آنچه بامداد روز جمعه ۲۳ خرداد در تهران، نطنز، تبریز، ایلام، خوزستان و چندین شهر دیگر ایران رخ داد، یک واقعهی جنگی بود. این، آغاز جنگ است و اگر خرد سیاسی نتواند آن را مهار کند، با جنگی فاجعهبار و گسترده روبهرو خواهیم شد که ابعاد آن نامعلوم و توصیفناپذیر است.
از این رو، سخن گفتن دربارهی این واقعهی بسیار حساس ضروریست، و میکوشم در این مختصر، در چند محور بر آن تأمل کنم.
دولت شرور نتانیاهو برای پیشبرد سیاست «اسرائیل بزرگ»، به هر اقدامی متوسل شده و خواهد شد؛ رژیمی که قاتل بیش از ۶۰ هزار نفر از مردم غزه است و از هر فرصتی بهره میگیرد تا خود را تثبیت کند. بر بستر تحولات سوریه خاک این کشور را اشغال میکند، در دیگر نقاط منطقه حضور دارد، و اکنون نیز در ایران میکوشد فضا را جنگی کند تا مانع هرگونه توافق هستهای شود.
تعجبآور نبود که دولت دستراستی اسرائیل دست به چنین حملهای به ایران بزند. این اقدام نظامی، حمله به خاک یک کشور دیگر است و با موازین بینالمللی در تعارض آشکار قرار دارد. بنابراین، باید بیقید و شرط، صریح و روشن محکوم شود و در محکومیت آن نباید تردیدی داشت.
اما آنچه همین دولت و به تعبیری تمامی دولتهای دیگر، با زبانها و تاکتیکهای متفاوت توانستهاند همواره به جهانیان ارائه دهند و رفتار خود را توجیه کنند، سیاست «مرگ بر اسرائیل» جمهوری اسلامی است. از همان روز نخست قدرتگیری جمهوری اسلامی، هدف اعلامشده، نابودی اسرائیل بوده است. در برابر چنین شعاری، دولتها میتوانند به هر شیوه و سیاستی متوسل شوند و آن را حتی بهعنوان واکنشی در برابر رفتار جمهوری اسلامی به جهانیان بفروشند. از این منظر، در حملهی محکومشدهی اسرائیل، جمهوری اسلامی نیز شریک است؛ نکتهای که نباید از آن غفلت کرد.
این حمله در شرایطی صورت گرفت که مذاکرات ایران و آمریکا چند دور را پشت سر گذاشته و قرار بود دور ششم آن روز یکشنبه ۲۵ خرداد در مسقط برگزار شود. درست در همین شرایط، وقتی شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی دربارهی برنامههای هستهای جمهوری اسلامی قطعنامهای را به رأی میگذارد، ۱۹ کشور به آن رأی مثبت میدهند، تنها سه کشور مخالفت میکنند و ۱۱ کشور رأی ممتنع میدهند. بلافاصله، واکنش جمهوری اسلامی این است که نسل اول سانتریفیوژها را با نسل جدید جایگزین میکند، با این رجزخوانی که مرحلهای بالاتر از غنیسازی اورانیوم را بهطور مطمئن راهاندازی خواهد کرد. به بیان دیگر، بهاندازهی کافی دست به تحریک و بهانهدادن به آنان که در کمین عملیات نظامی هستند، زده شده است؛ عملیاتی به نام «شیران بهپا خاسته»، در حالیکه باید بیشتر از «شیران»، این روباه خفته را جدی گرفت.
از این رو، بله، عملیات اسرائیل از جهاتی بسیار موفق بود؛ اما این موفقیت اگر با تحلیل درست همراه نشود، واقعیت اصلی نادیده گرفته میشود: موفقیت اسرائیل بیش از هر چیز بیانگر ضعف جمهوری اسلامی است. وقتی در یک عملیات ضربتی، چند نفر از بالاترین فرماندهان نظامی و شش «دانشمند هستهای» کشته میشوند، و بخشی از عملیات حتی از داخل خاک ایران انجام میشود، آنهم در چندین نقطه بهطور همزمان، بیآنکه نشانی از سامانهی پدافندی که همواره از آن سخن گفته میشد، دیده شود، نشان میدهد جمهوری اسلامی عملاً وارد جنگی شده که برای آن آمادگی ندارد. جنگی که هزینهاش بر دوش مردم است. رویدادی که خاطرهی دوران فتحعلیشاه قاجار را زنده میکند.
اکنون نیز، برای آنکه در رجزخوانی کم نیاورند، بلافاصله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، بهجای فرماندهان کشتهشده باقری، سلامی و رشید، جانشین تعیین کرده و وعدهی انتقام میدهد؛ وعدهی چنان و چنین کردن با اسرائیل، بدون هیچ پشتوانهای. حتی اگر حکومت از نظر نظامی دارای توانایی باشد، چنین رجزخوانیهایی معقول نیست. ما جنگ نمیخواهیم. اما فاجعه آنجاست که از عملیات انتقامی سخن گفته میشود بیآنکه پشتوانهای وجود داشته باشد.
در این شرایط، این پرسش مطرح است که سیاست درست کدام است؟ اگر گفته شود مذاکره بیفایده است، اگر ادعا شود اسرائیل بدون تأیید ضمنی ترامپ دست به چنین عملیاتی نزده، و اگر این پرسش پیش بیاید که اصلاً با چه کسی باید مذاکره کرد، پاسخ روشن است: باید قاطع و استوار گفت که هیچ راهی جز مذاکره، توافق، و پذیرش وضعیتی که جهان را متقاعد کند جمهوری اسلامی بهدنبال تسلیحات هستهای نیست، وجود ندارد. سیاست درست در همین شرایط، تأکید بر تداوم مذاکره است و ایستادن بر این موضع که برنامهی هستهای جمهوری اسلامی – هم از نظر فنی و هم از نظر سیاسی – برخلاف منافع مردم ایران است. این سیاست باید کنار گذاشته شود. اگر نام آن را «تسلیم» میگذارند، باشد؛ این تسلیم به نفع مردم ایران و خواست آنان است. باید بر این موضع محکم ایستاد.
هرگونه دامنزدن به ناسیونالیسم کاذب در این شرایط بسیار خطرناک، نادرست و علیه مردم ایران است؛ همانگونه که ابراز خوشحالی از حمله و تصور اینکه اسرائیل و آمریکا ناجیان مردماند، نیز خطا است. خیر، آنان ناجی مردم ایران نیستند؛ برای منافع خود این اقدامات را انجام میدهند.
ما در این وضعیت بسیار خطرناک، همچون تیغهی دو لبهی قیچی، باید در جستوجوی سیاستی عقلانی باشیم که بتواند ما را از این مرحله عبور دهد. تعیین تکلیف با جمهوری اسلامی، وظیفهی مردم ایران و جنبشهای اجتماعی آنهاست، و باید بر این اصل تکیه کرد، نه بر هیچ چیز دیگر.
افزودن دیدگاه جدید