کدام آرزویم را می خواهی بدانی!
آرزوهایم از آسمان نازل نشدند
من در زمین هبوط کردم
رویاهایم را بر تنه درختی
در روشنایِ جنگل آویختم
و دردمندانه
در میان فرودستان بِیتوته می کنم
و رنجِ آشکار دردمندان
و بی کسان،
که شیارهای عمیق و خونین
بر پیشانی زمین نشانده
آتشی در جانم برافروخته
دشوار است
رهایی از جهانِ زراندوزانِ فرومایه
آنان که قوت زمین را
در روشنایِ روز
به یغما می برند
من روحم
بر فراز قله های وطنم
بر تنِ پیراهنی خونین
در اهتزاز است
قلبم
تکه
تکه است
وز شب می گذرم،
و روز از سپیده دمان
تکه های قلبم را
به گرسنگان می دهم
و تکه ای از آن را
به دخترِ کوچکی
در کپرهایِ بارگدان-۱
که در فردای بی من،
قلب پاره پاره ای را به یاد آورد.
که در جانش حلول کرد.
۱- بارگدان از روستاهای کپرنشین سیستان و بلوچستان است که ساکنانش از ابتدایی ترین امکانات زندگی محروم هستند.
حسن جلالی
تکیه بر سپیده دمان
افزودن دیدگاه جدید