رفتن به محتوای اصلی

ستاره ها

ستاره ها
در پوستم  به خواب رفتم

بیدارم در جانم  و در حنجره ام
فریادی بلند است
صدایی مانده در نیمه شب
ردِ پایی در خیابان
ردِ خونی  شتک زده بر دیوار
استخوانهایی با چشمان باز زیر خاک
ماندم و مشکوک به رفتنم
چگونه است خُرد شدنم
در میان برگهای  زرد و سبز
مُردنم،
زیر دندانهای مرگی،  منتظرم
چگونه است پس از مرگم
بوی غریبهِ می دهم!
در خاکی که بویِ من را می دهد
بویِ پیراهنم که سرخ است
در اهتزاز باد،
عکسی از خودم یادگاری
کنارم کاشتند،
مرا از گذشته ام می شناسد
نیاکانم بر بلندترین قله های فلات
پرچم برافراشتند
وز روشنترین رویاها گفتند
وز شب گذشتند
باد می‌ وَزد
من شناورم در جویبارها
باد بر جوانه ها می افتد
و در خوشه های گندم
تکثیر می شوم در صخره ها
و ستاره ها
و بارانِ  کلمه ها عطرِ  امید دارند
در سلولهایم شکوفه می زنم
دشتها
و در خاکم گلهای سرخ روییدند.

رحمان- ا      ۵  /  ۹  / ۱۴۰۲

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید