در مقاطع ای از تاریخ مشاهده شده است که ایالات متحده آمریکا، بهعنوان یک قدرت جهانی، بهصورت مستقل درباره انتقال قدرت یا پایان یک بحران تصمیمگیری کرده و دولتهای مستقر را در روند مذاکرات مشارکت نداده است. سه نمونه مشخص این رویکرد را میتوان در ایرانِ دوران انقلاب ۱۳۵۷، افغانستان در دوره اشرف غنی، و وضعیت کنونی اوکراین مشاهده کرد. آنچه این سه نمونه را به هم پیوند میدهد، دور زدن حکومتهای رسمی توسط آمریکا است؛ هرچند شرایط هر کشور و زمینههای داخلی آن متفاوت بودهاند. هر چند که در نمونه افغانستان پای آمریکا مستقیم درگیر میان بود و در دو نمونه دیگر نه.
ایران – ۱۳۵۷
در زمان انقلاب اسلامی، ژنرال هویزر، نماینده ویژه دولت دموکرات آمریکا، در تهران حضور داشت و پشت پرده با انقلابیون اسلامی از یک سو و با سران ارتش شاهنشاهی از سوی دیگر گفتگو میکرد. این رایزنیها در نهایت به تسلیم ارتش انجامید و مسیر را برای جایگزینی رژیم شاه با رژیم اسلامی هموار کرد.
برخلاف رویکردهایی که تمام مسئولیت را متوجه «۵۷ تیها» میکنند، این ارتش شاهنشاهی بود که محرمانه با ژنرال هویزر به تفاهم رسید و عملاً پای قرارداد تسلیم را امضا کرد. البته نقش ۵۷ تیها و بخصوص غیر اسلامی اش در به ثمر رسیدن این انقلاب ارتجاعی قابل چشمپوشی نیست.
اما نکته بنیادی این است که در ایرانِ زمان انقلاب، تمام قدرت، بهویژه قدرت نظامی، در دست شاه متمرکز شده بود. شاه از حضور ژنرال هویزر در تهران و از نقشهای که او از سوی آمریکا در حال اجرای آن بود آگاه بود. و اگر آگاه نبود باز هم از نقش او در این رویداد تاريخی کاسته نمی شود. با وجود موقعیت یکتای او بهعنوان فرماندهکل قوا، شاه توان و جرأت لازم را برای اخراج هویزر از کشور، یا برکناری و محاکمه فرماندهان ارتشی که با مخالفان مذاکره میکردند، از خود نشان نداد. در نهایت نیز کشور را ترک کرد.
افغانستان – دوره اشرف غنی
در افغانستان نیز تاریخ شاهد دور زدن دولت مستقر بود. ایالات متحده برای مدتی طولانی با نمایندگان طالبان در قطر مذاکره کرد، بدون اینکه دولت "رسمی" افغانستان به ریاست اشرف غنی در این مذاکرات حضور داشته باشد. این گفتوگوها از دولت اول ترامپ آغاز شد و در دولت دموکرات بایدن به توافق نهایی رسید.
نتیجه آن بود که سران نظامی دولت اشرف غنی بدون مقاومت در برابر طالبان کنار رفتند و اشرف غنی نیز از افغانستان خارج شد. اگرچه مذاکرات آمریکا با طالبان در سطح اخبار جهانی جریان داشت و هیچکس نمیتواند مدعی بیاطلاعی دولت اشرف غنی باشد، اما این دولت که دستنشانده و فاسد بود، توان و امکان لازم برای اقدام مستقل را نداشت.
اوکراین – وضعیت کنونی
در مورد اوکراین نیز همان الگو دیده میشود. آمریکا و روسیه برای مدتهاست درباره شرایط پایان جنگ اوکراین مذاکره میکنند، بدون اینکه دولت اوکراین امکان حضور در این مذاکرات را داشته باشد. حتی به نظر میرسد برخی کشورهای اروپایی نیز در این روند نقش جدی ندارند.
دولت اوکراین میداند که توافقهای احتمالی میان آمریکا و روسیه، بدون مشارکت کییف، لزوماً به نفع آن نخواهد بود. اما توان جلوگیری از این روند را نیز ندارد. اوکراین از نظر نظامی توان مقابله مستقل با دومین ارتش قدرتمند دنیا—با زرادخانهای هستهای که قابلیت تخریب عظیمی دارد—را ندارد. مقاومت چندساله اوکراین فقط به دلیل حمایت تسلیحاتی آمریکا و اروپا، بهویژه آمریکا، ممکن شد.
اکنون که آمریکا حمایت نظامی را پایان داده و اروپا نیز توان لازم برای جبران این خلأ را ندارد، اوکراین راهی جز پذیرش مفاد توافق میان آمریکا و روسیه ندارد؛ توافقی که در آن پیروزی روسیه به رسمیت شناخته خواهد شد.
پیامدهای راهبردی برای اروپا
اکنون این پرسش مطرح است که آیا اروپا از این تجربه درس خواهد گرفت و با ایجاد یک ارتش قدرتمند، بدون وابستگی به آمریکا، در برابر زیادهخواهیهای آینده روسیه ایستادگی خواهد کرد یا خیر. اروپا توان نظامی و اقتصادی لازم را دارد، اما اینکه آیا اراده سیاسی چنین اقدامی شکل میگیرد یا نه، پرسشی است که آینده آن را مشخص خواهد کرد.
آمریکا—چه جمهوریخواه و چه دموکرات—بهسوی مسیری حرکت میکند که دیگر مانند گذشته خود را موظف به حمایت از اروپا در برابر روسیه نمیبیند. بنابراین، اروپا برای دفاع از خود ناگزیر است بیش از پیش بر توان داخلی تکیه نماید.
منوچهر مقصودنیا ۲۱.۱۱.۲۰۲۵ برابر با ۳۰ آبان ۱۴۰۴
افزودن دیدگاه جدید