مقابلم نشسته
سرخوش و اتو کشیده
پشت قاب شیشه ای
دورترها،
آن سویِ آبهایِ مواجِ مهاجر کُش
کلمه های شیک را
در جمله های اتوکشیده
از تَهِ حلقش پرتاب می کند
چهرهِ مجری،
شاداب زحرارتِ کلمه ها
گاهی خنده بر لبانش می نشیند
هوای اتاقم سرد است
آکنده ازبویِ گندیدن اجساد در تالابها
شهرها
و گندمزارها
آکنده از بوی جنگ وُ
حمام خون
بویِ خیانت پیچیده
در استعارهِ نجات میهن
آن سویِ آبهایِ مواجِ مهاجر کش
نشستند و قدم می زنند
جا عوض می کنند
و همه چیزشان را فروختند
وطن،
چشم اندازِ لُس آنجلس است
در گشت و گزارهایِ مفرحِ شبانه
در کافه هایِ نیمهِ شب تورنتو
در هوایِ دودِ سیگار وُ سروِ شراب
صحنه ها را عوض می کنند
و نسخهِ مرگ می پیچند
براستی این سرزمین کیست؟
آنانی که قلبشان از تپش افتاده!
عاشقانه زیر خاک خفته اند
و دستانی که کار میکنند
کار می کنند
حصارهای بلند را ویران کنند
زنجیر اسارت را پاره...
پاره کنند
این سرزمین آنان است،
آنانی که عاشقانه دوستش می دارند
در اینجا،
و آن سوی آبهای مهاجر کش.
رحمان-ا ۲۰ / ۱۱ / ۱۴۰۲
پشتِ کلمه ها
دیدگاهها
بین اینکه طرف مقابل حق…
مالک این آب و خاک
افزودن دیدگاه جدید