رفتن به محتوای اصلی

ایران در آستانه تغییر؛ از آتش جنگ تا انفجار خیابان

ایران در آستانه تغییر؛ از آتش جنگ تا انفجار خیابان

در یکی از حساس‌ترین و شاید سرنوشت‌سازترین مقاطع تاریخ معاصر ایران، کشور وارد بحرانی شده که بسیاری آن را نقطه‌ی عطفی برای آینده سیاسی و امنیتی جمهوری اسلامی می‌دانند. طی هفته گذشته، مجموعه‌ای از حملات نظامی سنگین از سوی اسرائیل و ایالات متحده به زیرساخت‌های حیاتی هسته‌ای و نظامی ایران انجام شد؛ حملاتی که علاوه بر جنبه‌ی فنی و عملیاتی، حامل پیام‌های سیاسی مشخص و تهدیدآمیز بودند.

این تحولات، نه‌فقط در سطح داخلی ایران، بلکه در پایتخت‌های قدرت جهانی همچون واشنگتن، تل‌آویو، مسکو و ریاض با دقت دنبال می‌شوند. تأثیر این تنش‌ها تنها به جغرافیای سیاسی محدود نمانده و بازار جهانی نفت نیز به سرعت واکنش نشان داده است. در عین حال، نشانه‌های خشم و اضطراب در فضای عمومی ایران، به‌ویژه در خیابان‌های شهرهای بزرگ، به چشم می‌خورد.

هدف از این مقاله، ارائه تحلیلی بی‌طرفانه و واقع‌بینانه از ریشه‌های شکل‌گیری این بحران، پیامدهای فوری آن در داخل کشور و در سطح منطقه‌ای و بین‌المللی، و همچنین بررسی سناریوهای احتمالی پیش روی حکومت جمهوری اسلامی ایران است. مقاله می‌کوشد با پرهیز از بزرگ‌نمایی یا سانسور، تصویری روشن از آن‌چه در حال وقوع است ارائه کند: از آشوب‌های ژئوپلیتیک گرفته تا نارضایتی‌های انباشته شده در متن جامعه ایران.

چگونه ایران به این نقطه رسید؟

برای درک بهتر وضعیت فعلی ایران، باید به سال ۲۰۱۵ بازگشت؛ زمانی که توافق‌نامه برجام (برنامه جامع اقدام مشترک) به امضا رسید. این توافق، با هدف محدودسازی برنامه هسته‌ای ایران در ازای کاهش تدریجی تحریم‌های اقتصادی شکل گرفت. در سال‌های ابتدایی اجرای برجام، فضای اقتصادی و دیپلماتیک ایران تا حدی بهبود یافت. اما روی کار آمدن دولت دونالد ترامپ در آمریکا، نقطه‌ی چرخشی مهم در این روند ایجاد کرد.

در سال ۲۰۱۸، ایالات متحده به‌طور یک‌جانبه از برجام خارج شد. این اقدام، علاوه بر شوک دیپلماتیک برای ایران، حتی از سوی متحدان اروپایی آمریکا نیز با تردید و انتقاد روبه‌رو شد. از آن زمان، مسیر روابط ایران و غرب به‌طور کامل دگرگون شد.

ایران در واکنش به خروج آمریکا، به‌تدریج از تعهدات برجامی خود فاصله گرفت. سطح غنی‌سازی اورانیوم افزایش یافت، تعداد سانتریفیوژها بیشتر شد و دسترسی‌های آژانس بین‌المللی انرژی اتمی به تاسیسات هسته‌ای ایران محدودتر گردید. در نتیجه، شفافیتی که در دوران اولیه برجام برقرار بود، رنگ باخت و ابهام جای آن را گرفت.

در عرصه منطقه‌ای نیز، سیاست تهران تهاجمی‌تر شد. حمایت از گروه‌هایی چون حوثی‌ها در یمن، حزب‌الله در لبنان، و نیروهای شبه‌نظامی در عراق گسترش یافت. این سیاست‌ها از دید ایران ابزاری بازدارنده بودند، اما از نگاه آمریکا و اسرائیل به‌معنای تهدید فزاینده امنیت منطقه بود. به‌ویژه اسرائیل بارها هشدار داد که ایران در آستانه ساخت سلاح هسته‌ای قرار دارد.

با افزایش سطح غنی‌سازی اورانیوم تا بالای ۶۰ درصد و کاهش همکاری با نهادهای بین‌المللی، نگرانی‌ها درباره رسیدن ایران به آستانه ساخت بمب بیشتر شد. ایالات متحده نیز بارها اعلام کرده بود که دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای را تحمل نخواهد کرد. در خردادماه سال ۱۴۰۴، مرحله‌ای جدید از تقابل آغاز شد. اسرائیل حملاتی سنگین به زیرساخت‌های پدافندی، موشکی، و مخازن استراتژیک وابسته به سپاه انجام داد. مدت کوتاهی بعد، ایالات متحده نیز وارد عمل شد و تأسیسات حیاتی نظیر نطنز، فردو و مراکز صنعتی سپاه در اصفهان را مورد هدف قرار داد. هدف اعلام‌شده این عملیات‌ها، «نابودی ظرفیت ساخت بمب هسته‌ای توسط ایران» بود.

اما فراتر از برنامه هسته‌ای، نگرانی‌ها درباره نقش منطقه‌ای ایران نیز در شکل‌گیری این تحولات مؤثر بود. از منظر آمریکا و اسرائیل، مهار جمهوری اسلامی باید در هر دو بُعد هسته‌ای و نیابتی صورت گیرد. در همین حال، داخل ایران نیز شرایط بحرانی شده است. بحران‌های اقتصادی مزمن شامل تورم، بیکاری، فساد و کاهش قدرت خرید، به فرسایش مشروعیت حکومت انجامیده‌اند. نارضایتی‌های اجتماعی و سرکوب‌های پی‌در‌پی، فشار از درون را به‌شدت افزایش داده‌اند.

حملات اخیر تنها زیرساخت‌های هسته‌ای و نظامی را هدف قرار ندادند؛ بلکه ضربه‌ای نمادین به اعتماد عمومی وارد کردند. ناتوانی حکومت در جلوگیری از این حملات، برای جامعه‌ای که به شعارهای «اقتدار منطقه‌ای» عادت کرده بود، سؤالات بنیادینی ایجاد کرده است.

ایران امروز در نقطه‌ای ایستاده که نه درگیر جنگ تمام‌عیار است، نه در فضای صلح. وضعیت کشور به حالتی معلق، پرمخاطره و شکننده رسیده. مسیری که از خروج آمریکا از برجام آغاز شد، اکنون به جایی رسیده که هر تصمیم سیاسی، نظامی یا اقتصادی، می‌تواند آینده ایران را به‌شدت تحت تأثیر قرار دهد.

پیامدهای فوری حملات: زلزله‌ای فراتر از نظامی‌گری

حملات هوایی اخیر اسرائیل و ایالات متحده علیه ایران، صرفاً یک اقدام نظامی نبود. آنچه رخ داد، زلزله‌ای همه‌جانبه بود؛ زلزله‌ای امنیتی، اقتصادی و روانی که تأثیرات آن فراتر از مرزهای ایران، در کل منطقه و حتی بازارهای جهانی احساس شد.

نخستین و مهم‌ترین ضربه، به پروژه‌ای وارد شد که جمهوری اسلامی سال‌ها روی آن سرمایه‌گذاری کرده بود: برنامه هسته‌ای. سایت‌هایی چون نطنز و فردو که با میلیاردها دلار هزینه و در دل کوه و تأسیسات زیرزمینی ساخته شده بودند تا «غیرقابل نفوذ» باشند، ظرف چند ساعت نابود یا فلج شدند. این رویداد، یک عقب‌گرد استراتژیک جدی برای ساختاری بود که برنامه هسته‌ای را نه‌تنها به‌عنوان ابزار بازدارندگی، بلکه بخشی از هویت و پرستیژ ملی خود تعریف می‌کرد.

این حملات حامل پیامی روشن بود: حتی امن‌ترین تأسیسات نیز از گزند در امان نیستند. برای سیستمی که سال‌ها مردم را با وعده اقتدار دفاعی آرام نگه داشته بود، این ضربه‌ای روانی و حیثیتی محسوب می‌شود. حتی حامیان وفادار نظام نیز اکنون در توجیه این وضعیت با دشواری روبه‌رو هستند. هم‌زمان با این تحولات، موج تازه‌ای از مهاجرت شکل گرفت. گزارش‌ها و ویدیوهای منتشرشده در شبکه‌های اجتماعی نشان می‌دهد که هزاران نفر از شهرهایی مانند تهران، اصفهان و شیراز در حال ترک خانه‌های خود هستند. ترس از جنگ یا حملات بعدی، موجب شده شهروندان به سمت مرزها یا مناطق کم‌ریسک‌تر حرکت کنند. به‌عبارت دیگر، ترس در حال تبدیل شدن به یک پدیده جمعی است.

هرچند دولت، طبق رویه همیشگی، چنین گزارش‌هایی را تکذیب می‌کند، اما شواهد موجود—از جمله اظهارات برخی مسئولان محلی درباره «تراکم غیرعادی خودروها در خروجی شهرها»—واقعیت را تأیید می‌کنند. افکار عمومی به این نتیجه رسیده‌اند که حاکمیتی که از دفاع از تأسیسات حیاتی‌اش عاجز است، در دفاع از مردم عادی ناتوان‌تر خواهد بود. از منظر اقتصادی، این حملات شوکی مضاعف بر پیکره‌ای وارد کرد که پیش‌تر نیز درگیر بحران مزمن بود. تنها در ده روز، قیمت جهانی نفت از ۷۲ دلار به ۸۷ دلار رسید. اگرچه افزایش بهای نفت ممکن است برای برخی کشورها مزیتی اقتصادی محسوب شود، اما برای مردم ایران به‌معنای تورم شدیدتر، افزایش قیمت سوخت و فشار بیشتر بر زندگی روزمره است.

در واکنش، فرماندهان نظامی ایران تهدید کردند که ممکن است تنگه هرمز را ببندند؛ یکی از شریان‌های حیاتی صادرات انرژی در جهان که روزانه بیش از ۲۰٪ نفت جهان از آن عبور می‌کند. اما این تهدید بیش از آنکه اهرم فشار باشد، شبیه به یک خودزنی بالقوه است. اقتصاد ایران به‌شدت به صادرات نفت، روابط با چین و تجارت منطقه‌ای وابسته است. بستن تنگه، به‌معنای قطع شریان اقتصادی خود در شرایطی است که خزانه دولت از همیشه خالی‌تر است.

از منظر ژئوپلیتیک، این حملات اتحادهای جدیدی را نیز فعال کرد. ایالات متحده موفق شد کشورهای اروپایی را برای اعمال فشار بیشتر به ایران با خود همسو کند. حتی روسیه و چین که پیش‌تر روابط نزدیکی با جمهوری اسلامی داشتند، این‌بار واکنشی خنثی و محافظه‌کارانه نشان دادند—نشانه‌ای دیگر از افزایش انزوای استراتژیک تهران.

در فضای داخلی نیز اثرات روانی عمیق است. از دانشگاه‌ها تا بازار، از راننده تاکسی‌ها تا فعالان مجازی، همه درباره یک موضوع صحبت می‌کنند: آیا جمهوری اسلامی کنترل اوضاع را از دست داده است؟ این پرسش، برای ساختاری که مشروعیت خود را بر پایه امنیت و اقتدار بنا کرده، به‌شدت خطرناک است

خشم عمومی و بحران مشروعیت: زمانی برای عبور، نه اصلاح

در میان همه پیامدهای حملات اخیر، شاید مهم‌ترین اثر آن چیزی نباشد که در عرصه نظامی یا دیپلماتیک رخ داده، بلکه انفجار خشمی است که به‌تدریج در خیابان‌های ایران شکل می‌گیرد. خشم انباشته‌ای که حالا به سطح آمده و مشروعیت ساختار حاکم را به چالش می‌کشد.

مردمی که سال‌ها زیر بار فشار اقتصادی، تحریم، سوء‌مدیریت و فساد فرسوده شده‌اند، اکنون نه امنیت دارند و نه سفره. نرخ تورم رسمی از ۵۵ درصد عبور کرده؛ اما آنچه در بازار مشاهده می‌شود، واقعیتی بسیار تلخ‌تر است. قیمت‌ها روزانه تغییر می‌کنند و حقوق‌ها، همچنان ثابت باقی مانده‌اند.

تصاویر صف‌های طولانی دارو، بنزین، روغن و برنج در جای‌جای کشور، فقط نمایشگر کمبود نیستند. این‌ها شواهد زنده از ناتوانی کامل حکومت در پاسخگویی به بحران‌ها و از دست رفتن کارآمدی اقتصادی‌اند. بی‌ثباتی، حالا دیگر فقط در شاخص‌ها نیست؛ به زندگی روزمره مردم نفوذ کرده است. طبقه متوسط، که روزی ستون فقرات «سکوت اجتماعی» بود، اکنون به نقطه جوش رسیده است. معلمان، پرستاران، بازنشستگان و کسبه بازار دیگر ابایی از اعتراض ندارند. آنان به این باور رسیده‌اند که بهبود وضعیت نه از مسیر اصلاح، بلکه شاید تنها از مسیر گذار می‌گذرد.

در میان کارگران نیز تحرکات تازه‌ای شکل گرفته است. آن‌ها که پیش‌تر با سرکوب شدید امنیتی روبه‌رو بودند، حالا فعال‌تر از گذشته در حال سازمان‌دهی و بیان مطالبات‌اند. پیام‌های اعتراضی در گروه‌های تلگرامی کارگری، از اراک و قزوین تا مناطق صنعتی جنوب کشور، نشان می‌دهد که بستر یک موج جدید در حال شکل‌گیری است. دانشگاه‌ها نیز که پس از سرکوب‌های سنگین سال‌های ۹۸ و ۱۴۰۱ در سکوت فرو رفته بودند، اکنون جان گرفته‌اند. بحث‌هایی درباره آینده کشور، نافرمانی مدنی و حتی امکان فروپاشی، در محافل دانشجویی جدی‌تر از همیشه در جریان است. نسل جوان، که زمانی ناامید و خاموش بود، اکنون دوباره صدا یافته است.

در همین حال، فضا امنیتی‌تر از گذشته شده. نیروهای یگان ویژه، لباس‌شخصی‌ها، شنودهای سایبری و دوربین‌های پلاک‌خوان، در سطحی بی‌سابقه فعال‌اند. اما یک تفاوت مهم به چشم می‌خورد: ترس مردم در حال فرو ریختن است. مردم هنوز هزینه سرکوب را می‌دانند، اما وقتی امیدی به آینده باقی نمانده باشد، وقتی حکومت دیگر مشروعیتی برای تداوم در نگاه عمومی ندارد، آن ترس نیز بی‌اثر می‌شود. و جامعه ایران به‌وضوح به این نقطه نزدیک شده است.

اعتراضات سراسری هنوز آغاز نشده، اما نشانه‌های پیش‌درآمد آن در همه‌جا پیداست: در شبکه‌های اجتماعی، چت‌های خصوصی، محافل خانوادگی و حتی گفتگوهای کوچه و بازار. زمزمه‌ یک پرسش فراگیر در حال اوج‌گیری‌ست: «اگه دوباره بریزن بیرون، تو هم میای؟»رسانه‌های رسمی، مطابق معمول، تلاش دارند با برنامه‌های تبلیغاتی و مصاحبه‌های مهندسی‌شده فضا را آرام و کنترل‌شده نشان دهند. اما حتی گزارش‌های داخلی نظام نیز حاکی از آن است که سطح نارضایتی اجتماعی به بالاترین حد خود در دهه‌های اخیر رسیده است.

در این میان، بحران مشروعیت بیش از پیش خود را آشکار می‌کند. هنگامی که مردم احساس می‌کنند نه امنیت دارند، نه نان، و نه حتی امیدی برای تغییر از درون ساختار، آن‌گاه حکومت برای آنان دیگر نهادی مشروع برای اداره کشور نخواهد بود؛ بلکه مانعی برای بقا تلقی می‌شود.

این احساس «بی‌پناهی» و «بی‌افقی»، شاید بزرگ‌ترین تهدید پیش‌روی نظام باشد. زیرا فروپاشی‌ها، اغلب نه از خشم‌های شدید، بلکه از دل همین بی‌افقی‌های اجتماعی آغاز می‌شوند؛ جایی که جامعه حتی علاقه‌ای به اصلاح هم ندارد—فقط خواهان عبور است. مشروعیت، در واقع، مانند چسبی است که ساختار قدرت را کنار هم نگه می‌دارد. اگر این چسب از بین برود، حتی مستحکم‌ترین ساختارها هم ترک می‌خورند. و حالا، ما صدای ترک برداشتن این ساختار را به‌وضوح می‌شنویم.

سؤال اصلی اما همچنان پابرجاست: آیا جمهوری اسلامی می‌تواند بار دیگر با تکیه بر سرکوب، اوضاع را تحت کنترل درآورد؟ یا اینکه این‌بار، حتی بخشی از نیروهای خودش نیز از ادامه حمایت سر باز خواهند زد؟

سناریوهای احتمالی در کف خیابان: از سرکوب تا فروپاشی درونی

در ادامه تحلیل وضعیت پرتنش و نارضایتی انباشته در جامعه ایران، به یکی از حیاتی‌ترین پرسش‌ها می‌رسیم: خیابان‌های خشمگین ایران به کجا خواهند انجامید؟ آیا کشور در آستانه موج تازه‌ای از اعتراضات سراسری قرار دارد، یا همان الگوی آشنای سرکوب سریع تکرار خواهد شد؟

بر اساس تجربه‌های پیشین، داده‌های میدانی و روندهای جاری، می‌توان سه سناریوی اصلی را برای تحولات پیش‌رو ترسیم کرد. این سناریوها قطعی و ثابت نیستند، بلکه ممکن است در لحظه تغییر کنند، درهم‌تنیده شوند یا به‌مرور از یک حالت به حالت دیگر گذار پیدا کنند. در ادامه، هر یک از این سناریوها را با دقت بیشتری بررسی می‌کنیم:

سناریو اول: اعتراضات محدود و سرکوب‌شده

در این سناریو، اعتراضاتی با محوریت صنف‌های مشخص یا در برخی مناطق خاص آغاز می‌شود—مانند تجمع بازنشستگان، معلمان یا اعتراضات پراکنده شبانه. این اعتراضات با حضور گسترده نیروهای امنیتی، بازداشت‌های پیش‌گیرانه، انسدادهای اینترنتی و اختلال در شبکه‌های ارتباطی، به‌سرعت کنترل می‌شوند و فروکش می‌کنند.

این مدل، الگویی است که حاکمیت در سال‌های اخیر بارها با موفقیت از آن بهره گرفته؛ اما هزینه اجتماعی و روانی آن بسیار بالاست. مردم دیگر فقط از سرکوب نمی‌ترسند؛ آن‌ها از «بی‌آیندگی» می‌ترسند. و این ترس، در بلندمدت می‌تواند عمیق‌تر و ماندگارتر از گاز اشک‌آور و باتوم باشد.

سناریو دوم: گسترش اعتصابات و اعتراضات سراسری

اگر حاکمیت نتواند مثل قبل در مهار اعتراضات موفق باشد—یا اگر جرقه‌ای جدی‌تر زده شود، مانند یک حمله نظامی، یک قتل مشکوک یا بیانیه‌ای تهدیدآمیز—ممکن است اعتراضات از کنترل خارج شود. در این حالت، با مدل خیزش ۱۴۰۱ مواجه خواهیم بود، اما این‌بار با بلوغ و سازمان‌یافتگی بیشتر.

احتمال ورود طیف‌های گسترده‌تری از بدنه اجتماعی وجود دارد: از کارگران و معلمان گرفته تا کامیون‌داران، کارکنان بخش نفت و گاز، و حتی بدنه درمانی و پزشکی. با گسترش اعتصابات، اختلال‌های جدی در اقتصاد ایجاد می‌شود. توان عملیاتی نیروهای سرکوب، که منابع محدودی دارند، به‌تدریج تحلیل می‌رود.

ویژگی خطرناک این سناریو برای حاکمیت آن است که بحران از خیابان فراتر می‌رود و وارد حوزه‌های اقتصادی، انرژی و حتی اطلاعاتی می‌شود. اختلال در توزیع سوخت، خاموشی‌ها یا افشای اسناد امنیتی از درون می‌تواند توازن قدرت را دگرگون کند.

سناریو سوم: ریزش در ساختار قدرت

سناریویی که تا چند سال پیش بسیار بعید به‌نظر می‌رسید، امروز با جدیت بیشتری در محافل مختلف تحلیل می‌شود: شکاف و ریزش در ساختار قدرت.

در این سناریو، بحران نه از خیابان، بلکه از درون آغاز می‌شود. هنگامی که بدنه نظامی و امنیتی دچار تردید شود؛ زمانی که نیروهای یگان ویژه دیگر حاضر به اجرای کامل دستورات سرکوب نباشند؛ وقتی مأموران اطلاعاتی در دوراهی "ماندن یا بریدن" قرار بگیرند—ریزش از بالا آغاز می‌شود.

این همان مسیری است که پیش‌تر در شورش‌های اروپای شرقی دیده‌ایم؛ جایی که فروپاشی نهادهای نظامی آغازگر سقوط سیاسی شد. در ایران نیز، این سناریو هرچند فعلاً دور از ذهن به‌نظر برسد، اما نشانه‌هایی از آن درحال نمایان‌شدن است.

نکته کلیدی اینجاست: اگر هم‌زمان با تشدید اعتراضات، یک بحران خارجی—مانند جنگ نیابتی یا حمله مستقیم—رخ دهد، احتمال تحقق این سناریو به‌شدت افزایش می‌یابد. در چنین وضعیتی، ممکن است بخش‌هایی از سپاه یا ارتش به این جمع‌بندی برسند که تنها راه نجات کشور، فاصله‌گیری از ساختار فعلی است.

واکنش منطقه‌ای و بین‌المللی: ایران، از بحران داخلی تا بحران ژئوپلیتیکی

گرچه بحران سیاسی در ایران خاستگاهی داخلی دارد، اما نمی‌توان آن را صرفاً یک مسئله ملی دانست. موقعیت ژئوپلیتیکی ایران—در قلب خاورمیانه، در همسایگی خلیج فارس، و با منابع عظیم انرژی—باعث شده که تحولات در تهران، تهران باقی نماند. این بحران در حال تاباندن امواجش به دور و نزدیک است: از بازار نفت در نیویورک گرفته تا سامانه‌های پدافندی در ریاض. در این بخش، چهار محور اصلی واکنش‌ها و اثرات منطقه‌ای و بین‌المللی بحران ایران را بررسی می‌کنیم.

۱. بازار جهانی نفت؛ رادارها روی خلیج فارس قفل شده‌اند

بازار انرژی، همواره به نوسانات سیاسی در خاورمیانه واکنش فوری نشان می‌دهد. در هفته‌های اخیر، بهای نفت خام از ۷۲ دلار به نزدیک ۸۷ دلار رسیده است. حتی شایعه تهدید ایران به بستن تنگه هرمز کافی است تا چشم‌انداز نفت ۱۰۰ دلاری دوباره جدی شود.

در چنین شرایطی، کشورهای واردکننده عمده—از هند و چین گرفته تا اتحادیه اروپا و ژاپن—در حال افزایش فشار دیپلماتیک برای مهار تنش‌ها هستند. افزایش بهای انرژی برای این کشورها نه‌تنها به‌معنای تورم و رکود اقتصادی، بلکه تهدیدی مستقیم برای ثبات سیاسی داخلی‌شان است.

۲. تنگه هرمز؛ شاه‌رگ انرژی جهان در آستانه التهاب

تنگه هرمز، مسیر عبور نزدیک به یک‌پنجم نفت جهانی است. هر تهدیدی برای انسداد این مسیر—حتی در حد یک مانور نظامی یا اعلامیه سیاسی—می‌تواند شوک روانی شدیدی به بازارهای انرژی وارد کند.

آمریکا و متحدانش، از ناوهای هواپیمابر گرفته تا شبکه‌های اطلاعاتی و پهپادهای پیشرفته، آماده‌اند تا به جمهوری اسلامی این پیام را بدهند: هرگونه بازی با تنگه، می‌تواند شعله‌ور شدن جنگی باشد که پیامدهای جهانی خواهد داشت. درعین‌حال، تهران نیز بارها نشان داده که گاهی تنها با تهدید، می‌تواند امتیاز سیاسی کسب کند.

۳. کشورهای منطقه؛ آماده‌باش در خفا، نه همراهی علنی

کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس، به‌ویژه عربستان سعودی و امارات، در پی تجربه حملات پهپادی به تأسیسات نفتی آرامکو (۲۰۱۹)، به خوبی می‌دانند که کنار ایستادن کافی نیست. آن‌ها اکنون در حال تقویت سامانه‌های دفاعی، افزایش سطح هشدارهای امنیتی، و رایزنی‌های پشت‌پرده با آمریکا و حتی اسرائیل هستند.

از سوی دیگر، کشورهایی مثل عراق و لبنان نیز در معرض موج‌های ثانویه بحران‌اند. در صورتی که جمهوری اسلامی تصمیم بگیرد به‌جای پاسخ مستقیم، از گروه‌های نیابتی مثل حشدالشعبی یا حزب‌الله بهره ببرد، این کشورها می‌توانند به میدان نبرد نیابتی بعدی تبدیل شوند.

۴. قدرت‌های جهانی؛ بازی میان فرصت و تهدید

روسیه و چین با دقت تحولات ایران را دنبال می‌کنند. آن‌ها از یک‌سو از فروپاشی احتمالی نظام سیاسی در تهران نگران‌اند—چرا که خلأ قدرت در ایران می‌تواند مسیرهای نفوذ آن‌ها در خاورمیانه را با خطر مواجه کند. اما از سوی دیگر، این بحران می‌تواند فرصتی باشد برای گسترش نفوذ و کاهش حضور غرب در منطقه.

چین به‌خصوص، به‌دلیل وابستگی انرژی‌اش به ایران، احتمالاً تهران را به‌سمت نوعی «نرمش هوشمندانه» سوق خواهد داد؛ شبیه نسخه جدیدی از برجام. هدف پکن روشن است: حفظ ثبات نسبی در منطقه، بدون واگذاری کامل زمین بازی به آمریکا.

در مقابل، آمریکا و اروپا در تنگنای تصمیم‌گیری قرار گرفته‌اند:

•         کاهش فشارها ممکن است تعبیر به مماشات با نظامی شود که زیر ضربات داخلی و خارجی در حال مقاومت است.

•         افزایش فشارها، خطر انفجار اجتماعی یا ورود به جنگی منطقه‌ای را به‌همراه دارد که ممکن است بازارهای جهانی را فلج کند.

در چنین دوراهی‌ای، سیاست‌گذاران غربی با یک سوال اساسی روبه‌رویند: آیا حفظ وضع موجود—با همه نارسایی‌ها و سرکوب‌هایش—ارزشمندتر از مواجهه با یک سقوط کنترل‌نشده است که ممکن است دومینووار سراسر خاورمیانه را بی‌ثبات کند؟

سناریوهای کلان برای آینده جمهوری اسلامی

جمهوری اسلامی ایران امروز زیر فشارهای هم‌زمان و بی‌سابقه‌ای قرار دارد؛ از حملات نظامی و تخریب تأسیسات هسته‌ای گرفته تا بحران مشروعیت داخلی، فروپاشی اقتصادی و خطر درگیری‌های منطقه‌ای. این شرایط می‌تواند نقطه عطفی در تاریخ سیاسی کشور باشد و پرسش اصلی این است که حکومت چه گزینه‌هایی پیش رو دارد و هر مسیر چه پیامدهایی خواهد داشت.

محتمل‌ترین سناریو، حرکت به سمت سازوکار دیپلماتیک کنترل‌شده است. در این حالت، جمهوری اسلامی به جای تقابل مستقیم، از سر اضطرار وارد مذاکرات محدود می‌شود؛ تفاوت این دوره با برجام ۲۰۱۵ در این است که تهران این بار از موضع ضعف عمل می‌کند و هدف اصلی خریدن زمان است. نشانه‌هایی مثل ارسال پیام از طریق واسطه‌ها، کاهش نمادین غنی‌سازی و همکاری مشروط با آژانس دیده خواهد شد. این رویکرد می‌تواند به ثبات نسبی بازار ارز و کاهش موقتی نارضایتی‌ها کمک کند، اما بدون اصلاحات ساختاری، بحران‌ها دیر یا زود دوباره بازمی‌گردند.

سناریوی دوم ، حرکت به سمت جنگ نیابتی گسترده است. در این سناریو، فشارهای داخلی و خارجی جمهوری اسلامی را به فعال‌سازی گروه‌های نیابتی مانند حزب‌الله، حوثی‌ها و شبه‌نظامیان عراقی وادار می‌کند تا تنش‌ها را به منطقه منتقل کند. پیامد این مسیر افزایش درگیری‌های نظامی پراکنده، جهش قیمت نفت، واکنش‌های سخت‌تر جهانی و احتمال کاهش حمایت متحدان شرقی خواهد بود. با این حال، این تاکتیک برای نظام می‌تواند وسیله‌ای برای حفظ وحدت داخلی و تأخیر در فروپاشی باشد.

