رفیق بهروز خلیق زحمت کشیده و به پاس سالگرد تاسیس حزب چپ ایران (آنزمان با پسوند: فدائیان خلق) مقاله ای نوشته و از آنروزها به نیکی سخن گفته است. من نیز در آغاز نوشته خود، از رفقایی که در تأسیس حزب چپ ایران مشارکت داشته و در این راه تلاش کردند چه آنهایی که با حزب ماندند و چه آنهایی که بنا به عللی نتوانستند به همکاری شان ادامه دهند، صمیمانه سپاسگزاری می کنم.
روایت رفیق بهروز از روند وحدت، روایت رسمی تاریخ تشکیل حزب است و من میخواهم قدری مبسوط تر از آن روزها یاد کنم:
آری ۷ سال از بنیانگذاری حزب چپ ایران می گذرد، جای تبریک دارد؟، البته! به پاس زحمات رفقای عزیز جای تبریک و تهنیت دارد؛ جای انتقاد دارد؟، آری بخاطر عدم پیشرفت در پیشبرد درست موازین یک چپ قدرتمند و تاثیرگذار جای انتقاد هم دارد.
روایت رفیق بهروز از روند وحدت، روایت رسمی تاریخ تشکیل حزب است و من میخواهم قدری مبسوط تر از آن روزها یاد کنم:
آری ۷ سال از بنیانگذاری حزب چپ ایران می گذرد، جای تبریک دارد؟، البته! به پاس زحمات رفقای عزیز جای تبریک و تهنیت دارد؛ جای انتقاد دارد؟، آری بخاطر عدم پیشرفت در پیشبرد درست موازین یک چپ قدرتمند و تاثیرگذار جای انتقاد هم دارد.
حدود ده سال پیش دو جریان سیاسی با پیشینه فدایی که زمانی از یکدیگر جدا شده و هرکدام سازمان سیاسی مستقل خود را تشکیل داده و راه مجزای خود را طی کرده بودند، به ایده وحدت در یک سازمان یا حزب جدید سیاسی رسیدند. و این در نوع خود، کاری کارستان بود که با وجود سالیان طولانی انشعاب روی انشعاب، حتی برای افرادی مثل من و امثال من نیز که با وجود فعالیت سیاسی همیشگی و از نوع دیگر، از زمان کنگره دوم سازمان اکثریت با هیچ جریان سیاسی فعالیت نمی کردم، خوشایند و جذاب بود! (بعضی رفقا از کنگره اول و بعضی ها از پیش پای کنگره اول سازمان ضمن اینکه با هیچ جریان سیاسی کار تشکیلاتی نمی کردند، خود از چهره های شاخص چپ در مجامع و مجالس سیاسی بودند! این رفقا از نظر تعداد بیش از همه بودند از نظر تاثیر گذاری بر روند وحدت تاثیرگذارترین آنها بودند و همه با استثناهای جزیی از فدائیان نامدار دوره انقلاب و بعد از آن بودند.)
