چند سوال در مورد وضعیت کنونی
تحولات اخیر بهخصوص برگزاری نمایش انتخاباتی رژیم و آغاز ریاست جمهوری مسعود پزشکیان، «اصلاحطلب» ذوب در ولایت، واکنش مردم به این انتخابات و تحریم گستردهی آن نشاندهندهی شکلگیری توازن جدیدی در جامعه است، ما در این رابطه سوالاتی را تنظیم کردهایم که در زیر امدهاست و برای دامن زدن به یک بحث جمعی در اختیار فعالان سیاسی قرار داده میشود. طبعا هر کدام از رفقا می توانند به هر تعداد از این سوالات که مایل هستند پاسخ دهند. این پاسخها در «بهپیش» و «عصرنو» منتشر خواهد شد.
شورای سردبیری بهپیش
___________________
۱- «انتخابات» دور اخیر ریاست جمهوری، تصویر روشنتری از آرایش سیاسی حال حاضر حکومت و جامعهی سیاسی عرضه کرد. سوال اصلی این است که چه اتفاقی افتادهاست؟ برآمد قدرتمند ارادهی مردم در تحریم انتخابات، بیش از ۶۰ درصد در دور اول و بیش از ۵۰ درصد در دور دوم (طبق آمار رسمی حکومت) به چه معناست؟ نفس این رویگردانی چه زمینهی مثبت و یا منفی برای جنبش مردم ایجاد می کند؟
معنای حرکت مردم در انتخابات همان چیزی است که از رهبر گرفته تا دیگر مسئولان بدون اینکه مورد پرسش قرار گیرند بدان پاسخ داده اند. مردم اعلام کردند که حکومت را نمیخواهند. مردم این خواست را در انتخابات تحت مدیریت یکدست ترین دولت پس از انقلاب، بیان کردند. خامنه ای اما سرش را زیر برف کرده می گوید اینها همه مخالف نیستند. خودش و دستگاه زیر نظرش می دانند نه تنها کسانی که شرکت نکرده اند بلکه کسانی هم که شرکت کرده اند و بعضا نیز به خاطر مخالفت با جمهوری اسلامی در زنداناند، مخالف این حکومت اند.
این رویگردانی از صندوق رای و تحریم آن، روحیه مردم را برای تداوم مبارزه قوی تر می کند. عزم نیروی سرکوب را در قیاس با قبل سست تر کرده و زمینه تاکید می کنم زمینه برای اتخاذ سیاست مشترک نیروهای چپ و جمهوری خواه را مساعد تر می کند. نکته منفی این حرکت این خواهد بود که اگر نیروهای مخالف طرفدار آزادی و دموکراسی نتوانند برنامه مشترکی برای گذار ارائه بدهند یاس و ناامیدی برای عبور از حکومت بیشتر می شود و روی آوری به تغییر توسط نیروها از درون خود جمهوری اسلامی رشد خواهد کرد.
۲- آیا خامنهای از خالصسازی عقب نشسته است یا نقشه دیگری دارد؟ این عقب نشینی به چه منظوری است؟
خامنه ای برای اهداف معینی که مراحل آن را در گام دوم انقلاب بیان کرده است( انقلاب اسلامی، نظام اسلامی، دولت اسلامی، جامعه اسلامی، تمدن اسلامی) به خالص سازی روی آورد. این رویه پاسخ نداد. أوضاع خراب اقتصادی که در دوره سه ساله رئیسی قیمت دلار را به دو برابر رساند، گسترش نارضایتی که بزرگترین جنبش طول عمر جمهوری اسلامی یعنی جنبش مهسا را در این دوره سبب شد و رشد اختلاف در درون خود اصولگرایان، خامنه ای را مجبور کرد پیچ سیاست یکدست سازی را شُل کرده و پزشکیان را بپذیرد. از نظر خامنه ای این عقب نشینی و پذیرش پزشکیان أولا مانع ریزش اصلاح طلبان از جمهوری اسلامی می شود. دوم باعث تضعیف اصولگرایان و وابسته تر شدن آنها به دستگاه رهبری می شود. و بالاخره از این طریق امکان دستیابی به اهدافش از جمله موضوع جانشینی بهتر تامین می شود.
۳- امر جایگزینی و جانشینی در این کشاکشها چه نقشی داشته است؟
هنوز برای اظهار نظر قطعی اطلاعات کافی نداریم. به نظر می رسد مهمترین نیرو که موقعیت خامنهای و جانشینی را به خطر می اندازد در میان بالائی ها جبهه پایداری است که تشکیلات سیاسی انجمن حجتیه است. این نیرو به قول خودشان "خُدعه" می کند. آنها واقعا خامنه ای را قبول ندارند. این را دستگاه ولایت و در راس آن خامنه ای می داند و از آنها که سنگر به سنگر پیش آمده اند، ترس دارد. به نظرم خامنه ای به پزشکیان در قیاس با جلیلی اعتماد بیشتری دارد و او را خالص تر و مطیع تر می داند. به همین خاطر برای جانشینی که مسولان سه قوه نقش دارند این سه مسئول را قابل قبول می داند. قوه قضائیه که فعلا خودش منصوب کرده، اژه ای است. قوه مقننه، قالیباف است که مورد اعتماد اوست. برای قوه اجرائیه با پزشکیان مخالفت ندارد و در این ترکیب از او نگران نیست.
۴- انشقاق درونی در اصولگرایان چه مسیری را طی می کند؟ آیا شکاف درون سیستم مختص اصولگرایان یک طرف و اعتدال – اصلاح طرف دیگر است یا جریان دیگری نیز وجود دارد؟ جای خامنهای در این میان کجاست و کدام را نزدیکتر به خود میداند؟
در این مورد از آنجا که تمام این جناح ها اختلافاتشان برای دستیابی به قدرت و ثروت است، شریک را برنمی تابند. شریک برای بالا رفتن از پلکان ترقی لازم است اما در عین حال شریک، رقیب قدرت و ثروت هم هست. بدین خاطر دوستان امروز دائما به دشمن فردا بدل می شوند. از اینرو در جمهوری اسلامی برای کسب قدرت و ثروت اندوزی، نه تنها اصولگراها از هم انشعاب می کنند بلکه انشعابیون هم دوباره به جان هم افتاده دست به توطئه و انشعاب از همدیگر می زنند. نگاهی به نیروهای اصولگرا در همین چند دهه حاکمیت جمهوری اسلامی نشان می دهد که چقدر نیروهای این طیف از همدیگر فاصله گرفته اند. خامنه ای هم به نظرم تمایل به ضعیف کردن نیروهای سیاسی دارد تا بیشتر به قدرتش وابسته شوند.
اصلاح طلبان نیز دائم در حال تجزیه اند. برخی به سمت مخالفان آمده و نیروئی هم برای حفظ امتیازات خود مطیع دستگاه ولایت شده است.
اما نیروی جبهه پایداری به نظر می رسد در طیف اصولگرایان قرار دارد، با عموم نیروهای این طیف فاصله گرفته و امروز به قدرتی تبدیل شده است و تشکیلاتش در همه سطوح قدرت حضور دارد. از سپاه گرفته تا مجلس و قوه اجرائیه و دستگاه ولایت نهال هایش رشد کرده و قد کشیده اند. باید روی این نیروی امامزمانی کار بیشتر کرد. در دوره روحانی دولت در سایه را داشتند، در دوره رئیسی، دولت جولانگاه شان بود و در انتخابات توانستند قدرت سازماندهی خود را در اغلب شهرها به نمایش بگذارند.
۵- چه برداشتی از موقعیت سیاسی سپاه پاسداران داریم؟ رای ضعیف قالیباف در قبال رای جلیلی را چگونه باید تحلیل کرد؟ اختلافات و صفآراییها و حد تاثیر سپاه بر روندهای سیاسی جاری در چه حدی است؟ شواهدی در دست است که رای سپاه در دور دوم تقسیم بین دو کاندیدا شد، این اگر درست باشد پیامدهای بعدی این شکاف در شرایط پسا خامنهای چیست؟
به نظرم حداقل سپاه سیاست و عملکردی جدا از جناح ها ندارد. هر جریان سیاسی نیروی خودش را در سپاه دارد. بخشی از اینها با جبهه پایداری هستند. بخشی با جریان موتلفه اند. خود دستگاه ولایت هم نیروی خودش را دارد. دیگر جریانات هم هر کدام نفوذی دارند. برای قضاوت دقیق لازم است روی سپاه کار شود. من برایم روشن نیست کدام نیرو در کل سپاه دست بالا را دارد. هر چند در سطوح بالای فرماندهی مشخص است که خامنه ای و دستگاه ولایت حرف اول را می زنند. تصورم این است سپاه یک نیروی کاملا مستقل نیست که بتوان در رقابت ها آنرا منفک از جریانات سیاسی در نظر گرفت.
