دیشب مثل کودکی
چشم بر برنامه تام و جری دوختم
انگار از خواب سنگینی برخاستم
(نسل دایناسورها هنوز زنده است)
نمی خواهم نگرانت کنم
این شبها روی پیشانی ام
شاخ دراوردم
پوستِ مخملینم
زبِر و خشن شده
و تو از شکوهِ انسانهایِ غارنشین
چه می دانی؟
ما راه بَلد بودیم
نبودیم؟
در این سیاره خاکی
باز هم بازی ادامه دارد
ما چه موجوداتی هستیم..؟
با چشمان باز ما را
به کژراهه می برند
و ما هنوز چشم امید
به دروغهایِ بیفردا داریم
شاعرِ شب زندهِ دارِ بی تکلف!
صبور باش وُ...نگاه کن
در این شبِ طولانی
هنوز چراغِی روشن است
تحمل کن.
حسن جلالی ۱۳تیر ۱۴۰۳
افزودن دیدگاه جدید