رفتن به محتوای اصلی

نخوت خزانی حکومت و روح بهاری بهاره در باغ

نخوت خزانی حکومت و روح بهاری بهاره در باغ
نامه ای از صمیم قلب به بهاره عزیز

بهاره عزیز!

بعضی از چهره ها هستند بی آن که ببینی یا بشناسی، مهرشان بر دل می نشیند. ترکیبی از مهربانی، صمیمیت، اراده و پاکیزگی، چشمانی درخشان، صورتی شاداب و امیدآفرین که زمان قادر به شکستن و ترسیم خطوط سخت خود بر آن نگردیده است.

درونی آرام همراه با فضیلتی بی گزند. این چهره زیبای شماست.

فضیلتی که شهامت می بخشد و توان ایستادن در برابر راهزنان تاریخی تکیه داده بر سر نیزه را امکانپذیر می سازد.

جانهای آزادی که بار امانت آسمان بر دوش می کشند. بار امانتی که فرشتگانش نکشیدند و قرعه به نام دیوانگان عاشق زدند.

بار سنگین تعهد در برابر انسان، تعهدی که استخوان خرد می کند.

چه رمزی در این عشق نهفته است؟ بهای ایستادگی بر سر ایمان به حقیقت و آزادگی چه میزان لذتبخش است، که پرومته را به ربودن آتش از خدایان و قبول عقوبت سخت زنجیر شدن، دریده شدن هر روزه جگر به منقار وامی دارد؟

آرش را به نهادن جان بر سر تیر! و بهاره دوست داشتنی را که زانو برلب رود جاری حقیقت زده و در حمایت از آزادگان دربند و جانهای کشته شده به نامردمی، به اعتصاب غذائی تا سرحد مرگ دست یازیده است! تا باشد که حراست کنند از آن گوهر یگانه ای که نامش آزادگی است. اراده آزاد انسان است برای نشان دادن روح فائق گشته آدمی بر جسم.

روحهای بزرگی که امید می بخشند و توان ایستادن در برابر ظلم و ظالم را به نمایش می گذارند. دریا به قطره ای که تو عزیز از رود معرفت نوشیدی حسادت می کند.

بهاره عزیز!

می دانم که این تصمیم فردی تو است و هیچ کس قادر نیست آزادی انتخاب را از انسان سلب کند. اما جانهائی هستند که مادر گیتی، مادر وطن، هستی شان می دهد تا خدمتگذاران باغ آتش باشند. باغ انسانی که وظیفه حراست از آن بر عهده بهاره ها نهاده شده است، تا روح بهار را در باغ حیات بگردانند. نخوت و تنعم خزان را پیش پای قدمهای بهاری و عطر آگین خود بی آب و بی سیرت کنند.

"آن همه ناز و تنعم که خزان می‌فرمود/

عاقبت در قدمِ باد ِ بهار آخر شد"

بی وجود "بهاران"، بدون شکفتن "نرگس" ها و "نسرین"ها، و گردش "سپیده" ها و "مهسا"ها در باغ، بدون مبارزه و پایداری مادران فرزند از کف داده، که آه سرد خود در دل نگه می دارند، حنظل تلخی فراق فرزند را چون زهر فرو می دهند، اما عسل در کام مبارزان می ریزند، این همه شکوه، نقش عظیم و تاثیرگذار مادران چگونه ممکن می شد؟

دم گرم و امیدبخش خود را بر جسم و روح باغ می دمند و از ما می خواهند که نگهداری کنیم از این باغ لشکر خزان تاخته بر آن، تا لشکر صبا از راه برسد. ما چه خواهیم کرد، در این مدت؟

چگونه بر سردی این زمستان هزارواندی ساله که در یک نشئه دسته جمعی دروازه های باغ بر آن گشودیم تا مردی بی احساس، پای منحوس خود در باغ نهد و نفس سرد و مرگبار خود بر درختان باغ، بر سروهای جوان بدمد، فائق خواهیم شد؟

"هر آنجا که او قدم نهاد، گیاه از رستن تن زد. چرا که او تقوای خاک و آب را هرگز باور نکرد" برگرفته از شاملو با اندک تغیر در فعل.

او با باغ پر از سبزه و گل وطن آن کرد که لشگر جرار مغول با آن نکرد.

بهاره عزیز من در مقامی نیستم که از تو بخواهم تصمیم برگردانی! اما از صمیم قلب به عنوان یک مبارز سیاسی که تمام جوانی و حال در پیرانه سری برای آزادی و عدالت جنگیدم و چه کژراهه ها که نرفتم، و برخود نقد نکردم، اعتقاد دارم به نقش انسان مورد احترام و سازمانگری چون شما، که یکی از اتهامهایش راه اندازی کمپین یک میلیون امضاست و دیگر اتهامش نشاندهنده هراس حکومتیان از نقش و تاثیر او بر مبارزان خیابان و اغتشاش افکار عمومی.

در این روزهای اشگ و خون نزدیکی سالگرد "مهسا"، روزهائی که من به تجربه خلجان عظیم روح یک ملت را که در حال جوشش است، حس می کنم، و واهمه حکومتیان و هراس پنهان شده رهبر در پشت کلمات تهییجی که بیشتر بیانگر روح ترس خورده اوست، را درمی یابم. نشانه های فرو ریختن دیوارهای دروغین و پوشالی حکومت، از بین رفتن مشروعیت نظام و رهبری را، که کودکان دبستانی هم به مسخره در او می نگرند و جوکهای کودکانه می گویند، با ذره ذره وجودم حس می کنم.

وجود (باوجود) شما مبارزان تاثیرگذار در جنبش زنان برای روزهای سخت پیش رو امری حیاتی است.

شنیدن صدایتان را در فریاد های اعتراضی مردم حتی اگر در بند باشید، تاثیرگذار می دانم. تاثیرگذار در میان کسانی که الهام بخش شان هستید، "به خصوص زنان و دختران" کسانی که از حضور شما در کنار خود قدرت و توان می یابند. این بسیار مهمتر از چالش نابرابر با حکومت است. این جانیان از تداوم اعتصاب شما تا حذف فیزیکی خودتان به دست خود استقبال می کنند. چرا که نه شرمی از مظلمه خون "سیاوش "دارند، نه شرمی از مردم ایران، و نه مردمان جهان.

حکومتیانی با لباده های گشاد، جیبهای پرنشدنی، بدون یقه که نمی توان گرفت. کسانی که وضو به خون جوانان می کنند.

با این قوم "والالضالین" چه باید کرد؟ بهاره عزیز شما بگوئید!

دیدگاه‌ها

سیامک سلطانی

دوست ارجمند آقای سعید سعادت: هدف از بررسی قبل از انتشار دیدگاه ها، جلوگیری از انتشار هرگونه توهین و اتهام به اشخاص است و این روشی است که از جانب بسیاری سایت ها مورد استفاده قرار می گیرد و هیچ دلیل دیگری ندارد.

با احترام

جمعه, 15.09.2023 - 22:16 پیوند ثابت
Saeid saadat

عجیب است در یک رسانه متعلق به یک حزب که ادعای دموکراسی و آزادی دارد سانسور برقرار است 
بررسی دیدگاه توسط مسئولان دیگه جه صیغه ایست ، پس بفرنایید تنها نطتلبی منتشر خواهند شد که نظر شما را جلب کنند 

جمعه, 15.09.2023 - 03:18 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید