چو جلاد افتد و مظلوم خندد
چه عیبی گر ستم بر خاک بندد؟
نکاتی پیرامون مقالهرفیق بهزاد کریمی که به ظاهر نقد خشونت است، اما ناخواسته به عادیسازی ظلم و مشروعیتبخشی به جلادان میپردازد.
متن از موضعی انساندوستانه، در جهت مخالفت با اعدام و محکومیت خشونت نوشته شده است، اما در عین حال حامل تناقضهای جدی و خطرناکی است که به نوعی عادیسازی و مشروعیتبخشی غیرمستقیم به ادامه جنایتهای جمهوری اسلامی ، نظامی که ذاتاً بر سرکوب و کشتار استوار است، منجر میشود. این نوع تحلیل هرچند در قالب نقد ترور بیان میشود، در نهایت به توجیه غیرمستقیم ادامهی حیات ماشین کشتار نظام کمک میکند.
عدالت انتقالی در برابر ماشین کشتار فعال؟
بحث عدالت انتقالی در نوشته تان اگرچه در یک نظام دموکراتیک پس از فروپاشی یک دیکتاتوری قابل بحث است اما در حال حاضر با حکومتی مواجه هستیم که همچنان به قتل عام، شکنجه و سرکوب گسترده ادامه میدهد. پیشنهاد نشاندن جلادانی مانند رازینی و مقیسه پشت میز دادرسی عادلانه در شرایطی که چنین دادگاهی فعلا وجود خارجی ندارد و این دو جانی تا لحظە کشتە شدن شان همچنان مشغول صدور احکام اعدام برای ریختن خون بیگناهان بودهاند، جز یک توهم بیش نیست. این دیدگاه به جای همدلی با قربانیان نوعی انفعال سیاسی نسبت بە ساختار و عملکرد جنایت نظام است. بە نظر می رسد شما هنوز این جنایتکاران را در قالب «متهمانی قابل محاکمه» میبینید نه دشمنان آشکاری که تمام ابزارهای خود را برای بقای خود بر خشونت و جنایت متمرکز کردهاند. این چە منطقی است کە مجازات دو قاتل حرفەای را کە ٤٥ سال است شغل شان صدور احکام اعدام است بە بهانە رعایت عدالت باید بە حال خود رها می شدند تا جنایات دیگری بیافرینند؟ مجازات این دو تبهکار حرفەای کجای اش با اجرای عدالت مد نظر شما مغایرت دارد؟.
شما مجازات این افراد را محکوم میکنید، اما فراموش میکنید که این دو نفر، خود نمادهای زندهی ترور دولتی و قضایی و مظهر بی عدالتی بودهاند. رازینی و مقیسه طی دههها در سرکوب سیستماتیک، اعدام فلهای، و جنایت علیه بشریت نقش کلیدی داشتند. مرگ این افراد، بیش از آنکه «ترور» باشد، واکنشی طبیعی از دل جامعهای است که زیر بار چنین سرکوبی جان میدهد. آیا انتظار دارید مردمی که خانوادهها، دوستان، و عزیزان خود را زیر تیغ این جلادان از دست دادهاند، دست روی دست بگذارند و همچنان نظارە گر اعدام های بیشتر توسط این دو جانی باشند تا تکلیف شان را "عدالت انتقالی مد نظر شما" روشن کند؟ آیا از میان برداشتن این دو برای جلوگیری از اعدام های شمار دیگری از بیگناهان عین عدالت نیست؟
مسئول اصلی خشونت نظام است، نه مردم!
شما به جای تمرکز بر جنایات بیپایان جمهوری اسلامی و ماشین اعدام آن، ترور این جلادان را بهانهای برای انتقاد از مبارزانی کردهاید که تحت شدیدترین فشارها برای بقا و مبارزه و تلاش میکنند. اینجا سوالی اساسی مطرح میشود: چرا به جای سرزنش مردم، این نکته را مطرح نمیکنید که خشونت نظام باعث شده است مردم به واکنشهای رادیکال روی بیاورند؟
از سویی دیگر محکومیت مجازات این افراد بە بهانەمخالفت با تروراز سوی شما، با اذعان بە دستهای خونین آنها در نوشتە تان تناقض آشکاری دارد. اگر قبول دارید این افراد خود از سردمداران اعمال بدترین نوع خشونت حکومتی بودەاند، چرا باید از مرگ آنها تأسف خورد یا نسبت به تاثیرات احتمالی آن هشدار داد؟ در شرایطی که این جلادان، هر روز بر تعداد قربانیان خود میافزودند، مرگشان نه تنها عادلانه، بلکه عملی است قابل دفاع نسبت بە بی پاسخ گذاشتە شدن از شکایات متعدد دادخواهانە از سوی دستگاە بیدادگر دادگستری رژیم که صدای عدالتخواهیاش در محاکم فرمایشی نظام خفه شده است.
نوشتەاید، این ترورها ممکن است به تشدید خشونت منجر شود، تشدید خشونت یا تغییر معادله؟ این نظام بدون هیچ تروری، هر روز اعدامهای جدیدی را به بهانههای مختلف انجام میدهد و از ارعاب مردم دست نمیکشد. مرگ رازینی و مقیسه نه تنها بهانهای برای افزایش خشونت نیست، بلکه میتواند دستگاه سرکوب را در وضعیت بحرانی بیشتری قرار دهد، چرا که نشان میدهد جلادان نیز مصون از انتقام نیستند.
کوتاه سخن اینکه ، نقد شما به ترور این افراد، اگرچه با انگیزهی کاهش خشونت و جلوگیری از اعدامها بیان شده است، اما در عمل نوعی انفعال در برابر جنایتهای رژیم است. مبارزه با نظامی که پایە های آن بر خشونت و کشتار استوار است، گاه نیازمند واکنشهایی است که بتواند معادلهی ترس و ارعاب را تغییر دهد. به جای موکول کردن مجازات جنایتکاران پاسدار استبداد بە تشکیل دادگاە عدالت انتقالی تا روز محاکمه، ضروری است بە یافتن راە کار هایی برای پایان دادن به این چرخهی جنایت تمرکز کنید و از هر اقدامی که این ماشین سرکوب را متزلزل کند، حمایت کنید.
دیدگاهها
رفیق پوریای عزیز ، دست…
نقدی بر نقد رفیق پوریای عزیز
افزودن دیدگاه جدید