یکی از این جریانات «سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)» بود و دیگری «سازمان اتحاد فدائیان خلق» که خود متشکل از سازمان فدائیان خلق (شاخه ۱۶ آذر) و بخشی از سازمان فدائیان خلق ایران (اقلیت) بود که در سالهای ۵۹ و ۶۰ از همدیگر جدا شده بودند و با نام «سازمان اتحاد فدائیان ایران»در پروسه وحدت شرکت می کرد. سازمان اخیر حضور خود در پروسه وحدت را مشروط به شرکت جریان دیگری بنام «شورای موقت سوسیالیستها» می کرد. در نهایت جریان اخیر هم بالاجبار به روند وحدت راه یافت. بخشی از نیروهای سیاسی فعال در سیاست بدون آنکه با سازمانی کار تشکیلاتی بکنند، در این پروسه شرکت کردند، این عده اخیر که خود بیشترین نیرو را در بر میگرفت از رفقای صاحب نام، آگاه و فعال چپ بودند و در هم پیوستگی و جذب نیرو برای تشکیلات جدید نقش بزرگی داشتند. این رفقا بعدها، بنا به ضرورت نامگذاری به «کنشگران سیاسی» شهره شدند. هدف تشکیل «چپ بزرگ» و شعار آن هم «پیش بسوی متشکل کردن چپ بزرگ» بود. با این ایده همه رفقا طی بیش از سه سال تلاش جانفرسا وشرکت حضوری در جلسات چپ بزرگ که در شهرهای متفاوت اروپا از جمله کلن، پاریس، بروکسل و بارها انجام گرفت، به پروسه وحدت ادامه دادند. در اواخر سال ۲۰۱۷ بعد از سالها تلاش، آخرالامر در سه جریان اصلی تشکیل دهنده سه زمین لرزه بزرگ اتفاق افتاد: شورای موقت سوسیالیستها از این روند کنار رفت، اتحاد فدائیان دو بخش تقسیم شد که یک بخش آن به وحدت پیوست. سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) نیز برای شرکت و یا عدم شرکت خود در این پروسه، کنگره ای تشکیل داد که علیرغم قبول وحدت، به انشقاق درون سازمان دامن زد! اکثریت که ۷۴ درصدش به شرکت در روند تشکیل حزب چپ رای داده بودند، بعدها طی چند حادثهء محیرالعقول بدست اقلیت چند درصدی افتاد که کل سازمان را تصاحب کردند. بدین ترتیب، وحدت بزرک چپ، تبدیل گردید! آن روزها یعنی حدود ۸ سال پیش، بخش واقع بین پروسه وحدت، مخالف وحدت سریع بودند، ولی رهبران دست اندر کار اکثریت و رهبران اتحاد فدائیان که طرفدار وحدت بودند، پا در یک کفش کردند که الا و بلا باید وحدت انجام پذیرد. اصولاً می بایستی پروسه وحدت قدری طول بکشد و بتواند ضمن پالایش فکری خود، جریانات سیاسی دیگری را هم به این پروسه جلب بکند، ولی آتمسفر ایجاد شده مانع از آن شد که پروسه طولانی باشد. بیاد دارم با اتومبیلی که ۵ نفری راهی پاریس برای شرکت در جلسه وحدت بودیم، هر پنج رفیق مخالف وحدت زودرس بودیم! و طی راه همه برای مخالفت خودشان بحث استدلالی می کردند. من در آغاز پروسه وحدت، فکر می کردم ما در پروسه وحدت به جایی می رسیم که تمام جریانات سیاسی چپ اوپوزیسیون فردا در حزب چپ ما را خواهند زد که لطفاً ما را هم به صفوف خود راه دهید! ولی کارها چنین نگردید. با اصرار رهبران، شرکت کنندگان در این پروسه به همان وحدت زودرس تن در دادند. من خود نیز چنین بودم که بدینوسیله از خودم انتقاد می کنم که چرا برای کرسی نشاندن گرایش و تفکر خود به حد کافی مبارزه نکردم!
یکی از این جریانات «سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)» بود و دیگری «سازمان اتحاد فدائیان خلق» که خود متشکل از سازمان فدائیان خلق (شاخه ۱۶ آذر) و بخشی از سازمان فدائیان خلق ایران (اقلیت) بود که در سالهای ۵۹ و ۶۰ از همدیگر جدا شده بودند و با نام «سازمان اتحاد فدائیان ایران»در پروسه وحدت شرکت می کرد. سازمان اخیر حضور خود در پروسه وحدت را مشروط به شرکت جریان دیگری بنام «شورای موقت سوسیالیستها» می کرد. در نهایت جریان اخیر هم بالاجبار به روند وحدت راه یافت. بخشی از نیروهای سیاسی فعال در سیاست بدون آنکه با سازمانی کار تشکیلاتی بکنند، در این پروسه شرکت کردند، این عده اخیر که خود بیشترین نیرو را در بر میگرفت از رفقای صاحب نام، آگاه و فعال چپ بودند و در هم پیوستگی و جذب نیرو برای تشکیلات جدید نقش بزرگی داشتند. این رفقا بعدها، بنا به ضرورت نامگذاری به «کنشگران سیاسی» شهره شدند. هدف تشکیل «چپ بزرگ» و شعار آن هم «پیش بسوی متشکل کردن چپ بزرگ» بود. با این ایده همه رفقا طی بیش از سه سال تلاش جانفرسا وشرکت حضوری در جلسات چپ بزرگ که در شهرهای متفاوت اروپا از جمله کلن، پاریس، بروکسل و بارها انجام گرفت، به پروسه وحدت ادامه دادند. در اواخر سال ۲۰۱۷ بعد از سالها تلاش، آخرالامر در سه جریان اصلی تشکیل دهنده سه زمین لرزه بزرگ اتفاق افتاد: شورای موقت سوسیالیستها از این روند کنار رفت، اتحاد فدائیان دو بخش تقسیم شد که یک بخش آن به وحدت پیوست. سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) نیز برای شرکت و یا عدم شرکت خود در این پروسه، کنگره ای تشکیل داد که علیرغم قبول وحدت، به انشقاق درون سازمان دامن زد! اکثریت که ۷۴ درصدش به شرکت در روند تشکیل حزب چپ رای داده بودند، بعدها طی چند حادثهء محیرالعقول بدست اقلیت چند درصدی افتاد که کل سازمان را تصاحب کردند. بدین ترتیب، وحدت بزرک چپ، تبدیل گردید! آن روزها یعنی حدود ۸ سال پیش، بخش واقع بین پروسه وحدت، مخالف وحدت سریع بودند، ولی رهبران دست اندر کار اکثریت و رهبران اتحاد فدائیان که طرفدار وحدت بودند، پا در یک کفش کردند که الا و بلا باید وحدت انجام پذیرد. اصولاً می بایستی پروسه وحدت قدری طول بکشد و بتواند ضمن پالایش فکری خود، جریانات سیاسی دیگری را هم به این پروسه جلب بکند، ولی آتمسفر ایجاد شده مانع از آن شد که پروسه طولانی باشد. بیاد دارم با اتومبیلی که ۵ نفری راهی پاریس برای شرکت در جلسه وحدت بودیم، هر پنج رفیق مخالف وحدت زودرس بودیم! و طی راه همه برای مخالفت خودشان بحث استدلالی می کردند. من در آغاز پروسه وحدت، فکر می کردم ما در پروسه وحدت به جایی می رسیم که تمام جریانات سیاسی چپ اوپوزیسیون فردا در حزب چپ ما را خواهند زد که لطفاً ما را هم به صفوف خود راه دهید! ولی کارها چنین نگردید. با اصرار رهبران، شرکت کنندگان در این پروسه به همان وحدت زودرس تن در دادند. من خود نیز چنین بودم که بدینوسیله از خودم انتقاد می کنم که چرا برای کرسی نشاندن گرایش و تفکر خود به حد کافی مبارزه نکردم!
در روزهای کنگره موسس که من هم با عشقی وافر عضو کمیسیون برنامه (منشور) بودم، متوجه شدم که با گروه رهبران راست طرف هستیم. حال آنکه من خود از وحدت، انتظار داشتم که رگ چپ را در جریان تازه تاسیس تقویت کند، با تاسف باید بگویم که گروه رهبران جدید، خط راست را تقویت کردند. رفقا که نمی توانستند نظرشان را بدون لفافه و عریان بیان کنند، در برخی موارد مجبور بودند که به افکار ما تن بدهند مثل همان نقل قول رفیق بهروز که در نوشته اش آمده و من ذیلا نقل می کنم:
"ما بخشی از جنبش تاریخی چپ ایران و جهان هستيم و ضمن ارجگذاری بر دستآوردهای اين جنبشها و با نقد نظری و تجربی آن ها، بهره گيری از انديشه های کارل مارکس، ميراث جريان های سوسياليستی و انديشه پردازان چپ و ترقی خواه و با باور به سوسياليسم، بر اين نظريم که سوسیالیسم با دموکراسی درهم تنيده و سوسیالیسم از نگاه ما، محصول روندی است آگاهانه برای دستیابی به جامعهٔ آزاد و انسانی که بر بستر رشد نیروهای مولد، تغییر و تحول در مناسبات تولیدی و مبارزهٔ اجتماعی علیه بهرهکشی و تعدی و در راه تثبیت و گسترش ارزشهای سوسیالیستی شکل میگیرد".
البته این فکر را در کنگره موسس که فکر ما بود تصویب کردند و امروزه رفیق بهروز از آن در جای خود و بعنوان ویترین حزب چپ استفاده می کند، من از خود رفیق بهروز صادقانه می پرسم: آیا مطلقا چنین اعتقادی در درون رهبری حزب چپ وجود دارد؟ آیا امروزه هم، مانند زمان نوشتن منشور و به همین شفافی از «بهره گیری از اندیشه های کارل مارکس»،استفاده از «میراث جریانهای سوسیالیستی و اندیشه پردازان چپ» و «باور به سوسیالیسم» در رهبری حزب چپ می توان صحبت کرد؟
در همان کنگره موسس علیرغم نگاشتن چنین سطور طلایی در منشور، رفقای راست اندیش حاضر، به هر بهانه متوسل می شدند که مانع از تصویب اسناد شفاف بشوند و شدند هم. منشور پیشنهادی کنگره موسس یک شیر بی یال، دم و اشکم بود که نه سوسیالیسم در آن شفافیت داشت و نه حتی صحبت صریحی درباره ماهیت امپریالیسم شده بود! و نه گذار انقلابی از رژیم.
برعکس نوشته رفیق بهروز خلیق، شق القمری بوقوع نپیوسته بود و به تعداد احزاب مدعی چپ، حزب جدیدی را علاوه کرده بودیم.
به یاد دارم که همان زمان به بعضی دوستان گفته بودم که «رهبران موجود، انگار می خواستند دکان کساد خود را با تجارتخانه ای تعویض کنند!» بعضاً من در حساب رسی به خود، از خودم بدم می آید که دو دهه فعالیت تشکیلاتی نکردی و آخر سر چنین؟؟
ما به یک حزبی احتیاج داشتیم که مبارزه مستمر حرف اول و آخرش بود، حزبی که وقتی می گوید: چپ، به معنی اعتقاد به سوسیالیسم علمی باشد نه فرار از بکار بردن کلمه سوسیالیسم. حزبی که در تحلیل جهان معاصر، چشم بر جنایات امپریالیسم نبندد و مبارزه بین المللی اش علیه ظلم، ستم و تبعیض کشورهای ثروتمند سرمایه داری باشد که بخاطر منافع اقتصادی شأن حاضر هستند در چهارگوشه جهان جنگ، نابسامانی و بحران را دامن بزنند. حزبی که در برخورد با رژیم ارتجاعی و جنایتکار جمهوری اسلامی، چنان برا، چنان قوی حرکت کند که هیچ وصله ناجوری را نتوان به اش چسباند. گذار و دور زدن رژیم دیگر اصلأ!
وقتی رهبران خود قانع نباشند که چنین رژیم جنایتکاری را باید با قهر توده ای از میان برداشت، توده ها چگونه می توانند به آن حزب باور بکنند؟ توده هایی که از مدتها قبل، از این شعار فراتر رفته اند! چه هر روز زندگی نکبتبار این رژیم، بمعنای نابودی بخشی از ارزش اجتماعی و اخلاقی آنها و جامعه است، حالا ریخت و پاش ثروت ملی، اضمحلال پیشینه تاریخی، نابودی اقتصاد روزمره و معیشتی و تولید بحرانهای عمیق درونی بماند به کنار!!
چپ باید ستون انقلاب فردا باشد، چپ باید با تقویت خود بتواند در حوادث آینده کشور نقشی را که تاریخ بر عهده اش گذاشته است، به ظرافت، دوراندیشی و با قدرت اجرا کند!
دیدگاهها
جوابیه
داشتن رگ چپ در حزب
جوابیه
مى توان دو نوع نگاه داشت،…
تاریخچه وحدت
پیشنهاد انحلال
افزودن دیدگاه جدید