سناریوی سوم ، شتاب تسلیحاتی هسته‌ای است. در این حالت جمهوری اسلامی ممکن است از پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای خارج شود یا عملاً آن را نادیده بگیرد و مسیر ساخت سلاح هسته‌ای را دنبال کند. نشانه‌هایی مانند اخراج ناظران آژانس، عبور از سطح غنی‌سازی ۹۰٪ و اعلام اهداف نظامی برنامه هسته‌ای بروز خواهد کرد. این اقدام، اجماع جهانی علیه ایران را تقویت کرده، تحریم‌ها را شدیدتر می‌کند و خطر حمله نظامی آمریکا یا اسرائیل را افزایش می‌دهد. اگرچه ممکن است این گام بازدارنده باشد، اما در شرایط کنونی می‌تواند نقطه عطف سقوط کامل نظام باشد.

در نهایت، مسیر دیپلماتیک کم‌هزینه‌ترین و عملی‌ترین گزینه برای جمهوری اسلامی است، اما اجرای آن نیازمند انعطاف، عقلانیت سیاسی و بخشی از مشروعیت از دست‌رفته نظام است. دو سناریوی دیگر ابزارهای آشنا ولی خطرناکی‌اند که در صورت عدم کنترل، می‌توانند به فجایعی غیرقابل بازگشت منجر شوند. نکته مهم این است که نه تنها مردم، بلکه خود بدنه نظام نیز دچار فرسایش و چندپارگی شده است که شکنندگی اوضاع را بیشتر می‌کند.

پرسش کلیدی اول این است که آیا جمهوری اسلامی توان عبور از این بحران‌ها را دارد؟ پاسخ کوتاه این است که نه به آسانی. این بار بحران‌ها هم‌زمان از چهار جبهه امنیتی، اقتصادی، سیاسی و خارجی نظام را تحت فشار گذاشته‌اند. شاید نظام با عقب‌نشینی‌های تاکتیکی بتواند کمی زمان بخرد، اما بدون اصلاحات ساختاری عمیق، بحران‌ها به صورت شدیدتر بازخواهند گشت.

پرسش دوم این است که آیا این نقطه آغاز تغییر ساختاری بزرگ است؟ پاسخ محتاطانه مثبت است؛ احتمال وقوع گذار تاریخی از درون، بیش از هر زمان دیگری وجود دارد. اگر فشارهای خارجی ادامه یابد، نارضایتی‌های داخلی شدت بگیرد و شکاف‌ها در میان نیروهای کلیدی نظام عمیق‌تر شود، ممکن است شاهد فروپاشی تدریجی ساختاری فرسوده باشیم که در نهایت راه را برای آینده‌ای متفاوت باز می‌کند.

جمع بندی

در این مقاله تلاش کردیم تصویری واقعی و بی‌پرده از وضعیت کنونی کشورمان ارائه دهیم: جمهوری اسلامی که در مرکز گردابی بی‌سابقه از بحران‌های امنیتی، اقتصادی و سیاسی گرفتار شده است؛ با تأسیسات بمباران‌شده، خیابان‌هایی که زیر سایه ترس و خشم در حال جوشیدن‌اند و جهانی که با تردید و اضطراب به تهران می‌نگرد. اما در دل این بحران، دو واقعیت زنده باقی مانده‌اند: یکی خطر فروپاشی، واژگونی و احتمال درگیری بزرگ، و دیگری امکان عبور، بازنگری و شاید یک آشتی ملی دیرهنگام.

آینده ایران دیگر در اتاق‌های بسته تصمیم‌گیری رقم نمی‌خورد، بلکه در میدان‌های واقعی شکل می‌گیرد—در انتخاب مردم، در رفتار بدنه نظام، و در توانایی تحمل یا اصلاح ساختار قدرت. شاید هنوز نتوان با قطعیت گفت این آغاز پایان جمهوری اسلامی است یا فرصتی برای نجات، اگر عقلانیت و گوش شنوا باقی مانده باشد. اما چیزی که مسلم است، ایران وارد فصل تازه‌ای شده است؛ فصلی که هیچ چیز در آن مثل گذشته نخواهد بود...

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید