درباره جنگ و پیامدهایش موضعگیریهای متعددی صورت گرفته است. شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران نیز که تشکلی مستقل در داخل است، موضعی گرفت بر مبنای اصول صنفی، آموزشی و رویکرد اجتماعی. بیانیه شورا را میشود در ادامه مسیر چندساله تشکلهای صنفی عضو در راستای اجتماعی شدن بیشتر تحلیل و بررسی کرد.
با اینکه شورای هماهنگی قبلا بارها درباره پیامدهای جنگ هشدار داده بود، اکنون که جنگ رخ داده و کشور نه در حالت آتشبس، که در تعلیق است و برخی پیامدها سریعا آشکار شدهاند، شاهد موضع و نظر بخش متشکل جنبش معلمان در این زمینه نیستیم.
امنیتی شدن فضای عمومی کشور، نتیجه بلافصل جنگ بود که جامعه در آن نقشی نداشت. از نمودهای اصلی این وضعیت، فشار بر فعالان سیاسی و اجتماعی، گسترش اعدامها، سرکوب و بازداشتهای گسترده بود.
جلوه برجسته اجتماعیِ این فضای جدید، اجرای سیاست اخراج مهاجران به بهانه مقابله با اتباع غیرقانونی است. این سیاست ضد انسانی و نژادپرستانه، چنان ضربتی و شتابزده اجرا شد که طبق اخبار بیش از ۶هزار کودک بدون والد رد مرز شدهاند. چه سرنوشت تلخی در انتظار این کودکان است!
در اقدام اخیر حکومت برای اخراج اتباع به اصطلاح غیرقانونی، مواد کنوانسیون حقوق کودک نقض شدهاست.
مهمترین مواد کنوانسیون که مستقیماً به حقوق کودکان مهاجر مرتبطند:
ماده ۲ – کشورها باید تمام حقوق مندرج در این کنوانسیون را بدون تبعیض از جمله بر اساس نژاد، ملیت، وضعیت مهاجرتی، یا وضعیت والدین برای تمام کودکان تضمین کنند.
ماده ۳ – در تمام اقداماتی که بر کودک تأثیر میگذارد، منافع عالیه کودک باید در اولویت باشد.
ماده ۶ – همه کودکان حق دارند زنده بمانند و رشد کنند.
ماده ۷ – کودک حق دارد از بدو تولد دارای نام، تابعیت و در صورت امکان، والدین خود را بشناسد و تحت سرپرستی آنان باشد.
ماده ۹ – کودک نباید از والدین خود جدا شود، مگر به حکم دادگاه و فقط به دلیل منافع کودک
ماده ۲۲ – کشورها باید اقداماتی انجام دهند تا از کودکان پناهنده یا کودکانی که بهتنهایی به کشور وارد شدهاند حمایت و مراقبت شود و سازمانهای بینالمللی مسئول نیز در این روند مشارکت داشته باشند.
ماده ۲۸ – همه کودکان حق آموزش دارند و کشورها باید آموزش ابتدایی رایگان و اجباری را برای همه فراهم کنند.
ماده ۳۷ – کودک نباید تحت شکنجه، مجازات یا رفتار ظالمانه قرار گیرد. بازداشت فقط در شرایط استثنایی وبرای کوتاهترین زمان ممکن باید انجام شود.
حکومت با سوار شدن بر موج ملیگرایی احساسی ناشی از جنگ و مقصر جلوه دادن مهاجران، نهتنها مسئولیت ناکامی خود در جنگ را نمیپذیرد، بلکه با کمک جریانات راست افراطی (حتی در میان برخی نیروهای اپوزیسیون) میکوشد مهاجران افغانستانی را عامل اصلی تمام مشکلات معرفی کند.
صحنههای زشت و نفرتآلودی که علیه مهاجران در نقاط مختلف کشور در جریان است، گواهی است بر موفقیت نسبی این رویکرد فاشیستی. پیش از اخراج از آموزش و پرورش، بیست سال در مناطق حاشیهای تهران تدریس کردهام. در این مدت، دانشآموزان افغانستانی بین ۵ تا۱۰ درصد از کلاسها را تشکیل میدادند. با اینکه در مناطقی فقیر، حاشیهنشین و پرآسیب تدریس میکردم که نزاعهای فردی و جمعی در آن رایج بود، هرگز شاهد صفبندی «افغانستانی/ایرانی» میان کودکان نبودم. اختلافات در همان سطحی بود که بچههای تُرک با کُرد یا لُر با دیگران داشتند. نه کینهای بود و نه نفرتی.
این حاکمیت، رسانهها، نظام آموزشی و برخی بزرگترها هستند که کودکان و نوجوانان را به گرایشهای فاشیستی سوق میدهند.
امروز شاهد ویدئوهایی هستیم که در آن نوجوانان ایرانی، نوجوان افغانستانی را کتک میزنند، تحقیر و تهدید میکنند و دیگران فقط تماشا میکنند.
منکر رشد گرایشهای نژادپرستانه نیستم اما باور دارم که این تصویر کل جامعه نیست. این چهرهای است که با کمک حکومت و حامیان ناسیونالیسم افراطی برجسته میشود تا بر ناتوانیهای حاکمیتی سرپوش بگذارد.
انگار در این وضعیت تعلیق، قرار است در سایه ترسی که برای عموم ایجاد شده مناسبات انسانی نیز به محاق برود. ما چگونه میتوانیم خود را «معلم» بنامیم، اما در برابر این وضعیت سکوت کنیم؟
چگونه میتوانیم تحقق حقوق کودکان را آرمان خود بدانیم، اما در برابر چنین فجایعی خاموش بمانیم؟
کودک، کودک است و منافع عالیه کودکان را هیچ مصلحت یا قانونی نمیتواند نادیده بگیرد. از همین رو، انتظار میرود فعالان صنفی، تشکلهای مستقل معلمان و در رأس آن، شورای هماهنگی، نسبت خود را با وضعیت فاجعهبار کنونی روشن کنند:آیا با سکوت، در کنار نژادپرستان و فاشیستهای در قدرت و بیرون از قدرت ایستادهایم؟ یا در سمت درست تاریخ؟ آیا دفاع از حقوق کودکان فقط شعار است؟ یا بخشی اساسی از باور ما به احقاق حقوق همه کودکان؟
افزودن دیدگاه جدید