رفتن به محتوای اصلی

ما را چه می شود؟ به خودآئیم که فردا دیراست

ما را چه می شود؟ به خودآئیم که فردا دیراست

دکتر ایرج قهرمانلو-زندانی سیاسی دوران شاهنشاهی 
 

اوضاع جاری درخاورمیانه وایران بعداز جنگ غزه وحمله اسرائیل به لبنان وموشک پرانی ملاها به اسرائیل وکشته شدن شیخ حسن نصراله رهبرحزب الله و یحیی سنواررهبرگروه حرکت مقاومت  اسلامی(حماس) ، وارد فاز جدیدی شده که موضوع هستی کشورایران را مورد تهدید قرارداده است. نتیجه چهل واندی سال حاکمیت ارتجاعی جمهوری اسلامی علاوه برسرکوب آزادی های مردم و زحمتکشان و اعدام جوانان مبارز و غارت منابع کشور، باعث ورشکستگی اقتصادی ، خشکسالی، کم آبی، مشکلات زیست محیطی، مهاجرت نخبه گان ، زلزله‌های تامل برانگیز پی در پی در کشور  شده که پیامدهای غیرمنتظره‌ای در جامعه داشته که بحران اخیر می تواند موجبات پیش آمدهائی شوند که درغیاب یک چپ توانا وجبهه متحد مبارزان ، سرانجامی شوم داشته باشد. طرح شعار«چپ کشی» که بیان مکنونات  قلبی فاشیست های مذهبی و فرشگردی های سلطنت طلب است  انگیزه اصلی نوشتن این مقاله شده است.

لازم به ذکر است که در این نوشتار  منظور از اپوزیسیون، تعریفی است که از سوی ژان بلوندل، متخصص فرانسوی علوم سیاسی ارائه شده است. او در کتاب خود «مخالفت سیاسی در دنیای معاصر» اپوزیسیون را اینگونه تعریف می‌کند: «در سیاست، گروه‌های اپوزیسیون شامل احزاب سیاسی یا گروه‌های سازمان یافتۀ دیگری می‌شوند که در درجه اول از نظر عقیدتی با دولت، حزب یا گروهی در موضوع کنترل یک شهر، یک منطقه، یک ایالت یا یک کشور مخالف هستند...میزان این مخالفت متناسب با شرایط سیاسی متغیر است؛ به عنوان مثال در یک حکومت توتالیتر، مخالفان سرکوب می‌شوند اما در یک سیستم لیبرال، به حق اعتراض و آزادی بیان آنها احترام گذاشته می‌شود. ».  درایران مدتهاست چپ به کلیه کسانی که در مبارزه با رژیم دیکتاتوری مذهبی به خط مشی رادیکال گرایش دارند گفته میشودکه مارکسیست ها بخش ناجیزی ازآن بشمارمیروند.اما حاکمیت به همراهی بخش قرون وسطی تاج وتخت عامدانه کوشش دارندچپ را صرفا به مدعیان مارکسیستی که قبلا یا فعلا به برادربزرگتر خود روسیه وفادارند تقلیل دهند وازبیزاری و تنفر مردم نسبت به این جریانات ، جنبش رادیکال چپ رامهارکنند.  

اگر چه در سالهای پایانی دهه ۱۳۶۰ و با فروپاشی اردوگاه شرق، برتری هژمونیک چپ مارکسیستی در جهان و ایران رو به افول گذاشت و رژیم جدید با تثبیت پایه های خود دیگر نیازی به مقابله ایدئولوژیک با چپ نداشت. با اعدام گسترده زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ و سرکوب آخرین بقایای سازمان یافته گروههای مارکسیستی، مقابله ایدئولوژیک با گروههای مارکسیستی از دستور کار خارج و چپ از نظر حاکمانِ از خود مطمئن،  به خاک سپرده شد. در همین راستا تا اوایل دهه ۱۳۸۰ اساسا در رسانه ها و کتب  اشاره چندانی به مبارزان مارکسیست پیش از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ نمی شود. و در روایت رسمی دولتی عامدانه حفره ای تاریخی در آن سالها به وجود آمد که در پرتو پروژه اصلاحات هر چه بیشتر دور و ناپیدا می شد:

در اوایل دهه ۱۳۸۰ با شکست تدریجی پروژه اصلاحات و بازگشت دانشجویان چپ گرا به دانشگاه های ایران، و ظهورمجدد هرچندناچیز چپ ، رویکرد تاریخنگاری رسمی تغییر کرد. انتشار تعداد قابل ملاحظه ای از کتب و نشریات حتی در انتقاد به چپ ها باعث شد نسل جوان در یابد که پس روزگاری در این کشور مردان و زنانی بوده اند که تا پای جان بر آرمان خود ایستاده و رنج زحمتکشان را رنج خود می دانسته اند. در همین دوران بود که انتشار نشریات ضد چپ در دستورکار مقامات امنتیتی قرارگرفت تا چپی که بقول آنها بی شوالیه شده بود را از مرکب جدید خود پائین بیاورند ولی هنگامه دیگری برپاشده  بود.زیرا بن مایه اندیشه چپ که همانا برقراری عدالت اجتماعی و محو نابرابری های سیاسی- فرهنگی – قومی و جنسیتی بود در یک دوره بیست ساله در چنبره جنبش زن -زندگی -آزادی تجلی یافت. واتفاقا شعارهای سلبی جنبش زن زندگی آزادی قرابت آنها را با چپ نشان میداد و رژیم که  در چپ کشی فیزیکی  و اندیشه ای دست طالبان را از پشت بسته بود دریافت که چپ بی رمق میشود، ضعیف می شود ، ممکن است سالیانی به گوشه عزلت پناه ببرد اما مردنی نیست . مردم ایران امروز با رژیمی دد منش و بی هویت مواجه شده اند  که می‌خواستند و هنوز هم می‌خواهند ریشه ایران و ایرانی وهرآنچه مبارزو انقلابی است را  بسوزانند .در چنین شرایطی عقل و منطق ایجاب می‌کند از مسائل اختلافی بپرهیزیم و برای تحکیم و تعمیق وحدت و انسجام مبارزان  ‌در سراسر کشور از هیچ کوششی فروگذار نکنیم، زمینه‌های تفاهم و تعامل را تقویت کنیم و اجازه ندهیم دشمنان از هیچ فرصتی برای ایجاد تردید و اختلاف بین اپوزیسیون واقعی- ونه دلقک های نمایشنامه های خود ساخته رژیم - سوءاستفاده کنند. این موارد و تصریح به جزئیات آن بارها تکرار شده و ظاهرا هیچ یک از جریانات اپوزیسیون در تبیین این موارد و ضرورت وحدت و انسجام ملی تشکیک نمی‌کند. لکن در میدان عمل شاهد آن هستیم که چپ علیرغم گستردگی آن هنوز قادر به اتحاد عمل واقعی درعمل و مبارزات مردم داخل کشورنیستند. کسانی که خود را از نیروهای برتر و فرهیخته جامعه انقلابی می‌دانند و حتی در صلاحیت، کارآئی، کاردانی و تعهد بر سایر نیروها در زیر پرچم جبهه انقلاب برتری مشخصی هم دارند  ، چرا باید خودشان برای ایجاد یاس و ناامیدی و بی‌اعتمادی به مبارزان ومبارزات آنها  تا این اندازه اصرار داشته و بعضا از دست اندرکاران جمهوری اسلامی  هم در این زمینه سبقت بگیرند؟

تعمق در شعارهای تظاهرات های دهه اخیر بدون ارتباط ارگانیک با اپوزیسیون خارج کشورعمدتا  سلبی وحول محورمرگ بردیکتاتور درقالب  ساختار‌شکنی و ضدیت با کل نظام بوده است. از طرف دیگر اپوزیسیون خارج کشورعلیرغم تعدد وکثرت عددی آن فاقد وحدت نظری – عملی در اتحاد برسر حداقل های مبارزاتی که  اظهرمن الشمس هستند بوده که ناشی از علل پیشینه داری همچون تشتت، سکتاریسم (فرقه گرایی)، خود شیفتگی، پراکنده کاری، درگیر شدن بایکدیگر، فعالیت محفلی، فقدان دورنما، منجمد شدن در عقاید گذشته بوده  و شکاف نسلی با جوانان، شکاف جنسیتی و شکاف قومی با بسیاری از این گروه‌ها باعث شده، چپ مدعی در اپوزیسیون  جذابیت خود را برای مبارزان داخل از دست بدهند. از طرف دیگر به رسم دیرینه ایرانیانی  که متوهم بر« من آنم که رستم بود پهلوان »  کسانی که در این چهل سال در سواحل امریکا و اروپا به خوش گذرانی با یاد پدر و پدربزرگشان بوده اند در برامدن جنبش های دهه اخیر و بخصوص  جنبش زن -زندگی_آزادی  به صرف بودن  تتوی پرچم شیروخورشید بر دستان یکی از کنشگران این خیزش مدعی حضور و حتی رهبری جنبش مردم در داخل شدند درحالی که آن ها حتی  قدرت سازماندهی طرفداران خودرا در عمل نداشته و باآویزان شدن به این یا آن چهره سیاسی محبوب توانسته بودندسری درمیان سرها برآورند وبعدهم به مبارکی سفر به پایتخت فاشیست های مذهبی گونه صیهونیست ها وبرسرنهادن عمامه آنان  مدعی مبارزه با عمامه ملایان ایران  شده اند. این دارودسته علیرغم استفاده از شبکه های خاص رسانه ای و دریافت وجوهات امانتی حتی بندرت می‌توانند ایرانیان خارج از کشور را بسیج کنند، چه برسد به توان بسیج مردم در داخل ایران که با دست‌های خالی به مصاف یکی از بیرحم‌ترین حکومتهای سرکوبگر رفته‌اند. در چنین شرایطی ادعاهای خلاف واقع در باره میزان نفوذ اپوزیسیون، تنها بی‌اعتنایی مردم را گسترش خواهد داد.وجود طیف متنوع ووسیع اپوزیسیون دیروز وامروز جمهوری اسلامی از زوایای مختلف میتواند مورد بحث وتقسیم بندی قرارگیرد اما تاریخ  روشنگری وروشنفکری در ایران  این حقیقت را دربین ما ایرانیان  ، به اثبات رسانیده است؛ که فضای انتقادازمبارزان سیاسی ، به عوض اینکه جنبه تعمیری داشته باشد ؛ عمدتا جنبه ای تخریبی که بعضا درشکل ترور شخصیتی مشاهده  میشود .اما در حال حاضراپوزیسیون ایرانیان  به تفکیک چپ ویا راست ، یا مذهبی وغیر مذهبی ، میانه رو وتندرو  چه در داخل ویا خارج ضعف های خودرا دارند ودر شرایط فعلی که هستی کشور و تداوم جامعه مورد ابهام و پرسش جدی است ، این معضل بیشتر خودنمائی میکند. بررسی و دلایل این صعف تاریخی  بارها ازطرف دل سوخته گان آزادی و معتقدان به برقراری یک نظام عادلانه سکولار  گفته شده است . تکرارمکرر آنها بدون اقدام به یک عملیات مشترک جبهه ای _ ونه شعاری و بیانیه ای _ از حوصله این نوشـــــته خارج است. آن چه مورد تاکید است که با این توصیف امید چندانی برای تعیین یک راهبرد درمقابله با رژیمی که سرتاپامسلح و به خشونت مذهبی و فاشیست حکومتی باوردارد وجودنداردمگرآن که مبارزان ومخالفان نظام توتالیتر وارتجاعی جمهوری اسلامی به یک حداقل هائی برای ایجاد جبهه واحد براندازی نظام به توافق برسند.