۶- از هر زاویه که بنگریم، روآمدن پزشکیان، به چه معناست؟ برنامهی این برآمد اساساً تقلیلگرایی و فروکاهی خواستهای خود تا آنجاست که با نرمش تاکتیکی رهبر بخواند؟ موقعیت بخشی از نیروهای برآمده از این طیف، از جمله میرحسین موسوی، تن به موج جدید نداد و ایستاد چگونه است؟ آیندهی این تفکیک سیاسی در صفوف این طیف از نیروهای وابسته به رژیم را چه میبینید؟
اصلاح طلبان نیروهائی هستند که برای حفظ جمهوری اسلامی خواهان روش های دیگری برای مدیریت جامعه اند. آنها می خواهند نرم تر با مردم برخورد کنند و دروازه های کشور را به روی جهان باز نگهدارند. البته با تاکید بر غرب. این نیرو برای دفاع از منافع مردم در برابر دستگاه ولایت قرار ندارد. منافع خودشان اصل است. اینها هم الوده به فساد و رانت هستند و درکشان از باز شدن فضای جامعه محدود است و "آزادی خواهی" آنها از مرز خودشان گذر نمی کند.
این نیرو به دلیل اینکه دستگاه ولایت را در برابر خود می بیند و چون از طریق همین دستگاه می خواهد سیاست کند دائم در حال عقب نشینی بوده تا آنجا که ناطق نوری که در دوره خاتمی رقیب مخالف آنها بود امروز حتی می تواند نماینده شان تلقی شود. روحانی که در گذشته در برابرشان قرار داشت سالهاست نزدیک ترین موتلفشان شده است.
اصلاح طلبان از هر دو سو زیر فشارند. بخشی از آنها به کارگزاران و حسن روحانی نزدیک شده و با آنها درآمیخته اند و بخش دیگرشان از اصلاح طلبی در جمهوری اسلامی فاصله گرفته اند. تاحزاده و موسوی نماینده نیروهائی هستند که از آنان فاصله گرفته به سمت نیروهای مخالف و گذار از جمهوری اسلامی سو گرفته اند. شکاف میان این دو نیرو منطقا عمیق تر می شود.
۷- بنا به یک نظر عملکرد اقشار خاکستری در این «انتخابات» نشان داد که گزارهی« اصلاح طلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» پایان کار نیست و اصلاح طلبان هنوز از حمایت اجتماعی خاص خود برخوردارند. نظر دیگری وجود دارد که معتقد است وجود اصلاح طلبان بهمعنی کارایی سیاسی اصلاح طلبی نیست. آنها دیگر نه اصلاح طلب که استمرار طلبند.
تحلیل شما از این وضعیت چیست؟ جبههبندی فعال سیاسی میان جامعه و نظام است یا هنوز از فعل و انفعالات درون سیستم میگذرد؟ یا شکل دیگری می تواند به خود بگیرد؟
به نظرم به لحاظ نظری و تئوریک حکم "اصلاح طلب و اصولگرا دیگر تمام شد ماجرا" شاید چندان دقیق نباشد. در سیاست اما با این حکم به شکل دیگری برخورد می شود. موضوع سیاست عملی کردن ایده و نظر است. نمی توان سیاست را بخاطر یک امکان بسیار فرضی از برائی انداخت و آن را اخته کرد. به همین خاطر در وضعیت مشخص جمهوری اسلامی، این حکم قابل دفاع است. چون اگر اصلاح طلب مورد نظر را تا حد روحانی و ظریف و حتی برخی اصولگرایان ... کش ندهیم ماجرای اصلاح طلب در جمهوری اسلامی تمام شده است. جمهوری اسلامی با این قانون اساسی و این ساختار سیاسی و مهمتر با این عملکرد چهل و چند ساله، نشان داده است که اصلاح پذیر نیست و اصلاح طلبان سنگ در هاون می کوبند.
از طرف دیگر طرح شعار "اصلاح طلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا" حاکی از پایان یافتن توهم به تغییرات بنیادی توسط جناحی از حکومت است. پس از این جامعه( طبعا اکثریت آن) در برابر حکومت قرار می گیرد. مجموعه شواهد نشان می دهد حکومت و جامعه مدتهاست در برابر هم قرار دارند. پزشکیان و یا هر نیروی دیگری به شرطی می تواند این جبهه بندی را تغییر دهد که وضع اقتصادی مردم در درجه اول و سپس امکان باز کردن فضای جامعه را، در حدی که مردم آزادانه و بدون مزاحمت زندگی کنند، فراهم کنند. و بالاخره مناسبات کشور را با جهان عادی کنند. حداقل این موضوع در این سیستم و با این ساختار سیاسی، چشم اندازی برای تحقق ندارد.
۸- چشم انداز دولت پزشکیان را چه میبینید و چه تاکتیکی میتوان در قبال آن اتخاذ کرد؟ وظیفه تحریمیان در قبال مردم چیست؟ به بیان دیگر تحریم عملا پیروز میدان شد حالا چه باید کرد و چه تغییری در تاکتیک ها ضروری است؟
پزشکیان ممکن است زیر فشار جنبش برای تخفیف بحران در لحظه اقدامات کوچکی برای سد کردن پیشروی استبداد انجام دهد، اما سیستم بحران زا و فاسد و تبعیض آمیز کنونی راه هر حرکت بالنده ای را سد می کند. خود پزشکیان هم برنامه ای برای تغییر نداشته و گفته است برای اجرای برنامه و فرامین "رهبری" آمده است. اصلاح طلبانی که در گذشته سیاست های معینی در برابر دستگاه رهبری داشتند و برای اجرائی کردن آنها به میدان آمدند امروز چنان پس رانده شده اند که حاضر اند زیر پرچم روحانی سینه بزنند. حال و روز پزشکیان که چنین ادعائی ندارد و برای اجرای "منویات رهبر" آمده روشن است.
روش اتخاذ تاکتیک و سیاست ما نسبت جمهوری اسلامی و جناح های آن اگر از یک متد درستی پیروی کند با آمدن این و یا آن فرد بنیادش تغییر نمی کند. ما در مبارزه با جمهوری اسلامی در موضع مخالف آن قرار داریم. اگر روی سخن ما و مخاطب سیاست ما مردم و جنبش های مختلف اجتماعی باشد، تغییر جناح ها ما را به اتخاذ سیاست های متفاوت نمی کشاند. مثلا برای برخورد با دستگیری ها و یا برای آزادی زندانیان سیاسی اگر ما مردم را مخاطب خود قرار دهیم و از مردم بخواهیم با مبارزه و فشار حکومت را برای آزادی زندانیان سیاسی زیر فشار بگذارند، نیازی نخواهیم داشت با آمدن این و یا آن فرد، آن را تغییر دهیم.
اکنون ما می بایست مردم را تشویق کنیم که پزشکیان را برای عملی کردن وعده هایش زیر فشار بگذارند تا نیروی مخالف سیستم افزایش پیدا کند. پیوستن تعداد بیشتری از مردم به جبهه مخالفان برای تضعیف روحیه حکومت و باز تر شدن شکاف در نیروی سرکوب و تقویت جبهه مخالفان رژیم اهمیت دارد.
۹- در مرحلهی کنونی چه رویکردی میتواند نیروهای مدافع جمهوری و دموکراسی و عدالت اجتماعی را به هم نزدیکتر و شکل گیری یک اپوزیسیون متحد را تسریع کند. سیاست اپوزیسیون در لحظهکنونی و با توجه به چشمانداز تحولات سیاسی چه مختصاتی میتواند داشته باشد؟
شکل گیری یک اپوزیسیون متحد برای اپوزیسیون ایران هم یک آرزو و رویای ذهنی است و هم می تواند به یک واقعیت عینی بدل شود. اگر با آهنگی که تا کنون پیش رفته ایم بخواهیم به همان آهنگ حرکت کنیم تشکیل یک اپوزیسیون متحد از یک آرزو و رویا فراتر نمی رود. اکنون در چنین وضعی قرار داریم.
اما این سرنوشت محتوم ما نیست. می توانیم از زمینه مثبت مخالفت اکثریت مردم با جمهوری اسلامی برای شکل گیری یک اپوزیسیون متحد بهره گیریم، مشروط بر اینکه هر فعال و جریان سیاسی به سهم خود در جهت انسجام و هماهنگی بکوشد. راه نزدیکی و هماهنگی و اتحاد نیروها از گفتگو برای ایجاد مرکزی برای هماهنگی می گذرد. در این مرکز قرار نیست هیچ کدام از جریانات به سود دیگری از پرنسیپ های خود کوتاه بیاید. نیروهای چپ با مبانی و معیارهای خود سیاست نزدیکی را دنبال کنند. جمهوری خواهان هم می توانند جبهه خود را داشته باشند. اما برای زدن جمهوری اسلامی نیروی این مجموعه کافی نیست می بایست چپ ها و جمهوری خواهان و همه آنانی که به دموکراسی باور دارند گفتگو برای تشکیل مرکز هماهنگی را در دستور قرار دهند. در این مرکز تشکل ها و ائتلاف ها می توانند با گفتگو کارشان را هماهنگ و در هر مورد که امکان همکاری وجود دارد دست به اقدام مشترک بزنند. نفس پذیرش چنین مرکزی به معنای همسو کردن فعالیت هاست. ایجاد چنین مرکزی به مبارزه مردم چشم انداز می دهد و جمهوری اسلامی را برای تشدید سرکوب به تردید می اندازد. امروز هنوز مهر پایان رای گیری و انتخاب رئیس جمهور خشک نشده و تازه خامنه ای حکم تنفیذ پزشکیان را امضا کرده است که طناب های دار برپا گشته و مردم را به کام مرگ کشانده اند. توجه کنیم فقط دستگاه جهنمی ولایت که به جان مردم تعرض می کند مجرم نیست. ما هم به سهم خود در برابر جان انسانها مسئولیم که برای از کار انداختن ماشین سرکوب از ظرفیت مخالفان استبداد استفاده نمی کنیم. حزب چپ ایران نزدیک دو سال است سیاست مرکز هماهنگی را تصویب کرده است اما به اندازه کافی روی اهمیت این طرح انرژی صرف نکرده و این ایده را جدی نگرفته است. نگاهی به حرکات مردم در چند ساله اخیر نشان می دهد که با اعتراضات گسترده ای مواجه خواهیم شد. بدون ایجاد چنین مرکزی برای هماهنگی مبارزات مردم به ثمر نخواهد نشست.
۱۰- از نظر شما مختصات وظایف مرکز هماهنگی و چهارچوب وظایفش با توجه به حضور بخشی از جریانات و فعالان سیاسی در خارج کشور چیست؟
مختصات و وظایف این مرکز نه بر اساس جغرافیا که از دل ضرورت مبارزه مردم علیه استبداد حاکم و برای استقرار دموکراسی در ایران بیرون می آید. جدا کردن مبارزه جریانات سیاسی بر اساس جغرافیا مبارزه را به بیراهه می کشاند. عموم نظراتی که در خارج کشور به دلیل وجود آزادی امکان متشکل شدن داشته یا پیدا کرده اند عینا در داخل کشور نیز وجود دارد. از این رو مرکز هماهنگی جانمایه وظیفه اش تقویت مبارزه مردم ایران برای زیر ضرب بردن مرکز فرماندهی استبداد در داخل کشور است. تقسیم بندی بر اساس جغرافیا و خارجی و داخلی کردن نهاد رهبری جنبش انقلابی، انرژی ما را به کجراه می برد. اعتبار جریانات سیاسی در خارج با قدرت بسیج آنها در داخل رابطه مستقیم دارد. بدون پیوند این دو با هم یک نیروی سیاسی از گردونه اصلی مبارزه به حاشیه رانده می شود.
این مرکز برای هماهنگی و همکاری بلوک ها، جریانات، نیروها و فعالان سیاسی و دموکراتیک که پایبندی به دموکراسی را برای برانداختن جمهوری اسلامی می پذیرند، ایجاد خواهد شد. نیروهای تشکیل دهنده آن می بایست، اصول دموکراسی یعنی آزادی، مخالفت با تبعیضات مختلف، پلورالیسم، انتخابات آزاد، قضاوت صندوق رای و تشکیل مجلس موسسان را بپذیرند. در مبارزه علیه جمهوری اسلامی لازم است نیروهای سیاسی، دموکراتیک و صنفی و چهره های سرشناس هنری، ورزشی، علمی . ... حضور داشته باشند. هماهنگی و همکاری این مجموعه بدون مرز جغرافیائی وظیفه مرکز هماهنگی است. پیرامون این مرکز می توان بیشتر صحبت کرد اما به نظرم پروژه و ساختار و شیوه کار این مرکز در جریان گفتگو با دیگر جریانات معتقد به دموکراسی مشخص خواهد شد.
دیدگاهها
ممنون از اظهار نظر دوستان و…
بیاییدیک گروه متشکل…
سئوالات هوشمندانه ای بود…
طرح دیدگاه
افزودن دیدگاه جدید