم زیستی به صورت خانواده ای واحد جهت فراهم کردن زمینه های لازم برای نزدیکی بیشتر ایجاب می کند که بسترهای گفتگو و همزیستی و همکاریها و تلاشهای مشترک هر چه بیشتر به مرحله عمل در بیایند. شکل گیری فرهنگ خانوادگی مشترک، زایش ارزشهای فرهنگی واحد نوین جهت آفرینش مناسبات قدرتمند نوین رفیقانه همگانی، بر بستر چنین روندی می تواند شکل بگیرد.
شکستن تبوهای ساختارهای دسته بندی شده عشیره ای طایفه ای قبیله ای، کیشهای شخصیتی شکل گرفته طی سالهای طولانی و مهندسیهای دموکراتیک درون ساختاری به هیچ وجه کار راحتی نخواهد بود. تنها دامن زدن به گفتگوهای عمومی رفیقانه بدنه ای و از پایین و تداوم پیوندهای ریشه ای می تواند زمینه ها را برای چنین تحولات بنیادین فرهنگی عمومی فراهم نماید. تنها در چنین شرایطی است که تمامی پیروان آرمانخواهی سوسیالیسم در ایران خود را متعلق به یک اردوی واحد، خانواده جبهه کارسالاری سوسیالیستی در مقابل قدرتمداری سرمایه می یابند.
خوشبختانه امروزه شرایط عینی پیش زمینه های گفتمانهای نظری در مورد چگونگی گذار سوسیالیستی در میان نیروهای اردوگاه سوسیالیستی از چنان شکاف انتاگونیستی مانند پنج دهه گذشته برخوردار نیست. گنجینه تجربیات عظیم تلخ و شیرین چندین دهه گذشته این جنبش، راههای مختلف و متفاوتی را که سوسیالیستها در کشورهای مختلف برای گذار انتخاب نموده اند به نمایش می گذارد، که گنجینه های عظیمی را برای گفتمان درونی میان سوسیالیستها و کمونیستها فراهم می نماید. اختلاف نظرات درونی ما نه تنها ما را از بابت نظری غنی تر می نماید، بلکه اشتراکات ما در مسائل محوری موجب خواهد شد تا ما بتوانیم بصورت دستهای در هم گره خورده ای در میدان پیکارهای اجتماعی سیاسی ظاهر گردیم.
هنوز درجه همکاریهای عملی در میان نیروهای پیروان آروانخواهی سوسیالیستی در میزان حداقل خویش است. برآمدهای مشترک آنها در مناسبات مشترکی تاریخی مانند اول ماه می، سالگرد تاسیس فرقه کمونیست ایران، سالگرهای کشتار و اعدام رهبران جنبش و غیره به هیچ وجه مشاهده نمی گردد. اعلامیه های با امضای مشترک نیروهای با آرمانخواهی سوسیالیستی در عرصه های تحولات سیاسی روزمره اصلا مشاهده نمی گردد. به نظر می رسد که این تغییرات نه از بالا، بلکه از طریق فشار از پایین ممکن بوده و شرایط را برای تحولاتی بنیادین به پیش می تواند فراهم نماید.
ایران احتیاج به جبهه قدرتمند سومی از پیکارگران سوسیالیستی و کمونیستی دارد، تا بتوانند گستره های نظری، برنامه ای و نظام باورمندیهای ارزشی خویش را برای کارگران، زحمتکشان و تمامی مردم ایران گسترده و با آنها در میان بگذارند.به همان اندازه که شکل گیری این جبهه واحد یک ضرورت تاریخی است، کنش منسجم و واحد سیاسی آن در عرصه های اجتماعی سیاسی ایران نیز یک ضرورت تاریخی است. عدم قابلیت پاسخگویی به این ضرورت تاریخی، می تواند به به ادامه تکرار تسلسل اشتباهات تاریخی رهروان آرمانخواهی سوسیالیستی منجر گردد.
با در نظر گرفتن اینکه افول و شکست نظامهای کلان سرمایه داری در عرصه های اقتصادی اجتماعی در پاسحگویی به نیازهای اجتماعی زیست محیطی و غیره، شرایط را بخصوص در کشورهای جهان سومی مانند ایران تسریع می نماید. با درک این مهم، ضرورت تاریخی تشکیل اردوگاه و جبهه واحد کاروان پیکارگران سوسیالیستی – کمونیستی از هر زمان دیگری بیشتر احساس می گردد. ما اعضای خانواده ای واحد می باشیم، که با همدیگر قهر بوده و حرف نمی زنیم. بیایید به این قهر، کینه و جداییهای کودکانه پایان داده، بار دیگر بصورت خانواده ای واحد با همدیگر به گفتگو پرداخته، در غم و شادی همدیگر شرکت فعال نموده برای سعادت آینده پیکارگران آزمان سوسیالیستی و کارگران و زحمتکشان کشور زیر چتر واحدی گرد همدیگر بیاییم.

