رفتن به محتوای اصلی

مروری بر قیام 30 تیر 1331

مروری بر قیام 30 تیر 1331

مردم ایران که در مدتی کمتر از هشتاد سال چهار بار بخاطر کسب آزادی و استقلال برخاستند، شاهد روزهای پرافتخاری بوده­اند. ولی 30 تیر سال 1331 در تاریخ مبارزات ملی از اهمیت خاصی برخوردار است. در این روز مبارزان راه آزادی ثابت کردند که هرگاه مردم، متشکل در برابر زور و ارتجاع قد علم کنند سربلند و پیروز از میدان پیکار بیرون خواهند آمد. این تجربه گران­بها سالها بعد در بهمن 57 نیز به آزمایش گذاشته شد. در واقع محتمل بتوان از سی تیر بعنوان تمرین انقلاب بهمن یاد کرد. بهم­پیوستگی قیام سی تیر 31 با انقلاب بهمن 57 و هر دوی آنها با جنبش­ها و قیام­های صورت گرفته در مقابل رژیم ولی فقیه برای ایجاد یک ساختار دموکراتیک را باید در مشخصات مشترک این جنبش­ها دانست. از خودگذشتگی، پس­راندن رهبران خائن به امید مردم و همبستگی عمومی با تاکید بر حقوق ملی در نمودهای مختلف می­توان بیان نمود.

نهضت ملی و آزادی­خواهانه مردم ایران که در اوائل قرن گذشته با هدف برچیدن نظام استبدادی و سلطه بیگانه، طی انقلاب بزرگ مشروطیت توانسته بود گام­های موثری را در این راه بردارد. متاسفانه پس از چندی از عوامل استبداد و استعمار شکست خورد و مردم ایران گرفتار دیکتاتوری رضاشاهی شد. پس از شروع جنگ جهانی دوم و برچیده شدن بساط دیکتاتوری، جنبش ملی ایران رفته رفته شکل گرفت، و بالاخره آمال مردم ایران درراه استقرار حاکمیت ملی و طرد استعمار و استثمار مردم در نهضت ملی شدن صنایع نفت متبلور گشت. این نهضت با کوشش مداوم مردم و رهبری دکتر مصدق بالاخره موفق شد که در 29 اسفند 1329 صنعت نفت را ملی کند و در خرداد 1330 از شرکت نفت ایران و انگلیس خلع ید نماید. در سال 1331 نهضت ملی کردن صنایع نفت از میان توفان و حوادث داخلی گذشت، و در برخورد با قدرت­های بیرونی، در مجامع بین­المللی پیروز و سرفراز بیرون آمد و قدرت­های خارجی بناچار آخرین مهره­های خود را بحرکت درآورد تا سد راه حقوق ملی مردم گرداند. در میان این تبهکاران، دربار پهلوی و اعوان و انصارش سخت در تلاش بودند و میکوشیدند تا اهداف ضدملی خود را بدست عوامل وابسته ارتش عملی سازند. در تمام طول سلطنت پهلوی بر خلاف نص صریح قانون اساسی، وزیر جنگ توسط شاه تعیین می­گردید و مطیع و سرسپرده او بود، در حالی که قانون اساسی شاه را از مسئولیت مبرا می­دانست. بدین ترتیب ترتیب ارتش در اختیار شاه بود و از آن همواره جهت سرکوب مردم و توطئه علیه جنبش ملی استفاده می­کرد. دکتر مصدق در دوران نخست ­وزیری­اش می­کوشید که ارتش را بخدمت ملت در­آورد، و بدین منظور می­بایست در گام اول، طبق قانون اساسی، وزیر جنگ را خود تعیین نماید اما چون دربار بحکم قانون تمکین نمی­کرد، وی در 26 تیر ماه سال 1331 از مقام نخست­وزیری استعفا کرد و داوری را به مردم سپرد.

در اوائل تیر ماه سال 1331، مصدق و همکارانش پس از پیروزی در دادگاه بین­المللی لاهه که به دعوای دو دولت ایران و انگلیس رسیدگی می­کرد، به ایران بازگشت و مصدق طبق سنن پارلمانی، روز 14 تیر ماه، استعفای دولت خود را به مجلس هفدهم که تازه شروع بکار کرده بود تقدیم کرد و به این مناسبت پیامی برای مردم ایران فرستاد. مصدق در این پیام چنین گفت:

"هموطنان عزیز... اینکه دولت اینجانب پیشرفتی حاصل نمود و توانست ریشه درخت کهنسال استعمار را از این سرزمین برکند، هیچ نبود غیر از همراهی اکثریت قریب به اتفاق مردم مملکت. چنانچه همه می­دانند، درآغاز کار، حتی عوامل شناخته شده شرکت سابق نیز چاره­ای جز آن ندیدند که به پیروی از افکار عمومی خود را با این نهضت ملی هماهنگ نشان دهند. اما بیقین بود که این عده از پای نخواهند نشست و در نهان و بتدریج،زمینه را برای بازگشت اوضاع سابق فراهم خواهند ساخت. حریف ما هم با همه گذشت­ها حاضر برای حل این مشکل نشد، بواسطه اطمینانی بود که این دسته از ایادی خود داشت. شما ملت ایران اکنون به چشم خود می­بینید انحطاط اخلاقی این گروه­ها رسیده­ است که حاضرند آمال ملی ایران به نتیجه نرسد تا چند روزی بیشتر به بساط اهریمنی خود تکیه زنند. این بنده خدمت­گزار اکنون پس از یکسال و چند ماه مبارزات شبانه­روزی که خود با کمال میل و از روی رضا و رغبت وقف خدمت به این آب و خاک نموده­ام، بحکم وظیفه قانونی استعفای خود را تقدیم می­کنم. هموطنان عزیز همانطور که اینجانب با ایمان کامل بحصول نتیجه این مبارزه قدم پیش نهادم، با همان ایمان، بلکه صد چندان بیش از آنچه در آغاز کار بود، زمام کار را از دست می­گذارم و میدان را برای دولت آینده که باید بموجب اراده ملت بر سر کارآید، باز گشته و بدون آنکه ذره­ای احساس خستگی کنم باز هم خود را در صورتیکه مجلس بخواهد، برای ادامه این نهضت به اختیار ملت ایران می­گذارم....".

در 15 تیرماه 52 نفر از 63 نماینده حاضر در مجلس شورای ملی، تمایل خود را به نخست­وزیری مصدق اظهار داشتند ولی مجلس سنا از دادن رای تمایل طفره رفت و اعلام کرد که اول شاه باید به مصدق فرمان نخست­وزیری دهد و سپس سنا نظر خود را به اطلاع عموم برساند. چنین اصلی برخلاف تمام اصول حکومت مشروطه بود. در هفدهم تیرماه دکتر مصدق خاطر نشان ساخت که تا مجلس سنا به وی رای تمایل ندهد، او نمی­تواند نخست­وزیری را بپذیرد. بالاخره مجلس سنا با اکثریت کمی با نخست­وزیری مصدق موافقت کرد. اولین درخواست مصدق از مجلس کسب اختیارات شش ماهه بود تا بتواند برنامه­های اقتصادی و اجتماعی خود را که بخاطر پیروزی مبارزه ملی تنظیم شده بود بمرحله اجرا درآورد. ولی مجلس هفدهم، که بعلت دخالت ارتش در انتخابات بطور قابل ملاحضه­ای زی­نفوذ قدرت­های بیرونی و دربار قرار داشت، در دادن اختیارات شروع بکار شکنی کرد.

در انتخابات مجلس هفدهم در در دوران زمامداری دکتر مصدق صورت گرفته بود از شهر­های بزرگ مانند تهران که نیروهای مردمی قدرتمند داشتند، نمایندگان واقعی مردم به مجلس راه یافتند، ولی از شهرهای کوچک و نواحی روستایی، با اعمال نفوذ ارتش، فئودال­ها و نزدیکان شاه انتخاب شدند. مثلا امام جمعه تهران که در انتخابات تهران شکست خورده بود بکمک ارتش از صندق مهاباد سردرآورد؛ بهمین ترتیب میراشرفی مدیر روزنامه آتش که خصومت خود را با نهضت ملی آشکارا نشان داده بود از صندق مشکین شهر بیرون آمد و این حالت در بسیاری از شهرهای دیگر تکرار شد. چنانچه این جریان ادامه پیدا می­کرد از طریق اعمال حیله و تزویر ولی با حفظ ظاهر قانونی، نیروهای ملی در اقلیت قرار می­گرفتند. دولت که ارتش در اختیارش نبود و بنابرین نمی­نتوانست از دخالت نامشروع آن در انتخابات جلوگیری کند، دو راه در مقابل خود داشت: یا دخالت در انتخابات به نفع خود یا جلوگیری از بقیه انتخابات. طبعا شق دوم بمورد اجرا گذاشته شد و انتخابات در بقیه حوزه­ها بتعویق افتاد تا پس از جلوگیری از اعمال نفوذ ارتش صورت پذیرد. اما چنانچه همه می­دانند بعلت حوادث بعدی، هیچگاه امکان انجام نیافت. مصدق بدرستی دریافته بود که اگر قرار است قدرت سیاسی در اختیار ملت باشد، ارتش بایستی تحت نظارت دولت منتخب قرار گیرد و در دست شاه باقی نماند. از اینرو با ملاقاتی که در روز 25 تیر با شاه انجام داد، درخواست داد که پست وزارت جنگ را از این پس خود بعهده بگیرد. شاه زیر بار نرفت و چنین عنوان کرد که چون او فرمانده کل قوا است، کارهای لشکری باید در اختیار او باشد. مصدق متوجه شد که با این ترتیب نمی­شود کاری انجام داد استعفای خود را به شاه تسلیم کرد.

در واقع عوامل بیرونی از چندی قبل در صدد بودند که پیشروی نهضت ملی جلوگیری کنند و بوسیله رخنه در پارلمان توسط عمال خود (ارتش و بزرک مالکان) حکومت مصدق را ساقط نمایند و فرد مورد اطمینانی را به نخست­وزیری بگمارند. از نظر آنها هیچ­کس برای اینکار بهتر از قوام­السلطنه نبود. بهمین جهت هندرسن، سفیر آمریکا در ایران، با قوام ملاقاتی فوری بعمل آورد. در واقع برنامه سرکار آمدن قوام از مدت­ها پیش برنامه­ریزی شده بود. اما استعفای مصدق هیات حاکمه را غافلگیر کرد. زیرا سبب برافروختن خشم و احساسات ملت گردید و آنها هنوز خود را برای ریشه­کن کردن نیروی ملت آماده نکرده بودند. استعفای مصدق توسط علاء وزیر دربار در روز 26 تیرماه به اطلاع مجلس رسید و نمایندگان طرفدار شاه در جلسه­ای که با حضور 42 نفر تشکیل شده بود و از حد نصاب قانونی برخوردار نبود، با چهل رای موافق به نخست­وزیری قوام اظهار تمایل نمودند، ولی قوام، کار خود را طبق نقشه پیش­گفته قبل از گرفتن رای تمایل شروع کرده بود. نمایندگان جبهه ملی در جلسه مذبور حاضر نبودند زیرا قبل از اخذ رای تمایل، خواستار تشکیل جلسه خصوصی شده بودند تا اهمیت قانون اساسی و رویه قانونی تعیین وزرا را به سایر نمایندگان گوشزد کنند. این نمایندگان بعد طی اعلامیه­ای پشتیبانی خود را از مصدق اعلام کردند. بمحض پخش استعفای رسمی مصدق در روز بیست و ششم تیر، بازار و همه مغازه­های تهران بسته شد و تظاهرات مردم در اطراف بازار و بهارستان آغار گردید. مردم که شعار "مصدق پیروز است" سر می­داند خود را با ارتش رودررو یافتند. در خیابان ناصرخسرو زد و خورد شدیدی بین نظامیان سرنیزه بدست و مردم صورت گرفت. قوام در نقش رئیس دولت مقتدر کار خود را شروع کرد. او در اعلامیه­ای که در 27 تیر صادر نمود متذکر شد که مصدق اگرچه فکر ملی کردن صنعت نفت را با سرسختی تعقیب کرد اما بی­تدبیری او باعث شده است که هدف فدای وسیله شود و کار نفت به بن­بست بکشد. او سپس سعی در تهدید و ارعاب مردم کرده و چنین داد سخن داده بود: "... وای بحال کسانی که در اقدامات مصلحانه من اخلال نمایند و در راهی که در پیش دارم مانع بتراشند یا نظم عمومی را برهم بزنند. اینگونه آشویگران با شدیدترین عکس­العمل از طرف من رو به رو خواهند شد و چنانچه در گذشته نشان داده­ام، بدون ملاحضه از حدی و بدون توجه به مقام و موقعیت مخالفین، کیفر اعمالشان را در کنارشان می­گذارم. حتی ممکن است تا جایی بروم که با تصویب اکثریت پارلمان دست به تشکیل محاکم انقلابی زده روزی صدها تبهکار را از هر طبقه به موجب حکم خشک و بی­شفقت قانون قرین تیره­روزی سازم. به عموم اخطار می­کنم که دوره عصیان سپری شده و روز اطاعت از اوامر و نواهی حکومت فرارسیده است. کشتی­بان را سیاستی دگر آمد. تهران 27 تیر 1331، رئیس­الوزرا قوام­السلطنه".

مردم که معنی اعلامیه قوام را خوب درک می­کردند و منظور قوام را از عدم تدبیر مصدق، بازگشت ثروت ملی ایرانیان بدست عوامل بیرونی می­دانستند، از تهدیدات او نهراسیدند. این اعلامیه نتنها مردم را از شور نینداخت بلکه بر تصمیم آنها در پاسداری از دستاوردهای ملی افزود. روز 27 تیر تظاهرات مردم شدیدتر از روز پیش بود. احزاب وابسته به جبهه ملی نیروهای خود را بسیج کردند و نمایندگان جبهه ملی در مجلس، روز سی­ام تیر را روز تعطیل عمومی اعلام نمودند و از مردم خواستند که به تظاهرات خویش در نجات مملکت بکوشند. مردم از صبح همان روز تظاهرات خود را در میدان بهارستان و سایر نقاط شهر شروع کردند و دفاتر روزنامه­های ارتجاعی مانند اطلاعات و آتش را مورد حمله قرار دادند. در شهرستانها نیز مردم دست به تظاهرات زدند و عده­ای برای دفاع از نهضت ملی عازم تهران شدند. این وضع در 28 تیر نیز ادامه یافت و سراسر کشور را فراگرفت. مردم از کشته شدن باکی نداشتند و عزم­شان سخت­تر می­گردید. حزب توده در روز­های 26، 27، 28 تیر در هیچ فعالیتی شرکت نداشت. در روز 29 تیر در اعلامیه­ای که "جمعیت مبارزه با استعمار" وابسته به این حزب نشر داد و لحنی معترضانه به مصدق داشت مردم را بمبارزه علیه قوام و پیوستن به تظاهرات ملی دعوت کرده بود. ولی در واقع حزب توده نیروهای وسیع کارگری را که در اختیار داشت برای قیام 30 تیر بسیج نکرد و در این قیام شرکت فعالی نداشت.

با گسترش تظاهرات مردم، گروه­هایی از هیات حاکمه بیمناک شدند زیرا بروشنی می­دیدند که اگر تمام نیروهای خود را اکنون برای حفظ قوام بکار نیاندازند و موفق به سرکوب ملت نشوند، با رفتن قوام آنها نیز با دستگاه قدرت وداع نمایند. قوام که هستی خود را در نابودی نیروهای مردمی می­دید، می­خواست بشدت سرکوب را بیافزاید. از اینرو از شاه درخواست کرد که مجلس را ببندد و نمایندگان ملی را بازداشت کند و جنبش را توسط نیروهای نظامی مقهور نماید. اما دربار که حاضر نبود بخاطر قوام خود را بطور کامل بمخاطره بیاندازد، زیر بار نمی­رفت. بدین ترتیب دربار، درحالیکه توسط قوام به سرکوب مشغول بود، تصمیم گرفت تا باب مذاکره با نمایندگان جبهه ملی را باز نگه دارد و تمام راه­های آشتی با مردم خود را نبندد. هدف دیگر دربار از این مذاکره استفاده از نمایندگان جبهه ملی برای کاهش دادن حرکت انقلابی مردم و تبدیل آن به حرکتی کم اثر بود. باید گفت که برخی نمایندگان جبهه ملی نیز از روحیه سازشکاری بی­بهره نبودند و نمی­خواستند که تمام راه­های آشتی با هیات حاکمه را بر روی خود مسدود نمایند. بدین ترتیب بود که در روز 29 تیر، فرماندهان ارتش قوام را قانع کردند که اعلامیه نمایندگان جبهه ملی در مجلس از رادیو خوانده شود. متن آن اعلامیه از این قرار بود: "چون ممکن است در تعطیل عمومی فردا که بنا بر تقاضای اینجانبان انجام می­گیرد دشمنان ایران بخواهند از ابراز احساسات ملی هموطنان عزیز سوء استفاده نمایند تمنا داریم با کمال متانت و آرامش، بدون تجمع با تعطیل عمومی و اجتناب از هرگونه تصادم با مامورین انتظامی، بار دیگر رشد ملی خود را به جهانیان ثابت نمایید. با توکل به خداوند متعال".

اگر مردم محتوای این اعلامیه را می­پذیرفتند قیام سی تیر صورت نمی­گرفت. پس در واقع این مردم و سازمانهای متشکل­کننده آنها بودند که به خیابان­ها ریختند تا مصدق را از نو به نخست­وزیری برسانند و حاکمیت ملی را تضمین نمایند. در روز 29 تیر تظاهرات در تهران، حالت جنگ و گریز پلیس را پیدا کرده بود. طی این تظاهرات و زد و خوردهایی که صورت گرفت، تعداد زیادی از پاسبانها خلع سلاح شدند و گروهی از مردم را بازداشت کردند. مردم از صبح روز 30 تیر در خیابانها بحرکت در آمدند، دکانها را همه بستند و حالت اعتصاب عمومی برقرار شد. اتوبوس­ها هم اعتصاب کرده بودند. زن و مرد و خرد وکلان هم بسوی مرکز شهر روان بودند و فریاد "یا مرگ یا مصدق" در همه جا طنین­افکن بود. تظاهرات و برخورد با پلیس و ارتش بیشتر در حوالی میدان بهارستان و خیابان­های اطراف صورت می­گرفت و مردم بجنگ و گریز می­پرداختند. نیروهای مسلح ابتدا از گاز اشک­آور برای متفرق کردن مردم استفاده می­کردند، سپس با سرنیزه حمله کردند و سرانجام در پاره­ای نقاط بروی مردم آتش گشودند و تعداد زیادی از مردم را کشتند. بزرگ­ترین برخورد در خیابان اکباتان صورت گرفت. انبوه مردم کوشش داشتند تا از این خیابان وارد میدان بهارستان شوند و هر بار که نظامیان با تانک و مسلسل بر آنان می­تاختند آنها مصممانه­تر به تلاش خود ادامه می­دادند. در این برخورد تعداد زیادی جان باختند. حادثه حماسه­واری که در این خیابان رخ داد یکی از یادگاری­های مردم در قیام 30 تیر است: جوانی که تیر خورده بود با خون خود بر دیوار نوشت "این خون زحمتکشان ملت ایران است. زنده باد دکتر مصدق" و سپس جان سپرد. پایداری و مقاومت مردم عده­ای از نظامیان را به سرپیچی از دستورات مافوق واداشت و گروهی از نظامیان به مردم پیوستند. افسری از سر تانک خویش بیرون آمد و با چشمان گریان بمردم اعلام پیوستگی نمود و مردم فورا او را در آغوش گرفتند و غرق بوسه ساختند. بدین ترتیب بود که بر اثر مقاومت ملت، هیات حاکمه تاب مقاومت نیاورد و تسلیم اراده ملی گردید، قوام معزول شد و مصدق از نو به نخست­وزیری رسید. نمایندگان جبهه ملی مژده پیروزی را به مردم دادند و عده­ای از مردم بطرف خانه مصدق رفتند و او از بالکن منزل خویش با صدایی که از شدت احساسات می­لرزید گفت: "ایکاش مرده بودم و شما را به این روز نمی­دیدم". بدین ترتیب قیام 30 تیر 1331 حاکمیت ملی را از نو برقرار کرد.

پیروزی سی تیر سرآغاز جنبش­های ضداستعماری در آفریقا و آسیا بود. این قیام الهام بخش نهضت ضداستعماری مصر و بعدها الجزایر گردید. اگرچه سال بعد در نتیجه کودتای 28 مرداد ارتجاع توانست بر اراده ترقی­خواهی مردم فائق آید. ولی در دل مردم ایران آتش عشق به آزادی و استقلال هیچگاه خاموش نشد و هنوز هم تا فرا رسیدن پیروزی و در هم­شکستن لانه جهل و ستم رژیم ملاتاریا، مشتعل است.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید