عدالت، رفاه و صلح بیتردید جدای از هم هیچگاه برقرار نمیشوند و به فرض استقرار استمرار و دوام نمییابد. شرایط وجود صلح را عدالت و رفاه معین میکند. در آن صورت بارقه صلح مثبت است. در سرزمینی که فقر و تبعیض و بیعدالتی باشد صلحی وجود ندارد. حتی اگر جنگی رخ نداده باشد؛ چراکه نبود صلح الزاماً به معنی جنگ آشکار نیست. این صلح بارقهای منفی دارد و تنها مفهومش زندگی بی خشونت است گرچه زندگی بدون خشونت همراه با مدارا و رواداری هم نیست. به قطعیت میتوان گفت که هیچگاه بدون عدالت، رفاه عمومی پردوام و مستمر برپا نمیشود و آرامش و همزیستی به بار نمینشیند.
آنگاهکه رفاه اجتماعی جایش را به تهیدستی و تنگدستی اکثریت مردم دهد؛ و در مقابل گروهی در آسودگی خاطر به انباشت همهچیز بپردازند؛ در چنین وضعیتی کمکم رو اداری و مدارا از جامعه رخت برمیبندد و حس بیعدالتی جامعه را پر میکند و خشم ناشی از این بیعدالتی قطعاً خشونت به دنبال خواهد داشت؛ خشمی که طنین فریادش عدالت را میجوید و چون پاسخی جز خشونت دریافت نمیکند به عصیان روی میاورد این عصیان آغاز رویارویی آشکار و به مخاطره افتادن صلحی است که بهتدریج اعتبار خود را در فرایند عدالت زدایی ازدستداده است و اشکالی از خشونت و قهر و حتی جنگ رودررو را اجتنابناپذیر میسازد. میدان این مبارزه را فرودستان برپا نمیکنند این میدانِ جنگِ نابرابری است که صاحبان سرمایه آفریدگار آناند.
میدانی که گوشهای از آن قلمرو آموزشوپرورشی است که قرار بود رایگان باشد اما در حالا برخلاف قانون به کالایی شدن آموزش در غلطیده است و از این غلتشِ مداومِ بیعدالتی در آموزش؛ تمامی مدارس در تمامی سطوح را دربر گرفته است . کودکانی که علیالقاعده باید در مدارس درسآموزی کنند در چهارراهها و داخل اتوبوسها و واگنهای مترو مشغول به کار دستفروشیاند.
گوشه دیگر این میدان با کالایی شدن بهداشت و سلامت سنگربندی شده است؛ جنگی نابرابر که جان بیمار و مال او را به یغما میبرد. بارها شنیدهایم که بیمار را به دلیل ناتوانی در پرداخت هزینههای بیمارستانی در خیابان رها کردهاند .
مساحتی از این میدان درگیر نزاعهای خانوادگی ناشی از آسیبهای اجتماعی و فقر و فاقه ایست که بخشی از مردم را به خود مشغول داشته است و اتفاقاً در این درگاه، احکام قضایی و قضات رابطه دادوبیداد را به چهارچوب خانواده محدود میکند و خود از ثمرات این بیداد رفته بر خانواده و فرزندان طلاق تبری میجویند!
بخشی از این میدان قلمرو اقتصادی است که بر تجارت و دلالی و واردات بیرویه و قاچاق کالا تکیه دارد و روابط و مناسبات تولید را در جنگی نابرابر به سود بازارهای بینالمللی نابود میکند .
در هر جناحی از این میدان جنگ نابرابر بانکها و سرمایههای مالی کارزار پولی به راه انداختهاند و بیهیچ شفافیتی به درآمدهای کلان از راههای شناخته و ناشناخته جیب مردم را از اندوختههای کار و زحمت خالی میکنند و درعینحال به کار خروج سرمایه شدت و سرعت میبخشند .
این جنگ نابرابر درس سلب مالکیت از ثروت ملی در عرصه زیست محیط نیز کشانده شده است . سلب مالکیت عمومی از جنگلهای و مراتع و طبیعت به سود سرمایهداری مستغلات برای ایجاد برج و باروهایی در حاشیه شهرها، در زمینهای زراعی، در دل جنگلها و حاشیه رودها بنا میشوند تا عطش سیریناپذیر سرمایهداری مستغلات را شاید فرونشاند .
اما قسمتهایی از این میدان نیز عرصه نبرد رودرروی کسانی است که حاصل کار آنها بهعنوان دستمزد تا چندماهه از سوی کارفرمایان به گروگان گرفتهشده و میشود!
کارگرانی که ثمره کارشان را هم نمیتوانند مطالبه کنند و بهپاس اعتراض به این شرایط با خشونت آشکار روبرو میشوند؛ کارگرانی که از دستبرد دولتی به منابع سازمان تأمین اجتماعی در قالب بودجهبندی سالانه، در مقابله با این طرح حس و مزه شکست را با حمایت شورای نگهبان با مصوبهای که خلاف قانون بود دریافت کردند.مزد و حقوقبگیرانی که هنوز پس از نزدیک به چهار دهه نتوانستهاند دستمزدی نه فراتر از خط فقر که حتی برابر با نرخ خط فقر دریافت کنند؛ کارگرانی که برای صیانت از کار و تولید و مبارزه با واگذاری کارخانهها به بخش خصوصی؛ پس از چندی با تعطیل آنها مواجه میشوند؛ اعتراض میکنند و در عوض با شکایت کارفرمایان از طریق دادگاهها جلب و به زندان میافتند. کارگرانی که به دلیل نبود استاندارهای بهداشت و حفاظت و ایمنی زیر خروارها آوار معادن مدفون میشوند و هیچگاه هیچ دادگاهی این جنگ تحمیلی علیه آنان را محکوم نمیکند؛ کارگرانی که به خاطر بازگشت به کار سخت و زیانآور در معدن دستگیر و زندانی میشوند و بنا به احکام ناعادلانه شلاق میخورند!
سوی دیگر میدان آشکارا قراردادهای کار اسارت باری بهمراتب بدتر از قرارداد ترکمانچای، سفید امضا و با شرایطی بسیار ظالمانه به کارگران تحمیل میشود!
این نابرابری و در جنگی ناخواسته و تحمیلی ؛ آنجا بیشتر خودنمایی میکند که ابزار مقابله در طرف کارگری بسیار ابتدایی است ، تشکل آزاد و مستقلی در کار نیست ، اگر اعتراضاتی تاکنون صورت گرفته و اعتصاباتی رخداده است از سوی دولت و دستگاههای امنیتی و قضایی غیرقانونی و مستحق مجازات است. حق اعتصاب برای کارگران به رسمیت شناختهنشده است و نبود امنیت شغلی و اجتماعی برای کارگران نگرانی را تاحد پذیرش مزدهایی کمتر از نرخ مصوب افزایش داده است .
در سالهای اولیه انقلاب بیشترین حرف از عدالت اجتماعی از خطبای نماز جمعه و بهویژه از مرحوم آیت اله رفسنجانی زده میشد و او بود که عدالت اجتماعی را به تعدیل و سپس تعطیل واحدهای کار و تولید رهنمون شو و حالا دولتی که تفکر او را نمایندگی میکند هنوز در گیرودار واگذاری خصوصی ، تغییر قانون کار به سود سیستم کارفرمایی کشور و واگذاری واحدهای کار و تولید در اختیار دولت به بخش خصوصی است و به این هم بسنده نمیکند و عزمش را جزم کرده است تا شرکتهای وابسته به سازمان تأمین اجتماعی را هم در بازار بخش خصوصی به حراج بگذارد. این بخشی از اوضاع و شرایطی است که صلح را در درون کشور ما ایران طی دهههای گذشته تا به امروز به مخاطره انداخته است.
گونهای دیگر از به مخاطره افتادن صلح نیز آنگاه بروز پیدا میکند که عدالت جای خود را به رقابت میدهد. رقابتی که نه با تکیه به رفع نیاز که برپایِ آز و افزونخواهی شکل میگیرد درواقع رقابت، عدالت را در پای جنگ قربانی میکند. جنگی که اولین جرقههایش پس از کمونهای اولیه زده شد و تاکنون هیچگاه پایان نیافته است؛ رقابت برای استقرار میدانی سراسر انحصاری نیاز به برساختن سامانههایی دارد که کمیت، کیفیتهای برتر را به دست آورد و این آغاز چینش جورچین است که جایگاه دیگران را نه به اختیار خودشان و نه به اشتراک مساعی و استفاده مساوی معین کند؛ بلکه قلمرویی ایجاد کند که هرگونه مالکیتی را از دیگران سلب کند و درنتیجه اقتداری را با برتری قوا رقم میزند و در ایجاد چنین برتری قوایی ، دمادم دامنه بیعدالتی را گسترش میدهد، رابطه نیاز و آز را به سود آزمندی خود و افزایش نیاز دیگران سامان میدهد و باز تودههای وسیعی از مردم قربانی آزمندی و فزونخواهی میشوند. در جریان این فزونخواهیها جنگهای آشکار و نهانی مدام تجربه میشود تا بازار مصرف به سود اقلیتی آزمند و زیان اکثریتی نیازمند برپا میشود. از کانونهای کوچک درگیری تا جنگهای محلی و منطقهای و جهانی همه و همه برپایِ چنین آزمندی است. جنگهایی که تقسیم و تقسیم مجدد جهان را در چارچوب منافع بخشهای قدرتمند سرمایه جهانی هدف قرار داده است و بهانههای خود آفریدهاش چون تروریسم، سلاحهای نامتعارف، کاربرد سلاح شیمیایی، نقض حقوق بشر و توسعهطلبی چاشنی این جنگهای نکبتبار است !
اما آنچه این بیعدالتی را توجیه میکند نیز در دستگاه رقابت بهوسیله نظریهپردازان ساختهوپرداخته میشود و از آزادی بهعنوان جفت ناگسستنی عدالت حربهای میسازند تا عدالتخواهی را به بهانه سلب آزادی اختیار دیگران و مانع پیشرفت و ترقی نشان دهند. روند پرشتاب چنین نگرشی لیبرالیسم را که خود زمانی در مقابل ارتجاع به خدمت بشریت درآمد و فرد را از تسلط اوهام و خرافه کلیسا رهانید؛ حالا آزادی فردی را در مقابل آزادیها و حقوق اجتماعی قرار میدهد و چون درروند سیاستهای استعماری و استثماری استعداد لیبرالی برای تأمین منافع بهکارگیرندگانش کفاف نمیدهد به نسخه تازهای از سوی نظریهپردازان سرمایهداران آراسته میشود تا نقطه پایانی بر دیدگاههای کینهی و دولتهای رفاه میگذارد و این بار سرمایه جهانی لباس فلسفه نئولیبرال را میپوشد. دولتها را تابع و یا ساقط میکند. به نام دفاع از مردم کشورهای مختلف دولتهایشان را ساقط کند و همان مردم راهم به خاک و خون کشد تا بر ویرانههای ناشی از تهاجمات وحشیانه، نظم نوین جهانی را بنا کند. نظمی که صلح هم در آن بفرموده است، امنیت در آن بفرموده است. صلحی که کرامت انسانی را به پشیزی نمیگیرد. امنیتی که تنها منافع قدرتهای سرمایه جهانی را تأمین میکند. همدست و همداستان با همه کشورها با گسترش بازار آزاد ، آزادی و عدالت را از مردم مناطق گوناگون دنیا در اشکال گوناگون جنگ، چون حمله نظامی، جنگ اطلاعاتی با استفاده از همه فنّاوری موجود، جنگ اقتصادی و تحریم و شیوههایی از جنگ پنهان و پوشیدهای که نهتنها طرف دعوا هم با فریب رسانهای و پروپاگاندای حسابشده ساختهوپرداخته شده و به کام جنگ کشیده میشود؛ بلکه تلاش وافر دارد تا خود را ناجی صلح، علیه تروریسم و منادی آزادی و حقوق بشر قلمداد کند و بدینوسیله موجب گمراهی مردم جهان میشوند. آنچه سرمایهداری جهانی در سالهای اخیر در پیش گرفته است بیانگر این واقعیت است که امروز جهانگستری سرمایه سه مقوله عدالت، رفاه اجتماعی و صلح را به چالش جدی کشیده است. امروز رفاه اجتماعی و عدالت و صلح در همه جهان نیازمند دفاع سازمانیافته همه کارگران و زحمتکشان و اندیشمندان و صلحدوستان سراسر جهان است و درستترین شعار و ندایی که میتواند این تهاجم گسترده و وسیع نئولیبرالیسم در سراسر جهان را به عقبنشینی وادارد؛ شعار همبستگی همه کارگران و زحمتکشان و اندیشمندان و مردم همه کشورها برای عدالت ، رفاه و صلح پایدار است.
افزودن دیدگاه جدید