چپ ایرانی- یعنی همه نیروهای رادیکال ونه لزوما مارکسیست ها - که ازمشروطیت به نام اجتماعیون عامیون در مبارزات  وفداکاری مردم برای برقراری قانون، عدالت وآزادی و برابری حضورفعال داشته امروزه ازدوسومورد هجوم ارتجاع داخلی و نورسیدگان فرشگردی که به واقع گردوخاکی هم بیش نیستند قرارگرفته وتوگوئی چپ ایرانی بانی ومیراث دار استبداد و دیکتاتوری مذهبی  بوده که درپیوند با دستگاه سرکوب محمدرضاشاهی و افشران ارشد ارتش شاهنشاهی  شکل گرفته ومتولد شده است؟!  درواقع سکوت بی سابقه چپ به معنی فوق الاشاره باعث گستاخی کسانی شده که خودروزگاری درسرکوب همین مردم نقش فاعل راداشته اند. شاید که نقل این گفته ناپلئون دراین ارتباط معنی دارباشد که« جهان را آدم های بد ویران ساخته اند؛ نه بخاطر اینکه آدمهای بد وجود دارد ، بلکه خطر از انجا ناشی می شود که آدم های خوب سکوت کرده اند .»!

ایجاد یک جبهه از نیروهای اپوزیسیون واقعی برای رویا روئی جدی،با حکومت ارتجاعی ضدمردمی و برای  استقراریک رژیم جدید مبتنی بردموکراسی ، وبرپائی ارزش های دمکراتیک حافظ منافع زحمتکشان وکارگران مبتنی بربیانیه حقوق بشر ، مستلزم نزدیکی وهمسویی وهمدلی بسیاربیشتر  نیروهای مخالف حکومت اسلامی  است.   فقدان یک سازمان سیاسی منسجم و همگن در داخل ایران می‌تواند یکی از عوامل اصلی پراکندگی اپوزیسیون چپ باشد. سازمان‌های سیاسی به‌ویژه در شرایطی که سرکوب‌های سیاسی شدید وجود دارد، می‌توانند نقش مهمی در همبستگی، سازماندهی و هدایت افکار عمومی ایفا کنند. در شرایط کنونی ایران، فشارهای سیاسی و امنیتی، محدودیت‌های رسانه‌ای و سرکوب شدید گروه‌های مخالف، کار را برای ایجاد و حفظ سازمان‌های سیاسی مؤثر دشوار کرده است.اما بهرحال فراموش نباید کرد حتی درخودآلمان هیتلری ، برزیل ، آرژانتین ژنرال ها وشیلی پینوشه  هم جبهه مقاومت درداخل وخارج توامان فعالیت داشت و دیکتاتوری و فاشیسم صرفا اشکال مبارزه را تغییر می دهند ولی مبارزه تشکیلاتی تعطیل بردارنبوده است.شاید بتوان با مطالعه وبررسی بیشتر الگوی حزب کارگران  کردستان ترکیه (پ-ک-ک)و ارتش آزادیخواه اایرلند را که تلفیقی ازمبارزات علنی -  مخفی ونیمه علنی را درپیش داشتند را بااشکال شبکه ای در عصر کنونی با استفاده از سازماندهی مجازی وواقعی واستفاده از ابزارهای نوین تکنولوزیکی درایران بکاربردزیرا بدون حضورجدی مبارزان سازمانده ، جنبش فعلی یا به سرانجام نخواهدرسید تا دستاوردآن در لحظه موعود مجددا نصیب گرگ ها خواهدشد . اعتقاد دارم پراکندگی وفرقه گرائی تاریخی ( ونه تنوع)  دیدگاه‌ها و رویکردهای مختلف در داخل اپوزیسیون چپ نیز باعث شده  این گروه‌ها نتوانند به یک اجماع و برنامه واحد دست یابند. این پراکندگی منجر به تضعیف تأثیرگذاری آنها و همچنین کاهش توانایی برای تحقق اهداف مشترک می‌شود. به طور کلی، نبود یک سازمان متمرکز و منسجم می‌تواند تأثیر زیادی بر کارآیی و مقابله اپوزیسیون چپ با چالش‌های موجود داشته باشد.

در شرایط امروزین اگرچه میتوان نام ده ها و شاید صدها گروه و سازمان مدعی مبارزه برای استقراردمکراسی وآزادی و حتی نظام سوسیالیستی و سلطنت را زیر بیانیه هائی که چندنفر می نویسندو بقیه امضا میکنند یافت اما واقعیت فقدان نشانه قدرت وحضور برخی از این نام ها ونشان ها جز یک ادرس الکترونیکی را دارد. تجربه بیش ازچهل سال اخیر و به نوعی یک صدسال اخیر نشان داده که درشرایط فقدان احزاب توانا و سازمان های سیاسی واقعی  هیچ جریانی سیاسی به تنهائی قادر به مبارزه معنی دار درجهت رفع  جمهوری شر _جمهوری  اسلامی- از میهن ما نیست. نشانه ها و علائم تغییرات مخربی که امروزه به عیان درخاورمیانه به جشم میخورد لزوم ایجاد یک تشکل سراسری مرکب از مجموعه ای از جریانات سیاسی که قادر به ارتباط نزدیک با جامعه مدنی ایران که مدت هاست تشکیل ودر نبود رهبری و تشکل سراسری نتوانسته به آمال وآرزوهای دیرینه خود که همانابرقراری آزادی و دمکراسی واقعی است دست یابد، دوصد چندان است. اگرچه پر واضح است که نمی توان انتظار داشت که تمامی جریانات سیاسی با این تشتت فکری وعدم هماهنگی ؛ در چنین جبهه اتحاد عملی شرکت داشته باشند.!

اتحاد عمل آزادی‌خواهان و مارکسیست‌ها در مبارزه علیه رژیم جمهوری اسلامی ایران یکی از موضوعات مهم و حساس دراین برهه خاص مبارزات سیاسی مردم ایران است. هر دو جریان آزادی‌خواه و مارکسیست با وجود تفاوت‌های ایدئولوژیک و دیدگاه‌های متفاوت در مسائل اقتصادی و اجتماعی، اهداف مشترکی در برابر سرکوب، استبداد، و بی‌عدالتی رژیم جمهوری اسلامی دارند. این اتحاد می‌تواند نیروی قابل توجهی در مبارزه برای آزادی، عدالت، و حقوق بشر ایجاد کند و چشم‌اندازی برای آینده ایران بدون استبداد و سرکوب فراهم آورد.

 

اشتراکات آزادی‌خواهان و مارکسیست‌ها

  1. مخالفت با سرکوب و استبداد: یکی از اصلی‌ترین نقاط مشترک بین آزادی‌خواهان و مارکسیست‌ها مخالفت با سرکوب و استبداد سیاسی است. جمهوری اسلامی ایران، با اعمال سیستم سرکوب‌گر خود، به محدودیت شدید آزادی‌های مدنی، سانسور رسانه‌ها، زندانی کردن مخالفان سیاسی، و شکنجه مخالفان پرداخته است. هر دو گروه معتقدند که برای رهایی مردم از چنگال این سرکوب، یک حکومت دموکراتیک، مردمی و پاسخگو باید جایگزین شود.
  2. آزادی بیان و حقوق بشر: آزادی‌خواهان به دنبال تحقق آزادی بیان، آزادی مطبوعات، و احترام به حقوق بشر هستند. مارکسیست‌ها نیز به‌ویژه با درس گیری از تجارب برآمدن اژدهای دین ودیو  خواستار آزادی های سیاسی و حضورتشکل های مدنی متضمن آزادی بیان و عقیده برای آحاد شهروندان و قومیت ها وتشکیل احزاب و سازمان های سیاسی- مدنی هستند . این دو جریان می‌توانند بر سر موضوعات گسترده‌تری مانند آزادی سیاسی و حقوق بشر به یک تفاهم برسند، چرا که جمهوری اسلامی در هر دو عرصه حقوق سیاسی و اقتصادی شکست‌خورده محسوب می‌شود.
  3. مبارزه با نابرابری اقتصادی و اجتماعی: مارکسیست‌ها به عنوان مدافعان طبقات کارگر و زحمت‌کش، به شدت از سیاست‌های نئولیبرالی و نابرابری اقتصادی که توسط جمهوری اسلامی تشدید شده است، انتقاد می‌کنند. از سوی دیگر، آزادی‌خواهان نیز به دنبال ایجاد جامعه‌ای هستند که در آن فرصت‌ها و منابع به‌طور عادلانه توزیع شود. این مبارزه با نابرابری اقتصادی، یکی از زمینه‌های مهم همکاری بین دو جریان است.

چرا وحدت ضروری است؟

  1. افزایش قدرت و تاثیرگذاری: اتحاد نیروهای مختلف مبارزاتی، از جمله آزادی‌خواهان و مارکسیست‌ها، می‌تواند نیروی مؤثرتری در مقابل رژیم جمهوری اسلامی ایجاد کند. تجربه تاریخی نشان داده است که نیروهای پراکنده و جدا از هم توانایی کافی برای مقابله با رژیم‌های سرکوب‌گر ندارند. با ترکیب توان و منابع مختلف، این اتحاد می‌تواند به مبارزه علیه سرکوب سیاسی و اقتصادی در ایران قدرت بیشتری ببخشد.تجربه انقلاب 1357 که در غیاب یک چپ متشکل متکی به آزادیخواهی منجر به پیروی کورکورانه آغازین از ملای دجال درپس برداشت نادرست از تئوری مبارزه ضدامپریالیستی شد که ماحصل آن کشتارمبارزان وهرآنچه نام چپ داشت شد.تاکید می کنم چپ مارکسیسم براساس اظهارات باقیماندگان در بحبوبه انقلاب به دلیل فقدان تشکل سراسری و نبود یک برنامه حتی حداقل نتوانست برخلاف جریان شناکند واعتبار تاریحی چپ را مخدوش کرد.
  2. خنثی‌کردن تبلیغات  رژیم: جمهوری اسلامی همواره با استفاده از تبلیغات خود تلاش کرده تا نیروهای مخالف را تجزیه و تضعیف کند. این رژیم با برچسب زدن به مخالفان، آن‌ها را دشمنان دین و وطن معرفی کرده و به تفرقه‌اندازی میان جریان‌های مختلف پرداخته است. اتحاد بین آزادی‌خواهان و مارکسیست‌ها می‌تواند این تبلیغات را خنثی کرده و یک جبهه واحد و قوی برای مقابله با روایت‌های رسمی رژیم شکل دهد. رژیم تلاش دارد هرکس و هر نهادمبارزی را که اصالت داشته باشد را با تبلیغات دروغین و علم کردن عناصری که نشانه ونمادی از گذشته مبارزاتی دارند وابسته تلقی و بین صفوف اپوریسیون جه درداخل یا خارج تفرقه ایجاد ومانع وحدت عملی آنان گردد. حضورافرادی که اززمان انقلاب 1357 تاکنون وظیفه نگهداری پرچم ضدامپیریالیستی رژیم دیکتاتوری را برعهده دارند در این یاآن تجمعات اپوزیسیون صرفا باعث بی آبروئی آبروداران و گریز مردم از آنها خواهدشد. جنبش انقلابی نمی تواند یگ مامور دست چندم دستگاه سرکوب  رژیم را افشا و محکوم نماید اما بلندگوی سرکوب مبارزات گرو ه های انقلابی را با کت وشلوار رنگین در کنفرانس های خود به عنوان یکی از سخنران های اصلی دعوت تا ایشان ملتمسانه از برگزارکنندگان کنفرانس بخواهد به ندای رهبرجاودانه ولایت فقیه گوش دل بسپارند. چپ ایرانی خارج نشین اگر نتواند پاکسازی طویله اورزیاس را از خودشروع کند ، قادرنخواهدبود درجلب نظرات جوانان مبارز داخل کشورموفق باشد.
  3. مبارزه با فساد و تبعیض: آزادی‌خواهان به دنبال یک نظام سیاسی شفاف و بدون فساد هستند که در آن عدالت اجتماعی و حقوق برابر برای همه افراد جامعه تضمین شود. مارکسیست‌ها نیز به دنبال نابودی ساختارهای اقتصادی مبتنی بر استثمار و تبعیض طبقاتی هستند. اتحاد این دو جریان می‌تواند به طراحی یک برنامه جامع برای مبارزه با فساد سیاسی و اقتصادی و تبعیض‌های نژادی، مذهبی و طبقاتی منجر شود.

چالش‌ها و موانع اتحاد

  1. اختلافات ایدئولوژیک: آزادی‌خواهان عمدتاً بر اهمیت آزادی‌های فردی و سیاسی تأکید دارند، در حالی که مارکسیست‌ها بیشتر بر مسائل طبقاتی و عدالت اجتماعی تمرکز می‌کنند. این تفاوت در اولویت‌ها و روش‌های رسیدن به هدف می‌تواند یکی از موانع اصلی اتحاد باشد. با این حال، اگر بر اهداف مشترک همچون سرنگونی استبداد و ایجاد یک نظام دموکراتیک تمرکز شود، این اختلافات می‌توانند به نفع اتحاد نادیده و یا کمرنگ شوند.
  2. بی‌اعتمادی تاریخی: در گذشته، برخی از گروه‌های آزادی‌خواه و مارکسیست به دلایل مختلف دچار تنش و بی‌اعتمادی نسبت به یکدیگر بوده‌اند. در دهه‌های گذشته، این گروه‌ها گاهی به جای همکاری، به رقابت و حتی تضاد پرداخته‌اند. اما با توجه به شرایط کنونی و نیاز فوری به تغییر، این بی‌اعتمادی‌ها باید کنار گذاشته شود و فضای همکاری و همدلی تقویت شود. مارکسیست ها به سهم خودباید رسما و شفاف  بپذیرند  که در بزنگاه های تاریخ معاصر دچار کجروی ، تندروی و حتی اشتباهات فاحش  شده اید که  امروز آن موارد را همچون تجربه گران بهائی برای رفع موانع  اتحاد عمل با سایر نیروها استفاده کنندکه این خود درتسویه بدهی تاریخی چپ  به مردم تاثیربسزائی دارد..
  3. حضور جریان‌های مذهبی: بخشی از نیروهای آزادی‌خواه به دین و اعتقادات مذهبی باور دارند و این موضوع می‌تواند در برابر مارکسیست‌هایی که به‌طور سنتی منتقد مذهب بوده‌اند، مشکل‌ساز شود. اما با توجه به آن که عموم باورمندان به دین ومذهب هم خوشبختانه درراستای حاکمیت دینی جمهوری اسلامی پذیرفته اند که باید بین دین و سیاست تفکیک قائل شد ، اگر تمرکز بر اهداف سیاسی و اجتماعی مشترک باشد، این مسئله نیز می‌تواند در ورای مبارزات اجتماعی متضمن استقرار یک حکومت سکولارغیرمذهبی  مدیریت شود.

راهکارهای اتحاد

  1. تأکید بر اهداف مشترک: به جای تمرکز بر اختلافات ایدئولوژیک، آزادی‌خواهان و چپ هاا باید بر اهداف مشترک همچون سرنگونی جمهوری اسلامی، ایجاد عدالت اجتماعی، و برقراری آزادی‌های سیاسی و اقتصادی و انتخابات آزاد برای تعیین نوع حاکمیت بعد جهموری اسلامی  تأکید کنند.
  2. ایجاد نهادهای مشترک: تشکیل شوراها یا جبهه‌های متحد می‌تواند به هماهنگی و همکاری بهتر میان گروه‌های مختلف کمک کند. این نهادها می‌توانند به‌طور مشترک استراتژی‌های مبارزه، اعتراضات و برنامه‌های سیاسی را برنامه‌ریزی و بویژه در تاثیرگزاری افکار عمومی جهانیان در حمایت از جنبش انقلابی زن -زندگی -آزادی تلاش ویژه بعمل اورند. بطورمثال در تظاهرات ها واعتصابات هردوگروه به هواداران خود درداخل وخارج و زندان توصییه کنند درکناریکدیگر با قدرت افزائی به مباررزه تداوم بخشند و از شعارهای تفرقه افکنانه پرهیزکنند.
  3. پذیرش تنوع و احترام به دیدگاه‌های مختلف: آزادی‌خواهان و مارکسیست‌ها باید بپذیرند که در یک جامعه دموکراتیک پس از جمهوری اسلامی، تنوع عقاید و ایدئولوژی‌ها بخش طبیعی و ضروری سیاست خواهد بود. به‌جای تلاش برای تسلط ایدئولوژیک، باید به دنبال ایجاد فضای گفتگو و تبادل نظر باشند.انها می توانند ضمن تبیلغ حکومت مورد نظر خود ، تعهد خودرا به برقراری مجلس موسسان و تسلیم به آرای مردم در انتخاب نوع حکومت اعلام دارند.

ما کسانی هستیم که در سال های سیاه دیکتاتوری سلطنتی درمبازه برای آزادی و دمکراسی_ که صدالبته خودمان هم حدومرزآنرا نمی شناختیم – جان ومال وزندگی خودرا درزندان های شاه زیر سلطه باند فاشیست ثابتی تا روزهای انقلاب که به یاری مردم آزادشدیم ، گذرانیدیم و بسیاری از ما بعداز انقلاب مجددا دچار چنگال مرگ جمهوری اسلامی یا زندان های وحشت بار اسلام محمدی شدیم اما ماحصل مبارزات ماومردم را همان سوار بر عمامه به سری که با خردجال درقرن بیستم ظهورکرد به غارت برد. بدون شک دربرآمدن این ارتجاع سیاه بیشترین سهم را همان دیکتاتوری محمدرضاشاهی وساواکی برعهده داشت که سنگ را بسته وسگ راآزاد کرده بودند. چپ ها بطور اعم شامل مارکسیست ها ومبارزین دیگر آن دوران که بعلت سرکوب شدید ساواک کمیت قابل ملاحظه ای نبوده وبشکل پراکنده اینجا و آنجا حضورداشتند  اما متاسفانه آنها هم  دراین هم داستانی بی نقش نبودند  ونتوانستیند بدرستی نقطه عزیمت حرکت خودراتشخیص دهند و بالاترازمصیبت آن که بزرگترین سازمان چپ مستقل آن روزگار به همراهی حزب توده دربزنگاه تاریخی «نبرد که برکه » برعلیه مردم وکارگرانی که آنها شعارش  را میدادند با ارتجاع مذهبی همکار وهم پیمان شدند تا خودنیز در آتش جهنمی  که ملایان وعده داده بودند بسوزند وچه حیرت آورآن که بعداز چهل سال سیاهی و قتل وغارت برخی بازماندگان طفیلی همین دوجریان نیز« راه توده وگروه دهم مهرو..»  اخیرا سربرآورده ودقیقا با همان مواضع وشعارهادرصددمقابله با جنبشی برآمده اند که نفی رسمی وعلنی دیکتاتوری راه رشد غیرسرمایه داری  جمهوری اسلامی است . انتقادی که بر من ومائی که هنوز دل درگروی آزادی ، برقراری دمکراسی واقعی ، حمایت از جنبش کارگران وزحمتکشان وعشق به جنبش زن -زندگی آزادی درقالب ومحتوای برابری جنسیتی وحقوق زنان جامعه داریم ، این بوده وهست  که اساسا درجنبش سال 1357 درآن زمان که نقطه عزیمت جنبش شعار«حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح اله » شد باید راه خودرا از  خمینی و داردسته ارتجاعی جدا میکردیم ودرنهایت می توانستیم آنجا که نمی توانیم لااقل نباشیم ، نه این که به سان سیاه لشکر  درخدمت ارتجاعی ترین حکومت تاریخ ایران  قرارگیریم که امروزنسل وارسته گان جوان ازهمراهی مقطعی ما درآن زمان باآن دیو سیاه برآشفته شوند. حال توخودبخوان داستان راستان کسانی که ظاهرا درپس شعارمبارزه با امپریالیسم خودرا تاپای جان نگهدار رژیم جمهوری اسلامی می دانند و باعث ننگ خودو فامیل خودو حتی سازمانی شده اندکه روزگاری خودرامتصل بدان میدانستند.  با این توضییحات اگرچه عمرشناسنامه ای امثال من به پایان رسیده اما چون هنوز درسودای همان اندیشه عدالت و آزادی هستم براساس تجربیات یمصدساله اخیر وبه خصوص چهل ساله اخیرتنها راه رهائی ازاین بختک جمهوری اسلامی را اتحادعمل نیروهای مبارزو به ویژه چپ مهرونشان دار برعلیه جمهوری سیاه اسلامی و افشای توطئه های بخشی از باصطلاح اپوزیسیون نورسیده که همه هستی بی نشان خودرا درنشان یعقوب قرارداده ، میدانم.

رفقا- دوستان و مبارزان راه آزادی !

روزگارغریبی درجزیان است.امپراطوری رسانه ها مانع از بازگوشدن حقایق شده وبانشر اکاذیب و اخبار فیک در ساماندهی افکارمردمی که چندان با وقایع سروکارندارند فعال عمل می کنند. کاربه جائی رسیده که تعدادی از کسانی که خودرا مبارز و در جبهه اپوزیسیون می دانستند و بر مبارزات مستقل  مردم ودوری از وابستگی به اجانب سخن درمیدادند امروزخودرا بلندگوی خارجیانی کرده اند که هیچ هدفی مگر به بیراهه  بردن مبارزات مردم ندارند.واقعیت این است که علیرغم سرکوب خونین نیروی چپ ، چپ زنده وفعال مایشا در داخل وخارج کشورحضورداردکه بیانیه های چپ کشی و رنج نامه فائزه هاشمی و انتشار نشریات متعددی همچون مهرنامه، آگاهی ، اندیشه پویا ، تسنیم که هدف همه مقالات آنها بر علیه جبش چپ و مخدوش کردن سابقه مبارزان و مبارزات جنبش چپ بعداز سال 1342 بوده تائیدی براین ادعا است که اگر چپی وجود ندارد پس این همه کتاب و مجله از چه بابت است که گاه و بی گاه ، با مناسبت و بی مناسبت بلندگوهای رسمی و غیررسمی جمهوری اسلامی و فرشگردی ها چپ را علیه ایران و چپ هارا خطرناکتر ازآخوندها می دانند؟! .اما این چپ نوین که نشانه های اولیه ظهور آن از سالهای هشتاد به بعددر اینجا  و آنجا و در گاهنامه ها و محفل های تئوریک و یا در فلان دانشکده دیده می شد  سبقه ای باچپ سنتی کلیشه ای ندارد. چپ نوین بخوبی می داند علیرغم حمایت اولیه چپ ها از خمینی و شعارهای مردم فریب او ،  بسیاری از نیروهای سیاسی چپ گرا از همان فردای انقلاب  در برابر نظام متکی بر خدعه ولایت فقیه جمهوری اسلامی  ایستادند و حتی آنهایی که دستاوردهای انقلاب را تأیید می کردند و شیوه اتحاد و انتقاد را با حاکمیت پیش می بردند متعاقبا  چند سال پس از پیروزی انقلاب بهمن سرکوب  شدند و در اعترافات تلویزیونی و مکتوب در سالهای دهه ۱۳۶۰ گذشته سیاسی و سابقه انقلابی خود را زیر سوال بردند اما همگانی کردن زندان های جمهوری اسلامی و اعترافات اجباری ومصاحبه های بعدی  توجه جوانان مبارز را به دوره هولناک دهه شصت ونسل کشی سال 1367 معطوف کرد ودانستند ان چه را رژیم و فرشکردی ها سه دهه آنرا پنهان می داشتند

نتیجه‌گیری

اتحاد عمل آزادی‌خواهان و چپ ‌ها در مبارزه علیه رژیم جمهوری اسلامی می‌تواند به نیرویی مؤثر در تغییر شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران  و مانع تجزیه و برامدن حکومت دیکتاتوری نظامی در پی رفتن خامنه ای تبدیل شود. با وجود چالش‌های موجود، تمرکز بر اهداف مشترک و همکاری استراتژیک می‌تواند به ایجاد یک جبهه متحد و قوی منجر شود که قدرت سرکوب و فساد جمهوری اسلامی را به چالش بکشد. این توانمندی با راهبری اعتصابات کارگران صنایع نفت و پتروشیمی ، جنبش معلمان و پیوند با جنبش بازنشستگان و همراهی تمام عیار با جنبش زنان و به همراه کشانیدن اصناف زحمتکش و تشدید مبارزات قومی درپرتو ایرانی واحد صورت گیرد.دراین میان نقش نسل بعدانقلاب که اساسا با انقلاب 1357 بیگانه است و زنان  غیرتمندی که پرچم مبارزه آزادیخواهی را بردوش دارند اولویت واهمیت خاصی دارد. سازمانها وجریانات سیاسی بویژه اپوزیسیون خارج نشین نمی تواند با بال رویا ونقل مکرر خاطرات خود وخانه های تیمی خدرا درمقام  راهبر و رهبر تصورکرده وکرارا شعارهای تمراری بی پایه در عمل ایران سردردهد لذا بخودآئیم و با برکشیدن جوانان مبارز که اتفاقا  توان سیاسی- تئوریک بهتری هم  دارند طیفه گذار از سنت همیشه رههبر به رهبران چرخشی منتخب را فراهم نمائیم که درواقع این عمل در صحنه مبارزاتی داخل کشور به عیان روی داده ومحورمبارزه اساسا خودجوش وخود انتظام درحال رشد وتوسعه است.تجربه انقلاب مشروطیت تا بامروز نیز نشان داده که محور مبارزه درون کشورورهبری جنبش نیز برکیده ازدرون وکوران جنبش خواهدبود.

آن چه در این میان وظیفه نیروهای مارکسیست را دوصد چندان بیشتر و مهمتر کرده آن است که مارکسیست ها باید به جبران اشتباهات سال 1357- فارغ از این که سایر نیروهای دیگرهم بهتر از مارکسیست ها عمل نکردند -  خودرا در دریای متلاطم مبارزات مردم غوطه ورسازند و اجازه ندهند این بار حاصل تلاش ها و جان افشانی های جوانان و قومیت های ایرانی به یغما رود و رمال های سیاسی جعبه مارگیری خودرا به عنوان جعبه پاندورا قالب کنند.  

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید