رفتن به محتوای اصلی

در مونیخ چه گذشت؟

در مونیخ چه گذشت؟
در تبیین داستان دعوت رضا پهلوی به کنفرانس مونیخ و پس گرفتن آن

کنفرانس سالانه‌ی مونیخ در حال تدارک بود که دفتر آقای رضا پهلوی با سر و صدا خبر داد «شاهزاده» هم جزو مدعوین به آن‌است. مقامی از برلین اما، و احتمالا بر اثر فشارهای تهران به دولت آلمان، با ریختن آب پاکی بر آتش هیجان در طیف سلطنت، اعتبار چنین دعوتی را رد کرد. این اقدام دولت آلمان اعتراض و خشم شخص مدعو و مشاورانش را برانگیخت و کار به صدور اعتراضیه‌های علنی کشید. چند روزی از تلاش‌های پشت پرده برای ابقای دعوتنامه نگذشته بود که گردانندگانی از کنفرانس، دعوتنامه از «ولی‌عهد» را باقی به قوت اعلام داشتند و این طیف را دلشاد کردند.

اما مرکب تاکید دوباره بر دعوت هنوز خشک نشده بود که وزارت خارجه‌ی آلمان با زدن حرف آخر، حضور اقای پهلوی در این کنفرانس را منتفی دانست. بدین‌سان بخش مهم برنامه‌ی ارایه‌ی برآمدی پر پژواک در متن یک کنفرانس بین المللی به‌هم ریخت، بی آن‌که البته بخش دیگرش از اجرا بازماند. آن بخش که، به تجمعات طرفداران سلطنت چه آمده و چه آورده شده از چند شهر اروپا به آلمان و سویس اختصاص داشت، تا «شاهزاده» از آن‌ها احساسات «کینگ رضا پهلوی» تحویل بگیرد و بر متن آن پاسخ مبتنی بر: درخواست شما برای «رهبری دوره گذار» در «انقلاب ملی و دمکراتیک» را می‌پذیرم!

اعلام دعوت از رضا پهلوی به چنین کنفرانسی و رد آن، ولی مُهر بر دو واقعیت کوبید و نشان داد که تامل بر آن‌ها ضرورت بسیار در فهم چیستی وضعیت سیاسی ایران و ایران محاط در جهان کنونی دارد.

یک این‌که رکن اصلی سیاست عمده‌ی طیف سلطنت برای بازگشت به قدرت، تحولاتی است که در آمریکا و غرب می‌گذرد. از نظر این طیف، همانا از خارج است که می‌توان و باید به داخل رسید تا بر اریکه‌ی قدرت نشست. دم زدن این طیف از جنبش اعتراضی در داخل و مبارزات مدنی جامعه، فقط پشتوانه‌ و دقیق‌تر پوششی است برای پیشبرد مشی‌ای که سوخت خود را اساساً از قدرت‌نمایی‌های خارجی می‌گیرد.

تصادفی نیست که از زمان قطعی شدن انتقال ریاست بر کاخ سفید آمریکا به ترامپ، دور تازه‌ای از تحرکات در طیف پهلوی‌پرستان رو آمده‌است و ذوق و شوق در آنان برانگیخته‌است. آن‌ها امیدوار به نقش افرینی ترامپ و نتانیاهو علیه جمهوری اسلامی به‌منظور تنش‌زایی هر چه بیشتر هستند؛ به وجدآمده از وضعیت تازه و دیدن خواب رسیدن به دستمال از طریق به آتش کشیدن قصر قیصر. سیاست‌شان، هیجان‌ رسیدن به قدرت است و تاکتیک خدمتگزار این سیاست نیز، حضور یافتن به هر قیمت در مونیخ میزبان گردهمایی جهان سیاست تا همان‌جا شنل «رهبری دوره گذار از جمهوری اسلامی» بر دوش شاه خود بیندازند! حضور این چنین شتابان پهلوی در این محل از رقم خوردن سالانه‌ی سیاست‌ها در جهان، برای تحقق رویای وطنی‌شان بوده و است.

دو نیز این‌که نه فقط در آمریکا که در محافل قدرت اروپا نیز سیاست «تغییر رژیم» به جای مماشات با آن، رو به تقویت گذاشته است و توجه‌ها نسبت به اپوزیسیون جمهوری اسلامی در راستای بدیل‌سازی‌ها هر روز بیشتر می‌شود. این البته بدان معنی نیست که سیاست انتظار و امید به عقب نشینی جمهوری اسلامی از میان برخاسته است و لذا در آن‌ها دیگر تداوم مشی مماشات با تهران عمل نمی‌کند؛ منظور از گزاره‌ی فوق، به‌هم خوردن توازن بین دو سیاست‌گذاری دیرینه در اروپا نسبت به جمهوری اسلامی است و این‌بار البته به سود گرایش مقابله‌ی تند با آن. گرایشی که اگر هم در موارد متعددی با سیاست‌های ترامپ سازگار نیست، در این یکی مورد اما هم‌رایی بالایی با آن دارد.

به‌هر حال وجود تفاوت نظرات در زمینه‌ی نوع استراتژی نسبت به تهران در محافل قدرت اروپایی، موجد تناقضاتی می‌شود و این نیز خود را از جمله در نوع مواجهه‌ با اپوزیسیون نظام نشان داده و می‌دهد. اما مسئله‌ی اصلی برای آن جناح‌هایی از قدرت در مراکز اروپا که در پی «رژیم چنج» هستند، طبعاً جستجو است برای یارگیری درون اپوزیسیون جمهوری اسلامی و به دیگر سخن، در پی بدیل‌سازی و علم کردن آلترناتیوی که هم‌پیوند مقاصد آنان باشد و با جهت‌گیری‌های آن‌ها بخواند. اپوزیسیون دمکراتیک جمهوری اسلامی در تکیه بر جنبش‌های مردمی و مدنی است که می‌تواند خود را طرف تعامل با خارج از ایران قراردهد و نه در ابزار شدگی‌اش برای نیروی غیر ایرانی.

آن‌چه که در طیف سلطنت گذشته و می‌گذرد.

نوع برآمد آقای پهلوی و طرفدارانش در مونیخ و ژنو نیز سه موضوع را به‌طور برجسته‌ عیان کرد.

یکی را باید در ترکیب دعوت شدگان به این تجمع دید. به این گردهمایی فقط آن دستجاتی و محافلی از طیف سلطنت زیر عناوین رنگارنگ دعوت شده بودند که مشخصه‌ی اصلی‌شان نه فقط پرستش پهلوی بلکه بیگانگی مطلقی است که نسبت به اصل مشروطیت دارند و خصومتی که با هر غیر خود می‌ورزند. مونیخ و ژنو، میدان رژه‌ای شد برای جمعی از شیفتگان به پهلوی و منحصر به کسانی که آرزوی سلطان شدن رضا پهلوی در سر دارند. طیفی که جایگزین جمهوری اسلامی را برگشت به قدرت حکومتی می خواهد که با انقلاب ۵۷ کنار گذاشته شد: بازگشت سلطانیسمی مشت آهنین، که  صدای آزادی بر نمی تابد و شمشیر سرکوب علیه آن از نیام برمی‌کشد؛ نیرویی که حتی تعارف و درخواست «کینگ»شان را هم اجابت نکردند ؛وقتی شاه‌شان از آن‌ها ‌خواست فعلاً او را شاه اعلام نکنند. اما در عمل چه شنید از آن‌هایی که عجله برای چاکری در رکاب شاه دارند؟ آن‌ها یک لحظه هم از فریاد جاوید شاه دست نکشیدند و فقط در این چهره نمودند که: ما ترا شاه می دانیم و شاه می‌خواهیم! به عبارت دیگر مریدان به مراد گفتند بدان که اگر ترا می‌خواهیم برای شاه شدنت است و آن‌هم از نوع مقتدرش و نه فقط شاه نمایشی! راستی کیستند اکثر اینان جز پایگاه واقعی اقای پهلوی، حال چه در شبکه‌های مجازی و چه این یا آن مکان حقیقی، که دو چیز از خود نشان می‌دهند: اخلاق لومپنی و تفکر فاشیستی؟

نکته‌ی دوم و مرتبط با اولی این‌که، گردهمایی اخیر، ماهیت و چند و چون رویکرد سازمانگران تبدیل «شاهزاده» به شاه را روشن‌تر از هر وقت دیگری به نمایش گذاشت. در آن، موفقیت بخش افراطی طیف سلطنت در تسویه حساب با پادشاهی خواهانی رونمود که به نحوی از انحاء خود را منتسب به مشروطیت می‌دانند. در مونیخ عملاً هیچ جریانی از «مشروطه طلبان» به مراسم راه نیافت. گرچه این از مدت‌ها پیش روشن بود که نقش فرادستی در تعیین خط و ربط آقای رضا پهلوی با کدام بخش از طیف سلطنت است، بایرن آلمان و ژنو سویس اما آشکارتر از هر وقت دیگر نشان داد که پدیده‌ی «خالص سازی» در طیف سلطنت سرعت خاصی گرفته است. این همانا «فرشگرد»های سابق و «‌فریدون»های کنونی‌‌اند به عنوان مشتی مشاور و سخنگوی آقای رضا پهلوی که دو اسبه می‌تازند و این، خط «مرگ بر سه مفسد«چپی، ملا، مجاهد» خانم یاسمین همسر پهلوی است که بیش از پیش تثبیت می‌شود.

سرانجام و نکته‌ی سوم، سخنان و پیام خود رضا پهلوی در این دو شهر بود. پیامی که سیاست‌مدارانه‌تر از هر وقت دیگر از او دیده و شنیده شد و پختگی هم البته صرفاً در معنای سیاست بازانه‌‌ی آن! او از یک طرف سکوت مصلحتی تاکنونی خود در قبال گفتارها و رفتارهای تکراری زشت و سرکوبگرانه و فاشیستی آن بخش از هوادارانش که علیه دیگر بخش‌های اپوزیسیون در پیش گرفته و می‌گیرند را شکست؛ حتی در سخنرانی‌اش چنین برخوردهایی را غیر قابل قبول دانست و با آن‌ها مرزبندی  کرد و نیز گفت طرفدارانش وی را فقط رهبر دور‌ه‌ی گذار بدانند و نه برای بعد جمهوری اسلامی که تصمیم گیری در این باره با مردم است؛ اما از سوی دیگر او طیف مخاطبان خود را عملاً اکثریت ملت خواهان گذار از جمهوری اسلامی قلمداد کرد تا از این طریق خود را برگزیده‌ی ملت علیه جمهوری اسلامی بشناساند. در تکمیل همین هم بود که وقتی از زندانیان سیاسی سخن گفت فقط به چند زندانی سیاسی عزیزی اشاره کرد که گرایش به شخص او نشان داده‌اند. آقای پهلوی تصادفی نیست که دست به گزینش می‌زند، این جزئی از استراتژی او برای به قدرت رساندن سلطنت است و سلطنت خود.

آقای رضا پهلوی و باز هم میراث پدر!

آری آقای پهلوی بعد مدت‌ها نعل وارونه زدن، دیگر آشکارا و با گرفتن چند ژست دموکراتیک، بیشترین ضد دمکراتیسم را به فریاد برآمده‌است. او هیچ نخواسته و نمی‌خواهد این را به روی خود بیاورد که فقط مردمان و مردمان جنبشی هستند رقم زننده‌ی رهبری روند گذار از دل مبارزات خود. روند گذار تنها بر چنین بستری است که رهبران خود را باز می‌یابد و برمی‌کشد. او با دست زدن به این ترفند سیاسی که من فقط رهبری دوره‌ی گذار را می‌پذیرم، خواسته‌است خود را منتخب همه‌ی آنانی از مردم ایران بداند و جابزند که فقط هم در پی به زیر کشیدن جمهوری اسلامی نیستند، بلکه آزادی و دمکراسی را در معنای تکثر و تنوع و مشارکت همگانی می‌جویند.

یکی از بلوغ‌های سیاسی این مردم، باور به حزبیت و تحزب دموکراتیک است و وجه دیگری از رشد آن نیز، رد هرگونه «من» و فردمحوری و تک رهبری. اگر پدر ایشان در همین خیال «من رهبر» سلطنتش را برباد داد، کی پسر تواند بعد آن‌همه خرابی شام،  به تکرار «من رهبر» برآید؟ آیا می‌داند که «عِرضِ خود می‌برد و زحمت ما می دارد»؟

بهزاد کریمی  
  اول اسفند ماه ۱۴۰۳ برابر با ۱۹ فوریه۲۰۲۵

دیدگاه‌ها

سعید سعادت

با پذیرش فرضی هر آنچه که رفیق بهزاد گفته است به این مسئله باید پاسخ داده شود که وظیفه و مسیر رفتار جریامات جمهوریخواه و بویژه چپ در این شرایط چیست ؟ آیا عدم مطرح کردن آن در این نوشته ناشی از این نیست که گویا حزب چپ و هناصر رهبری آن نیز نمی دانند چه باید بکنند ؟ اینکه پهلوی و پهلوی پرستان چه اهدافی دارند کاملا روشن است و بعید است کسی از جریان چپ نداند که آنها دنبال چه میباشند و با چه ترفندی هم آنرا دنبال می کنند، مسئله مهم برای ما بعنوان جمهوریخواهان و بویژه چپ هایی که بدنبال ایجاد نظامی در قالب جمهوری هستیم پاسخ به این سوال است که در این شرایط و با وجود اینکه گفته میشود حداقل بخشی از رهبران غرب به سمت رژیم چنج میروند و امکان آنرا بررسی می کنند و بدنبال تعیین رهبر و اپوزیسیون همراه خود هستند ، وظیفه و رویکرد ما چیست؟ آیا همچنان ما بدون توجه به عدم وجود الترناتیو دموکراتیک شعار انقلاب و ساقط کردن رژیم و یا براندازی را میدهیم؟ و یا به سمت ایجاد وفاق با دوری از سکتاریسم و طرح اختلافات دیرینه ایدئو لوژیک با دیگر جریانات سیاسی ترقیخواه در طیف جمهوریخواهی خواهیم رفت؟ عدم‌پاسخ رفیق بهزاد کریمی و عدم طرح آن میتواند شبهاتی را ایجاد کند که گویا ایشان ناراحتی اش اینستکه چرا در اجتماع مونیخ از مشروطه خواهان و یا جریاناتی مثل حزب چپ هم دعوت نشده است، با توجه به اینکه طیفی از درون حزب چپ قبلا تمایل خود را در همراهی با شازده مهلوی نشان داده و بنا به نقل قولهایی حتی در اجلاس هایی هم با آنها شرکت داشته است این شبهه پر رنگ تر میشود، بیان اینکه رویداد چگونه گذشته و چه اهدافی را دنبال کرده است نمی تواند این نوشته را اعتبار دهد ، هرگاه موضع صریح و شفاف خود را در قبال رفتارهای کنونی جریان سلطنت طلب که امید به راست جهانی بسته است مطرح نماییم میتوان گفت تا حدی نوشته دارای اعتبار میگردد.
پ., 20.02.2025 - 13:53 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید