باخت هولناک جرمی کوربن
آیا باخت حزب کارگر انگلستان به ما ربطی دارد؟ بخواهیم نخواهیم میتوان از آن درس هایی آموخت. کاراکتر جرمی کوربن در افکار عمومی بعنوان شخصی جا افتاده بود که نه میتواند تصمیم بگیرد، نه میداند چه میخواهد، نه شخصیت دلچسبی دارد. بخش قابل توجهی از کارگران و زحمتکشان بخاطر حفاظت از موقعیت شغلی و کاری خویش، از پیوستن به اتحادیه اروپا و هجوم پناهندگان و مهاجراب در هراس بودند که کارهای آنها را غصب خواهند کرد. خود این مساله انگیزه اولیه را به آنها داده بود که به سمت سیاست "برگزیت" بوریس جانسون تمایل داشته باشند. سیاستی مشابه توسط تمامی احزاب لیبرال ناسیونالیستی داخلی کشورها جهت جلب نیروهای طبقه کارگز به صفوف خویش مورد استفاده قرار میگیرد.
زمانی که جرمی کوربن دور دوم رفراندم در مورد خارج شدن، یا عدم آن از اتحادیه اروپا را اعلام کرد و خواست تا مردم در این مورد تصمیم بگیرند، دیگر خیلی دیر شده بود و اکثریت مردم در این مورد تصمیم خود را گرفته بودند. از طرف دیگر زمانی جرمی کوربن آغاز نمود تا برنامه های خود در زمینه "ملی کردن سیستم راه آهن و نظام بهداشت و تندرستی عمومی کشور" و غیره را به عنوان استراتژی تحول آفرین خویش اعلام نماید، دیگر فرصت خیلی کم بود تا بتواند اینها را بعنوان استراتژی محوری خواسته مردم جا بیاندازد. تلاش او در رابطه با اینکه " برگزینت مساله مهمی نیست و با یک رفراندم دیگر مردم میتوانند در این مورد نظر خویش را دوباره اعلام نمایند"، کافی نبود تا "برگزیت" را از مساله محوری به کنار بیاندازد. تبدیل کردن تحولات عظیم در بهداشت، درمان، تحصیل ملی شدن راه آهن و غیره را به مساله محوری بدون کار روشنگری در زمانی طولانی نه تنها ممکن نبود، بلکه میتوانست تا حدودی مردم را بترساند.
آیا لازم نیست ما هم به این مسئله توجه کنیم که ما هم ممکن است از رهبری افرادی که در گفتار و کردار شفافیت و قاطعیت لازم را ندارند، در رنج میباشیم؟ بهتر نیست در صفوف مقدم کسانی قرار گیرند که از قابلیت های مردمی تری برخوردار بوده و توان انتقال پیغام ها، سیاستها و برنامه های تحول را به مراتب بهتری دارا هستند؟ آیا ما هم در این مورد که برنامه آلترناتیو جایگزین نظام اقتصادی، رفاهی، زیست محیطی، ضد تبعیضی، حقوقی و سیاسی ما از شفافیت لازم برخوردار نیست در موقعیتی نیستیم که راهکارهای جایگزین ما از کارائی لازم در افکار مردم برخوردار نبوده باشد، به همین دلیل از طرف مردم ممکن است به حاشیه رانده شویم؟
سوسیال دموکراسی در آمریکا
سوسیال دموکراسی در آمریکا تلاش دارد تا با حضور فعال در حزب دموکرات، مسیر حرکت این حزب را رادیکالیزه نماید. الکساندرا اوکازیو کورتز، برنی سندرز و حتی جیل استاین رهبر حزب سبزها که از طرف هیلاری کلینتون به عنوان "به روسیه متعلق است" معرفی میگردد، نمایندگان سیاسی نسل های جوان، روشنفکران متعهد و زحمتکشانی هستند که به دنبال دموکراسی مردمی، عدالت اجتماعی و دموکراسی بوده و تلاش می نمایند تا از طریق قانونی به اهداف خویش نائل آیند. آنها در ساختار نهادینه شده سیاسی کشور آمریکا و در رقابت میان جمهوریخواهان و دموکرات ها، "بخوان بد و بدتر"، جبهه دموکرات ها "بخوان بد" را انتخاب می نمایند، تا اینکه بتوانند از طریق رادیکالیزه کردن آن، این حزب را در مسیر سوسیال دموکراسی در داخل و سیاست های انسانی در سطح جهانی هدایت نمایند. آنهایی که در ایران سیاستی نمونه مدل انتخاب میان بد و بدتر؛ بین اصلاح طلبان و اصول گرایان را تعقیب مینمایند، همیشه و به صورت استراتژیک، به صفوف "بد" ها در مقابل "بدتر" می پیوندند.
آیا غیر از این است که همان جناح نفتی – مالی – نظامی – رسانه ای دست در دست بازارهای بورس؛ هم حامیان حزب جمهوریخواه، و هم حزب دموکرات هستند؟ مگر غیر از این است که همین کمپرادورهای آمریکائی- جهانی جناح های نامبرده لابیگری انتخاباتی کاندیداتوری هر دو حزب را تامین نموده و سیاستهای ایندو حزب هر روز بیشتر و بیشتر به همدیگر نزدیکتر میگردد. مگر غیر ازاین است که در جنگ افروزی های چندین دهه گذشته هر دوی این حزب ها به یک اندازه دستهایشان به خود میلیون ها نفر و آوارگی دهها میلیون ها نفر دیگر آلوده است؟ حتی جنگ زرگری مساله استیضاح ترامپ "جمهوریخواه" در تهدید کردن و امتیاز دادن ( شلاق و شیرینی) به دولت اوکرائین، از طرف دیگر مربوط میشود به اختلاس های مالی جو بایدن، کاندیدای اصلی ریاست جمهوری "دموکرات" ها است.
حضور سوسیال دموکرات های دلسوزی مانند برنی سندرز و الکساندرا اوکازیو کورتز و امثال آنها در حزب دموکرات، در عین حالیکه میتواند صدای زحمتکشان، جوانان و روشنفکران متعهد را رساتر نماید، از طرف دیگر میتواند پیروان آنها را گمراه کرده و به رای دادن به حزبی "دموکرات" ، و در نهایت ریاست جمهوری "جو بایدن" هایی بکشاند که سرنخ های کنترل سیاسی آن در دست کمپرادورهای مالی نفتی و نظامی است.
چرا حکومت های چپی که بر سر کار هستند، همگی به سختی با چالش های پیش رو درگیر بوده و گاهاً درجا میزنند.
ائوا مورالز مجبور به مهاجرت از کشور خویش گردیده، بولسونارو و نیروهای ناسیونالیستی فاشیستی توانستند نیروهای چپ را در برزیل عقب برانند و نوعی حکومت ناسیونالیستی افراطی فاشیستی را بر برزیل حاکم نمایند. حکومت نیکولاس مادورو همچنان در ونزوئلا زیر منگنه تهدید های آمریکائی قرار دارد. وضعیت مشابهی را در شیلی و جاهای دیگر آمریکای لاتین میشود مشاهده کرد.
شاید در رابطه با نقاط گرهی مروبط به این موضوع بشود به عدم پیشرفته گی، گستردگی و شفافیت برنامه های جایگزین سوسیالیستی احزاب چپ اشاره کرد. مدل سوسیالیستی آنها نه تنها ابتدائی و در خیلی موارد بدوی است، بلکه نتوانسته با تکنولوژی و پیشرفت های نظام های مالی، مدیریتی روبوتیک و غیره برابری و رقابت نماید. بخاطر همین، حکومت های چپ بر سر کار آمده از نظر بازدهی و بهره وری اقتصادی قادر نبوده اند تا انتظارات اقتصادی رفاهی اجتماعی مردم را فراهم نمایند. طبیعی است در چنین شرایطی، آنها قادر نخواهند بود نظام مالی مدیریتی ییشرفته تری را در دنیای مجازی روبوتیک و دیجیتال امروز ارائه نمایند، تا در رقابت با نظام نئولیبرالی ، بر آنها غالب آمده باشند.
بالاخره، سوال چهارم اینکه، آیا چپ ایران هم از چنین بیماری هایی رنج میبرد؟
با نسخه های قدیمی و تکرار مکررات، چپ سوسیالیستی نمیتواند برای دردها و مشکلات دنیای روبوتیک، دیجیتال امروز و آینده برنامه و راهکار ارائه دهد. برای چنین کاری باید بر شانه های آخرین دستاورهای علوم اجتماعی، فلسفی، طبیعی، اقتصادی و تکنولوژیک اتکا نموده و راهکار ها و برنامه های شفاف تر و بالنده تری از آلترناتیو سرمایه داری ارائه نمود. آنهایی که در دوران چپ هفتاد سال پیش منجمد شده و فکر میکنند که تنها از طریق نسخه "تشکیل شوراهای کارگری" و حاکمیت سیاسی اقتصادی آنها میتوان جامعه سوسیالیستی را پیاده نمود، میخواهند با روش کدخدامنشی معضلات اجتماعی اقتصادی زیست محیطی و غیره دوران ما را مدیریت کنند.
دیدگاهها
ای کاش حزب چپ ایران هم می…
ای کاش حزب چپ ایران هم می توانست یک رهبر جوان و قاطع و یک سیاست روشن ضد حکومتی داشته باشد.
ودنیزعزیز ایکاش بپرسندتاجواب…
ودنیزعزیز ایکاش بپرسندتاجواب بشنوندمتاسفانه چشم گوششان رابسته وفقط برحرف خوداستوارند.واولین قانون دیدگاه علمی رانمی نبینند ونمی خواهند ببینند که علم جزم نیست ودایم درحال تحول پس باید باتحولات پیش رفت .
افزودن دیدگاه جدید