دیدگاه‌ها

دنیز

مهران عزیز
من نمی دانم در مهندسی انتخابات دموکراتیک آینده، رای دادن "اقلیت" و "راه کارگر" چه تاثیری در نتیجه انتخابات آینده خواهد داشت. اینکه مرحله انقلاب آینده "دموکراتیک" می باشد، یا "سوسیالیستی"، اگر چه در وحله اول میتواند به این مساله بستگی داشته باشد که نیروهای آرمانخواهی سوسیالیستی تا چه اندازه ضعیف، متفرقه و پراکنده بوده باشند، نیروهای رقیب آنها تا چه اندازه قدرتمند و منسجم. منظورم این است که بستگی به ترکیب عینی و زمینی نیروهای اپوزیسیون میتواند داشته باشد. از طرف دیگر، تا آنجاییکه من میدانم، جبهه نیروهای آرمانخواهی سوسیالیسم، از فاز های دموکراتیک، به عنوان پله ای برای صعود به حاکمیت سیاسی سوسیالیستی استفاده می نمایند. 
تجربه روسیه نشان داد که فاصله بین انقلاب دموکراتیک و سوسیالیستی، از فوریه 1917 بود تا اکتبر همان سال. یعنی هشت ماه. در چین زمان مائو هم تقریبا همین طور بود. اگر ما به صف مستقل و منسجم نیروهای پیرو آرمانخواهی سوسیالیسم معتقد بوده و هدف استراتژیک آنها را پیاده کردن برنامه ها و پلاتفورم سوسیالیستی از طریق کسب قدرت سیاسی تعریف نماییم، باید برای رسیدن به آن هدف غایی برنامه ریزی نموده و زحمتکشان و روشنفکران را در آن مسیر سازماندهی نماییم. در غیر این صورت دموکراسی عرصه دیگری برای پیکار طبقاتی در زمین بازی سرمایه داری حاکمه، در صحنه قدرتمداری آنها و با قوانین بازی آنها خواهد بود. تجربه نشان میدهد که نتیجه ای که در آن شرایط عاید نیروهای پیرو سوسیالیسم در شرایط حاکمیت "دموکراسی" مورد نظر شما ها میشود، یک قتل عام و نسل کشی دیگر میباشد. ما خود چندین بار این تحربه را در ایران شاهد بوده ایم. اگر شما خواهان تکرار مکرر آن می باشید، دیگرانی هستند که نمی خواهند کارگران، زحمتکشان و آرمانخواهان سوسیالیستی را بار دیگر به غسالخانه های فاشیستی دیگر بفرستند. 

پ., 08.12.2022 - 06:20 پیوند ثابت
مهران

دنیزجان من خودم درتلوزیون شورایی وبرابری دیدم وشنیدم که هم اقلیت وهم راه کارگرمعتقدبودندکه اگررژیمی دموکراتیک بعدازاین رژیم تشکیل شوددرانتخابات شرکت خواهندکرد.حتی اقلیت باتمام کلاسیک نگاه کردنش به اعتراضات معتقداست مرحله اول انقلاب دموکراتیک خواهدبود.خوب اگرتااین حداشتراک نظرهست چه احتیاجی به تهمت زدن .مگرخودشان نمی گویندکه اگرمرحله اول دموکراتیک باشدحتی درانتخابات هم شرکت میکنند.پس گیرکارکجاست .اگرفحاشی نکننددلگیرمیشوند.

س., 06.12.2022 - 16:07 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید