اخوان- سیگارش را خاموش
و با قلبی خسته رفت
شعر در سینهِ زمستان شعله برداشت
شب خاموش
در دلِ هزاران امید
از میانِ گدازه ها گذشتند
من در پایان خیابانی بلند،
با چراغهای خاموش می روم
هنوز چراغ خانهای
در انتهایِ پیادهرویِ تاریک
منتظر است
زمستان-
نام یک شعر است
دریغ از آن قلبها
با ترنم واژههای عاشقانه
زیرِ آوارِ کودتا-
با گامهایِ خسته در کولاک
در خیابانهایِ فراموش شده
از بارش رگبار مرداد گذشتند
برگهای زرد و نارنجی
مرده بر کف پیاده رو
و سایه ها،
ترسان در تاریکیِ باد می دوند
کشتزارانِ سوخته
در انتظار ابرهایِ بارو...خفته
شبنم از حلقومِ مردگان
بر دشت می نشیند
من اکنون با شانه های خسته
راه رفته را می روم
چرا تمام نمی شوم!
و تو شبانگاه که به سراغم میایی
بیدارم مکن
با قلبِ سردم
در کنار ستاره ها
خاموش بخواب می روم
ستاره سرخی از میان کهکشانها
خطی بر آسمان انداخت
پایان زمستان نزدیک است
تاکها بارور شدند
از طراوت باران وُ رویش بهار
رحمان-ا
زمستان

افزودن دیدگاه جدید